@Asheghanehaye_fatima
بنشین مقابلم که جهانم عوض شود
با نبض عاشق تو زمانم عوض شود
تلخ است هر چه شعر نوشتم، تو را خدا
من را ببوس ، طعم دهانم عوض شود
با من قدم بزن که خیابان بلندتر...
از خنده های از ته دل هم بخندتر
لب بر ندار و شعر بخوان توی بوسه هات
دارد میآید آه نفس هام بندتر!
خانه پلاک چند؟ خیابان چندم است؟
از اشک ها بپرس که باران چندم است
ما یک هزاره است که از عشق آمدیم
سردت شده ست آه زمستان چندم است؟
تا اوج این معاشقه راه درازی است
قانون عشق در دل ما بی نیازی است
نه سقف نه من و تو و بوسه نه هیچ چیز
امشب تمام حسرت ما برف بازی است
دستی که دور گردن تو شال می شود
عشقی که توی چشم تو دنبال می شود
سیمرغ عکس...ما دو نفر...سوژه ای عجیب
پایان جشنواره ی امسال می شود
#عفت_کاظمی
بنشین مقابلم که جهانم عوض شود
با نبض عاشق تو زمانم عوض شود
تلخ است هر چه شعر نوشتم، تو را خدا
من را ببوس ، طعم دهانم عوض شود
با من قدم بزن که خیابان بلندتر...
از خنده های از ته دل هم بخندتر
لب بر ندار و شعر بخوان توی بوسه هات
دارد میآید آه نفس هام بندتر!
خانه پلاک چند؟ خیابان چندم است؟
از اشک ها بپرس که باران چندم است
ما یک هزاره است که از عشق آمدیم
سردت شده ست آه زمستان چندم است؟
تا اوج این معاشقه راه درازی است
قانون عشق در دل ما بی نیازی است
نه سقف نه من و تو و بوسه نه هیچ چیز
امشب تمام حسرت ما برف بازی است
دستی که دور گردن تو شال می شود
عشقی که توی چشم تو دنبال می شود
سیمرغ عکس...ما دو نفر...سوژه ای عجیب
پایان جشنواره ی امسال می شود
#عفت_کاظمی
@asheghanehaye_fatima
قبول دارم اگر عکس و قاب خوبی نیست
برای خانه ی تو انتخاب خوبی نیست
به بینوایی درویش، تحفه را بپذیر
بخند! اخم شما بازتاب خوبی نیست
هوا گرفته، هوا گریه دارد اما نه
برای پرسه زدن آفتاب خوبی نیست
شبیه دانه ی اسپند روی آتیشم
که ترس رفتن تو اضطراب خوبی نیست
کمی یواش که عادت کنم به فاصله ات
برای دور شدن این شتاب خوبی نیست
خدا کند که به تعبیر خواب تو نرسیم
ببخش یوسفم! این خواب، خواب خوبی نیست
اگرچه منتظر پاسخی نخواهم بود
قبول کن که سکوتت جواب خوبی نیست
#عفت_کاظمی
قبول دارم اگر عکس و قاب خوبی نیست
برای خانه ی تو انتخاب خوبی نیست
به بینوایی درویش، تحفه را بپذیر
بخند! اخم شما بازتاب خوبی نیست
هوا گرفته، هوا گریه دارد اما نه
برای پرسه زدن آفتاب خوبی نیست
شبیه دانه ی اسپند روی آتیشم
که ترس رفتن تو اضطراب خوبی نیست
کمی یواش که عادت کنم به فاصله ات
برای دور شدن این شتاب خوبی نیست
خدا کند که به تعبیر خواب تو نرسیم
ببخش یوسفم! این خواب، خواب خوبی نیست
اگرچه منتظر پاسخی نخواهم بود
قبول کن که سکوتت جواب خوبی نیست
#عفت_کاظمی
@asheghanehaye_fatima
پناه می دهم امشب مرا درون خودم
فرار می کنم از جاده در سکون خودم
به تیشه های نوازشگرت نیازی نیست
کلنگ می زنم امشب به بیستون خودم
بیا و سر به بیابان نزن بخاطر من
که عشق می کنم اندازه ی جنون خودم
برای " بار غم عشق " شانه ام کافی ست
و تکیه می دهد این سقف بر ستون خودم
در این جدال برابر منم و لشگر من !
چه فاتحانه به من زل زده قشون خودم
به آخرین نفرم هم امان نخواهم داد
که سخت تشنه ام امشب خودم به خون خودم ...
#عفت_کاظمی
پناه می دهم امشب مرا درون خودم
فرار می کنم از جاده در سکون خودم
به تیشه های نوازشگرت نیازی نیست
کلنگ می زنم امشب به بیستون خودم
بیا و سر به بیابان نزن بخاطر من
که عشق می کنم اندازه ی جنون خودم
برای " بار غم عشق " شانه ام کافی ست
و تکیه می دهد این سقف بر ستون خودم
در این جدال برابر منم و لشگر من !
چه فاتحانه به من زل زده قشون خودم
به آخرین نفرم هم امان نخواهم داد
که سخت تشنه ام امشب خودم به خون خودم ...
#عفت_کاظمی
@asheghanehaye_fatima
استخوان سوزِ زندگی شده ایم، فصل ها یکسره زمستانی ست
رود ها در مسیر خشکیدن، خانه ها روی خط ویرانی ست
می رویم و نمی رسیم، آخر این چه وضع وخیمِ بی رحمی ست؟
مطمئن باش که زمین گرد است؛ خطِ آغاز، خطِ پایانی ست
یکنفر با خدا رفیق شود تا که جرات کند بگوید که
اول داستان اگر سخت است، آخرش گفته بود آسانی ست!
لطفا اما به او بگوید که قدرِ فهم بشر جواب دهد
نه که مثل همیشه بنویسد: حکمتش آنچه که نمی دانی ست!
آدمیزادِ یخ زده در خود، دور خود را پتو بپیچ و برو
پشت این پنجره پر از برف است، لحن باران و ابر، طوفانی ست
شانه هایت خمیده تر شده اند، قوز بالای قوز بسیار است
باز هم در مدار حادثه ای، اتفاقات ، ظاهرا آنی ست
زندگی پیشکش ولی ایکاش لااقل مُردگی نمی کردیم
خیری از زندگی ندیدیم و داغ این مردگی به پیشانی ست
#عفت_کاظمی
استخوان سوزِ زندگی شده ایم، فصل ها یکسره زمستانی ست
رود ها در مسیر خشکیدن، خانه ها روی خط ویرانی ست
می رویم و نمی رسیم، آخر این چه وضع وخیمِ بی رحمی ست؟
مطمئن باش که زمین گرد است؛ خطِ آغاز، خطِ پایانی ست
یکنفر با خدا رفیق شود تا که جرات کند بگوید که
اول داستان اگر سخت است، آخرش گفته بود آسانی ست!
لطفا اما به او بگوید که قدرِ فهم بشر جواب دهد
نه که مثل همیشه بنویسد: حکمتش آنچه که نمی دانی ست!
آدمیزادِ یخ زده در خود، دور خود را پتو بپیچ و برو
پشت این پنجره پر از برف است، لحن باران و ابر، طوفانی ست
شانه هایت خمیده تر شده اند، قوز بالای قوز بسیار است
باز هم در مدار حادثه ای، اتفاقات ، ظاهرا آنی ست
زندگی پیشکش ولی ایکاش لااقل مُردگی نمی کردیم
خیری از زندگی ندیدیم و داغ این مردگی به پیشانی ست
#عفت_کاظمی
@asheghanehaye_fatima
استخوان سوزِ زندگی شدهایم، فصلها یکسره زمستانیست
رودها در مسیر خشکیدن، خانهها روی خط ویرانیست
میرویم و نمیرسیم، آخر این چه وضع وخیمِ بیرحمی ست؟
مطمئن باش که زمین گرد است؛ خطِ آغاز، خطِ پایانیست
یک نفر با خدا رفیق شود تا که جرات کند بگوید که
اول داستان اگر سخت است، آخرش گفته بود آسانیست!
لطفا اما به او بگوید که قدرِ فهم بشر جواب دهد
نه که مثل همیشه بنویسد: حکمتش آنچه که نمیدانیست!
آدمیزادِ یخ زده در خود! دور خود را پتو بپیچ و برو
پشت این پنجره پر از برف است، لحن باران و ابر، طوفانیست
شانههایت خمیدهتر شدهاند، قوز بالای قوز بسیار است
باز هم در مدار حادثهای، اتفاقات، ظاهرا آنیست
زندگی پیشکش ولی ای کاش لااقل مُردگی نمیکردیم
خیری از زندگی ندیدیم و داغ این مردگی به پیشانیست
#عفت_کاظمی
استخوان سوزِ زندگی شدهایم، فصلها یکسره زمستانیست
رودها در مسیر خشکیدن، خانهها روی خط ویرانیست
میرویم و نمیرسیم، آخر این چه وضع وخیمِ بیرحمی ست؟
مطمئن باش که زمین گرد است؛ خطِ آغاز، خطِ پایانیست
یک نفر با خدا رفیق شود تا که جرات کند بگوید که
اول داستان اگر سخت است، آخرش گفته بود آسانیست!
لطفا اما به او بگوید که قدرِ فهم بشر جواب دهد
نه که مثل همیشه بنویسد: حکمتش آنچه که نمیدانیست!
آدمیزادِ یخ زده در خود! دور خود را پتو بپیچ و برو
پشت این پنجره پر از برف است، لحن باران و ابر، طوفانیست
شانههایت خمیدهتر شدهاند، قوز بالای قوز بسیار است
باز هم در مدار حادثهای، اتفاقات، ظاهرا آنیست
زندگی پیشکش ولی ای کاش لااقل مُردگی نمیکردیم
خیری از زندگی ندیدیم و داغ این مردگی به پیشانیست
#عفت_کاظمی
@asheghanehaye_fatima
مثل یک دایره به مرکز تو، شده بودی تمام دنیایم
دور تو بی درنگ می گشتم، با تمام اگر و امایم
من پر از استرس پر از ابهام، من شبیه گریز از مرکز
از تو می رفتم و نمیرفتم ، با دلم نه اگر چه با پایم...
بین ما هر چه بود زیبا بود، ازدحام قشنگ رویا بود
اشتیاق تو بود و شرم من، باورم شد نجیب و زیبایم
گفته بودم ولی نفهمیدی، لال بودم ولی نترسیدم
سی و دو حرف مطمئن بودی در من و لکنت الفبایم
بغض کردی و دفتر آوردی، واژه واژه زبان من وا شد
گریه در گریه شعر می گفتی با غزل های بی محابایم
شانه ی سر پناه ممنوعی سهم من از گناه و خواهش بود
می نشستی کنار هر سطرم، مثل یک گل بروی موهایم
تو پرنده تو قاصدک تو باد... رفتنی بودی از همان اول
با خیال تو اشک می ریزم، ابر...باران...تگرگ...دریایم
#عفت_کاظمی
مثل یک دایره به مرکز تو، شده بودی تمام دنیایم
دور تو بی درنگ می گشتم، با تمام اگر و امایم
من پر از استرس پر از ابهام، من شبیه گریز از مرکز
از تو می رفتم و نمیرفتم ، با دلم نه اگر چه با پایم...
بین ما هر چه بود زیبا بود، ازدحام قشنگ رویا بود
اشتیاق تو بود و شرم من، باورم شد نجیب و زیبایم
گفته بودم ولی نفهمیدی، لال بودم ولی نترسیدم
سی و دو حرف مطمئن بودی در من و لکنت الفبایم
بغض کردی و دفتر آوردی، واژه واژه زبان من وا شد
گریه در گریه شعر می گفتی با غزل های بی محابایم
شانه ی سر پناه ممنوعی سهم من از گناه و خواهش بود
می نشستی کنار هر سطرم، مثل یک گل بروی موهایم
تو پرنده تو قاصدک تو باد... رفتنی بودی از همان اول
با خیال تو اشک می ریزم، ابر...باران...تگرگ...دریایم
#عفت_کاظمی
@asheghanehaye_fatima
سخت میگیرمت در آغوشم
کوه آتشفشان شوی حتی
فاش گفتم که دوستت دارم
آتشی در دهان شوی حتی
درد باشد به نالههای بلند،
گریه باشد به های های بلند
عشق باشد_نه با صدای بلند_
در نهانم نهان شوی حتی
زندگی جبری است میدانم
عشق، بی صبری است میدانم
دردناکی و دوستت دارم
لای زخم استخوان شوی حتی
شعرهایم ز یاد خواهد رفت
سر سبزم به باد خواهد رفت
نام سرخ تو زنده میماند
بر گلو ریسمان شوی حتی
یک سپاهم اگرچه تنهایم
من زبان تمام زنهایم؛
باز هم عشق آخرین راه است
خنجری بر زبان شوی حتی
مرگ پایان قصهی ما نیست
مرگ آغوش مهربان تو است
با تو هر شب شروع خواهم شد
آخر داستان شوی حتی...
#عفت_کاظمی
سخت میگیرمت در آغوشم
کوه آتشفشان شوی حتی
فاش گفتم که دوستت دارم
آتشی در دهان شوی حتی
درد باشد به نالههای بلند،
گریه باشد به های های بلند
عشق باشد_نه با صدای بلند_
در نهانم نهان شوی حتی
زندگی جبری است میدانم
عشق، بی صبری است میدانم
دردناکی و دوستت دارم
لای زخم استخوان شوی حتی
شعرهایم ز یاد خواهد رفت
سر سبزم به باد خواهد رفت
نام سرخ تو زنده میماند
بر گلو ریسمان شوی حتی
یک سپاهم اگرچه تنهایم
من زبان تمام زنهایم؛
باز هم عشق آخرین راه است
خنجری بر زبان شوی حتی
مرگ پایان قصهی ما نیست
مرگ آغوش مهربان تو است
با تو هر شب شروع خواهم شد
آخر داستان شوی حتی...
#عفت_کاظمی
@asheghanehaye_fatima
کارهای نکرده بسیار است
دوست باید بدارمت فردا
در تو باید به جستجوی خودم ...
در خودم رد پای عشق تو را...
کارهای نکرده بسیار است
توی برنامه ام نمی گنجد
مرده شور به جز تو هر کاری
آه نفرین به سر شلوغی ها
همه کس را مگر جواب کنم
تا جواب سوال من باشی
زود باید به خانه برگردم
بنشینم به یاد تو تنها
پرده ها را کنار خواهم زد
رو به خورشید جار خواهم زد؛
دوست دارم که عاشقی بکنم
من بی دست و پای سر به هوا
در دلم تا غروب می گویم
با تو یک شعر خوب می گویم
مطمئنم که می توانم، نه!
در نیامد دوباره، ای بابا...
شعر موهای تاب دار من است
شعر آغوش بیقرار من است
گور بابای کاغذ و خودکار
ها جلوتر بیا، بیا اینجا
#عفت_کاظمی
کارهای نکرده بسیار است
دوست باید بدارمت فردا
در تو باید به جستجوی خودم ...
در خودم رد پای عشق تو را...
کارهای نکرده بسیار است
توی برنامه ام نمی گنجد
مرده شور به جز تو هر کاری
آه نفرین به سر شلوغی ها
همه کس را مگر جواب کنم
تا جواب سوال من باشی
زود باید به خانه برگردم
بنشینم به یاد تو تنها
پرده ها را کنار خواهم زد
رو به خورشید جار خواهم زد؛
دوست دارم که عاشقی بکنم
من بی دست و پای سر به هوا
در دلم تا غروب می گویم
با تو یک شعر خوب می گویم
مطمئنم که می توانم، نه!
در نیامد دوباره، ای بابا...
شعر موهای تاب دار من است
شعر آغوش بیقرار من است
گور بابای کاغذ و خودکار
ها جلوتر بیا، بیا اینجا
#عفت_کاظمی
@asheghanehaye_fatima
پناه می دهم امشب مرا درون خودم
فرار می کنم از جاده در سکون خودم
به تیشه های نوازشگرت نیازی نیست
کلنگ می زنم امشب به بیستون خودم
بیا و سر به بیابان نزن بخاطر من
که عشق می کنم اندازه ی جنون خودم
برای "بار غم عشق" شانه ام کافی ست
و تکیه می دهد این سقف بر ستون خودم
در این جدال برابر منم و لشگر من!
چه فاتحانه به من زل زده قشون خودم
به آخرین نفرم هم امان نخواهم داد
که سخت تشنه ام امشب خودم به خون خودم
#عفت_کاظمی
پناه می دهم امشب مرا درون خودم
فرار می کنم از جاده در سکون خودم
به تیشه های نوازشگرت نیازی نیست
کلنگ می زنم امشب به بیستون خودم
بیا و سر به بیابان نزن بخاطر من
که عشق می کنم اندازه ی جنون خودم
برای "بار غم عشق" شانه ام کافی ست
و تکیه می دهد این سقف بر ستون خودم
در این جدال برابر منم و لشگر من!
چه فاتحانه به من زل زده قشون خودم
به آخرین نفرم هم امان نخواهم داد
که سخت تشنه ام امشب خودم به خون خودم
#عفت_کاظمی
@asheghabehaye_fatima
بره ی صاف و ساده ای بودم
که مرا شکل گرگ می دیدند
دختر کوچک لجوجی که
دیگرانم بزرگ می دیدند
دختر کوچکی که دنیایش
شعر و نقاشی و عروسک بود
دامن خال خالی سبزش
دیگر اما براش کوچک بود
ساده دل بود و بی غرض اما
سادگی را کسی نمی فهمید
اشتباهات کوچکش او را
مثل دیو دوسر فرو بلعید
روی دوش نحیف او باری ست
اتهامات جورواجورش
یک لباس جدید می دوزد
با همین وصله های ناجورش
■□
من فقط ناخنم بلند شده
آه باید که گرگ تر باشم
دختر کوچکم، خداحافظ
می روم تا بزرگ تر باشم
#عفت_کاظمی
بره ی صاف و ساده ای بودم
که مرا شکل گرگ می دیدند
دختر کوچک لجوجی که
دیگرانم بزرگ می دیدند
دختر کوچکی که دنیایش
شعر و نقاشی و عروسک بود
دامن خال خالی سبزش
دیگر اما براش کوچک بود
ساده دل بود و بی غرض اما
سادگی را کسی نمی فهمید
اشتباهات کوچکش او را
مثل دیو دوسر فرو بلعید
روی دوش نحیف او باری ست
اتهامات جورواجورش
یک لباس جدید می دوزد
با همین وصله های ناجورش
■□
من فقط ناخنم بلند شده
آه باید که گرگ تر باشم
دختر کوچکم، خداحافظ
می روم تا بزرگ تر باشم
#عفت_کاظمی
@asheghanehaye_fatima
از خود گریختی و دویدی و من شدی
روحی بزرگ بودی و یکباره تن شدی
روحالقدس شدی که مرا جان دهی، نشد!
آغوش باز کردی و دورم کفن شدی
#عفت_کاظمی
از خود گریختی و دویدی و من شدی
روحی بزرگ بودی و یکباره تن شدی
روحالقدس شدی که مرا جان دهی، نشد!
آغوش باز کردی و دورم کفن شدی
#عفت_کاظمی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
با توام آی حضرت باران!
آمدی اشک های من باشی؟
نرم و آهسته
نم نم و آرام
گریه ی بی صدای من باشی؟
#عفت_کاظمی
@asheghanehaye_fatima
آمدی اشک های من باشی؟
نرم و آهسته
نم نم و آرام
گریه ی بی صدای من باشی؟
#عفت_کاظمی
@asheghanehaye_fatima