This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بگذار سر به سینهی من در سکوت، دوست!
گاهی همین قشنگترین شکل گفتگوست
بگذار گیسوان تو با دستهای من
سربسته باز شرح دهند آنچه مو به موست
دلواپس قضاوت مردم نباش، عشق
چیزی که دیر میبرد از آدم آبروست!
آزار میرسانم اگر خشمگین نشو
از دوستان هر آنچه به هم میرسد، نکوست
من را مجال دلخوشیِ بیشتر نداد
ابرم که آفتاب دمی در کنار اوست
آغوش وا کن، ابر مرا در بغل بگیر!
بارانیام! شبیه بهاری که پیش روست
#مژگان_عباسلو
@asheghanehaye_fatima
گاهی همین قشنگترین شکل گفتگوست
بگذار گیسوان تو با دستهای من
سربسته باز شرح دهند آنچه مو به موست
دلواپس قضاوت مردم نباش، عشق
چیزی که دیر میبرد از آدم آبروست!
آزار میرسانم اگر خشمگین نشو
از دوستان هر آنچه به هم میرسد، نکوست
من را مجال دلخوشیِ بیشتر نداد
ابرم که آفتاب دمی در کنار اوست
آغوش وا کن، ابر مرا در بغل بگیر!
بارانیام! شبیه بهاری که پیش روست
#مژگان_عباسلو
@asheghanehaye_fatima
"در نبودِ تو"
دیگر تنها نیستم مثل همیشه
در این شب، در خاورِ دور
با نبودنت هستم
بیست و پنج هزار کیلومتر میانِ ما
تو در زمستان و من در بهار
تو در نیمهای از دنیا و من در نیمهی دیگر
اما دستانم رها نمیکنند نبودنت را
حالا بیشتر در قلبمی
هزار بار بیشتر از هنگامِ بودنت
آن برهنگیِ برندهی شعلهگون
و دستانت که از اسرار سخن میگوید
تمنایی ندارم برای نامه نوشتن
حالا که عشق میورزیم
از بیست و پنج هزار کیلومتر.
عزیز نسین | شاعر ترکیهای
برگردان: مژگان دولتآبادی
#عزیز_نسین
#مژگان_دولتآبادی
@asheghanehaye_fatima
دیگر تنها نیستم مثل همیشه
در این شب، در خاورِ دور
با نبودنت هستم
بیست و پنج هزار کیلومتر میانِ ما
تو در زمستان و من در بهار
تو در نیمهای از دنیا و من در نیمهی دیگر
اما دستانم رها نمیکنند نبودنت را
حالا بیشتر در قلبمی
هزار بار بیشتر از هنگامِ بودنت
آن برهنگیِ برندهی شعلهگون
و دستانت که از اسرار سخن میگوید
تمنایی ندارم برای نامه نوشتن
حالا که عشق میورزیم
از بیست و پنج هزار کیلومتر.
عزیز نسین | شاعر ترکیهای
برگردان: مژگان دولتآبادی
#عزیز_نسین
#مژگان_دولتآبادی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
"همسان"
تنهایی من
مثل تنهاییتان نیست
تنهاییام
با پوست و استخوانم درآمیخته
همچون من
سالها با غم خو گرفته
باليد در من
تا که شکل گرفت
من و او
هر دو یکی شد...
حالا من و تنهاییام
دو نفر در یک کالبدیم
و اینگونه است که
دیگر تنها نیستیم...
عزیز نسین - شاعر ترکیهای
برگردان: مژگان دولتآبادی
کتاب: بیهوده میبارد این باران
نشر: چشمه
#عزیز_نسین
#مژگان_دولتآبادی
"همسان"
تنهایی من
مثل تنهاییتان نیست
تنهاییام
با پوست و استخوانم درآمیخته
همچون من
سالها با غم خو گرفته
باليد در من
تا که شکل گرفت
من و او
هر دو یکی شد...
حالا من و تنهاییام
دو نفر در یک کالبدیم
و اینگونه است که
دیگر تنها نیستیم...
عزیز نسین - شاعر ترکیهای
برگردان: مژگان دولتآبادی
کتاب: بیهوده میبارد این باران
نشر: چشمه
#عزیز_نسین
#مژگان_دولتآبادی
گیرم که عشق پیرهنی بود و کهنه شد
میپوشمش هنوز، تو بر تن چه میکنی؟
#مژگان_عباسلو
@asheghanehaye_fatima
میپوشمش هنوز، تو بر تن چه میکنی؟
#مژگان_عباسلو
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
"آفتابِ صدایت"
آمدی
در دستانت آفتاب
پیراهنت آفتاب
آغوشت آفتاب
آوردی آفتاب را
بر لبانت و بر سینهات
در گیسوانت آفتاب،
در چشمهایت آفتاب
خندههایت آفتابی
در صدایت بوسه زدم بر آفتاب
قلبم به نغمه درآمد
در آفتابِ رخشانِ نو
نیایی اگر،
زمستان میآید
خورشیدم از سردی
یخ خواهد زد
بیرون و درونم
پوشیده از یخ خواهد شد
اشک در جامِ چشمهایم منجمد
نبودنت،
آغازِ عصرِ یخبندان است
در پی هر صدایی روم،
باز هم صدای تو نیست
کاش صدایت را بفرستی
تا نیستیات را
که درونم یخ زده
گرم کند
آفتابِ صدایت.
عزیز نسین - شاعر ترکیهای
برگردان: مژگان دولتآبادی
کتاب: بیهوده میبارد این باران
نشر: چشمه
#عزیز_نسین
#مژگان_دولتآبادی
"آفتابِ صدایت"
آمدی
در دستانت آفتاب
پیراهنت آفتاب
آغوشت آفتاب
آوردی آفتاب را
بر لبانت و بر سینهات
در گیسوانت آفتاب،
در چشمهایت آفتاب
خندههایت آفتابی
در صدایت بوسه زدم بر آفتاب
قلبم به نغمه درآمد
در آفتابِ رخشانِ نو
نیایی اگر،
زمستان میآید
خورشیدم از سردی
یخ خواهد زد
بیرون و درونم
پوشیده از یخ خواهد شد
اشک در جامِ چشمهایم منجمد
نبودنت،
آغازِ عصرِ یخبندان است
در پی هر صدایی روم،
باز هم صدای تو نیست
کاش صدایت را بفرستی
تا نیستیات را
که درونم یخ زده
گرم کند
آفتابِ صدایت.
عزیز نسین - شاعر ترکیهای
برگردان: مژگان دولتآبادی
کتاب: بیهوده میبارد این باران
نشر: چشمه
#عزیز_نسین
#مژگان_دولتآبادی
چه بیهوده است
دلتنگی از دوری
چنان دوریم
که حتی نخواهیم گریست
با هم
بیهوده دوستت دارم
بیهوده زندهام
چرا که قسمت نخواهیم کرد
زندگی را
با هم
#عزیز_نسین
#ترجمه: #مژگان_دولت_آبادی
@asheghanehaye_fatima
دلتنگی از دوری
چنان دوریم
که حتی نخواهیم گریست
با هم
بیهوده دوستت دارم
بیهوده زندهام
چرا که قسمت نخواهیم کرد
زندگی را
با هم
#عزیز_نسین
#ترجمه: #مژگان_دولت_آبادی
@asheghanehaye_fatima
رفتنت
حفره ای در من ایجاد خواهد کرد
که تابستان و زمستان
از آن سوز میآید؛
با اینهمه آغوشت را بردار و برو
هرجای دنیا را که خواستی گرم کن!
پرندگانی هستند
که ترجیح می دهند
پای عشقی که ریشه دارد
از سرما یخ بزنند.
#مژگان_عباسلو
@asheghanehaye_fatima
حفره ای در من ایجاد خواهد کرد
که تابستان و زمستان
از آن سوز میآید؛
با اینهمه آغوشت را بردار و برو
هرجای دنیا را که خواستی گرم کن!
پرندگانی هستند
که ترجیح می دهند
پای عشقی که ریشه دارد
از سرما یخ بزنند.
#مژگان_عباسلو
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
"وعدهای دارم"
به حرفم نگیرید
مشغولم نکنید
وعدهای دارم
در جایی که نمیدانم کجاست،
در زمانی که نمیدانم کِی،
با کسی که نمیشناسم.
دوان دوان میروم،
او در انتظارم است...
عزیز نسین - شاعر ترکیهای
برگردان: مژگان دولتآبادی
کتاب: بیهوده میبارد این باران
نشر: چشمه
#عزیز_نسین
#مژگان_دولت_آبادی
"وعدهای دارم"
به حرفم نگیرید
مشغولم نکنید
وعدهای دارم
در جایی که نمیدانم کجاست،
در زمانی که نمیدانم کِی،
با کسی که نمیشناسم.
دوان دوان میروم،
او در انتظارم است...
عزیز نسین - شاعر ترکیهای
برگردان: مژگان دولتآبادی
کتاب: بیهوده میبارد این باران
نشر: چشمه
#عزیز_نسین
#مژگان_دولت_آبادی