تجربه های خوب_همسران موفق
10.1K subscribers
608 photos
163 videos
32 files
463 links
سلب مسئولیت»نظرات مطرح شده به هیچ عنوان به کریتور و ادمین مربوط نیست.

تجربه ونظرات اعضا بدون ذكر نام
بهترين راه برای شناخت و درك همسران از خواسته های همدیگر
گرفتن پیام:
https://tttttt.me/HarfBeManBOT?start=NjY3NzYzMjE
Download Telegram
درباره پیام #‌نگارین پیام میدم
#سلطه
#درآمدخانگی

من یه پیرمرد سی ساله ام
ول بیکار الاف،مجرد،شغل نیم بند گچکاری یک روز برو صد روز نرو
ناامید از روزگار
یه کاربرداشته بودم،کار بیست روزه رو دویست روزه مشغولم تازه نصف کردم،صاحب کار ازدستم به امان اومده...
یخ بندان شده هوا هم بسیار سرد،گفتم واس کی واس چی کار کنم زن و بچه هام گشنه اند،به درک از جونم که عزیزتر نیست که پاشم تو این سرما برم سر کار...
دیگه گفتم هرچی تاحالا کار کردم بزار هیچ بشه،به جهنم،چه اجباریه برم خودمو تو این آب و هوا به سرما بدم!

اما پیام این خانوم رو که خوندم(#نگارین) اصلا یه خون تازه تو رگ هام جریان پیدا کرد.
گفتم پاشو پیرمرد،پاشو ناامیدی بزار کنار،کار جوهره مرده،تو می تونی! تو باید بتونی!

خواستم اول تشکر کنم،دوم بخام ازش که یه خورده از خودش بگه!

سپاس فراوان

#پیرمردناامید

@ArHamsaraane
ادمین جان خواهش میکنم این پیامم رو حتما بذار
خطاب به #پیرمردناامید
شما هنوز سی سالته خیلی فرصت داری تا زندگیتو بسازی مخصوصا ک زن و بچه هم داری اما اگر نخوای دست از خودخواهی هات برداری بهت میگم چه آینده ای پیش رو داری
من ی دختر 25 ساله ام ک تو 6 سالگی پدرم رو از دست دادم و ازین بابت خیلی خداروشکر میکنم چون اگر بود آینده منم مثل برادرام بود
پدر من دقیقا مثل شما بود، اوستای بنایی بود معمار بود یعنی، ولی تنبل و خودخواه بود دقیقا عین شما، میدونی عاقبتش چی شد؟ بخاطر خودخواهی هاش سه تا پسرشو که درس و هوششون عالی بود برد زیردست خودش بنایی با اینک میتونستن به بهترین جاها برسن الان دارن روی داربست تو ارتفاع بالا تو سرما و گرما روی ی تیکه چوب با جونشون بازی میکنن که ی لقمه نون برای زن و بچه اشون دربیارن، داداش بیچاره ام میتونست الان سرهنگ ارتش(چون حتی مصاحبه اش هم قبول شده بود) باشه اما الان تو چه حالیه؟ حتی نمیتونه ی خونه درست و حسابی رهن و اجاره کنه، نمیتونه ی ماشین بخره،نمیتونه برای زن و بچه اش به اندازه کافی خرج کنه، اون یکی داداشم تو سن 31 سالگی کمرش دچار مشکل شده ولی با درد داره بنایی میکنه چون نمیخواد عاقبت بچه اش مثل خودش باشه، خدا شاهده داداش وسطی ام دستش درد گرفته بود زمستون پارسال حتی نمیتونست کاپشن بپوشه دستش از درد تکون نمیخورد اما هرروز میرفت با همون دست بنایی میکرد
همه اینها رو دارم با اشک برات مینویسم تا به خودت بیای
مامان بیچاره ام اینقدر اذیت شد که خدا میدونه، حتی ی چادر مشکی نمیتونست بخره، همه فامیل لباسای کهنه خودشون و بچه هاشونو میدادن به مامان من تا خودش و داداشام بپوشن اونموقع من نبودم
رفت معتاد شد، رفت با زن داداش مامانم ریخت روهم، آروی داداشامو برده بود همه جا، چون سنشون کم بود و هیچ پشتوانه ای نداشتن مجبور شدن برای هرکس وناکسی مفت کار کنن تا بتونن شکم خودشونو و مادر و خواهرشونو سیر کنن
میدونی پسربچه 14 ساله 5 صبح بره سرکار بنایی 11 شب بیاد یعنی چی؟ میدونی سرانگشتاش از کار و سرما و دوغاب و سیمان ترک بخوره خون بیاد یعنی چی؟ میدونی مادری ک روی زخم دست بچه اش دنبه بذاره تا صبح بهتر بشه و بازم بتونه کار کنه یعنی چی؟
اگر ذره ای انسانیت داری نذار خانواده ات مثل مال من بشن
من هیچ سختی ای نکشیدم میدونی چرا چون فقط 6 سالم بود ک خدا با بردنش نجاتمون داد، ولی سه تا داداش داشتم که هیچی برام کم نذاشتن، بهترین لباسا، بهترین مدرسه، بهترین دانشگاه، از هرچیزی بهترینش مال من بود بدون منت، بهترین جهیزیه، بهترین سیسمونی، بهتری هدیه ها ولی خودشون عذاب کشیدن و دارن میکشن و خواهند کشید میدونی چرا؟ چون ی بابایی مثل تو داشتن، اگر ذره ای غیرت و مردونگی و شرف داری به خودت بیا
نذار عاقبتت مثل بابای من بشه نذار بچه هات جز بدی هات و سختی هایی که بخاطر تو میکشن، خاطره دیگه ای ازت نداشته باشن
باور کن همه اینها رو با گریه و اشک برات نوشتم، توروخدا به خودت بیا....

#مریم_خانوم
#مالی
@ArHamsaraane
سلام این پیام رو برای #پیرمردناامید مینویسم
دلم نمیخواد سرزنش یا قضاوتتون کنم چون اصلا در حدش نیستم فقط میخوام یکم از سرنوشت خودم بگم تا بهش فکر کنید
پدر من بچه اول خانواده ۹ نفره است تو سن پایین زن گرفتن و بچه دار شدن اوایل ازدواجشون خیلی درآمد بالایی داشتن باور کنید خرج تمام خانواده اش رو میداد این روال مدتها ادامه داشت تا من به دنیا اومدم بازم هم شرایط همینطور بود عمه که ازدواج میکرد انتظار جهازیه از پدرم داشتن حتی عموی بزرگم ک ازدواج کرد اومد تو خونه ما زندگی کرد نه که فکر کنید خونمون دوطبقه و اینا بودا نه مستجر بودیم و اونا اومدن تو یکی از اتاق خواب های ما زندگی کردن و تمام خرج و مخارج خونه با پدر من بود ک اون زمان خودش ۲ تا بچه داشت و خرج خانواده پدری اش و عموی کوچیکم که سرباز بود رو میداد بدون هیچ منت و حرفی. درواقع ما خیلی پولدار و درعین حال فقیر بودیم چون درآمد پدرم بین بقیه پخش میشد و چیزی برای خودمون نمیموند با اونهمه پول ما حتی نمیتونستیم خونه بخریم یا حتی یک دست لباس خوب برای خودمون و خوب پدرم هم از این شرایط خسته شد و بدترین راه و انتخاب کرد دست از کار کشید و خودش رو ول کرددیگه زن و بچه و گشنگی براش مهم نبود مارو بردن تویه اتاق تو خونه پدربزرگم زندگی کنیم و هر لقمه نونی که میخوردیم یا هر پولی ک میگرفتیم با هزارجور منت بود حسرت همه چیز به دلمون موند و تبدیل به عقده شد پدرم حتی برای جهازیه و عروسی من هم تکونی نخوردن حتی ازدواجمم براش مهم نبود با اینکه راضی به ازدواجم نبود اما جلوی پدربزرگم نایستاد و من تو سن ۱۴ سالگی عقد کردم😔 چه چیزها که ما کشیدیم از دست بقیه جوری شد ک مادرم بعد ازدواج من با وجود ۲۰ سال زندگی مشترک طلاق گرفت و رفت و خانواده خودخواه پدرم برادرم و پیش خودشون نگه داشتن و اون روهم به تباهی کشوندن و از یه پسر بچه ۱۵ ساله یه آدم لات و بیخود ساختن که میره کارگری و پولشو تو قمار میبازه😔 پدرم الان یه آدم معتاد و دست از دنیا کشیده است که حتی برای خودش یک سقف هم نداره و تو موتورخونه های مردم میمونه و در عوض نگهبانی پول میگیره . و من الان ۲ ساله که حتی پدرمو ندیدم بچه من حتی نمیشناستش. زندگی ما به خاطر خودخواهی های بقیه و تصمیم اشتباه پدرم به تباهی کشیده شد. پیام شما رو که خوندم یاد پدرم افتادم و خیلی ناراحت شدم امیدوارم شما هیچ وقت تصمیم نادرست نگیرید
#Z

@ArHamsaraane