سلام امامرضای خودم!
گفتم امام رضای خودم به خاطر مهربانیات؛
اینجا بارگاهیست که آلودهترینهایی مثل من هم اجازه دارند اینطور صدایت کنند!
اما مرا ببخش که گاهی جور دیگر تو را از آن خود کردم.
امشب شرمندهی آن جور دیگرم! سرافکندهی آن حال و احوالم!
امشب صدایت میزنم برای بخشیده شدن!
مرا ببخش!
مرا ببخش که غسل زیارت کردم و در مقابلت برپا ایستادم و به عربی زیارتهای طولانی خواندم؛
نه برای رعایت آداب محضر تو،
برای آن که تافتهی جدابافته باشم!
مرا ببخش که معطل کردم و معطل شدم؛ که مگر نمازم را درجایی «هرچه نزدیکتر بهتر» بخوانم؛
نه برای فیض بردن از بالاسر مبارکت،
برای سری بالای سرها درآوردن!
مرا ببخش که از شلوغی حرمت ناراحت و کلافه شدم و مهمانهای عزیزت را مزاحمِ خلوتِ «خودم و خودت» دیدم!
مرا ببخش برای نگاههایی که از بالا به پایین انداختم؛
به زوّاری که یکی مثل همه بودند و توهّم خاص بودن نداشتند.
به فقرشان، به چهره های آفتابسوختهشان، به سادگی خوراک و پوشاک و رفتوآمدشان، به بوی تنشان، به بیسوادیشان و ...
مرا ببخش که به ازدحام دور ضریحت نگاه عاقل اندر سفیه کردم
و خودم را مؤدّبتر از آنان پنداشتم...
مرا ببخش برای توهُّمِ مسمومِ
«ویژه بودن»،
«خاص بودن»،
«از دماغ فیل افتادن»...
مرا ببخش برای حسّ خطرناک «یکی مثل همه نبودن»
مرا ببخش ...
های! ایاقیانوس! این حباب کلّهخراب را ببخش!
امشب صدایم را از تهِ تهِ صف بشنو!
ممنونم که اجازه دادی داخل صف باشم!
مواظبم باش!
#سلامخودم
...
@aghelaaaneh
...
@Amuzeshkadeh
گفتم امام رضای خودم به خاطر مهربانیات؛
اینجا بارگاهیست که آلودهترینهایی مثل من هم اجازه دارند اینطور صدایت کنند!
اما مرا ببخش که گاهی جور دیگر تو را از آن خود کردم.
امشب شرمندهی آن جور دیگرم! سرافکندهی آن حال و احوالم!
امشب صدایت میزنم برای بخشیده شدن!
مرا ببخش!
مرا ببخش که غسل زیارت کردم و در مقابلت برپا ایستادم و به عربی زیارتهای طولانی خواندم؛
نه برای رعایت آداب محضر تو،
برای آن که تافتهی جدابافته باشم!
مرا ببخش که معطل کردم و معطل شدم؛ که مگر نمازم را درجایی «هرچه نزدیکتر بهتر» بخوانم؛
نه برای فیض بردن از بالاسر مبارکت،
برای سری بالای سرها درآوردن!
مرا ببخش که از شلوغی حرمت ناراحت و کلافه شدم و مهمانهای عزیزت را مزاحمِ خلوتِ «خودم و خودت» دیدم!
مرا ببخش برای نگاههایی که از بالا به پایین انداختم؛
به زوّاری که یکی مثل همه بودند و توهّم خاص بودن نداشتند.
به فقرشان، به چهره های آفتابسوختهشان، به سادگی خوراک و پوشاک و رفتوآمدشان، به بوی تنشان، به بیسوادیشان و ...
مرا ببخش که به ازدحام دور ضریحت نگاه عاقل اندر سفیه کردم
و خودم را مؤدّبتر از آنان پنداشتم...
مرا ببخش برای توهُّمِ مسمومِ
«ویژه بودن»،
«خاص بودن»،
«از دماغ فیل افتادن»...
مرا ببخش برای حسّ خطرناک «یکی مثل همه نبودن»
مرا ببخش ...
های! ایاقیانوس! این حباب کلّهخراب را ببخش!
امشب صدایم را از تهِ تهِ صف بشنو!
ممنونم که اجازه دادی داخل صف باشم!
مواظبم باش!
#سلامخودم
...
@aghelaaaneh
...
@Amuzeshkadeh
❤15👏6👍2