همه جا در جستوجوی توام
و نمییابمت!
مثل ماهییی که تازه از آب بیروناش کشیدهاند و واپسین نفسهایش را میکشد
و دیوانهوار به خود میپیچد!
لگد میپرانم در هوا؛
مثل کودکی که از دو طرف بلندش کردهاند و فریاد میکشد
همهجا در جستوجوی توام
و نمییابمت!
مثل آهویی که زیر بار نیزهیی بیرحم تکان میخورد!
همه جا در جستوجوی توام
و نمییابمت...!
برگرد به من
اگر دیر کنی
– من –
از دست رفتهام!
■شاعر: #قاسم_حداد
■برگردان: #الهام_صالحی
@asheghanehaye_fatima
و نمییابمت!
مثل ماهییی که تازه از آب بیروناش کشیدهاند و واپسین نفسهایش را میکشد
و دیوانهوار به خود میپیچد!
لگد میپرانم در هوا؛
مثل کودکی که از دو طرف بلندش کردهاند و فریاد میکشد
همهجا در جستوجوی توام
و نمییابمت!
مثل آهویی که زیر بار نیزهیی بیرحم تکان میخورد!
همه جا در جستوجوی توام
و نمییابمت...!
برگرد به من
اگر دیر کنی
– من –
از دست رفتهام!
■شاعر: #قاسم_حداد
■برگردان: #الهام_صالحی
@asheghanehaye_fatima
غروبها...
آن هنگام که جهان از روشنایی شب زاده میشود
و رخنه می کند در قلب من
هیچ چیز رهاییام نمیدهد از آن
جز گردابهای خواب
به سمتاش میروم
هر غروب، سیاهی خاطره
از مزارش برمیخیزد
سوق میدهد قلبام را به سمت سرگردانی
جای میدهد خود را تا آخرین نفسها، در تپشهایش...
خاموش میکند هیاهوی دنیا را در چشمانام
نورها را میبلعد و بعد...
دور میشود...
قلبام را سکوت مرگ فرا گرفته است
زندگی دود میشود
و بعد پراکنده میشود...!
●●●●●●●●
كُلُّ مساءٍ
حينَ العالمُ يُولَدُ في أضواءِ الليلِ
ويدخلُ قلبي
يوئَد!
لا يُنقِذني منهُ سوى أن تَهدُرَ دوامَاتُ النَّومِ..
فأرحلُ فيهْ
كُلُّ مساءٍ تنهضُ سودُ الذِّكرى من مَرقَدِها
تأخُذُ قلبي حيثُ التيهْ
تُسكِنُ فيهِ النَّبضَ إلى أن يَهمَد!
يُطفَأُ صَخَبُ العالم في عَينَيَّ
وتنسَحِبُ الأنوارُ وتبعُد!
يتَّشِحُ القلبُ بخرسِ الموت
فيهوي العمرُ دُخاناً
ثم يُبَدَّد!
■شاعر: #حمزة_قناوی
■برگردان: #الهام_صالحی
@asheghanehaye_fatima
آن هنگام که جهان از روشنایی شب زاده میشود
و رخنه می کند در قلب من
هیچ چیز رهاییام نمیدهد از آن
جز گردابهای خواب
به سمتاش میروم
هر غروب، سیاهی خاطره
از مزارش برمیخیزد
سوق میدهد قلبام را به سمت سرگردانی
جای میدهد خود را تا آخرین نفسها، در تپشهایش...
خاموش میکند هیاهوی دنیا را در چشمانام
نورها را میبلعد و بعد...
دور میشود...
قلبام را سکوت مرگ فرا گرفته است
زندگی دود میشود
و بعد پراکنده میشود...!
●●●●●●●●
كُلُّ مساءٍ
حينَ العالمُ يُولَدُ في أضواءِ الليلِ
ويدخلُ قلبي
يوئَد!
لا يُنقِذني منهُ سوى أن تَهدُرَ دوامَاتُ النَّومِ..
فأرحلُ فيهْ
كُلُّ مساءٍ تنهضُ سودُ الذِّكرى من مَرقَدِها
تأخُذُ قلبي حيثُ التيهْ
تُسكِنُ فيهِ النَّبضَ إلى أن يَهمَد!
يُطفَأُ صَخَبُ العالم في عَينَيَّ
وتنسَحِبُ الأنوارُ وتبعُد!
يتَّشِحُ القلبُ بخرسِ الموت
فيهوي العمرُ دُخاناً
ثم يُبَدَّد!
■شاعر: #حمزة_قناوی
■برگردان: #الهام_صالحی
@asheghanehaye_fatima
حقیقت به من نزدیک بود روزی زمزمهکنان؛
وسوسهبرانگیز
– همچون زنی سرشار از عشق –
با عطوفت و مهربانی در آغوشم کشید
مژگانم را نوازش کرد
گونههایش را دوبار بوسیدم
به من گفت: نزدیک شو و در قلبم سکونت گزین!
نزدیکمان نگهبانی بود
که پنهانی، کوچکترین گناه را ثبت میکرد
گفتمش: دوری کن از من
بر حذر باش از من
چرا که نگران توام
و از پروردگارم میترسم...
بدون خداحافظی با من ترکم کرد و رفت
و گفت: میبینمت؛
هر زمان که دیگر از چیزی نترسی!
وتبدو الحقيقةُ يومًا بقُربي
توشوشُ، تهمسُ،
تخطبُ حُبّي
كأنثى تُعانقني، تحتويني،
برِفقٍ ولُطفٍ
تُداعِبُ هُدْبي
طبَعْتُ على خَدِّها قُبلَتَينِ
فقالت: تعالَ استَقرَّ بقلبي!
وكانَ على القُرْبِ مِنّا رقيبٌ
يُسجّلُ في سِرِّهِ كلَّ ذَنبِ
فقُلتُ: حذارِ حذارِ فإنّي
أخافُ عَليكِ،
أخافُ ورَبّي!
فوَلَّتْ بغيرِ وَداعٍ وقالت:
أراكَ متى صِرتَ مِن غيرِ رُعبِ!
#جورج_جریس_فرح
برگردان: #الهام_صالحی
@asheghanehaye_fatima
وسوسهبرانگیز
– همچون زنی سرشار از عشق –
با عطوفت و مهربانی در آغوشم کشید
مژگانم را نوازش کرد
گونههایش را دوبار بوسیدم
به من گفت: نزدیک شو و در قلبم سکونت گزین!
نزدیکمان نگهبانی بود
که پنهانی، کوچکترین گناه را ثبت میکرد
گفتمش: دوری کن از من
بر حذر باش از من
چرا که نگران توام
و از پروردگارم میترسم...
بدون خداحافظی با من ترکم کرد و رفت
و گفت: میبینمت؛
هر زمان که دیگر از چیزی نترسی!
وتبدو الحقيقةُ يومًا بقُربي
توشوشُ، تهمسُ،
تخطبُ حُبّي
كأنثى تُعانقني، تحتويني،
برِفقٍ ولُطفٍ
تُداعِبُ هُدْبي
طبَعْتُ على خَدِّها قُبلَتَينِ
فقالت: تعالَ استَقرَّ بقلبي!
وكانَ على القُرْبِ مِنّا رقيبٌ
يُسجّلُ في سِرِّهِ كلَّ ذَنبِ
فقُلتُ: حذارِ حذارِ فإنّي
أخافُ عَليكِ،
أخافُ ورَبّي!
فوَلَّتْ بغيرِ وَداعٍ وقالت:
أراكَ متى صِرتَ مِن غيرِ رُعبِ!
#جورج_جریس_فرح
برگردان: #الهام_صالحی
@asheghanehaye_fatima
روزهای عشق چقدر شیریناند
رؤیاهایش چه گوارایند
غم واندوه شبهایش چقدر تلخاند
و هراسهایش چقدر زیادند!
#جبران_خلیل_جبران
برگردان: #الهام_صالحی
@asheghanehaye_fatima
رؤیاهایش چه گوارایند
غم واندوه شبهایش چقدر تلخاند
و هراسهایش چقدر زیادند!
#جبران_خلیل_جبران
برگردان: #الهام_صالحی
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شعر: #نزار_قبانی
آهنگساز: #کاظم_الساهر
اجرا: #ماجده_الرومی
سال: ۲۰۱۲
ترجمه: #الهام_نوبخت
@asheghanehaye_fatima
آهنگساز: #کاظم_الساهر
اجرا: #ماجده_الرومی
سال: ۲۰۱۲
ترجمه: #الهام_نوبخت
@asheghanehaye_fatima
بگذار شب بیاید و خیابان را خلوت کند
تا تو را در آغوش بگیرم
تو دیواری هستی که هیچ دری از غمگینیات کم نمیکند
همیشه چای میخوری و شعر میخوانی
صدای تو دلتنگم نمیکند
تنهایم میکند...
#الهام_اسلامی
@asheghanehaye_fatima
تا تو را در آغوش بگیرم
تو دیواری هستی که هیچ دری از غمگینیات کم نمیکند
همیشه چای میخوری و شعر میخوانی
صدای تو دلتنگم نمیکند
تنهایم میکند...
#الهام_اسلامی
@asheghanehaye_fatima
نمیخواهم پارچهی ابریشمی باشم
اشرافی و غمگین
میخواهم کتان باشم
بر اندام زنی تنومند
که لبهایش
وقت بوسیدن ضربه میزنند
و نگاهش
وقت دیدن احاطه میکند
تمامی این روزها دلگیرند
من جغد پیری هستم
که شیشهای نیافتهام برای تاریکی
میترسم رویایم به شاخهها گیر کند
میترسم بیدار شوم و ببینم
زنی هستم در ایران
افسردگی ام طبیعی است
اما کاری کن رضا جان پاییز تمام شود
نمیدانم اگر مرگ بیاید
اول گلویم را میفشارد
یا دلم را
آن روز کجای خانه نشسته بودم
که میتوانستم آن همه شعر بگویم؟
کدام لامپ روشن بود؟
میخواهم آنقدر شعر بگویم
که اگر فردا مُردم
نتوانی انکارم کنی
میخواهم شعرم چون شایعهای در شهر بپیچد
و زنان
هر بار چیزی به آن اضافه کنند
امشب تمام نمیشود
امشب باید یکی از ما شعر بگوید
یکی گریه کند
در دلم جایی برای پنهان شدن نیست
من همهی زاویهها را فرسودهام
دیگر وقت آن است که مرگ بیاید
و شاخهایش را در دلم فرو کند
#الهام_اسلامی
تو درخت لیمو، من درخت سپیدهدم
@asheghanehaye_fatima
اشرافی و غمگین
میخواهم کتان باشم
بر اندام زنی تنومند
که لبهایش
وقت بوسیدن ضربه میزنند
و نگاهش
وقت دیدن احاطه میکند
تمامی این روزها دلگیرند
من جغد پیری هستم
که شیشهای نیافتهام برای تاریکی
میترسم رویایم به شاخهها گیر کند
میترسم بیدار شوم و ببینم
زنی هستم در ایران
افسردگی ام طبیعی است
اما کاری کن رضا جان پاییز تمام شود
نمیدانم اگر مرگ بیاید
اول گلویم را میفشارد
یا دلم را
آن روز کجای خانه نشسته بودم
که میتوانستم آن همه شعر بگویم؟
کدام لامپ روشن بود؟
میخواهم آنقدر شعر بگویم
که اگر فردا مُردم
نتوانی انکارم کنی
میخواهم شعرم چون شایعهای در شهر بپیچد
و زنان
هر بار چیزی به آن اضافه کنند
امشب تمام نمیشود
امشب باید یکی از ما شعر بگوید
یکی گریه کند
در دلم جایی برای پنهان شدن نیست
من همهی زاویهها را فرسودهام
دیگر وقت آن است که مرگ بیاید
و شاخهایش را در دلم فرو کند
#الهام_اسلامی
تو درخت لیمو، من درخت سپیدهدم
@asheghanehaye_fatima
عشقی که چیزی نمیدهد جز خودش
و چیزی نمیگیرد جز از خودش
عشقی که تصاحب نمیکند،
عشقی که تصاحب نمیشود،
فقط آن عشق را
عشق حساب کن!
#جبران_خلیل_جبران
ترجمه:
#الهام_صالحی
@asheghanehaye_fatima
و چیزی نمیگیرد جز از خودش
عشقی که تصاحب نمیکند،
عشقی که تصاحب نمیشود،
فقط آن عشق را
عشق حساب کن!
#جبران_خلیل_جبران
ترجمه:
#الهام_صالحی
@asheghanehaye_fatima
شعری بگو رضا
شعری بلند
آنقدر که حال من خوب شود
بلند شوم
ظرفها را بشویم
دستی به سر خانه بکشم
و جورابت را رفو کنم.
میخواهم آنقدر شعر بگویم
که اگر فردا مردم
نتوانی انکارم کنی
میخواهم شعرم
چون شایعهای در شهر بپیچد
و زنان
هربار چیزی به آن اضافه کنند...
#الهام_اسلامی
@asheghanehaye_fatima
شعری بلند
آنقدر که حال من خوب شود
بلند شوم
ظرفها را بشویم
دستی به سر خانه بکشم
و جورابت را رفو کنم.
میخواهم آنقدر شعر بگویم
که اگر فردا مردم
نتوانی انکارم کنی
میخواهم شعرم
چون شایعهای در شهر بپیچد
و زنان
هربار چیزی به آن اضافه کنند...
#الهام_اسلامی
@asheghanehaye_fatima
تو دیواری هستی که هیچ دری از غمگینیات کم نمیکند
همیشه چای میخوری و شعر میخوانی
صدای تو دلتنگم نمیکند
تنهایم میکند.
#الهام_اسلامی
@asheghanehaye_fatima
همیشه چای میخوری و شعر میخوانی
صدای تو دلتنگم نمیکند
تنهایم میکند.
#الهام_اسلامی
@asheghanehaye_fatima
کاش ما دو گوزن بودیم
وقت شادی شاخ هامان را به هم می کشیدیم
وقت حرف زدن به هم خیره می شدیم
و بچه هامان
در فصل گرم سال به دنیا می آمدند.
کاش ما دو گوزن بودیم
که وقتی از هم دلگیر می شدیم
خوابمان می برد.
#الهام_اسلامی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
وقت شادی شاخ هامان را به هم می کشیدیم
وقت حرف زدن به هم خیره می شدیم
و بچه هامان
در فصل گرم سال به دنیا می آمدند.
کاش ما دو گوزن بودیم
که وقتی از هم دلگیر می شدیم
خوابمان می برد.
#الهام_اسلامی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
نمیخواهم پارچهی ابریشمی باشم
اشرافی و غمگین
میخواهم کتان باشم
بر اندام زنی تنومند
که لبهایش
وقت بوسیدن ضربه میزنند
و نگاهش
وقت دیدن احاطه میکند
تمامی این روزها دلگیرند
من جغد پیری هستم
که شیشهای نیافتهام برای تاریکی
میترسم رویایم به شاخهها گیر کند
میترسم بیدار شوم و ببینم
زنی هستم در ایران
افسردگی ام طبیعی است
اما کاری کن رضا جان پاییز تمام شود
نمیدانم اگر مرگ بیاید
اول گلویم را میفشارد
یا دلم را
آن روز کجای خانه نشسته بودم
که میتوانستم آن همه شعر بگویم؟
کدام لامپ روشن بود؟
میخواهم آنقدر شعر بگویم
که اگر فردا مُردم
نتوانی انکارم کنی
میخواهم شعرم چون شایعهای در شهر بپیچد
و زنان
هر بار چیزی به آن اضافه کنند
امشب تمام نمیشود
امشب باید یکی از ما شعر بگوید
یکی گریه کند
در دلم جایی برای پنهان شدن نیست
من همهی زاویهها را فرسودهام
دیگر وقت آن است که مرگ بیاید
و شاخهایش را در دلم فرو کند
#الهام_اسلامی
تو درخت لیمو، من درخت سپیدهدم
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
اشرافی و غمگین
میخواهم کتان باشم
بر اندام زنی تنومند
که لبهایش
وقت بوسیدن ضربه میزنند
و نگاهش
وقت دیدن احاطه میکند
تمامی این روزها دلگیرند
من جغد پیری هستم
که شیشهای نیافتهام برای تاریکی
میترسم رویایم به شاخهها گیر کند
میترسم بیدار شوم و ببینم
زنی هستم در ایران
افسردگی ام طبیعی است
اما کاری کن رضا جان پاییز تمام شود
نمیدانم اگر مرگ بیاید
اول گلویم را میفشارد
یا دلم را
آن روز کجای خانه نشسته بودم
که میتوانستم آن همه شعر بگویم؟
کدام لامپ روشن بود؟
میخواهم آنقدر شعر بگویم
که اگر فردا مُردم
نتوانی انکارم کنی
میخواهم شعرم چون شایعهای در شهر بپیچد
و زنان
هر بار چیزی به آن اضافه کنند
امشب تمام نمیشود
امشب باید یکی از ما شعر بگوید
یکی گریه کند
در دلم جایی برای پنهان شدن نیست
من همهی زاویهها را فرسودهام
دیگر وقت آن است که مرگ بیاید
و شاخهایش را در دلم فرو کند
#الهام_اسلامی
تو درخت لیمو، من درخت سپیدهدم
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
گاهی میخندم
گاهی گریه میکنم
گریه اما بیشتر اتفاق میافتد
بههرحال آدم
یکی از لباسهایش را بیشتر دوست دارد
#الهام_اسلامی
@asheghanehaye_fatima
گاهی گریه میکنم
گریه اما بیشتر اتفاق میافتد
بههرحال آدم
یکی از لباسهایش را بیشتر دوست دارد
#الهام_اسلامی
@asheghanehaye_fatima
نمیخواهم
تو را در ذهنم
مثلِ ماهیِ يخزده نگه دارم؛
میخواهم از سؤالاتِ سوزنده پر باشی
و همیشه سرشار از تغییر و دگرگونی باشی
مثلِ: دریا!
■شاعر: #نزار_قبانی [ سوریه، ۱۹۹۸-۱۹۲۳ ]
■برگردان: #الهام_صالحی
@asheghanehaye_fatima
تو را در ذهنم
مثلِ ماهیِ يخزده نگه دارم؛
میخواهم از سؤالاتِ سوزنده پر باشی
و همیشه سرشار از تغییر و دگرگونی باشی
مثلِ: دریا!
■شاعر: #نزار_قبانی [ سوریه، ۱۹۹۸-۱۹۲۳ ]
■برگردان: #الهام_صالحی
@asheghanehaye_fatima
.
گاهی میخواهم بر تو غلبه کنم
چون میوهای برای پنهان کردن دانهاش
گاه بر تو میپیچم چون باد
و تو را از حرکت باز میدارم
این وجود ناآرام من است
که هر بار به شیوهای حرف میزند
#الهام_اسلامی
@asheghanehaye_fatima
گاهی میخواهم بر تو غلبه کنم
چون میوهای برای پنهان کردن دانهاش
گاه بر تو میپیچم چون باد
و تو را از حرکت باز میدارم
این وجود ناآرام من است
که هر بار به شیوهای حرف میزند
#الهام_اسلامی
@asheghanehaye_fatima
بدبینم به دست چپم
به دم و بازدم بدبینم
به مورچه ای که هر چه میتکانم از لباسم نمیافتد
انگار که بخواهم شعر بگویم
همه چیز مرا میترساند
افسردگی رفتار بدی دارد
اگر دست خودم بود
فنجان چای میشدم
یا سوزن چرخ خیاطی
اما "الهام" هستم
و رویایم دست خودم نیست
#الهام_اسلامی
@asheghanehaye_fatima
به دم و بازدم بدبینم
به مورچه ای که هر چه میتکانم از لباسم نمیافتد
انگار که بخواهم شعر بگویم
همه چیز مرا میترساند
افسردگی رفتار بدی دارد
اگر دست خودم بود
فنجان چای میشدم
یا سوزن چرخ خیاطی
اما "الهام" هستم
و رویایم دست خودم نیست
#الهام_اسلامی
@asheghanehaye_fatima
زیبایی تو
سینی چای را برمیگرداند
غمگینم
بی آنکه کودکی به دنیا آورده باشم، غمگینم
مرا دوست داشته باش
چنان باورت میکنم
که شاخههایت به شکستن امیدوار شوند
من دختر یک کشاورزم
آب باش و با من مهربانی کن
سرکشی نکن
قلب من از قدمهای تو پیشی میگیرد
بگذار شب بیاید و خیابان را خلوت کند
تا تو را در آغوش بگیرم
تو دیواری هستی که هیچ دری از غمگینیات کم نمیکند
همیشه چای میخوری و شعر میخوانی
صدای تو دلتنگم نمیکند
تنهایم میکند.
#الهام_اسلامی
@asheghanehaye_fatima
سینی چای را برمیگرداند
غمگینم
بی آنکه کودکی به دنیا آورده باشم، غمگینم
مرا دوست داشته باش
چنان باورت میکنم
که شاخههایت به شکستن امیدوار شوند
من دختر یک کشاورزم
آب باش و با من مهربانی کن
سرکشی نکن
قلب من از قدمهای تو پیشی میگیرد
بگذار شب بیاید و خیابان را خلوت کند
تا تو را در آغوش بگیرم
تو دیواری هستی که هیچ دری از غمگینیات کم نمیکند
همیشه چای میخوری و شعر میخوانی
صدای تو دلتنگم نمیکند
تنهایم میکند.
#الهام_اسلامی
@asheghanehaye_fatima