سلامبه ادمین عزیز و اعضا
من ۳۰ سالمه و ۱۰ ساله که ازدواج کردم بچه همنداریم.
من از نوجوونی از چیزی که شدیدا میترسیدمهمین روزمرگی بود و وقتی با همسرم اشنا شدم قرار گذاشتیم که هیچوقت نزاریم زندگیمون دچار روزمرگی شه و تا الانم با وجود اینهمه سال موفق بودیم.
کارایی که میکنم دو بخش داره یکیش شخصیه واسه خودم که دچار یکنواختی نشم یکیش هم برای ازدواجم.
برای شخص خودم:
-من ماهی دوبار با دوستای نزدیکم برنامه میزاریم و کافه های قشنگ یا معروف رو میریم و میبینیم و چند ساعت گپ میزنیم و یه روز خوب برامون میشه و انرژی هامون پرمیشه(البته اینکه دوستاتون چجوری باشن هم مهمه چون بعضبا کلا انرژی منفی هستن و هرجا باهاشون بری فقط حالت خراب میشه)
-ماهی دوبار یا یک بار حتما استخر میرم حالا با مامانم یا تنها حتی،چون عاشق اب و استخرم به حدی حالمو خوب میکنه که حد نداره.هم برام یجور مراقبه س همتفریح هم ورزش.
-تو خونه یوگا انجام میدم با شمع و عود خیلی خوبه.
کلا کارهایی که مورد علاقتون باشه اگه انجام بدین خودتون میفهمین دچار یکنواختی نمیشین.
برای ازدواجمون هم:
-من و همسرم حتما هر هفته میریم کافه ای که از دوران دوستی میرفتیم و باهاش کلی خاطره داریم.چند ساعتی حرفای رمانتیک میزنیم و خاطرات خوشمون رو مرور میکنیم و برای اینده برنامه ریزی میکنیم و انقدر جو اونجا رو دوست داریم که سر ذوق میایم و خیلی حالمونو خوب میکنه.
-چندتا دوست صمیمی و قدیمی داریم و اونا هم ازدواج کردن و زوج هستن که باهاشون رودرواسی نداریم و ماهی دوباره یا ما میریم خونشون یا اونا میان و وقتی دور هم جمع میشیم بازی میکنیم و جو رو شاد میکنیم و خیلی روحیه مون خوب میشه.(اگه ازین دوستای خوب دارین که ازدواج خوبی دارن یا شما باهاشون حس خوبی دارید حتما باهاشون رفت و امد کنید خیلی تاثیر داره)
-با همسرم بعضی شبا بازی انلاین میکنیم و یه تیم میشیم خیلی هیجان داره و خوش میگذره.کلا بازی دوست داریم ما.
-زیاد فیلم میبینیم چون جفتمون دوست داریم،گیاه پرورش میدیم،حرف خیلی زیاد میزنیم که خیلی برای جفتمون خوبه و بهمون ارامش میده،برای یه شب رمانتیک برنامه ریزی میکنیم و بهم کادوهای کوچیک میدیم و شب خاصی رو رقم میزنیم،باهم با موزیک میرقصیم...
اینا تجربیات شخصی من بود عزیزان چیزایی که من و همسرم رو از روزمرگی دور میکنه امیدوارم همیشه شاد باشید.
#اسفند
@ArHamsaraane
من ۳۰ سالمه و ۱۰ ساله که ازدواج کردم بچه همنداریم.
من از نوجوونی از چیزی که شدیدا میترسیدمهمین روزمرگی بود و وقتی با همسرم اشنا شدم قرار گذاشتیم که هیچوقت نزاریم زندگیمون دچار روزمرگی شه و تا الانم با وجود اینهمه سال موفق بودیم.
کارایی که میکنم دو بخش داره یکیش شخصیه واسه خودم که دچار یکنواختی نشم یکیش هم برای ازدواجم.
برای شخص خودم:
-من ماهی دوبار با دوستای نزدیکم برنامه میزاریم و کافه های قشنگ یا معروف رو میریم و میبینیم و چند ساعت گپ میزنیم و یه روز خوب برامون میشه و انرژی هامون پرمیشه(البته اینکه دوستاتون چجوری باشن هم مهمه چون بعضبا کلا انرژی منفی هستن و هرجا باهاشون بری فقط حالت خراب میشه)
-ماهی دوبار یا یک بار حتما استخر میرم حالا با مامانم یا تنها حتی،چون عاشق اب و استخرم به حدی حالمو خوب میکنه که حد نداره.هم برام یجور مراقبه س همتفریح هم ورزش.
-تو خونه یوگا انجام میدم با شمع و عود خیلی خوبه.
کلا کارهایی که مورد علاقتون باشه اگه انجام بدین خودتون میفهمین دچار یکنواختی نمیشین.
برای ازدواجمون هم:
-من و همسرم حتما هر هفته میریم کافه ای که از دوران دوستی میرفتیم و باهاش کلی خاطره داریم.چند ساعتی حرفای رمانتیک میزنیم و خاطرات خوشمون رو مرور میکنیم و برای اینده برنامه ریزی میکنیم و انقدر جو اونجا رو دوست داریم که سر ذوق میایم و خیلی حالمونو خوب میکنه.
-چندتا دوست صمیمی و قدیمی داریم و اونا هم ازدواج کردن و زوج هستن که باهاشون رودرواسی نداریم و ماهی دوباره یا ما میریم خونشون یا اونا میان و وقتی دور هم جمع میشیم بازی میکنیم و جو رو شاد میکنیم و خیلی روحیه مون خوب میشه.(اگه ازین دوستای خوب دارین که ازدواج خوبی دارن یا شما باهاشون حس خوبی دارید حتما باهاشون رفت و امد کنید خیلی تاثیر داره)
-با همسرم بعضی شبا بازی انلاین میکنیم و یه تیم میشیم خیلی هیجان داره و خوش میگذره.کلا بازی دوست داریم ما.
-زیاد فیلم میبینیم چون جفتمون دوست داریم،گیاه پرورش میدیم،حرف خیلی زیاد میزنیم که خیلی برای جفتمون خوبه و بهمون ارامش میده،برای یه شب رمانتیک برنامه ریزی میکنیم و بهم کادوهای کوچیک میدیم و شب خاصی رو رقم میزنیم،باهم با موزیک میرقصیم...
اینا تجربیات شخصی من بود عزیزان چیزایی که من و همسرم رو از روزمرگی دور میکنه امیدوارم همیشه شاد باشید.
#اسفند
@ArHamsaraane
#تعادل
سلام به همه ی شما عزیزای گل
بنظر من هرچیزی در نظام و تعادلش هست که قشنگه یعنی هرچیزی که شما فکرشو بکنید باید در قالب تعادل باشه تا زیبا باشه.
اما در مورد این سوال دوستان خواهشا انقدر خودتونو اندازه نکنید!!شما قرار نیست بیف استراگانف روسی باشید که مقدار و پیمانه داشته باشید!!!
اینجوری نمیشه یک عمر زندگی کرد نمیشه یک عمر از زندگی و زنده بودن و ازدواج لذت برد،باور کنید اگر خودتون رو انقدر درگیر جزئیات و اندازه ها کنید یا مدت کوتاهی از پسش برمیاید و بعدش خسته میشید و رها میکنید یا واقعا از زندگی و هیجانات و احساسات آنی هیچ هیچ لذتی نمیبرید.
لوندی کردن،سکس خوب داشتن،عشوه اومدن،شوخی های بامزه کردن همش زیباس و بنظر من تمام خانوم ها و دختران دنیا بدون فکر کردن و دچار درگیری فکری شدن بصورت پیش فرض و بدون برنامه میدونن که باید چطور و چقدر باشن.
هیچچچ کس در این دنیا نمیتونه یه نسخه ی کلی برای همه بپیچه که یک زن در زندگی و ازدواجش از هر چیزی چند پیمانه و چه مقدار داشته باشه تا در تعادل باشه....
پس اصلا دنبال این نباشید که کسی بهتون این رو دیکته کنه.
فقط خودتون باشید زیبا و رها به اضافه ی تمام چیزهای جدیدی که در هر زمینه ای چه لوندی چه شوخی چه مهارت های سکس یاد گرفتید و قراره یاد بگیرید.
با فکر کردن به این چیزهای ساده و پیش و پا افتاده ذهنتون رو از خلاق و وسیع بودن دور میکنید عزیزان.
من ۳۱ سالمه و تجربه ی ۱۲ سال زندگی مشترک و عاشقانه دارم،این تجربه ی من بود.
شاد باشید
#اسفند
@ArHamsaraane
سلام به همه ی شما عزیزای گل
بنظر من هرچیزی در نظام و تعادلش هست که قشنگه یعنی هرچیزی که شما فکرشو بکنید باید در قالب تعادل باشه تا زیبا باشه.
اما در مورد این سوال دوستان خواهشا انقدر خودتونو اندازه نکنید!!شما قرار نیست بیف استراگانف روسی باشید که مقدار و پیمانه داشته باشید!!!
اینجوری نمیشه یک عمر زندگی کرد نمیشه یک عمر از زندگی و زنده بودن و ازدواج لذت برد،باور کنید اگر خودتون رو انقدر درگیر جزئیات و اندازه ها کنید یا مدت کوتاهی از پسش برمیاید و بعدش خسته میشید و رها میکنید یا واقعا از زندگی و هیجانات و احساسات آنی هیچ هیچ لذتی نمیبرید.
لوندی کردن،سکس خوب داشتن،عشوه اومدن،شوخی های بامزه کردن همش زیباس و بنظر من تمام خانوم ها و دختران دنیا بدون فکر کردن و دچار درگیری فکری شدن بصورت پیش فرض و بدون برنامه میدونن که باید چطور و چقدر باشن.
هیچچچ کس در این دنیا نمیتونه یه نسخه ی کلی برای همه بپیچه که یک زن در زندگی و ازدواجش از هر چیزی چند پیمانه و چه مقدار داشته باشه تا در تعادل باشه....
پس اصلا دنبال این نباشید که کسی بهتون این رو دیکته کنه.
فقط خودتون باشید زیبا و رها به اضافه ی تمام چیزهای جدیدی که در هر زمینه ای چه لوندی چه شوخی چه مهارت های سکس یاد گرفتید و قراره یاد بگیرید.
با فکر کردن به این چیزهای ساده و پیش و پا افتاده ذهنتون رو از خلاق و وسیع بودن دور میکنید عزیزان.
من ۳۱ سالمه و تجربه ی ۱۲ سال زندگی مشترک و عاشقانه دارم،این تجربه ی من بود.
شاد باشید
#اسفند
@ArHamsaraane
سلام به ادمین عزیزم و دوستان.
واقعا بحث خوبیه
من ۳۰ سالمه و ۱۰ ساله ازدواج کردم تا الان من و همسرم اصلا تو فکر بچه نبودیم و نمیخواستیم.
از وقت گذروندن با همدیگه خیلی لذت میبریم و عشق و هیجان و گرایشمون بهم مثل همون اوایل هست واسه همین اصلا هیچوقت احساس یکنواختی یا نیاز نکردیم که بخوایم بچه دار شیم.
اما مدتیه از اونجایی که سنمون داره بالا میره میخوایم به بچه دار شدن فکر کنیم و من واقعا به تجربه ی شما دوستای عزیزم احتیاج داریم و اولین دفعه هست که توی این سالها از شما تجربه و راهنمایی میخوام.
.مثلا من شدیدا از اینکه بخاطر بارداری پوستم ترک بخوره و بخاطر شیردهی سینه هام بزرگ شه و بعدش که کوچیک شه بیوفته میترسم،میخواستم بدونم کسی در حین بارداری و بعدش موفق شده جلوی استرچ مارک رو بگیره و پوستش صاف بمونه؟سینه چطور؟
.من میترسم بعد زایمان انقدر توجهمون معطوف به بچه بشه که احساسمون بهم نصف شه یا کم شه خانوما اینطور نمیشه؟
.باز هم میشه دوتایی با همسرم کافه بریم و تفریحات دونفره داشته باشیم؟منظورم اینه که گاهی فقط خودمون باشیم و فارغ از محدودیت ها باشیم.
.من میخوام واسه ارشد اقدام کنم دوستان میشه همزمان درس خوند و بچه بزرگ کرد؟(چون من ادم کم انرژی ای هستم کلا،براش خیلی کارهای گیاهی و دارویی کردم ولی کلا خوابم زیاده و انرژیم کم.مثلا کمبود خواب منو از پا درمیاره)
.و اینکه سزارین بهتره یا طبیعی خواهشا صادقانه بگید.
.خیلی نگران تغییر کردن زندگی هستم دوستان،خیلی میترسم با چیزی مواجه شم که پشیمون شم،و دیگه هیچ راه برگشتی نیست قطعا.من به شدت حس مسئولیت دارم انقدر که برای یک پت خیلی بیشتر از دیگران دلسوز و مسئول و وابسته میشم میترسم مسئولیت هام از من ادم دیگه ای بسازه.
مقداری از نگرانی هامو گفتم عزیزانم ممنون میشم اگر تجربه ای دارید راهنمایی کنید🌸
#اسفند
@ArHamsaraane
واقعا بحث خوبیه
من ۳۰ سالمه و ۱۰ ساله ازدواج کردم تا الان من و همسرم اصلا تو فکر بچه نبودیم و نمیخواستیم.
از وقت گذروندن با همدیگه خیلی لذت میبریم و عشق و هیجان و گرایشمون بهم مثل همون اوایل هست واسه همین اصلا هیچوقت احساس یکنواختی یا نیاز نکردیم که بخوایم بچه دار شیم.
اما مدتیه از اونجایی که سنمون داره بالا میره میخوایم به بچه دار شدن فکر کنیم و من واقعا به تجربه ی شما دوستای عزیزم احتیاج داریم و اولین دفعه هست که توی این سالها از شما تجربه و راهنمایی میخوام.
.مثلا من شدیدا از اینکه بخاطر بارداری پوستم ترک بخوره و بخاطر شیردهی سینه هام بزرگ شه و بعدش که کوچیک شه بیوفته میترسم،میخواستم بدونم کسی در حین بارداری و بعدش موفق شده جلوی استرچ مارک رو بگیره و پوستش صاف بمونه؟سینه چطور؟
.من میترسم بعد زایمان انقدر توجهمون معطوف به بچه بشه که احساسمون بهم نصف شه یا کم شه خانوما اینطور نمیشه؟
.باز هم میشه دوتایی با همسرم کافه بریم و تفریحات دونفره داشته باشیم؟منظورم اینه که گاهی فقط خودمون باشیم و فارغ از محدودیت ها باشیم.
.من میخوام واسه ارشد اقدام کنم دوستان میشه همزمان درس خوند و بچه بزرگ کرد؟(چون من ادم کم انرژی ای هستم کلا،براش خیلی کارهای گیاهی و دارویی کردم ولی کلا خوابم زیاده و انرژیم کم.مثلا کمبود خواب منو از پا درمیاره)
.و اینکه سزارین بهتره یا طبیعی خواهشا صادقانه بگید.
.خیلی نگران تغییر کردن زندگی هستم دوستان،خیلی میترسم با چیزی مواجه شم که پشیمون شم،و دیگه هیچ راه برگشتی نیست قطعا.من به شدت حس مسئولیت دارم انقدر که برای یک پت خیلی بیشتر از دیگران دلسوز و مسئول و وابسته میشم میترسم مسئولیت هام از من ادم دیگه ای بسازه.
مقداری از نگرانی هامو گفتم عزیزانم ممنون میشم اگر تجربه ای دارید راهنمایی کنید🌸
#اسفند
@ArHamsaraane
#اسفند عزیز
زندگی با وجود بچه کاملا متفاوته از زندگی دونفره
نگرانی هات بجا هستن ، کمی کارت سخته اگه بخوای هم بچه داری کنی و هم درس بخونی ، حتما باید کسی رو داشته باشی که کمکت کنه ، از نظر اینکه هیکلت هم بهم نریزه ، به نظر من که بیشتر جنبه ارثی داره این مورد ولی خوب میتونی از اول بارداری همزمان با متخصص زنان پیش متخصص پوست هم بری که کمکت کنه جلوگیری کنی از ترک پوستی ...
، سینه هاتم بعد شیردهی تا حد زیادی به حالت قبل برمیگرده ، اگر هم خیلی نگرانی میتونی شیرخشک بدی به بچت ...
تو بحث سز یا طبیعی هم که خب بحث اصلیه و ببین نظر دوستان چیه ...
برای تفریحات دونفره هم که گفتی میشه چرا نشه به شرطی که همونطور که گفتم کسی باشه که بتونی بچه رو پیشش بذاری ...
دوستی که رابطه براش مهمه و گفته میشه معاشقه ابتدایی پیش بچه داشت ،،، نه واقعااا از همون نوزادی باید کاملا در محلی جدا از بچه اینکارو انجام بدین ، سکس بعد از بچه هم دچار تغییراتی میشه ، دیگه هر تایمی بخوای نمیشه ، یهو وسط کار بچه بیدارمیشه و باید بری ارومش کنی ، مراعات صدا رو بکنی و کلی چیز دیگه ...
بچه داشتن با این مورداشه که سخت میشه حسابی ...
اما خب کم کم عادت میکنین و قلق کار و تایمشو اینا میاد دستتون ، و باید مدیریت کنین که با وجود تغییرات لطمه ای هم وارد نشه به رابطتتون ...
پیامی دادن دوستمون راجع به سن پایین بچه داشتن که پشیمون شدن یا نه
من بچه اولم 19 و دومی 22 بدنیا اومد ، هردو به خواسته خودم ، و به هیییچ عنوان هم پشیمون نیستم ، همیشه دلم میخواسته تفاوت سنیم به بچه هام کم باشه ، الان به اینده فکر میکنم کلی ذوق میکنم و برنامه میچینم که جوونم و میتونم تو همه چی پایشون باشم ...
@ArHamsaraane
زندگی با وجود بچه کاملا متفاوته از زندگی دونفره
نگرانی هات بجا هستن ، کمی کارت سخته اگه بخوای هم بچه داری کنی و هم درس بخونی ، حتما باید کسی رو داشته باشی که کمکت کنه ، از نظر اینکه هیکلت هم بهم نریزه ، به نظر من که بیشتر جنبه ارثی داره این مورد ولی خوب میتونی از اول بارداری همزمان با متخصص زنان پیش متخصص پوست هم بری که کمکت کنه جلوگیری کنی از ترک پوستی ...
، سینه هاتم بعد شیردهی تا حد زیادی به حالت قبل برمیگرده ، اگر هم خیلی نگرانی میتونی شیرخشک بدی به بچت ...
تو بحث سز یا طبیعی هم که خب بحث اصلیه و ببین نظر دوستان چیه ...
برای تفریحات دونفره هم که گفتی میشه چرا نشه به شرطی که همونطور که گفتم کسی باشه که بتونی بچه رو پیشش بذاری ...
دوستی که رابطه براش مهمه و گفته میشه معاشقه ابتدایی پیش بچه داشت ،،، نه واقعااا از همون نوزادی باید کاملا در محلی جدا از بچه اینکارو انجام بدین ، سکس بعد از بچه هم دچار تغییراتی میشه ، دیگه هر تایمی بخوای نمیشه ، یهو وسط کار بچه بیدارمیشه و باید بری ارومش کنی ، مراعات صدا رو بکنی و کلی چیز دیگه ...
بچه داشتن با این مورداشه که سخت میشه حسابی ...
اما خب کم کم عادت میکنین و قلق کار و تایمشو اینا میاد دستتون ، و باید مدیریت کنین که با وجود تغییرات لطمه ای هم وارد نشه به رابطتتون ...
پیامی دادن دوستمون راجع به سن پایین بچه داشتن که پشیمون شدن یا نه
من بچه اولم 19 و دومی 22 بدنیا اومد ، هردو به خواسته خودم ، و به هیییچ عنوان هم پشیمون نیستم ، همیشه دلم میخواسته تفاوت سنیم به بچه هام کم باشه ، الان به اینده فکر میکنم کلی ذوق میکنم و برنامه میچینم که جوونم و میتونم تو همه چی پایشون باشم ...
@ArHamsaraane
سلام ادمین جون
در رابطه با سوالات دوست سینگل ۲۷ ساله مون
عزیزم همونطور که انجام درست حسابی و بی نقص هر کار یا حرفه یا نقشی احتیاج به مهارت داره دقیقا این چیز هم احتیاج به کسب مهارت داره.یعنی باید راهکار های مفید رو یاد بگیری.
مثلا این مهمه که بدونی چه راهکارهایی برای زمانی که حس میکنی تداوم رابطه ت داره خدشه دار میشه به درد میخوره و تست شده هست و اون ها رو انجام بدی.
یا اینکه بتونی یجور نامحسوس ولی برجسته توانایی ها و نقاط بارز شخصیتی ت،هنر هایی که داری،خصوصیات خوب اخلاقی ت و غیره رو برای طرف مقابلت به نمایش بزاری.
اینها همش میرن تو شاخه ی کسب مهارت و بنظر من میتونی با شرکت کردن تو کلاس های مهارت های زندگی،ارتباط موثر،شناخت تیپ های شخصیتی انیاگرام،کنترل خشم،کلاس زنان توان مند،جذب صحیح جنس مخالف،رازهای جذابیت و خیلی از شاخه هایی که تو کلاس های حضوری و حتی بعضیاش فقط مخصوص خانوم ها هست شرکت کنی و روز به روز به مهارت هات اضافه کنی.
اینا نه تنها الان برای منجر شدن به یه ازدواج خوب کمکت میکنه بلکه بعدا که رفتی سر خونه زندگیت خیلی خوب میتونی با دانسته هات تو بالا پایین ها و سختی ها و مشکلات زندگی به خوبی از پس همه چیز بربیای و یک زن دانا و اگاه و قوی باشی.
چون میدونی که عزیزم فقط این مهم نیست که ازدواج کنیم کم نیستن افرادی که ازدواج میکنن ولی هنر ارتباط و ازدواج و برخورد با شوهرشون رو ندارن و میزنن ازدواجشون رو خراب میکنن.
لابد الان با خودت میگی منکه تکرار مکررات کردم و بار اموزشی نداشت پیامم ولی عزیزم اون چیزی که تورو ماهر و خفن میکنه از توی چندتا پیام و یه بحث یک هفته ای درنمیاد مستلزم زمان زیاد و اموزش فراوونه تا تو خوردت بره.
امیدوارم موفق باشی دوستِ گلِ من🌸
#اسفند
@ArHamsaraane
در رابطه با سوالات دوست سینگل ۲۷ ساله مون
عزیزم همونطور که انجام درست حسابی و بی نقص هر کار یا حرفه یا نقشی احتیاج به مهارت داره دقیقا این چیز هم احتیاج به کسب مهارت داره.یعنی باید راهکار های مفید رو یاد بگیری.
مثلا این مهمه که بدونی چه راهکارهایی برای زمانی که حس میکنی تداوم رابطه ت داره خدشه دار میشه به درد میخوره و تست شده هست و اون ها رو انجام بدی.
یا اینکه بتونی یجور نامحسوس ولی برجسته توانایی ها و نقاط بارز شخصیتی ت،هنر هایی که داری،خصوصیات خوب اخلاقی ت و غیره رو برای طرف مقابلت به نمایش بزاری.
اینها همش میرن تو شاخه ی کسب مهارت و بنظر من میتونی با شرکت کردن تو کلاس های مهارت های زندگی،ارتباط موثر،شناخت تیپ های شخصیتی انیاگرام،کنترل خشم،کلاس زنان توان مند،جذب صحیح جنس مخالف،رازهای جذابیت و خیلی از شاخه هایی که تو کلاس های حضوری و حتی بعضیاش فقط مخصوص خانوم ها هست شرکت کنی و روز به روز به مهارت هات اضافه کنی.
اینا نه تنها الان برای منجر شدن به یه ازدواج خوب کمکت میکنه بلکه بعدا که رفتی سر خونه زندگیت خیلی خوب میتونی با دانسته هات تو بالا پایین ها و سختی ها و مشکلات زندگی به خوبی از پس همه چیز بربیای و یک زن دانا و اگاه و قوی باشی.
چون میدونی که عزیزم فقط این مهم نیست که ازدواج کنیم کم نیستن افرادی که ازدواج میکنن ولی هنر ارتباط و ازدواج و برخورد با شوهرشون رو ندارن و میزنن ازدواجشون رو خراب میکنن.
لابد الان با خودت میگی منکه تکرار مکررات کردم و بار اموزشی نداشت پیامم ولی عزیزم اون چیزی که تورو ماهر و خفن میکنه از توی چندتا پیام و یه بحث یک هفته ای درنمیاد مستلزم زمان زیاد و اموزش فراوونه تا تو خوردت بره.
امیدوارم موفق باشی دوستِ گلِ من🌸
#اسفند
@ArHamsaraane
سلاااااام اقا من اومدم یه پنهون کاری خنده دار براتون تعریف کنم.
درست ده سال پیش سال اول ازدواجم با دوست صمیمی م که هم دانشگاهی هم بودیم تصمیم گرفتیم بریم بازار.
من تا قبل اون اصلا بازار نرفته بودم با اینکه بیخ گوشمون بود.
و از بچگی دیده بودم بابام نمیزاره مامانم بره بازار و میگه خریداتو از جایی غیر از بازار بکن!
خلاصه منم ناخوداگاه فکر میکردم همسر منم همین نظر رو راجع به بازار داره و از اونجایی که کله م بوی قرمه سبزی میداد و دوستم کلی از قیمتها و مغازه های بازار تعریف کرده بود تصمیم گرفتم فرداش بجای دانشگاه بریم بازار یواشکی😂
اقااااا فردا شد و نگو من انقدر ضایع و تابلو ام که همسرم یه بو هایی برده و منو رسوند دانشگاه و یواشکی داشته نگام میکرده.منم با دوستم سریع سوار تاکسی شدیم و رفتیم بازار.تا رسیدیم همسرم زنگ زد شاااااکی که کجایی؟؟؟؟منم فهمیدم که فهمیده زدم زیر گریه گفتم ما بازاریم😂
حالا این وسط نگو همسرم منو گم کرده و هزااارتا فکر ناجور کرده که مثلا با دوستم رفتیم کجا و غیره.
بعد که اومده بود دنبالم باورش نمیشد من بازارم و بخاطر چنین چیزی دروغ گفتم.
خلاصه اومدیم خونه و من کامل براش توضیح دادم که بخاطر ذهنیتی که از بابام داشتم فکر میکردم توام نمیزاری و اونم کلی باهام حرف زد که درسته که اگر نزاره جایی برم من نباید یواشکی برم اما گفت ما باید باهم رفیق باشیم و همه چیو بهم بگیم و هیچیو مخفی نکنیم و یا همدیگه رو قانع میکنیم یا اصن دعوا میکنیم ولی مخفی نکنیم.
خلاصه منم نادم و پشیمون بودم و بهم قول دادیم و بعد از اون هیچ چیز رو از هم پنهون نکردیم و چیزایی رو بهم میگیم که مطمئنم هر زوجی بهم نمیگن.
البته واقعا جنبه ی هر دو طرف مهمه.
صحبت جنبه شد اینم تعریف کنم که شاید تجربه ی خوبی باشه:
چند ماه پیش همسرم بهم گفت یکی از همکاراش ماهی یک بار میره ازین خونه هایی که چندتا خانوم سکس ورکر هستن و میتونن انتخاب کنن با کدومشون باشن و خلاصه به سبک قبل انقلاب مثلا.منم شنیدم و باهم راجع به اینکه طفلی زنش و این داستانا یکم حرف زدیم.
بعد یه مدت یه شب همسرم شاکی اومد خونه و گفت اون همکارش بهش گفته توام بیا بریم و خیلی حال میده و اصن پولش مهمون من اگه پول نداری(مثلا ازین گرونا بوده و ۴۰۰ هزار بوده پولش)
همسرم هم بهش گفته بوده من دوس دارم این قضیه رو فقط با زنم داشته باشم و کمبودی ندارم که بخوام جای دیگه جبرانش کنم و اگرم کمبودی داشتم چنین کاری نمیکردم و ....
شاید خیلی از خانوما وقتی چنین چیزی بشنون خیلی احساس خطر کنن و دیگه از فرداش ارامش نداشته باشن و حتی بخوان که همسرشون دیگه پیش اون همکاره کار نکنه و از کوره در برن و فحش رو بکشن به جون اون ادم.
ولی من خیلی خوب برخورد کردم و تحسینش کردم و از این موضوع گذشتم و هیچوقت فکرم درگیرش نشد.
مطمئنم اگر بد برخورد میکردم همسرم دیگه مسائل مشابه رو بهم نمیگفت و این خودش میتونست شروع یه سری چیزا باشه.ولی وقتی پیش من احساس امنیت کنه تو حرف زدن و گفتن فکراش و اتفاقات روز خیلی همه چیز بهتره.
#اسفند
@ArHamsaraane
درست ده سال پیش سال اول ازدواجم با دوست صمیمی م که هم دانشگاهی هم بودیم تصمیم گرفتیم بریم بازار.
من تا قبل اون اصلا بازار نرفته بودم با اینکه بیخ گوشمون بود.
و از بچگی دیده بودم بابام نمیزاره مامانم بره بازار و میگه خریداتو از جایی غیر از بازار بکن!
خلاصه منم ناخوداگاه فکر میکردم همسر منم همین نظر رو راجع به بازار داره و از اونجایی که کله م بوی قرمه سبزی میداد و دوستم کلی از قیمتها و مغازه های بازار تعریف کرده بود تصمیم گرفتم فرداش بجای دانشگاه بریم بازار یواشکی😂
اقااااا فردا شد و نگو من انقدر ضایع و تابلو ام که همسرم یه بو هایی برده و منو رسوند دانشگاه و یواشکی داشته نگام میکرده.منم با دوستم سریع سوار تاکسی شدیم و رفتیم بازار.تا رسیدیم همسرم زنگ زد شاااااکی که کجایی؟؟؟؟منم فهمیدم که فهمیده زدم زیر گریه گفتم ما بازاریم😂
حالا این وسط نگو همسرم منو گم کرده و هزااارتا فکر ناجور کرده که مثلا با دوستم رفتیم کجا و غیره.
بعد که اومده بود دنبالم باورش نمیشد من بازارم و بخاطر چنین چیزی دروغ گفتم.
خلاصه اومدیم خونه و من کامل براش توضیح دادم که بخاطر ذهنیتی که از بابام داشتم فکر میکردم توام نمیزاری و اونم کلی باهام حرف زد که درسته که اگر نزاره جایی برم من نباید یواشکی برم اما گفت ما باید باهم رفیق باشیم و همه چیو بهم بگیم و هیچیو مخفی نکنیم و یا همدیگه رو قانع میکنیم یا اصن دعوا میکنیم ولی مخفی نکنیم.
خلاصه منم نادم و پشیمون بودم و بهم قول دادیم و بعد از اون هیچ چیز رو از هم پنهون نکردیم و چیزایی رو بهم میگیم که مطمئنم هر زوجی بهم نمیگن.
البته واقعا جنبه ی هر دو طرف مهمه.
صحبت جنبه شد اینم تعریف کنم که شاید تجربه ی خوبی باشه:
چند ماه پیش همسرم بهم گفت یکی از همکاراش ماهی یک بار میره ازین خونه هایی که چندتا خانوم سکس ورکر هستن و میتونن انتخاب کنن با کدومشون باشن و خلاصه به سبک قبل انقلاب مثلا.منم شنیدم و باهم راجع به اینکه طفلی زنش و این داستانا یکم حرف زدیم.
بعد یه مدت یه شب همسرم شاکی اومد خونه و گفت اون همکارش بهش گفته توام بیا بریم و خیلی حال میده و اصن پولش مهمون من اگه پول نداری(مثلا ازین گرونا بوده و ۴۰۰ هزار بوده پولش)
همسرم هم بهش گفته بوده من دوس دارم این قضیه رو فقط با زنم داشته باشم و کمبودی ندارم که بخوام جای دیگه جبرانش کنم و اگرم کمبودی داشتم چنین کاری نمیکردم و ....
شاید خیلی از خانوما وقتی چنین چیزی بشنون خیلی احساس خطر کنن و دیگه از فرداش ارامش نداشته باشن و حتی بخوان که همسرشون دیگه پیش اون همکاره کار نکنه و از کوره در برن و فحش رو بکشن به جون اون ادم.
ولی من خیلی خوب برخورد کردم و تحسینش کردم و از این موضوع گذشتم و هیچوقت فکرم درگیرش نشد.
مطمئنم اگر بد برخورد میکردم همسرم دیگه مسائل مشابه رو بهم نمیگفت و این خودش میتونست شروع یه سری چیزا باشه.ولی وقتی پیش من احساس امنیت کنه تو حرف زدن و گفتن فکراش و اتفاقات روز خیلی همه چیز بهتره.
#اسفند
@ArHamsaraane
سلام خدمت ادمین عزیز و همه خانوم های قررری🌹🌹💃💃💃
خواستم منم خاطره بارداریمو بگم براتون من تو سن خیلی کم ازدواج کردم و اصلا قصد بچه دار شدن نداشتم البته بچه دارم نمیشدم پریودای خیلی نامنظمی داشتم که دکتر گفتن شاید سنت بیشتر بشه خوب شی یا اینکه باید با دارو باردار بشی و من شوهرم این موضوع رو از همه پنهان کرده بودیم چون قصد بچه دار شدن فعلا نداشتیم تا بعد ۳ سال که برادرشوهر کوچیکتر از شوهرم ازدواج کرد با دختر عموی خودش (این دختر عموی مذکور که الان جاری بندم هستن چندین و چند سال خودش و خانوادش منتظر بودن که شوهر من بره خواستگاریش ولی شوهر من اصلا همچنین چیزی تو ذهنشونم نبوده و اومدن خواستگاری من و ازدواج کردیم خلاصه بماند که خانواده عمو و دختر عمو توی عروسی و عقد و هیچ کدوم از مراسمات ما شرکت نکردن و بعد یک سال دیدن کار از کار واقعا گذشته کراش زدن روی برادرشوهرم و به آرزشون رسیدن 😁) این جاری بنده از همون روز اول که اومدن بخاطر بچه رفتن روی اعصاب و روان من که چرا بچه نمیاری و کلی حرف که واقعا دلم چندین و چند بار باحرفاش شکست 😭💔 ایشون دقیقا از صبح روز بعد عروسیش ادای باردار بودنو در میاوردن که آره حالت تهوع دارم حالم بده و این حرفا که فقططط منو اذیت کنه 😔 خلاصه خدا دل شکسته منو دید دقیقا بعد سه ماه از عروسی اونا من باردار شدم و الحمدلله رب العالمین خدا بهم فرزند سالم صالحی عطا کرد😍🙏بعد ۴ و ۵ سال خدا خواسته باز باردار شدم و فرزندم دومم رو هم بسلامت به دنیا آوردم ولی جاری جان خودش افتاده بود تو چاهی که برای من کنده بودن 😏 و باردار نشدن ۷ سال تمام و من چون حس بد بچه دار نشدنو بخاطر حرفا و دلشکستنای خودش تجربه کرده بودم یه شب از دیدنش واقعا ناراحتش شدم و دلم براش سوخت و با تمام وجود بخشیدمش و بخدا هم گفتم : خدایا من که یه بنده حقیر تو هستم بخشیدمش تو که ارحم راحمینی توم ببخش دامنشو سبز کن 😊🙏 و الحمدلله بعد چند ماه خبر بارداریش بعد ۷ سال بهمون رسید واقعا براش خوشحال شدم 😄 ولی کاش جاری خوبی بود انقد اذیت نمیکرد 🤣اینم بگم از همون اول که فهمید باردارم دیگه رابطشو باهامون قطع کرد تا خود الان که ۱۳ سال ازش میگذره 😁
ببخشید خیلیییی طولانی شد 🙏😘🌹
برای همه خانومای قری بهترینا رو آرزو میکنم ایشالله آرزوهاتون خاطرشه 😍😍🌸🌸🌸
#اسفند ماهی
@ArHamsaraane
خواستم منم خاطره بارداریمو بگم براتون من تو سن خیلی کم ازدواج کردم و اصلا قصد بچه دار شدن نداشتم البته بچه دارم نمیشدم پریودای خیلی نامنظمی داشتم که دکتر گفتن شاید سنت بیشتر بشه خوب شی یا اینکه باید با دارو باردار بشی و من شوهرم این موضوع رو از همه پنهان کرده بودیم چون قصد بچه دار شدن فعلا نداشتیم تا بعد ۳ سال که برادرشوهر کوچیکتر از شوهرم ازدواج کرد با دختر عموی خودش (این دختر عموی مذکور که الان جاری بندم هستن چندین و چند سال خودش و خانوادش منتظر بودن که شوهر من بره خواستگاریش ولی شوهر من اصلا همچنین چیزی تو ذهنشونم نبوده و اومدن خواستگاری من و ازدواج کردیم خلاصه بماند که خانواده عمو و دختر عمو توی عروسی و عقد و هیچ کدوم از مراسمات ما شرکت نکردن و بعد یک سال دیدن کار از کار واقعا گذشته کراش زدن روی برادرشوهرم و به آرزشون رسیدن 😁) این جاری بنده از همون روز اول که اومدن بخاطر بچه رفتن روی اعصاب و روان من که چرا بچه نمیاری و کلی حرف که واقعا دلم چندین و چند بار باحرفاش شکست 😭💔 ایشون دقیقا از صبح روز بعد عروسیش ادای باردار بودنو در میاوردن که آره حالت تهوع دارم حالم بده و این حرفا که فقططط منو اذیت کنه 😔 خلاصه خدا دل شکسته منو دید دقیقا بعد سه ماه از عروسی اونا من باردار شدم و الحمدلله رب العالمین خدا بهم فرزند سالم صالحی عطا کرد😍🙏بعد ۴ و ۵ سال خدا خواسته باز باردار شدم و فرزندم دومم رو هم بسلامت به دنیا آوردم ولی جاری جان خودش افتاده بود تو چاهی که برای من کنده بودن 😏 و باردار نشدن ۷ سال تمام و من چون حس بد بچه دار نشدنو بخاطر حرفا و دلشکستنای خودش تجربه کرده بودم یه شب از دیدنش واقعا ناراحتش شدم و دلم براش سوخت و با تمام وجود بخشیدمش و بخدا هم گفتم : خدایا من که یه بنده حقیر تو هستم بخشیدمش تو که ارحم راحمینی توم ببخش دامنشو سبز کن 😊🙏 و الحمدلله بعد چند ماه خبر بارداریش بعد ۷ سال بهمون رسید واقعا براش خوشحال شدم 😄 ولی کاش جاری خوبی بود انقد اذیت نمیکرد 🤣اینم بگم از همون اول که فهمید باردارم دیگه رابطشو باهامون قطع کرد تا خود الان که ۱۳ سال ازش میگذره 😁
ببخشید خیلیییی طولانی شد 🙏😘🌹
برای همه خانومای قری بهترینا رو آرزو میکنم ایشالله آرزوهاتون خاطرشه 😍😍🌸🌸🌸
#اسفند ماهی
@ArHamsaraane
سلام برای #دلارام مینویسم
عزیزم چون شما قبل از این احتمالا تحریک و ارضای کلیتوریس داشتی الان خیلی طبیعیه که نسبت به دخول حسی نداشته باشی.
و شما نقطه ی جی ت فعال نیست.
تجربه ی شخصی خودمو صرفا میگم.
منم بعد ازدواجم اصلا با دخول به ارگاسم نمیرسیدم ولی یکم خوشم میومد.
تصمیم گرفتم هر چند وقت که شده کلیتوریس رو تحریک نکنم و کاری بهش نداشته باشم و فقط رو دخول تمرکز کنم(اینو یک پزشک ماهر زنان بهم پیشنهاد داد)
خیلی وقتا وسوسه میشدم بیخیال شم و با کلیتوریس کار رو راه بندازم ولی این کارو نکردم.بعد حدود ۸ ماه کم کم با دخول و حساس شدن نقطه ی جی به ارگاسم رسیدم و هرچی گذشت کیفیت ارگاسمم بیشتر و بهتر شد و دفعاتش هم بیشتر شد.
حالا شما هم اینو امتحانکن شاید جواب بگیری.
شایدم طبق گفته ی خیلی از اعضا که قبلا بحثش بود یه عده هیچوقت با #دخول به ارگاسم نرسن.اما امتحانش ضرری نداره😉
#اسفند
@ArHamsaraane
عزیزم چون شما قبل از این احتمالا تحریک و ارضای کلیتوریس داشتی الان خیلی طبیعیه که نسبت به دخول حسی نداشته باشی.
و شما نقطه ی جی ت فعال نیست.
تجربه ی شخصی خودمو صرفا میگم.
منم بعد ازدواجم اصلا با دخول به ارگاسم نمیرسیدم ولی یکم خوشم میومد.
تصمیم گرفتم هر چند وقت که شده کلیتوریس رو تحریک نکنم و کاری بهش نداشته باشم و فقط رو دخول تمرکز کنم(اینو یک پزشک ماهر زنان بهم پیشنهاد داد)
خیلی وقتا وسوسه میشدم بیخیال شم و با کلیتوریس کار رو راه بندازم ولی این کارو نکردم.بعد حدود ۸ ماه کم کم با دخول و حساس شدن نقطه ی جی به ارگاسم رسیدم و هرچی گذشت کیفیت ارگاسمم بیشتر و بهتر شد و دفعاتش هم بیشتر شد.
حالا شما هم اینو امتحانکن شاید جواب بگیری.
شایدم طبق گفته ی خیلی از اعضا که قبلا بحثش بود یه عده هیچوقت با #دخول به ارگاسم نرسن.اما امتحانش ضرری نداره😉
#اسفند
@ArHamsaraane
سلام برای #سلطه مینویسم
عزیزم دوستان به نکات خوبی اشاره کردن که من دیگه تکرار نمیکنم و کاملا حرفاشونو قبول دارم به شخصه.
اما یچیزی که استادِ مهارت های زندگیِ من همیشه بهمون میگفت این بود که
میگفت وقتی یه ادمی تو خانوادتون هست که به اصطلاح سَمیه و محیط خونه و جسم و روح شما رو سمی و خراب میکنه کاری به این نداشته باشید که پدر و مادره یا فرزندتونه،هرکی که باشه باید ازش دوری کنید و تا اونجا که میتونید فاصله بگیرید.
دقیقا میگفت شما هرچقدر هم از کلاسها و مطالعاتتون حال خوب و انرژی مثبت بگیرید این ادمهای سمپاش به سرعت حال شما رو میگیرن و انرژی خوب شما تحلیل میره بجای اینکه صرف فعالیت و کار و چیزای خوب بشه.
امروز یه وبینار شرکت کردم که موضوعش(چیزهایی که تحت کنترل ما هستن) بود.
و دقیقا یکی از نکاتش همین بود که ما میتونیم و این حق رو داریم که از ادم هایی که ازارمون میدن و باعث اسیب و حال بد ما میشن دوری کنیم حتی اگه اون ها خانوادمون باشن.و این تحت کنترل ماست که انتخاب کنیم پیش اونا باشیم یا نباشیم.و جز چیزایی نیست که مجبور به پذیرشش باشیم.
بنظر منم شما اگه میتونی زودتر یا مستقل شو یا همون خونه دانشجویی شرف داره چون ارامش داشتی یا اگه راه داره با یکی دوتا از بزرگان فامیل وارد گفتگو شو ببین جواب میده یا نه.
خبرشو بده
#اسفند
@ArHamsaraane
عزیزم دوستان به نکات خوبی اشاره کردن که من دیگه تکرار نمیکنم و کاملا حرفاشونو قبول دارم به شخصه.
اما یچیزی که استادِ مهارت های زندگیِ من همیشه بهمون میگفت این بود که
میگفت وقتی یه ادمی تو خانوادتون هست که به اصطلاح سَمیه و محیط خونه و جسم و روح شما رو سمی و خراب میکنه کاری به این نداشته باشید که پدر و مادره یا فرزندتونه،هرکی که باشه باید ازش دوری کنید و تا اونجا که میتونید فاصله بگیرید.
دقیقا میگفت شما هرچقدر هم از کلاسها و مطالعاتتون حال خوب و انرژی مثبت بگیرید این ادمهای سمپاش به سرعت حال شما رو میگیرن و انرژی خوب شما تحلیل میره بجای اینکه صرف فعالیت و کار و چیزای خوب بشه.
امروز یه وبینار شرکت کردم که موضوعش(چیزهایی که تحت کنترل ما هستن) بود.
و دقیقا یکی از نکاتش همین بود که ما میتونیم و این حق رو داریم که از ادم هایی که ازارمون میدن و باعث اسیب و حال بد ما میشن دوری کنیم حتی اگه اون ها خانوادمون باشن.و این تحت کنترل ماست که انتخاب کنیم پیش اونا باشیم یا نباشیم.و جز چیزایی نیست که مجبور به پذیرشش باشیم.
بنظر منم شما اگه میتونی زودتر یا مستقل شو یا همون خونه دانشجویی شرف داره چون ارامش داشتی یا اگه راه داره با یکی دوتا از بزرگان فامیل وارد گفتگو شو ببین جواب میده یا نه.
خبرشو بده
#اسفند
@ArHamsaraane
سلام برای #نگارین مینویسم
#سلطه
نگارین جان در رابطه با سوالت تجربه ی دوستمو میخوام برات بگم
یکی از دوستام بعد از فوت مادرش،پدرش ازدواج مجدد کرد و جو خونشون خیلی بد شده بود.
بنا به دلایل زیادی تصمیم گرفت جدا زندگی کنه.
اون موقع فقط ۲۲ سالش بود و از بعد دیپلم سرکار رفته بود و با حقوقش سکه خریده بود و با فروش اونا یه پول پیش جور کرد و چون شاغل بود اجازه خونه هم میتونست بده و خلاصه مستقل شد.
اونم انقدر شرایطش تو خونه ی پدرش بد بود که وقتی مستقل شد واقعا بال دراورده بود و خیلی اعصاب و روانش اروم شده بود و کلی برنامه ها واسه اینده داشت و واقعا ما که دوستاش بودیم میدیدیم که چقدر حالش خوبه.
مثلا بعضی وقتا که سرما میخورد و حالش بد بود ما که دوستای قدیمی دوران مدرسه بودیم هواشو داشتیم و بهش میرسیدیم یا بینی ش رو که عمل کرد یکی از دوستامون که مجرد بود شب پیشش موند.
ینی میخوام بگم این دوستِ من چند تا رفیق خوب داشت که واقعا از صدتا فامیل و اشنا براش دلسوز تر بودن و هواشو داشتیم.
غیر از اینایی که گفتم دوست من مشکل دیگه ای نداشت و واقعا هرچی میگذشت هم پیشرفت کاری میکرد هم شاد و سرزنده بود.
اما در رابطه با اینکه شما برات سواله که انشالله خواستگار خوب پیدا شه ایا فکر بد نکنن از اینکه شما تنها زندگی میکردی یا نه،
احتمالا مامان شما چون بیمار هستن(البته با کمال احترام)و شما ازدواج هم کنی در اینده ایشون قطعا با رفتارها و حرفاشون اینو به همسرتون نشون میدن میتونی اگر با کسی اشنا شدی و جدی بود دلیل واقعی مستقل زندگی کردنت رو به اون شخص بگی(چون واقعا خودش میفهمه وقتی باهم ازدواج کنید) اینجوری اگر پسر روشن بین و اگاهی باشه حتی تشویقتون هم میکنه و به انتخاب شما افتخار میکنه.(دقیقا اتفاقی که برای همین دوست من افتاد و بعد ۵ سال از مستقل بودنش با پسری اشنا شد و ازدواج کرد.البته ما تهران هستیم و شاید فرهنگ و بینش شهرهای دیگه متفاوت باشه)
عزیزم من اخر این متن هیچ نتیجه گیری ای ندارم چون نمیشه یه نسخه رو واسه همه پیچید فقط خواستم یه تجربه ی مشابه رو باهات به اشتراک بزارم و صبر میکنم دوستان دیگه و اقایون هم ایده ها و نظراتشون رو بگن شاید شما با مجموعه ی این تجربیات بتونی تصمیم خوبی بگیری.
شاد باشی
#اسفند
@ArHamsaraane
#سلطه
نگارین جان در رابطه با سوالت تجربه ی دوستمو میخوام برات بگم
یکی از دوستام بعد از فوت مادرش،پدرش ازدواج مجدد کرد و جو خونشون خیلی بد شده بود.
بنا به دلایل زیادی تصمیم گرفت جدا زندگی کنه.
اون موقع فقط ۲۲ سالش بود و از بعد دیپلم سرکار رفته بود و با حقوقش سکه خریده بود و با فروش اونا یه پول پیش جور کرد و چون شاغل بود اجازه خونه هم میتونست بده و خلاصه مستقل شد.
اونم انقدر شرایطش تو خونه ی پدرش بد بود که وقتی مستقل شد واقعا بال دراورده بود و خیلی اعصاب و روانش اروم شده بود و کلی برنامه ها واسه اینده داشت و واقعا ما که دوستاش بودیم میدیدیم که چقدر حالش خوبه.
مثلا بعضی وقتا که سرما میخورد و حالش بد بود ما که دوستای قدیمی دوران مدرسه بودیم هواشو داشتیم و بهش میرسیدیم یا بینی ش رو که عمل کرد یکی از دوستامون که مجرد بود شب پیشش موند.
ینی میخوام بگم این دوستِ من چند تا رفیق خوب داشت که واقعا از صدتا فامیل و اشنا براش دلسوز تر بودن و هواشو داشتیم.
غیر از اینایی که گفتم دوست من مشکل دیگه ای نداشت و واقعا هرچی میگذشت هم پیشرفت کاری میکرد هم شاد و سرزنده بود.
اما در رابطه با اینکه شما برات سواله که انشالله خواستگار خوب پیدا شه ایا فکر بد نکنن از اینکه شما تنها زندگی میکردی یا نه،
احتمالا مامان شما چون بیمار هستن(البته با کمال احترام)و شما ازدواج هم کنی در اینده ایشون قطعا با رفتارها و حرفاشون اینو به همسرتون نشون میدن میتونی اگر با کسی اشنا شدی و جدی بود دلیل واقعی مستقل زندگی کردنت رو به اون شخص بگی(چون واقعا خودش میفهمه وقتی باهم ازدواج کنید) اینجوری اگر پسر روشن بین و اگاهی باشه حتی تشویقتون هم میکنه و به انتخاب شما افتخار میکنه.(دقیقا اتفاقی که برای همین دوست من افتاد و بعد ۵ سال از مستقل بودنش با پسری اشنا شد و ازدواج کرد.البته ما تهران هستیم و شاید فرهنگ و بینش شهرهای دیگه متفاوت باشه)
عزیزم من اخر این متن هیچ نتیجه گیری ای ندارم چون نمیشه یه نسخه رو واسه همه پیچید فقط خواستم یه تجربه ی مشابه رو باهات به اشتراک بزارم و صبر میکنم دوستان دیگه و اقایون هم ایده ها و نظراتشون رو بگن شاید شما با مجموعه ی این تجربیات بتونی تصمیم خوبی بگیری.
شاد باشی
#اسفند
@ArHamsaraane
سلام به ادمین جون و دوستای عزیزم.
من به این بحث نظر منفی دادم اما دوست دارم این بحث رو دنبال کنم تا وقتی فرزندی به دنیا اوردم بکارم بیاد.
ولی امروز که مطالب رو میخوندم اکثریت کسانی که راهنمایی ای کرده بودن توسط تجربیات کودکی شون بود که واقلا دمشون گرم که فعالن و تجربیاتشون رو با با قسمت میکنن.
تو بحث بارداری و افرادی که متاهل هستن و فرزند دارن دارن کلی خانوم و اقای بچه دار توی کانال بود بیاید بگید دیگه لطفا،الان شماها باید بیشتر حرف بزنید ماها ببینیم چکارا کردین در این زمینه یا چه نقشه ها و مطالعاتی دارین برای بزرگ تر شدن بچه هاتون که میخواین بکار ببرین🌸
#اسفند
@ArHamsaraane
من به این بحث نظر منفی دادم اما دوست دارم این بحث رو دنبال کنم تا وقتی فرزندی به دنیا اوردم بکارم بیاد.
ولی امروز که مطالب رو میخوندم اکثریت کسانی که راهنمایی ای کرده بودن توسط تجربیات کودکی شون بود که واقلا دمشون گرم که فعالن و تجربیاتشون رو با با قسمت میکنن.
تو بحث بارداری و افرادی که متاهل هستن و فرزند دارن دارن کلی خانوم و اقای بچه دار توی کانال بود بیاید بگید دیگه لطفا،الان شماها باید بیشتر حرف بزنید ماها ببینیم چکارا کردین در این زمینه یا چه نقشه ها و مطالعاتی دارین برای بزرگ تر شدن بچه هاتون که میخواین بکار ببرین🌸
#اسفند
@ArHamsaraane
سلام به ادمین جان و اعضا
من با حرفای خانوم #فندق خیلی موافقم.
منم وقتی به سن نوجوونی رسیدم مامانم که خیلی باهام رفیق بود به مرور همه چیزو برام توضیح داد.
مثلا یکی از مهم ترین چیزایی که بهم گفت این بود که بر خلاف تصور و گفته های یک عده که قبلنا میگفتن پرده ته واژن قرار داره اصلا اینطور نیست و پرده ی بکارت همون جلوی واژن هست حتی با رسم شکل برام توضیح میدادن تا نکته ی مبهمی نمونه(الان همه اینو میدونن ولی اون وقتا اکثر پسرا به دخترا چنین حرفی میزدن)
مامانم در اصل میخواست تا اونجا که میشه و میتونه اگاهی های لازمو بده که حتی اگه بر فرض محال من تو چنین شرایطی قرار گرفتم با حرف یه پسر گول نخورم که دخول سطحی به پرده بکارت اسیب نمیزنه و از روی نااگاهی اتفاقی برام بیوفته.
و اینکه مامانم غیر مستقیم به من فهموندن که خود ارضایی اگه صرفا برای رفع نیاز باشه و تبدیل به عادت نشه چیز بدی نیست و بهتر از اینه که میل جنسی سرکوب شه و به پیشرفت و تمرکز و درس خوندن لطمه بزنه یا سرکوب نشه و بخاطرش من وارد یک رابطه ی اشتباه شم و اسیب ببینم.
واقعا شاید این حرف من نظر یک عده نباشه و بخوان بگن تو دین حرامه خودارضایی و غیره ولی خب این نظر شخصی منه و نظر اونا هم محترمه برام.
ولی من شدیدا از نوع تربیت مادرم در این موارد جواب گرفتم و نوجوونی خوبی رو سپری کردم و ۲۰ سالگی ازدواج کردم و الانم ۳۱ سالمه.
اگر روزی فرزندی داشتم دوست دارم باهاش مثل اصول تربیتی مادرم رفتار کنم.
منم مثل فندق که به پدرشون افتخار میکنن به مادر عزیزم افتخار میکنم که با بینش و اگاهی ای که برای من و دوتا داداشام درست و بجا بود باعث شدن اسیب بدی تو نوجوونی نبینیم و اون دوران بحرانی رو به خوبی پشت سر بزاریم.
#اسفند
@ArHamsaraane
من با حرفای خانوم #فندق خیلی موافقم.
منم وقتی به سن نوجوونی رسیدم مامانم که خیلی باهام رفیق بود به مرور همه چیزو برام توضیح داد.
مثلا یکی از مهم ترین چیزایی که بهم گفت این بود که بر خلاف تصور و گفته های یک عده که قبلنا میگفتن پرده ته واژن قرار داره اصلا اینطور نیست و پرده ی بکارت همون جلوی واژن هست حتی با رسم شکل برام توضیح میدادن تا نکته ی مبهمی نمونه(الان همه اینو میدونن ولی اون وقتا اکثر پسرا به دخترا چنین حرفی میزدن)
مامانم در اصل میخواست تا اونجا که میشه و میتونه اگاهی های لازمو بده که حتی اگه بر فرض محال من تو چنین شرایطی قرار گرفتم با حرف یه پسر گول نخورم که دخول سطحی به پرده بکارت اسیب نمیزنه و از روی نااگاهی اتفاقی برام بیوفته.
و اینکه مامانم غیر مستقیم به من فهموندن که خود ارضایی اگه صرفا برای رفع نیاز باشه و تبدیل به عادت نشه چیز بدی نیست و بهتر از اینه که میل جنسی سرکوب شه و به پیشرفت و تمرکز و درس خوندن لطمه بزنه یا سرکوب نشه و بخاطرش من وارد یک رابطه ی اشتباه شم و اسیب ببینم.
واقعا شاید این حرف من نظر یک عده نباشه و بخوان بگن تو دین حرامه خودارضایی و غیره ولی خب این نظر شخصی منه و نظر اونا هم محترمه برام.
ولی من شدیدا از نوع تربیت مادرم در این موارد جواب گرفتم و نوجوونی خوبی رو سپری کردم و ۲۰ سالگی ازدواج کردم و الانم ۳۱ سالمه.
اگر روزی فرزندی داشتم دوست دارم باهاش مثل اصول تربیتی مادرم رفتار کنم.
منم مثل فندق که به پدرشون افتخار میکنن به مادر عزیزم افتخار میکنم که با بینش و اگاهی ای که برای من و دوتا داداشام درست و بجا بود باعث شدن اسیب بدی تو نوجوونی نبینیم و اون دوران بحرانی رو به خوبی پشت سر بزاریم.
#اسفند
@ArHamsaraane