عاشقانه های فاطیما
820 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima


هیچ‌وقت نخواهم فهمید
که الف در موردم چه فکر می‌کرد
آیا ب سرانجام مرا بخشید
چرا پ وانمود می‌کرد که همه چیز عادی است
ت چه سهمی در سکوت ت داشت
جیم چه توقعی داشت، اگر اصلا توقعی داشت
چرا چ با این‌که دقیقن می‌دانست، فراموش کرد
ح چه چیزی را پنهان می‌کرد
آیا این‌که من حضور داشتم
برای خ و دال و بقیه‌ی الفبا اهمیتی هم داشت؟

#ویسواوا_شیمبورسکا
#شاعر_لهستان
ترجمه:
#فرشته_وزیری_نسب
عاشق که شدی
کم نگذار…
فکرت، قلبت، زبانت
همه ات را تقدیمش کن
به عشق
سیاست، نمی‌آید... ♥️


#فرشته_رضایی
#شما_فرستادید

@asheghanehaye_fatima
می توانم با گردن کج به تو لبخند بزنم
و توهین هایت را با لبهای مشتاق بنوشم
دهانم را با قرمز خوشبویی رنگ کنم
و با سرانگشتان تعلیم دیده بر ابروانت دست بکشم
 وقتی که فهرست عشق هایت را برایم ردیف می کنی
می توانم بخندم و با چشمان شگفت زده نگاهت کنم
و تو هم بخندی و نبینی
که قلبم هزار بار می میرد
از آنجا که من نقشم را خوب بلدم باور می کنی
که به سرخوشی بامداد و سبکی برفم
و همه ی آنچه را که بر قلبم سنگینی می کند
هرگز نخواهی دانست...

#دوروتی_پارکر
#شاعر_آمریکا
ترجمه:
#فرشته_وزیری_نسب


@asheghanehaye_fatima
دوستت نمی‌دارم اما چون‌که دوستت می‌دارم
از دوستت دارم تا دوستت ندارم می‌روم
از انتظارکشیدن برایت تا انتظار نکشیدن برایت
دلم سیر می‌کند از سرما تا آتش
دوستت می‌دارم فقط چون تویی آن که دوست می‌دارم
با این‌همه از تو نفرت دارم، نفرتی عمیق
و میزان عشق متغیرم به تو
آنچنان‌ است که تو را نمی‌بینم، فقط کورکورانه دوست می‌دارم.
شاید نور ژانویه
دلم را با پرتو بی‌رحمش استحاله کند
و کلید در آرامش مرا از من برباید
در این بخش داستان من آنم که می‌میرم
تنها من، و به خاطر عشق می‌میرم
چون تو را دوست می‌دارم
عشقی میان آتش و خون

#پابلو_نرودا
برگردان: #فرشته_وزیری‌نسب

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



وقتی عاشقم
نور سيالی می‌شوم
پنهان از نظرها
و شعرها در دفتر شعرم
کشتزارهای گل ابريشم و گلهای داوودی می‌شوند

وقتی عاشقم
آب از انگشتانم فوران می‌کند
و سبزه بر زبانم می‌رويد
وقتی عاشقم
زمانی می‌شوم خارج از هر زمان

#نزار_قبانی | سوریه، ۱۹۹۸-۱۹۲۳ |

برگردان: #فرشته_وزيری‌نسب
از روزی
که گلهای سرخ دوست داشتنت
بر سرزمین دلم روییده
دیگر هیچ باد و بارانی و هیچ پاییزی
غمگینم نمیکند …
و قسم، به تمام درخت های عاشقی
که یک روز بی صبرانه پیشانی بهار را میبوسند
با چشمهایم به راهت …
با قلبم به نامت …
و با دستهایم در انتظار به آغوش کشیدنت میمانم …

#فرشته_رضایی


@asheghanehaye_fatima
من تو را میخواستم، برای تمام روزهایی که از دنیا گریخته، به آغوشت پناه بیاورم...
برای لحظه‌هایی که از همه چیز خسته، در
سایه‌ات آرامش بگیرم...
برای آنکه ترس‌هایم را در صدایت گم کنم
در دست‌هایت آرزوهایم را بیایم
و پابه‌پایت برای رسیدن به فرداها شتاب کنم...

من تو را میخواستم برای روزهای دلتنگی، که از خرابه‌های روحم بنایی از عشق بسازی...
برای روزهای اندوه، که با وجود تو، با خنده‌ی تو، دوباره خوشحالی از انگشت‌هایم بالا بدود و امیدواری از شانه‌هایم پایین بریزد!

من تو را میخواستم
برای تکرار خستگی ناپذیرِ سال ها
مرور عاشقانه‌ی فصل ها
خیس شدن در باران‌ها، دویدن در برف‌ها
برای روزهای آفتابی
شب‌های مهتابی
ستاره شمردن‌ها...
برای خنده‌های کودکانه
شانه به شانه گریستن‌ها
برای هر لحظه، برای همیشه...
از سیاهی تا سپیدی موهایمان
از استواری تا خمیدگی قامتهایمان
تا لرزش صداهایمان، تار شدن نگاه‌هایمان
برای هر نفس تا آخرین نفس!

من تو را میخواستم، برای کنار خودم
خودم را میخواستم برای کنار خودت
اما... چه می شود کرد
وقتی سرنوشت آدمها را کنار هم نمیخواهد...

#فرشته_رضایی
@asheghanehaye_fatima
هیچ چیز در دنیا
بدتر از معمولی شدن برای کسی نیست!
تبدیل به روزمرگی شدن...
از اینکه حضورت برای یک نفر بشود
مثل مسواک زدن، مثل شانه کردن!
که اگر حوصله داشت سراغت را بگیرد
و اگر نداشت، بگوید بماند برای بعد؛ دیر نمیشود!
به خودتان احترام بگذارید...
با کسی بمانید که اولویتش باشید
که برایش دغدغه بشوید
کسی که هر لحظه یادتان در خاطرش رژه برود...
کسی که به کار، به خواب و استراحتش بگوید:
بایستید ، اول «او»!

#فرشته_رضایی


@asheghanehaye_fatima
آدم وقتی لبریز است از یاد کسی …
که هر روز هر جا میرود یادش را با خودش میبرد
که در عصرهای بارانی یا غروب های پاییزی یا شب های دلتنگ با یادش قدم میزند
که در کافه ها، در عطر قهوه ها، در شعرها و آوازها دست یادش را میگیرد
که با یادش غمگین یا خوشحال میشود
میخندد یا گریه می کند …

آدم، وقتی …
با یاد یک نفر در مغزش یا در کنج سینه اش زندگی میکند، تنهاست ؟
نمیدانم، اتفاق خوبی ست
یا اتفاق بدی
اما این روزها هیچکس تنها نیست …
هر کسی یاد خودش را دارد!

#فرشته_رضایی
@asheghanehaye_fatima