🔴 #بحث_جدید درباره #خاطرات_طنز 🔴
1⃣ خاطرات طنز برای وقتی که میخواستین پیش همسرتون #کلاس بزارین ولی #ضایع شدین
2⃣ بلاهایی که وقتی بچه بودین سر مادر پدرها آوردن و رازهایی که برملا کردین و مادر پدر از خجالت اب شدن
♻️ دو موضوع متفاوت #خنده دار برای این روزهای قرنطینه ی کرونایی .
خاطرات هم میشه مال خودتون باشه هم از شخص دیگه ای که براتون تعریف کرده . #مشارکت یادتون نره
👉 @hamsaraaneAdmin به این آیدی
🆔 @ArHamsaraane درکانال تجربه
1⃣ خاطرات طنز برای وقتی که میخواستین پیش همسرتون #کلاس بزارین ولی #ضایع شدین
2⃣ بلاهایی که وقتی بچه بودین سر مادر پدرها آوردن و رازهایی که برملا کردین و مادر پدر از خجالت اب شدن
♻️ دو موضوع متفاوت #خنده دار برای این روزهای قرنطینه ی کرونایی .
خاطرات هم میشه مال خودتون باشه هم از شخص دیگه ای که براتون تعریف کرده . #مشارکت یادتون نره
👉 @hamsaraaneAdmin به این آیدی
🆔 @ArHamsaraane درکانال تجربه
#خنده#کلاس#ضایع
سلام به همگیی درمورد موضوع جدید من مجردم اما خاطرمو با دوست پسرم میگم...با ی پسرِ خیلی خیلی خوشگل شیک،باکلاس و جنتلمن دوست شده بودم و دوست داشتم حسابی جلوش عالی باشم و کم نیارم😅ی روز قرار بود،همو ببینیم قبلش تو حرفاش گفته بود دختر همیشه باید لاک داشته باشه😍😍اما من عادت داشتم ناخنامو میجویدم ی ناخنای خیلی زشتی داشتم 😂خلاصه گفتم چکار کنم رفتم ناخن مصنوعی خریدم چسبوندم حالا بماند ک هی چسبش کنده میشد و دوباره میچسبوندم بخاطر همین ناخن دوسااااعت تاخیر داشتم 😂خلاصه با ناخن مصنوعی و لاک شلخته رفتم گفتم مهم نیس حالا آقایون کلی نگر هستن دقت نمیکنه ک
چشتون روز بد نبینه همینطور ک بغلم کرده بود،یهو دستم و گرفت گفت وای ناخنای خودته؟گفتم آره😍(روم نمیشداخه با ذوق گفت بگم ن مصنوعی)گفت ببینممم دستمو کشیدم گفتم نههه😐😐😐بیچاره هنگ کرد
بعدش همینطور ک داشتیم صحبت میکردیم دیدم یکی از ناخنام نیست😭😭افتاده بود رو زمین یواشکی برداشتم گذاشتم جیبم.اما نگم براتون ک چجوری اون روز گذشت هیچی نفهمیدم همش فکر قایم کردن دستم بودم😭 موقع ناهار قاشق و یجوری میگرفتم دستم ک انگشتم دیده نشه و ضایع نشم 😂😂😂
خلاصه نمیدونم فهمید یا نه اما باعث شد من از همونجا ناخن جویدن و ترک کردم و الان ی ناخنای خوشگلی دارم ک همه فکر میکنن کاشتم 😜😜😜😜
@ArHamsaraane
سلام به همگیی درمورد موضوع جدید من مجردم اما خاطرمو با دوست پسرم میگم...با ی پسرِ خیلی خیلی خوشگل شیک،باکلاس و جنتلمن دوست شده بودم و دوست داشتم حسابی جلوش عالی باشم و کم نیارم😅ی روز قرار بود،همو ببینیم قبلش تو حرفاش گفته بود دختر همیشه باید لاک داشته باشه😍😍اما من عادت داشتم ناخنامو میجویدم ی ناخنای خیلی زشتی داشتم 😂خلاصه گفتم چکار کنم رفتم ناخن مصنوعی خریدم چسبوندم حالا بماند ک هی چسبش کنده میشد و دوباره میچسبوندم بخاطر همین ناخن دوسااااعت تاخیر داشتم 😂خلاصه با ناخن مصنوعی و لاک شلخته رفتم گفتم مهم نیس حالا آقایون کلی نگر هستن دقت نمیکنه ک
چشتون روز بد نبینه همینطور ک بغلم کرده بود،یهو دستم و گرفت گفت وای ناخنای خودته؟گفتم آره😍(روم نمیشداخه با ذوق گفت بگم ن مصنوعی)گفت ببینممم دستمو کشیدم گفتم نههه😐😐😐بیچاره هنگ کرد
بعدش همینطور ک داشتیم صحبت میکردیم دیدم یکی از ناخنام نیست😭😭افتاده بود رو زمین یواشکی برداشتم گذاشتم جیبم.اما نگم براتون ک چجوری اون روز گذشت هیچی نفهمیدم همش فکر قایم کردن دستم بودم😭 موقع ناهار قاشق و یجوری میگرفتم دستم ک انگشتم دیده نشه و ضایع نشم 😂😂😂
خلاصه نمیدونم فهمید یا نه اما باعث شد من از همونجا ناخن جویدن و ترک کردم و الان ی ناخنای خوشگلی دارم ک همه فکر میکنن کاشتم 😜😜😜😜
@ArHamsaraane
سلام
درباره بحث جدید کانال: خاطرات طنز
من از بچگی عاشق شکلات کاکائویی بودم. یک روز که مامانم داشت کمد اتاق خوابشونو مرتب میکرد و منم دور و برش بودم یهو یک جعبه پر از شکلاتهای کاکائویی خارجی دیدم. چنگ زدم برداشتم و با ناراحتی گفتم تنها تنها شکلات خارجی میخورین؟ مامانم تا شکلاتو دستم دید چشماش چارتا شد؛ نگو کاندوم بوده🤣
طفلکی به زور اونا رو از دستم گرفت و من به خاطر اینکه هم شکلات میخواستم و هم چون تا اون موقع همچین برخوردی از مامانم ندیده نبودم زدم زیر گریه و ساعتهاااا عررررر زدم😂
پدرم از سر کار اومد و باز دوباره شروع کردم گریهزاری. هر چقدر هم بهم شکلات میدادن چون شبیه اونا نبود بازم گریه میکردم.
آخر هفته شد و رفتیم خونه پدربزرگم (و چون نوه اول بودم بسیار لوسم میکردن😁)، تا مادربزرگمو دیدم پریدم بغلش و ماجرا رو تعریف کردم که تنها شکلات خارجی میخورن به منم نمیدن که به شدت پدر و مادرمو دعوا کردن و اون بیچارهها هم چیزی نمیگفتن که چی بوده😂😂😂
مورد بعدی #کلاس گذاشتن جلوی همسر:
اولین بار که همدیگه رو دیدیم همسرم منو به قهوه دعوت کرد و چون استرس داشتم که آداب معاشرت رو کامل رعایت کنم و اضطرابمو نشون ندم، یکم قهوه از کنار لبم ریخت روی لباسم. مدتی بعد دوباره منو به شام دعوت کرد و داشتم نوشیدنی میخوردم که باز از گوشه لبم ریخت😂🤪 همسرم (که ایرانی نیست) برگشت گفت ایرانیها دهانشون سوراخ داره؟!😂
خلاصه در حد بینالمللی آبروریزی کردم
@ArHamsaraane
درباره بحث جدید کانال: خاطرات طنز
من از بچگی عاشق شکلات کاکائویی بودم. یک روز که مامانم داشت کمد اتاق خوابشونو مرتب میکرد و منم دور و برش بودم یهو یک جعبه پر از شکلاتهای کاکائویی خارجی دیدم. چنگ زدم برداشتم و با ناراحتی گفتم تنها تنها شکلات خارجی میخورین؟ مامانم تا شکلاتو دستم دید چشماش چارتا شد؛ نگو کاندوم بوده🤣
طفلکی به زور اونا رو از دستم گرفت و من به خاطر اینکه هم شکلات میخواستم و هم چون تا اون موقع همچین برخوردی از مامانم ندیده نبودم زدم زیر گریه و ساعتهاااا عررررر زدم😂
پدرم از سر کار اومد و باز دوباره شروع کردم گریهزاری. هر چقدر هم بهم شکلات میدادن چون شبیه اونا نبود بازم گریه میکردم.
آخر هفته شد و رفتیم خونه پدربزرگم (و چون نوه اول بودم بسیار لوسم میکردن😁)، تا مادربزرگمو دیدم پریدم بغلش و ماجرا رو تعریف کردم که تنها شکلات خارجی میخورن به منم نمیدن که به شدت پدر و مادرمو دعوا کردن و اون بیچارهها هم چیزی نمیگفتن که چی بوده😂😂😂
مورد بعدی #کلاس گذاشتن جلوی همسر:
اولین بار که همدیگه رو دیدیم همسرم منو به قهوه دعوت کرد و چون استرس داشتم که آداب معاشرت رو کامل رعایت کنم و اضطرابمو نشون ندم، یکم قهوه از کنار لبم ریخت روی لباسم. مدتی بعد دوباره منو به شام دعوت کرد و داشتم نوشیدنی میخوردم که باز از گوشه لبم ریخت😂🤪 همسرم (که ایرانی نیست) برگشت گفت ایرانیها دهانشون سوراخ داره؟!😂
خلاصه در حد بینالمللی آبروریزی کردم
@ArHamsaraane