عاشقانه های فاطیما
820 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بگذار سر به سینه‌ی من در سکوت، دوست!
گاهی همین قشنگ‌ترین شکل گفتگوست

بگذار گیسوان تو با دست‌های من
سربسته باز شرح دهند آنچه مو به موست

دلواپس قضاوت مردم نباش، عشق
چیزی که دیر می‌برد از آدم آبروست!

آزار می‌رسانم اگر خشمگین نشو
از دوستان هر آنچه به هم می‌رسد، نکوست

من را مجال دلخوشیِ بیشتر نداد
ابرم که آفتاب دمی در کنار اوست

آغوش وا کن، ابر مرا در بغل بگیر!
بارانی‌ام! شبیه بهاری که پیش روست

#مژگان_عباسلو

@asheghanehaye_fatima
"در نبودِ تو"

دیگر تنها نیستم مثل همیشه
در این شب، در خاورِ دور
با نبودنت هستم
بیست و پنج هزار کیلومتر میانِ ما
تو در زمستان و من در بهار
تو در نیمه‌ای از دنیا و من در نیمه‌ی دیگر
اما دستانم رها نمی‌کنند نبودنت را
حالا بیشتر در قلبمی
هزار بار بیشتر از هنگامِ بودنت
آن برهنگیِ برنده‌ی شعله‌گون
و دستانت که از اسرار سخن می‌گوید
تمنایی ندارم برای نامه نوشتن
حالا که عشق می‌ورزیم
از بیست و پنج هزار کیلومتر.

عزیز نسین | شاعر ترکیه‌ای
برگردان: مژگان دولت‌آبادی

#عزیز_نسین
#مژگان_دولت‌آبادی

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




"همسان"

تنهایی من
مثل تنهایی‌تان نیست
تنهایی‌ام
با پوست و استخوانم درآمیخته
همچون من
سال‌ها با غم خو گرفته
باليد در من
تا که شکل گرفت
من و او
هر دو یکی شد...
حالا من و تنهایی‌ام
دو نفر در یک کالبدیم
و این‌گونه است که
دیگر تنها نیستیم...

عزیز نسین - شاعر ترکیه‌ای
برگردان: مژگان دولت‌آبادی
کتاب: بیهوده می‌بارد این باران
نشر: چشمه

#عزیز_نسین
#مژگان_دولت‌آبادی
گیرم که عشق پیرهنی بود و کهنه شد
می‌پوشمش هنوز، تو بر تن چه می‌کنی؟

#مژگان_عباسلو

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



"آفتابِ صدایت"

آمدی
در دستانت آفتاب
پیراهنت آفتاب
آغوشت آفتاب
آوردی آفتاب را
بر لبانت و بر سینه‌ات
در گیسوانت آفتاب،
در چشم‌هایت آفتاب
خنده‌هایت آفتابی
در صدایت بوسه زدم بر آفتاب
قلبم به نغمه درآمد
در آفتابِ رخشانِ نو

نیایی اگر،
زمستان می‌آید
خورشیدم از سردی
یخ خواهد زد

بیرون و درونم
پوشیده از یخ خواهد شد
اشک در جامِ چشم‌هایم منجمد
نبودنت،
آغازِ عصرِ یخبندان است
در پی هر صدایی روم،
باز هم صدای تو نیست
کاش صدایت را بفرستی
تا نیستی‌ات را
که درونم یخ زده
گرم کند
آفتابِ صدایت.

عزیز نسین - شاعر ترکیه‌ای
برگردان: مژگان دولت‌آبادی
کتاب: بیهوده می‌بارد این باران
نشر: چشمه

#عزیز_نسین
#مژگان_دولت‌آبادی
چه بیهوده است
دل‌تنگی از دوری
چنان دوریم
که حتی نخواهیم گریست
با هم
بیهوده دوست‌ت دارم
بیهوده زنده‌ام
چرا که قسمت نخواهیم کرد
زندگی را
با هم

#عزیز_نسین
#ترجمه: #مژگان_دولت_آبادی




@asheghanehaye_fatima
رفتنت
حفره‌ ای در من ایجاد خواهد کرد
که تابستان و زمستان
از آن سوز می‌آید؛
با اینهمه آغوشت را بردار و برو
هرجای دنیا را که خواستی گرم کن!

پرندگانی هستند
که ترجیح می‌ دهند
پای عشقی که ریشه دارد
از سرما یخ بزنند.



#مژگان_عباسلو


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



"وعده‌ای دارم"

به حرفم نگیرید
مشغولم نکنید
وعده‌ای دارم
در جایی که نمی‌دانم کجاست،
در زمانی که نمی‌دانم کِی،
با کسی که نمی‌شناسم.
دوان دوان می‌روم،
او در انتظارم است...

عزیز نسین - شاعر ترکیه‌ای
برگردان: مژگان دولت‌آبادی
کتاب: بیهوده می‌بارد این باران
نشر: چشمه

#عزیز_نسین
#مژگان_دولت_آبادی