برای نوجوان فداکار ایذه ای #علی_لندی
گفتی نخواستم که بسوزانم
بال تورا به شعله این آتش
حتی اگر نخواسته باشی هم
در من گرفته است ببین:آتش-
پرهای خاطرات جوانم را
دیگر نشانده است به خاکستر
دودی غلیظ می بَرَدم تا ماه
می روید از تمام زمین آتش
این شعله از نگاه تو روشن شد
تا در نگاه ساده من افتاد
آتش گرفته ام پس ازین باران
باران گرفته ای پس ازین آتش
از ما چه مانده جز دو دل تنها
دلهای نیمه سوخته،نیمه تر
گاهی بریز بر دل ما آبی
فردای آن بیا و بچین آتش
گفتی: نخواستم که بسوزانم
بال و پر عزیز و جوانت را
می خواستم تو بال و پرم باشی
بال و پرم،عزیزترین!آتش!
می خواستم تو بال و پرم باشی
از هفت شهر عشق که می آیم
می آورم برای تو سوغاتی
انگشتر از حضور، نگین: آتش!
#فهمیده_های_دهه_هشتادی
#شهید_علی_لندی
#نغمه_مستشار_نظامی
@alvand_man
گفتی نخواستم که بسوزانم
بال تورا به شعله این آتش
حتی اگر نخواسته باشی هم
در من گرفته است ببین:آتش-
پرهای خاطرات جوانم را
دیگر نشانده است به خاکستر
دودی غلیظ می بَرَدم تا ماه
می روید از تمام زمین آتش
این شعله از نگاه تو روشن شد
تا در نگاه ساده من افتاد
آتش گرفته ام پس ازین باران
باران گرفته ای پس ازین آتش
از ما چه مانده جز دو دل تنها
دلهای نیمه سوخته،نیمه تر
گاهی بریز بر دل ما آبی
فردای آن بیا و بچین آتش
گفتی: نخواستم که بسوزانم
بال و پر عزیز و جوانت را
می خواستم تو بال و پرم باشی
بال و پرم،عزیزترین!آتش!
می خواستم تو بال و پرم باشی
از هفت شهر عشق که می آیم
می آورم برای تو سوغاتی
انگشتر از حضور، نگین: آتش!
#فهمیده_های_دهه_هشتادی
#شهید_علی_لندی
#نغمه_مستشار_نظامی
@alvand_man