عاشقانه های فاطیما
819 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
من به این واقعیت شوم پی بردم که ثروت و مادیات را قوانینی است که آن را با روابط عاطفی و ارزش انسان‌ها کاری نیست.

#در_فاصله_ی_دو_نقطه_...!
#ایران_درودی


@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گفت برم من؟ گفتم واسّا، دارم تماشات می‌کنم. گفت ای دیوونه. بعد خندید.
خندید و حواسم پرت خنده‌ش شد، وگرنه می‌خواستم بگم تماشاکردن با دیدن فرق داره. تماشاکردن یه‌شکلی از علاقه‌‌س، یه‌شکلی که با هر کسی برات رخ نمیده. همه رو می‌بینی، اما آدمای خیلی خیلی کمی رو تماشا می‌کنی.

هزار سال پیش بود که خندید و یادم رفت بهش اینا رو بگم. حالام که پیر شدم از بس هیشکی تماشام‌ نکرد. خوبه که یکی تماشات کنه، خوبه که واسه یکی که برات فرق داره با همه، فرق داشته باشی با همه. خوبه که واسه یه‌نفر تماشایی باشی.
همین دیگه


#حمیدسلیمی
#گوگوش #سعید_کنگرانی
#در_امتداد_شب


@asheghanehaye_fatima
#غلامرضا_بروسان
#در_آب‌ها_دری_باز_شد


دستم را زیر سرم می‌گذارم
و به خواب می‌روم
من و دستم هر شب خواب تو را می‌بینیم
عزیزم
ما حتماً عاشق همیم
که این‌همه از هم دوریم


@asheghanehaye_fatima
ولادیمیر:
می‌گویی حالا چه کار کنیم؟

استراگون:
من می‌گویم هیج کاری نکنیم، خطرش کمتر است.


#در_انتظار_گودو
#ساموئل_بکت

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



می خواستم همانجا روی زمین بخوابم. بخوابم و زمانی که خواب هستم، اتفاقی بیفتد. هر اتفاقی. یک معجزه. شاید خاطره ای چسبناک؛ که رویاها به جا می گذارند، وقتی بیش از اندازه واقعی به نظر می رسند.


#در_پناه_هیچ
#اولیویه_آدام
هر کس برای دیگری همان قدر ارزش دارد که دیگری برای او. افرادی که واقعاً فکری بلند دارند، مانند عقاب در ارتفاعات بلند، در تنهایی آشیانه می‌کنند. ثانیاً از این‌جا می‌توان فهمید که افراد همخو چگونه یکدیگر را به سرعت پیدا می‌کنند، گویی جاذبه‌ای مغناطیسی میان آنان وجود دارد... البته این واقعیت را می‌توان بیش از همه در مورد طبایع پست یا کم مایه مشاهده کرد، اما علت این است که اینان لشکر بزرگی را تشکیل می‌دهند، حال آنکه طبایع بهتر یا ممتاز نادرند و به همین علت نادر خوانده می‌شوند.

#آرتور_شوپنهاور
#در_باب_حکمت_زندگی
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یه رویا داری…
باید ازش محافظت کنی. آدمایی که خودشون نتونستن کاری رو انجام بدن، به تو میگن که تو هم نمیتونی!
اما اگه چیزی رو میخوای، باید بری و به دستش بیاری.
تمام!


#دیالوگ
#The_Pursuit_of_Happyness
#در_جستجوی_خوشبختی
@asheghanehaye_fatima
🔵پنلوپه و خواستگاران،اثر: #جان_ویلیام_واترهاوس/تاریخ:۱۹۱۲/تکنیک:رنگ روغن روی بوم/ابعاد: ارتفاع: ۱۲۹٫۸ سانتی‌متر. عرض: ۱۸۸ سانتی‌متر.محل نگهداری اثر:(Aberdeen Art Gallery)


#در_ادامه..... 👇
اینک صدای دوست از تَهِ ریشه‌های کهن، از درون سینه‌ی پهن زمین می‌آید، از راه‌های دور از قلُه‌های بلند و دشت‌های باز می‌گذرد و مثل تپش پنهانِ قلبِ ستاره به من می‌رسد. با صدای خاموش مرا می‌نامد و صدای او را در چشم‌های خیس و دهان بازش می‌بینم... نگران و دل گرفته است و به زبان بی‌زبانی حرف می‌زند. حرف‌ها در باطن من می‌رویند؛ مثل سر زدن جوانه‌ی سبز در بطن دانه‌ی زیر سرمای زمستان، مثل بوی بهار! صدای دوست، صدای دوستی، از دیارِ دورِ فراموشی، از خلال کشت‌زارهای رنج، وَزان‌ بر خوشه‌های اندوه!... صدای بیدار دوستی خاموش که در بستر ضمیر من خفته است. و آنگاه که خفته بودم به ندای او چشم‌هایم را باز و دست‌هایش را تماشا کردم. او مرا نامید و من در میان بودنی‌ها به خود آمدم... صدای دوست آغازِ من بود. دمیدن و شکفتن بود... صدایی همزاد بود که گفت تو نور چشم‌های منی و من نگاهم را مثل دست‌هایم به او دادم و گفتم... تو را ای دوست در جلوه‌های گوناگون دوست دارم...

#در_کویِ_دوست
#شاهرخ_مسکوب

  ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@asheghanehaye_fatima
پیکره‌ی ربودن پروسرپینا
#مجسمه_سازی

@asheghanehaye_fatima

#در_ادامه..... 👇
به کسی که به ویژه در سنین جوانی طاقت تحمل وجود خسته کننده‌ی دیگران را ندارد و به حق از معاشرت با آنان ناخرسند می‌گردد و به انزوا رانده می‌شود، توصیه می‌کنم که عادت کند، قدری از تنهاییِ خویش را به همراه خود به جمع ببرد، یعنی بیاموزد که حتی در جمع نیز تا اندازه‌ای تنهایی خود را حفظ کند، هر چه می‌اندیشد فوراً ابراز نکند و همچنین آنچه را که می‌گویند زیاده به جد نگیرد، و از دیگران نه از حیث اخلاقی، نه عقلی انتظار بسیار نداشته باشد و بنابراین بی‌اعتنایی را در برابر نظرات آنان در خود استوار کند که این مطمئن‌ترین روش برای اعمال شکیبایی در خور تحسین است. اگر چنین کند، در میان جمع است، اما با دیگران نیست و رابطه اش با دیگران واجد ماهیتی صرفا عینی است. این روش او را از تماس نزدیک با جمع و در نتیجه از آلودگی و رنجش مصون می‌دارد...

#آرتور_شوپنهاور
#در_باب_حکمت_زندگی
@asheghanehaye_fatima
آنچه ثروت می‌تواند فرای ارضای نیازهای واقعی و طبیعی فراهم آورد، در خشنودیِ ما تأثیری اندک دارد. بر‌عکس، خشنودیِ ما در اثر نگرانی‌های بسیار و ناگزیر که از نگهداری دارایی کلان ناشی می‌شود، مختل می‌گردد. با وجود این، آدمیان در راه کسب ثروت هزار بار بیش‌تر می‌کوشند تا در کسب فرهنگ، حال آنکه به یقین، " آنچه هستیم " بسیار بیش‌تر موجب سعادتمان می‌شود تا " آنچه داریم "...

#آرتور_شوپنهاور
#در_باب_حکمت_زندگی


@asheghanehaye_fatima
کشیدم از تو: دو تا کوه، بعد، چند کلاغ
غروب کردم تا هر غروب گریه کنی

برای من که تمامیِ قصّه بد بودم
کجاست آغوشی تا که خوب گریه کنی؟!
.
میان بندریِ ضبط، بغض کردم تا
کنار ترمینالِ جنوب گریه کنی

نشستم و خود را توی چای حل کردم
لباس زیرت را در شبم بغل کردم

سفر نبود و کسی دست در کتابم برد
به سقف زل زدم از درد... تا که خوابم برد

صدای هق‌هق من پشت کوه قایم شد
برای بیداری، قرص خواب لازم شد

مرا ببخش که جغدم! همیشه بیدارم
مرا ببخش اگر گریه‌هام تکراری‌ست

به لب گرفتنِ تو زیر دوش گریه شدم
صدای خون، از حمّام خانه‌ام جاری‌ست

مرا ببخش که پاشیده‌ام به دیوارت
نمی‌توانم دیگر... که زخم‌ها کاری‌ست

کجا فرار کند این کلاغِ بی‌آخر؟!
که پشت هر درِ بسته دوباره دیواری‌ست!

مرا بغل کن، یک لحظه توی خواب فقط!
که حل شود در لیوان دو چشم قهوه‌ای‌ات

که خلسه در شب من وارد عمل بشود
تمام فلسفه‌ها در تن تو حل بشود

تو می‌روی پشتِ کوه‌های نقّاشی
کنار من، تنها انتظار خواهد ماند

پرنده‌ها همه سمتِ جنوب می‌کوچند
سکوتِ جغد ولی کنج غار خواهد ماند

تو می‌روی پشتِ بنـ/دری که باز نشد
کنار ضبط، کسی زار زار خواهد ماند

چه می‌شد این شبِ خسته به سمت لب برود؟!
کسی که آخر خطّم... عقب عقب برود

از انتهای زمستان، بهار برگردد
که با فشارِ دکمه... نوار برگردد!!
.
چه بود عشق؟ به جز تختِ خالیِ یک هیچ!
تمام خود را تقدیم دیگری کردن

طلاق دادنِ یک خواب در صراحت تیغ!
و گریه در وسطِ «دادگستری» کردن

کنار ترمینالی که نیستی ماندن
شب جنون‌زده را رقصِ بندری کردن!

صدای خنده‌ی تو در سکوتِ خواهشِ من
شبی بلندتر از موی روی بالش من

عجیب نیست اگر ابر، غرق گریه شده
که از جدایی ما تازه باخبر شده است

مگر نسیم، رسانده به خانه بوی تو را
که تیغ کُند شده، قرص بی‌اثر شده است!

مرا بگیر در آغوش لعنتیت عزیز!
که گریه‌های من از شب بزرگتر شده است

مرا بگیر در آغوش...
.
✍️ #سیدمهدی_موسوی
📚 دفتر تازه‌ منتشر شدۀ #در_ستایش_ناامیدی
💠 { کانال ادبی شعرنوش }

@asheghanehaye_fatima
Forwarded from شعرنوش
🔹 نام اثر #در_من_آرام_بگیر
✍️ نوشته #زهرا_مهدوی
🎙 صداخوانی #فاطیما
📀 تنظیم #آرتا_رحیمی
🕊 ارائه شده در کانال #شعرنوش

💠 { کانال ادبی شعرنوش }

🌼 @shernosh
Forwarded from شعرنوش
🔹 نام اثر #در_من_آرام_بگیر
✍️ نوشته #زهرا_مهدوی
🎙 صداخوانی #فاطیما
📀 تنظیم #آرتا_رحیمی
🕊 ارائه شده در کانال #شعرنوش

بهشان بگو دوستم دارد و من نیز
بگو
در آغوشم گرفت و چنان روئیدیم
که آسمان چشم‌ گشود و بارید
بگو ناگهان زمزمه‌ام کرد و نور به رگ‌هایم ریخت
ناگهان‌ مرا بوسید
مرا بوئید و به جهان خود کشاند
انکار اگر کردند
مرا برایشان شرح بده
چنان که رسولِ بی قبیله‌ای
در غربت خود، خدایش را
از لب‌هایم بگو
که بوسه می‌آفرینند
و از قدرت دست هایم که آغوش می شوند
باور نمی‌کنند
اما تو شرح بده
از دوست داشتنمان بگو
از تپش قلب‌هایمان برای هم
از چشم به راه داشتن
از میراث عشقمان بگو
و بعد
به یادشان بیاور احساس سرکوب شده‌ی‌شان را
بگذار به یاد بیاورند
در ابتدا
همه عاشق بوده‌ایم
بگو ما به اصالتمان برگشته‌ایم و آنان که غریب‌اند، آنهایند
بگو تا میتوانند دوست بدارند
دست از سرسختیِ خود بردارند که
در انزوا خبری نیست
سپس به حال خود رهایشان کن
به آغوش من بازگرد
برای من از حسرتِ جامانده
در چشم‌هایشان بگو
و چون کودکی بی‌تاب
از من پناه بخواه
و
در من آرام بگیر

💠
{ کانال ادبی شعرنوش }

🌼 @shernosh