💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh
44.1K subscribers
51 photos
1 video
1.24K files
1.26K links
🔥لینک رمان های انلاین پرطرفدار🦋😻
رمانای ممنوعه جذاب🤤💜

تبلیغات 👇👇

@tabaneh
Download Telegram
https://tttttt.me/+dsIBL4fNR2wzNzM0



_حالا که من مسابقه بردم رهام می کنید یا نه؟

_نه تو داماد آینده منی

_یعنی چی؟ من مسابقه بردم که از دست شما خلاص شم نه داماد آینده تون شم

_آماده شو برای ازدواج

نگاهم به خانوم دکتری افتاد که زخم هایی بدنم رو درمان کرده بود
چشم هاش اشکی بود
لعنت حتما بخاطر ازدواج من با دختر رئیس قبیله بود
رفتم سمتش که ازم دور شد

_بیا اینجا لباس دامادی تنت کنیم

لباس پوشیدم آروم از پیش نگهبان های که مست بودن رفتم سمت درمانگاه

خانم دکترم داشت گریه می کرد
آروم دستم گذاشتم روی دهنش
ترسید خواست با پاش بزنه منو که جلوش گرفتم خودم بهش نشون دادم

_ببین چی میگومت دکی

کامل برگشت سمتم
مشتی به سینم زد
_تو که داری ازدواج میکنی چرا اومدی اینجا

_زیاد زمان نداریم، امشب منتظرم باش باهم از اینجا فرار میکنیم

_اما داریوش میکشنت اینجوری
_اونا نمیدونند با کی در افتادن فقط منتظرم باش عروسی امشب داماد نداره


داریوش یکی از منتخب های مافیاست
در یکی از ماموریت هاش توسط قبیله شترران ها دزدیده میشه برای ازدواج
باید داخل مسابقه ببره از پنج مرد دیگه تا با دختر رئیس ازدواج کنه
آقا داریوش ما عاشق خانم دکی قبلیه میشه
13👎2🖕1
با دهنی باز به سمتش اشاره کرده و  میپرسم
_اون؟ منظورت فرماندست؟⁉️
سری تکون داده و با لبخند خیره بهش میگه
_یکی از کی* کلفتای نسل خودشه!❗️🔥
با دهنی وا رفته دوباره بهش اشاره میکنم
_نه احمق منظورم اینه اون که یه زنه آخه چطوری... چطوری؟
_چطوری یه زن می‌تونه با یه ا لت متولد بشه؟ جوابش سادست شاهدا چون اون موجود اصلا انسان نیست، از یه موجود ماورایی هر چیزی بر میاد...⛔️🔞
نالان دست هام رو به سرم چنگ کرده و میگم
_میمیردی اینو زودتر میگفتی؟ من تا حالا اندازه موهای سرم جلوش لخت گشتم
_پس واسه همینه که چشمش تو رو گرفته!...🍑💦
اون قهقهه زنان حرف میزد و من با هر کلامش بدتر وا میرفتم و چه خاکی به سرم شد؟!
https://tttttt.me/+K6Inu_wIbP9mNzU0
https://tttttt.me/+K6Inu_wIbP9mNzU0
فکر میکردم اونم مثل خودم یه دختره ‌و لخت گشتن مقابلش هیچ اشکالی نداره، اما بی‌خبر بودم از اینکه یه زن با دیک هست و همچین چیزی مگر ممکن بود؟...😀🔞💦
6👎2😱1🤣1🖕1
دستش را گرفت و التماس کرد:
-خواهش میکنم آقای وکیل.. برادرم رو نجات بدید.
پوفی از سر کلافگی کشید.
-خانوم گفتم که برای فقرا کاری نمیکنم.
-هرچیزی بخواید غیر از پول بهتون میدم!
مرد ابرویی بالا انداخت و به دخترک نگاه کرد.
مگر دخترک به جز پول چه چیز داشت چه برایش بصرفد؟
خواست همین را بگوید که.. چشمش به اندام های جنسی دخترک که از زیر لباس مشخص بود افتاد.

براش شرط میذاره در عوض آزادی برادرش
https://tttttt.me/+iM1Yem0lB-5jZTQ0
2👎2🖕1
ـ اوییی عمو جهان چو.چولمو محکمتر میک بزن عاحح

ـ بهشت کوچولوت زیادی حساسه عروسک چو.چول خوشگلت با دو تا مک باد کرده

حشری ناله کردم و نازمو دوباره تو دهن داغش گذاشتم با ولع طوری مکید که چو.چولم به گز گز افتاد و آبی که ازم روی رون هام سرازیر شده بود رو روی دیکش مالید و حسابی که خیسش کرد دهن داغشو با ملچ ملوچ از نازم جدا کرد و یه پامو بالا داد و کلفت عمو تو ناز تنگ و سفیدم فرو.....
https://tttttt.me/+lwQxnUqUQ6Q0NTJk
3👎3🖕1
قدمی عقب رفت و کمربند شلوارش رو باز و بعد با پا شلوارش رو پایین کشید. دست‌هاشو با کمربند میبنده و با دندان میکشه و محکم میکنه و میگه:
- میبینی عزیزم، بالاخره طرز بستن دستامو یاد گرفتم، بخاطر تو!
دست‌های بستشو دور گردن لوکاس آریل انداخت و تا چند سانتی صورتش، لب زد:
- میخوام منو طوری تو بغلت نگهداری که تا مدت‌های مدید، حرارت داغی تنت رو، روی پوست تنم حس کنم و چنان نوازشم کنی که آثار پنجه‌هات روی کل بدنم خراش به جا بذارن و چنان سرتاسر تنم رو ببوس که جای زخم و کبودی‌هاش تا چندین روز به تنم به یادگار بمونه.
این آخری رو ذره‌ای بهم رحم نداشته باش که من دیوونه ی اون درد و لذتی هستم که تو به
وجودم میندازی❌️
این بار سرش رو به گوشش نزدیک و نجوا کنان ادامه داد:
- لطفا لوکاس آریل، مثل درنده‌ای که شکارش رو با دندون‌های تیزش، تیکه و پاره میکنه، با من سکس بکن...
😱💦
https://tttttt.me/+-VJ_LZNjBOk4NTk0
https://tttttt.me/+-VJ_LZNjBOk4NTk0
پسره عصبیه دختره واسه آروم کردنش پیشنهاد سکس میده🤤🍆
6🖕3👎1