تجربه های خوب_همسران موفق
10.2K subscribers
608 photos
163 videos
32 files
463 links
سلب مسئولیت»نظرات مطرح شده به هیچ عنوان به کریتور و ادمین مربوط نیست.

تجربه ونظرات اعضا بدون ذكر نام
بهترين راه برای شناخت و درك همسران از خواسته های همدیگر
گرفتن پیام:
https://tttttt.me/HarfBeManBOT?start=NjY3NzYzMjE
Download Telegram
سلام میخواستم راجب #خانم_گل بنویسم
این ماجرا من مربوط به یازده سال پیشه مادر منم تقریبا تو اوایل سن سی سالگیش بود که یه روز تو خونه یهو بلند میشه میگه که جوونی من چی میشه همش تباه شد
بابای من بلند میشه کمکش کنه تو کار خونه
مادر من بعد از سه تا بچه دلش تازه جوونی کردن میخواست
بعد یه سال مامانم میزاره میره خونه پدرش و درخواست طلاق میده
بابای من هرچقدر اصرار میکنه بزرگای فامیل رو برای اشتی میفرسته
اما هیچی به هیچی
من اون موقع کمبود محبت از طرف مادر داشتم و هرکاری میکردم که بهم محبت کنه
میومد مدرسمون هفته ای یکبار
بابای من نمیزاشت که اخر هفته ها برم پیشش
و این باعث شده بود که به پدرم حس تنفر داشته باشم با اینکه یازده سالم بود
بعد یه مدت که مامانم تونست مستقل بشه من رفتم باهاش زندگی کردم
و تمام اون دوران با اینکه هنوز از بابام طلاق نگرفته بود با مردهای زیادی در رابطه بود و افسردگی گرفته بود و منوانقدر تحت فشار گذاشته بود که تو سن سیزده سالگی دست به خودکشی زدم
اونم دوبار
بعد از اون اعصاب من بخاطر قرص هایی که برای خودکشی خورده بودم ضعیف شده بود
دیگه حسی به هیچی نداشتم از هیچکس محبت نمیدیدم
میرفتم با پسرا دوست میشدم و میدیدم که دارن وابستم میشن ترکشون میکردم با وجود اینکه همش شونزده سالم بود
شدم بدترین دانش آموز مدرسه
برادرام پیش پدرم بودن
برادر بزرگم رفت با کسی ازدواج کرد که اصلا در حدش نبود و قید خونواده رو زد
برادر کوچیکترمم بیش فعال بود اونم تنها بود و تمام همدش شده بود تلوزیون چون ن مادر بالا سرش بود ن پدر چون بابام میرفت سرکار
تو هفده سالگی قید مادرمو برا همیشه زدم چون هرزه بازیاش منو دیونه کرد
بعد بابام زن گرفت بعد از اونم با زنش به مشکل خوردم و خودمو تو اتاقم حبس میکردم و هیچی نمی‌خوردم تا چند روز که اه و نالم بلند شد
و ب بیمارستان روانی رفتم و یمدت اونجا بستری شدم
و هنوزم از افسردگی و دوقطبی بودن رنج میبرم
لطفا بخودتون بیاید و راه درستو انتخاب کنید
مادر ما مارو بدبخت کرد و الان خودش به بدبختی افتاده
مادر ماهم عاشق ما بود اما بعد یمدت دیگه خسته شده بود
داداشم میگفت که مادرمون گربه های تو خیابونو بیشتر از ما دوست داره
نذاربد این افکار شمارو نسبت ب خونوادتون بد کنه
مشاور برید
فقط و فقط حواستون ب بچه هاتون باشه اونا ب شما نگاه میکنن و مثل شما میشن
#یه_دختره

@ArHamsaraane
سلام
ممنون از دوستای خوبم که منو راهنمایی میکنن
و
خانوم عزیز #یه_دختره
وقتی پیامتو خوندم خیلی ناراحت شدم حتی با بعضی جمله هات انگار داشتی تلنگر میزدی بهم
خودمو جای مادرت گذاشتم،البته از نگاه تو،چون مادرت اینجا نیس که از خودش بگه
مسلما اونم کمبودهایی داشته اشتباهاتی که پدر و مادرش تو تربیتش در حقش کردن ، اشتباهاتی که خودش باعثشون بوده و اشتباهاتی که پدرتون با هاش داشته ایشون رو به این روز در اورده
از ته دلم برات آروزی روزای خوب میکنم و امیدوارم روزگارت ازین به بعد به خوشی و ارامش بگذره
اما عزیزم حرف من اینه که ازدواج کردن من کلا اشتباه بوده و نباید ازدواج میکردم چون من بشدت ادم بلند پروازی ام و ارزوهای بزرگ تو سرمه ولی امان از روزگار
تو مجردی مامان و بابام پرامو چیدن و فرصت شکوفا شدن استعدادامو ندادن شاید اونام بلد نبودن شاید فکر میکردن منم باید مثه اونا فکر کنم یا هرچی...
بعد ازدواجم انقد وابسته شوهرم شدم که فکر میکردم با اون بودن ینی خوشبخت بودن و بعدم بلافاصله دوتا بچه پشت سر هم و مشکلات بزرگ شدنشون تا الان
هر چی میگذشت و مخصوصا این اخریا بیشتر میفهمیدم که ای دل غافل ارزوهام کجا رفتن کارایی که میخوام بکنم چی شدن
جاهاییکه میخواستم برم چی شد
هرچی ام داره سنم بالاتر میره خودمو دورتر میبینم ازشون
من میگم بعضی ها نباید ازدواج کنن و یا حداقل تا وقتی برای رسیدن به بعضی خواسته هاشون و بدست اوردن مهمترین های زندگیشون تلاشی نکردن ازدواج نکنن چون بعدش اینجوری تبدیل میشه به خوره که مدام رو مغز ادم راه میره.
من قبل اومدن بچه هام کار میکردم و این تو خونه نشستن چند ساله منو افسرده کرده
حتی دلم کار قبلمو دیگه نمیخواد چون درس و کارم رشته مورد علاقم نبودن.من فقط افتادم تو مسیرشونو جلو رفتم.
من مشکلم دیگه شوهرمو رفتارش با منو اینکه چیکار کنه من خوشحال باشم و اینجور چیزا نیس
دلگیریم از خودمه بیشتر بخاطر اینکه نجنگیدم برا خواسته هام و بجای اینکه مسیر خودمو برم هم مسیر زندگی شدم.
به خاطر حرفایی که زدی و حقیقت تلخی رو بهم نشون دادی ازت ممنونم و نمیخوام راه مادر شما رو پیش بگیرم
ولی باید این حرفارو از تو مغزم بیرون میکشیدمو یه جا میگفتمشون
؟
میخوام حالا که خدا این لطفو بهم کرده و بهم دوتا فرشته داده سعی کنم مادر خوبی باشم
اما اول باید بتونم ذهنمو روحمو درست کنم باید حالا که اوضام اینه با همین اوضاع کنار بیام که خیلی برام سخته
و کمک لازم دارم
تو فکر مشاور هستم وهر جمله ای یا نشونه ای که بتونه بهم کمک کنه و حالمو خوب کنه رو با جون و دل میپذیرم
ادمین عزیز بهم گفت قوی باش
میخوام قوی باشم
خدا کنه بتونم
#خانم_گل
@ArHamsaraane