مشق میشود در شب‌هایم
صرف چند فعل ساده:
خواستنت،
داشتنت،
بودنت،
دوتای اولی را از بر شده‌ام
در آخری اما
در مانده‌ام..
بیا و صرفش کن ...


#علی_سیدصالحی


@asheghanehaye_fatima

‌
او رفت و با خود برد، هر آنچه در من بود، او از کنارم نه، او از تن من بود! در روز پر برفم چشمان او شب بود، گر دل نمی‌بستم، سهم دلم تب بود، بی‌خوابی‌ام درد و بیداری‌ام درد است، برف زمستانم ، دستان من سرد است.. او رفت و با خود برد، هر آنچه در من بود؛ دل، سر، نفس، ایمان... سهمم فقط تن بود.../ من ماندم و برف و جای قدم‌هایش، من ماندم و یک شهر دنبال چشمانش....

#علی_سیدصالحی

@asheghanehaye_fatima

داستان من و تو در این سه جمله خلاصه می‌شود؛

[من] دوستت داشتم.
[تو] دوستش داشتی.
[او] دوستت داشت.

در اینجا (تو) و (او) ضمیر، و [من] حرف اضافه بود ! ...


#علی_سیدصالحی


@asheghanehaye_fatima

به سوز نارس بهار میماند
غم نبودنت و بودنت با هم...

#علی_سیدصالحی
@asheghanehaye_fatima

نهنگ غمگینی توو دلم دارم
یه نهنگ آبی با چشم‌های پر از خواب
که از دریا دل کنده و راهی ساحل شده...
داره میره که به دریا بفهمونه چقدر دوسش داره ..
نهنگه دیگه عقل درست درمون که نداره نمیفهمه داره از دست میره...
‌
میگم شما می‌دونستید نهنگا هم افسرده میشن؟! ...

#علی_سیدصالحی
@asheghanehaye_fatima

بیا برایم چمدان ببند !،
می‌خواهم از خودم به تو کوچ کنم... :)

#علی_سیدصالحی

@asheghanehaye_fatima

دوستت داشتم ؛
همانقدر که دوستم نداشتی .....
#علی_سیدصالحی

#دیالوگ
#عشق
@asheghanehaye_fatima

باید دل‌ببندم و نَمانم
باید بخواهم و بگذرم
باید دلم پیش تو باشد
و خودم نباشم
خودمانیم؛
چقدر سخت است،
دوست داشتنت ..


#علی_سیدصالحی

@asheghanehaye_fatima

چه گناهی کرده‌ام.
که در خوابم هستی در بیداری‌ام نه
در قلبم هستی در چشمم نه.
در سرم هستی و
در آغوشم نه..


#علی_سیدصالحی


@asheghanehaye_fatima

بی‌خوابی‌ام را
از تو دارم..
از توئی که خیالت
جای نبودنت را خوب پر کرده .....

#علی_سیدصالحی
@asheghanehaye_fatima

شب‌ لعنتی‌ست... آرام آرام در جانت نفوذ می‌کند و تو حتی نمی‌فهمی چه بلایی دارد بر سرت می‌آید... کمی که میگذرد شب به مغزت می‌رسد و بعد طوفان‌های مغزی آغاز می‌شوند، یکی پس از دیگری بی‌چاره‌ات می‌کنند. شب در خاطراتت رخنه می‌کند و اینجاست که دیگر کاری از دستت ساخته نیست... می‌نشینی خیره می‌شوی به سقف، به دیوار یا به عمقِ سیاهیِ همین شب لعنتی ... دیگر راه هموار شده، شب آرام آرام خودش را از تمام سرت جمع میکند و در گلویت جمع می‌شود، عادت کرده‌ایم به این حالمان بگوییم "بغض" ولی مگر بغض سرشار از شب نیست؟ شب به نیمه که برسد، حجم بغض و حجم خاطرات دیوانه‌ات میکند. معمولا در همین وقت شب است که تصمیمات احمقانه گرفته می‌شود! کمی که از نیمه شب بگذرد، در مرحله‌آخر چشماها شب را به اشک مهمان می‌کنند.... شاید اگر همین مهربانی چشم‌ها و اشک‌ها نبود، شب هیچ‌گاه دست از سرمان بر‌نمی‌داشت.

#علی_سیدصالحی


@asheghanehaye_fatima

شب های بی تـــو
نه مهتاب دارد ،
نه آرامش ...
تنها پر است از عذابی
به نام دلتنگی ...

#علی_سیدصالحی
@asheghanehaye_fatima