کانون شعر و ادب دانشگاه امیرکبیر pinned «📣 به جمع کانون شعر و ادب دانشگاه امیرکبیر بپیوندید! 🔴 ویژهی امیرکبیریها! 🔸 با عضویت در کانون شعر و ادب دانشگاه صنعتی امیرکبیر، از تخفیف ویژهی اعضای کانون برای شرکت در کارگاه ها، کلاس ها، جلسات و ... برخوردار شوید. 📌درضمن میتوانید ایده ها و پیشنهاد هایتان…»
کانون شعر و ادب دانشگاه امیرکبیر
📣 به جمع کانون شعر و ادب دانشگاه امیرکبیر بپیوندید! 🔴 ویژهی امیرکبیریها! 🔸 با عضویت در کانون شعر و ادب دانشگاه صنعتی امیرکبیر، از تخفیف ویژهی اعضای کانون برای شرکت در کارگاه ها، کلاس ها، جلسات و ... برخوردار شوید. 📌درضمن میتوانید ایده ها و پیشنهاد هایتان…
درصورت تمایل به عضویت در "شورا مرکزی" کانون، به ادمین کانال پیام بدهید.
کانون شعر و ادب دانشگاه امیرکبیر
🔸کانون شعر و ادب برگزار میکند: 🔻حلقه مطالعاتی (بصورت مجازی) 🔺هزینه دوره رایگان میباشد 🔹برای اطلاعات بیشتر و پیوستن به گروه این دوره در تلگرام و دیسکورد به آیدی کانون شعر و ادب در تلگرام پیام دهید. @adabi_aut_admin1 ⚪️این دوره با همکاری دوستان باتجربهمان…
جلسه ی سوم حلقه ی مطالعاتی
امروز ۱۵ خرداد ماه، ساعت ۶ عصر
موضوع: دو بخش اول کتاب "دختر کشیش"
🔹️همانطور که در گروه اصلی حلقه مطرح شد، جلسه ی هفته ی پیش به این هفته موکول شد؛ لذا بخش های تعیین شده، همان بخش های تعیین شده برای هفته ی قبل میباشد.
امروز ۱۵ خرداد ماه، ساعت ۶ عصر
موضوع: دو بخش اول کتاب "دختر کشیش"
🔹️همانطور که در گروه اصلی حلقه مطرح شد، جلسه ی هفته ی پیش به این هفته موکول شد؛ لذا بخش های تعیین شده، همان بخش های تعیین شده برای هفته ی قبل میباشد.
کانون شعر و ادب دانشگاه امیرکبیر
📣 به جمع کانون شعر و ادب دانشگاه امیرکبیر بپیوندید! 🔴 ویژهی امیرکبیریها! 🔸 با عضویت در کانون شعر و ادب دانشگاه صنعتی امیرکبیر، از تخفیف ویژهی اعضای کانون برای شرکت در کارگاه ها، کلاس ها، جلسات و ... برخوردار شوید. 📌درضمن میتوانید ایده ها و پیشنهاد هایتان…
⭕ توجه کنید!
دوستانی که برای کاندید شدن شورای مرکزی کانون شعر و ادب پیام دادند، و البته دوستانی که تمایل به شرکت در انتخابات کانون ها را دارند، حتما گوگل فرم بالا را پرکنند (حتی اگر ترم های پیش، آن را پر کرده بودند) چرا که در غیر اینصورت قادر به شرکت در رای دهی/ کاندید بودن نخواهند بود.
🔹️ همچنین در پاسخ به عزیزانی که درباره ی شرایط کاندید شدن سوال کرده بودند:
- افراد متقاضی کاندید شدن نباید دو ترم مشروطی متوالی یا سه ترم مشروطی متوالی و غیر متوالی داشته باشند.
- ترم قبل مشروط نشده باشند.
- به شرط باقی ماندن دو نیم سال از تحصیلش در دانشگاه امیرکبیر، مجاز به کاندید شدن میباشند.
- عضو شورای مرکزی یا دبیر تشکل های اسلامی، شورای صنفی دانشجویان، مسئول بسیج دانشجویی و عضو شورای مدیران انجمن های علمی و سردبیر نشریات سیاسی-دانشجویی دانشگاه نباشند.
- عضو شورای مرکزی سایر کانون های فرهنگی دانشگاه نباشند.
@adabi_aut
دوستانی که برای کاندید شدن شورای مرکزی کانون شعر و ادب پیام دادند، و البته دوستانی که تمایل به شرکت در انتخابات کانون ها را دارند، حتما گوگل فرم بالا را پرکنند (حتی اگر ترم های پیش، آن را پر کرده بودند) چرا که در غیر اینصورت قادر به شرکت در رای دهی/ کاندید بودن نخواهند بود.
🔹️ همچنین در پاسخ به عزیزانی که درباره ی شرایط کاندید شدن سوال کرده بودند:
- افراد متقاضی کاندید شدن نباید دو ترم مشروطی متوالی یا سه ترم مشروطی متوالی و غیر متوالی داشته باشند.
- ترم قبل مشروط نشده باشند.
- به شرط باقی ماندن دو نیم سال از تحصیلش در دانشگاه امیرکبیر، مجاز به کاندید شدن میباشند.
- عضو شورای مرکزی یا دبیر تشکل های اسلامی، شورای صنفی دانشجویان، مسئول بسیج دانشجویی و عضو شورای مدیران انجمن های علمی و سردبیر نشریات سیاسی-دانشجویی دانشگاه نباشند.
- عضو شورای مرکزی سایر کانون های فرهنگی دانشگاه نباشند.
@adabi_aut
کانون شعر و ادب دانشگاه امیرکبیر pinned «⭕ توجه کنید! دوستانی که برای کاندید شدن شورای مرکزی کانون شعر و ادب پیام دادند، و البته دوستانی که تمایل به شرکت در انتخابات کانون ها را دارند، حتما گوگل فرم بالا را پرکنند (حتی اگر ترم های پیش، آن را پر کرده بودند) چرا که در غیر اینصورت قادر به شرکت در رای…»
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نینام ز ما و نینشان خواهد بود
زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل
زین پس چو نباشیم همان خواهد بود
خیام
#رباعی
@adabi_aut
نینام ز ما و نینشان خواهد بود
زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل
زین پس چو نباشیم همان خواهد بود
خیام
#رباعی
@adabi_aut
تا کی ای آتش سودا به سرم برخیزی
تا کی ای نالهی زار از جگرم برخیزی
تا کی ای چشمه سیماب که در چشم منی
از غم دوست به روی چو زرم برخیزی
یک زمان دیده من ره به سوی خواب برد
ای خیال ار شبی از رهگذرم برخیزی
ای دل از بهر چه خونابه شدی در بر من
زود باشد که تو نیز از نظرم برخیزی
به چه دانش زنی ای مرغ سحر نوبت روز
که نه هر صبح به آه سحرم برخیزی
ای غم از همنفسی تو ملالم بگرفت
هیچت افتد که خدا را ز سرم برخیزی
سعدی
#شعر_کهن
@adabi_aut
تا کی ای نالهی زار از جگرم برخیزی
تا کی ای چشمه سیماب که در چشم منی
از غم دوست به روی چو زرم برخیزی
یک زمان دیده من ره به سوی خواب برد
ای خیال ار شبی از رهگذرم برخیزی
ای دل از بهر چه خونابه شدی در بر من
زود باشد که تو نیز از نظرم برخیزی
به چه دانش زنی ای مرغ سحر نوبت روز
که نه هر صبح به آه سحرم برخیزی
ای غم از همنفسی تو ملالم بگرفت
هیچت افتد که خدا را ز سرم برخیزی
سعدی
#شعر_کهن
@adabi_aut
«آینهی ۵۸»
یلدایی از شکیب
در بهت آینه بستهست پود و تار
تابوت من کرانه گرفتهست
در تنگ انتظار
دستی کجاست تا گره بگشاید
از گیسوان باد
تا بادبان بفرازم، سوی دیار یار
آیینهدار
آن لاشهای که در کفن آرزوی من
در خواب انجماد فرو رفت
نامش یقین نبود؟
تدفین اشک بر صحاری دامان
با طعم تلخ دشنهی بدرود
در پرسههای شبانگاه
آیینهدار
به یاد آر...
در کجای زمان بود؟
یاد... آر
آیا به کارگاه جهان نقش شاعران
این است: نبش گور
و سقط جنین خاطره با چنگک قلم!
یا...
آواره در قلمروی طامات؟
آیینهدار
وقتی که عطر شعرهای پریشم
در سایبان گوش تو پیچید
روح من، این گسیخته، این از تبار درد
در هُرم شعلهی نفست سوخت
آموخت:
عشق این کلید طلایی
در قفل مرگ نمیگردد
باید چو رود در رگ آواز خویشتن پویید
و در میانهی مرداب، ته نشست
باید میان نطعی خونین
زانو شکست
و زیر تبر شمارهی معکوس شمرد.
یا همچو آبشار در دل پرواز خویش پرپر شد!
و جام را شکست
پاشید باده را.
هرگز من انتخاب نکردم
هم جام را شکستم، هم تهنشین شدم
بر کف دستم نگاه کن
پنجاهوهشت سال پریشانی
یاد آر...، یار... یار
با دل شوخم چه کردهای
وقتی میان کوچه و بازار دست تو
سرگرم شیطنتی کودکانه بود
با او چه کردهای
که پیر شد، میان میکده یخ بست
طرار!
وز یاد این مبر
پای برهنه بر لبهی تیغ
رقصاندهاند، رقصاندهاند
خستهی من را
تا موسم سحر
با طیف بوی گل سرخ
افطار کردهام
آیا انسان یعنی که: انفجار
و زندگی:
پرتاب از رحم به ته گور؟
دیگر شفای عقل
در اعتبار عشق و جنون نیست؟
ویرانم،
ویرانم،
ویران
دیریست تا خروس،
برکشیده بانگ سوم خود را
و انکار ما تثبیت گشته است
هرگز عروج را
باور نمیکنم
اما...، فرود، بی چتر نجات در جلجتا
پرواز در حیات مسیحاست!
ترسم همه ز جوجهعقابیست
کامروز بیضه شکستهست
ماری گرسنه میربایدش، اینک
از گود آشیان!
آیا چه کرد بایدم ای یار؟
برخاسته، دستی به کار ببندم
- هرگز گره به باد مزن
همواره زیر لحظهی موعود
پیاله دور دگر میزند
نوبت به دیگری
امکان همیشه هست!
یلدایی از شکیب
در بهت آینه گسترده پود و تار
برخاستهست دود
از کندهی کهن
نصرت رحمانى
از دفتر «شمشیر معشوقهی قلم»
#شعر_معاصر
@adabi_aut
یلدایی از شکیب
در بهت آینه بستهست پود و تار
تابوت من کرانه گرفتهست
در تنگ انتظار
دستی کجاست تا گره بگشاید
از گیسوان باد
تا بادبان بفرازم، سوی دیار یار
آیینهدار
آن لاشهای که در کفن آرزوی من
در خواب انجماد فرو رفت
نامش یقین نبود؟
تدفین اشک بر صحاری دامان
با طعم تلخ دشنهی بدرود
در پرسههای شبانگاه
آیینهدار
به یاد آر...
در کجای زمان بود؟
یاد... آر
آیا به کارگاه جهان نقش شاعران
این است: نبش گور
و سقط جنین خاطره با چنگک قلم!
یا...
آواره در قلمروی طامات؟
آیینهدار
وقتی که عطر شعرهای پریشم
در سایبان گوش تو پیچید
روح من، این گسیخته، این از تبار درد
در هُرم شعلهی نفست سوخت
آموخت:
عشق این کلید طلایی
در قفل مرگ نمیگردد
باید چو رود در رگ آواز خویشتن پویید
و در میانهی مرداب، ته نشست
باید میان نطعی خونین
زانو شکست
و زیر تبر شمارهی معکوس شمرد.
یا همچو آبشار در دل پرواز خویش پرپر شد!
و جام را شکست
پاشید باده را.
هرگز من انتخاب نکردم
هم جام را شکستم، هم تهنشین شدم
بر کف دستم نگاه کن
پنجاهوهشت سال پریشانی
یاد آر...، یار... یار
با دل شوخم چه کردهای
وقتی میان کوچه و بازار دست تو
سرگرم شیطنتی کودکانه بود
با او چه کردهای
که پیر شد، میان میکده یخ بست
طرار!
وز یاد این مبر
پای برهنه بر لبهی تیغ
رقصاندهاند، رقصاندهاند
خستهی من را
تا موسم سحر
با طیف بوی گل سرخ
افطار کردهام
آیا انسان یعنی که: انفجار
و زندگی:
پرتاب از رحم به ته گور؟
دیگر شفای عقل
در اعتبار عشق و جنون نیست؟
ویرانم،
ویرانم،
ویران
دیریست تا خروس،
برکشیده بانگ سوم خود را
و انکار ما تثبیت گشته است
هرگز عروج را
باور نمیکنم
اما...، فرود، بی چتر نجات در جلجتا
پرواز در حیات مسیحاست!
ترسم همه ز جوجهعقابیست
کامروز بیضه شکستهست
ماری گرسنه میربایدش، اینک
از گود آشیان!
آیا چه کرد بایدم ای یار؟
برخاسته، دستی به کار ببندم
- هرگز گره به باد مزن
همواره زیر لحظهی موعود
پیاله دور دگر میزند
نوبت به دیگری
امکان همیشه هست!
یلدایی از شکیب
در بهت آینه گسترده پود و تار
برخاستهست دود
از کندهی کهن
نصرت رحمانى
از دفتر «شمشیر معشوقهی قلم»
#شعر_معاصر
@adabi_aut
حق، کاغذیست کُنجِ اتاقِ ندیدهای
در پِتپِتِ ضعیفِ چراغ ِ ندیدهای!
قانونِ شرع را به تمامی نوشتهاند
در حجرهای میانِ رواقِ ندیدهای!
با وعدهی بهشت زِ دنیا بریدهایم،
ما را فریفتند به باغِ ندیدهای!!
از ما بپرس حالِ جگرهای خسته را
بر ما نمانده حسرتِ داغِ ندیدهای!
حسین جنتی
@adabi_aut
در پِتپِتِ ضعیفِ چراغ ِ ندیدهای!
قانونِ شرع را به تمامی نوشتهاند
در حجرهای میانِ رواقِ ندیدهای!
با وعدهی بهشت زِ دنیا بریدهایم،
ما را فریفتند به باغِ ندیدهای!!
از ما بپرس حالِ جگرهای خسته را
بر ما نمانده حسرتِ داغِ ندیدهای!
حسین جنتی
@adabi_aut
تا به حال
افتادن شاه توت را ديدهای!؟
كه چگونه سرخیاش را
با خاک قسمت میكند
[هيچ چيز مثل افتادن درد آور نيست]
من كارگرهای زيادی را ديدم
از ساختمان كه میافتادند
شاه توت میشدند.
سابیر هاکا
@adabi_aut
افتادن شاه توت را ديدهای!؟
كه چگونه سرخیاش را
با خاک قسمت میكند
[هيچ چيز مثل افتادن درد آور نيست]
من كارگرهای زيادی را ديدم
از ساختمان كه میافتادند
شاه توت میشدند.
سابیر هاکا
@adabi_aut
کانون شعر و ادب دانشگاه امیرکبیر
جلسه ی سوم حلقه ی مطالعاتی امروز ۱۵ خرداد ماه، ساعت ۶ عصر موضوع: دو بخش اول کتاب "دختر کشیش" 🔹️همانطور که در گروه اصلی حلقه مطرح شد، جلسه ی هفته ی پیش به این هفته موکول شد؛ لذا بخش های تعیین شده، همان بخش های تعیین شده برای هفته ی قبل میباشد.
📚 جلسه ی سوم "حلقه ی مطالعاتی"
به تاریخِ پنجشنبه، پانزدهم خرداد ماه
کتاب: دختر کشیش- جورج اورول (دو بخش اول)
#صورت_جلسه (بسیار خلاصه) : ابتدای جلسه خلاصه ای از دو بخش اول کتاب بیان شد. به تحلیل شخصیت اول داستان (دوروتی) پرداختیم. درباره ی تاثیر مذهب دُگم بر وی و جامعه اش صحبت کردیم. فعالیت های روزانه ی فردی را بررسی کردیم که لحظه به لحظه ی زندگی اش صرف خدمت به "دیگران" و دعوت آن ها به ایدئولوژی ی بود که خودش حتی، فرصتی برای تفحص آن ایدئولوژی نداشت!! درباره ی شخصیت دیگر داستان -آقای واربورتون- صحبت شد که دقیقا نقطه ی مقابل مذهب بود و تقابل وی با آن ایدئولوژی متعصبانه، جذابیت کتاب را چند برابر کرده بود!
موضوع جلسه ی بعد: دختر کشیش- بخش سه تا آخر کتاب
🔺️ هزینه ی دوره، رایگان میباشد.
🔹برای اطلاعات بیشتر و پیوستن به گروه این دوره در تلگرام و دیسکورد، به شناسهی کانون شعر و ادب در تلگرام پیام دهید.
@adabi_aut_admin1
@adabi_aut
به تاریخِ پنجشنبه، پانزدهم خرداد ماه
کتاب: دختر کشیش- جورج اورول (دو بخش اول)
#صورت_جلسه (بسیار خلاصه) : ابتدای جلسه خلاصه ای از دو بخش اول کتاب بیان شد. به تحلیل شخصیت اول داستان (دوروتی) پرداختیم. درباره ی تاثیر مذهب دُگم بر وی و جامعه اش صحبت کردیم. فعالیت های روزانه ی فردی را بررسی کردیم که لحظه به لحظه ی زندگی اش صرف خدمت به "دیگران" و دعوت آن ها به ایدئولوژی ی بود که خودش حتی، فرصتی برای تفحص آن ایدئولوژی نداشت!! درباره ی شخصیت دیگر داستان -آقای واربورتون- صحبت شد که دقیقا نقطه ی مقابل مذهب بود و تقابل وی با آن ایدئولوژی متعصبانه، جذابیت کتاب را چند برابر کرده بود!
موضوع جلسه ی بعد: دختر کشیش- بخش سه تا آخر کتاب
🔺️ هزینه ی دوره، رایگان میباشد.
🔹برای اطلاعات بیشتر و پیوستن به گروه این دوره در تلگرام و دیسکورد، به شناسهی کانون شعر و ادب در تلگرام پیام دهید.
@adabi_aut_admin1
@adabi_aut
آشیانه
از غرب تا به شرق
پرواز کرد تیر و تا پر به خون نشست
در خون تپید صید و رها گشت
از آشیانهاش،
از اوج شاخسار!
در واپسین دم هستی
با جوجکان خویش چنین گفت:
- من درد بودهام
عمری میان شعله امیدهای دل
میسوختم، شگفت که دل سرد بودهام
تب کردهام ز عشق
خون خوردهام ز رنج که از شعر گل کنم
در باغ عشق و شعر . گل زرد بودهام
از من مپرس که پرسیدهام ز خویش
این بود زندگی؟
یا اینکه مهرههای کشته این نرد بودهام
آری هر آنچه به من گویند،
یا آنچه روزگار به من کرد بودهام
امّا...
ای کودکان به یاد سپارید
من، مرد بودهام.
دفتر بیوهی سیاه | نصرت رحمانی
#یادمان
@adabi_aut
از غرب تا به شرق
پرواز کرد تیر و تا پر به خون نشست
در خون تپید صید و رها گشت
از آشیانهاش،
از اوج شاخسار!
در واپسین دم هستی
با جوجکان خویش چنین گفت:
- من درد بودهام
عمری میان شعله امیدهای دل
میسوختم، شگفت که دل سرد بودهام
تب کردهام ز عشق
خون خوردهام ز رنج که از شعر گل کنم
در باغ عشق و شعر . گل زرد بودهام
از من مپرس که پرسیدهام ز خویش
این بود زندگی؟
یا اینکه مهرههای کشته این نرد بودهام
آری هر آنچه به من گویند،
یا آنچه روزگار به من کرد بودهام
امّا...
ای کودکان به یاد سپارید
من، مرد بودهام.
دفتر بیوهی سیاه | نصرت رحمانی
#یادمان
@adabi_aut
#یادمان
من خسته نيستم
ديریست خستگىام
تعويض گشته است به درهم شکستگی
من خسته نيستم
درهم شکستهام
اين خود اميد بزرگى نيست؟
نصرت رحمانی
@adabi_aut
من خسته نيستم
ديریست خستگىام
تعويض گشته است به درهم شکستگی
من خسته نيستم
درهم شکستهام
اين خود اميد بزرگى نيست؟
نصرت رحمانی
@adabi_aut
کانون شعر و ادب دانشگاه امیرکبیر
🔸کانون شعر و ادب برگزار میکند: 🔻حلقه مطالعاتی (بصورت مجازی) 🔺هزینه دوره رایگان میباشد 🔹برای اطلاعات بیشتر و پیوستن به گروه این دوره در تلگرام و دیسکورد به آیدی کانون شعر و ادب در تلگرام پیام دهید. @adabi_aut_admin1 ⚪️این دوره با همکاری دوستان باتجربهمان…
جلسه ی چهارم حلقه ی مطالعاتی
امروز ۲۹ خرداد ماه، ساعت ۶ عصر
موضوع: بخش سوم تا آخر کتاب دختر کشیش- جورج اورول
لینک دیسکورد جلسه، در گروه حلقه قرار خواهد گرفت.
@adabi_aut
امروز ۲۹ خرداد ماه، ساعت ۶ عصر
موضوع: بخش سوم تا آخر کتاب دختر کشیش- جورج اورول
لینک دیسکورد جلسه، در گروه حلقه قرار خواهد گرفت.
@adabi_aut
نگاهت ميكنم، خاموش و خاموشی زبان دارد
زبانِ عاشقان، چشم است و چشم، از دل نشان دارد
چه خواهشها در اين خاموشیِ گوياست، نشنيدی؟
تو هم چيزی بگو، چشم و دلت گوش و زبان دارد
بيا تا آنچه از دل میرسد، بر ديده بنشانيم
زبانبازی به حرف و صوت، معنی را زيان دارد
چو هم پرواز خورشيدی مكن از سوختن پروا
كه جفتِ جانِ ما، در باغِ آتش آشيان دارد
الا ای آتشين پيكر، بر آی، از خاک و خاكستر
خوشا آن مرغِ بالاپر، كه بالِ كهكشان دارد
زمان فرسود ديدم، هرچه از عهدِ ازل ديدم
زهی اين عشقِ عاشقكش، كه عهدِ بیزمان دارد
ببين داسِ بلا، اي دل مشو زين داستان غافل
كه دستِ غارتِ باغ است و قصدِ ارغوان دارد
درونها شرحه شرحهست، از دم و داغ جدايیها
بيا از بانگِ نی بشنو، كه شرحی خونفشان دارد
دهانِ سايه میبندند و باز از عشوه عشقت
خروشِ جانِ او آوازه در گوشِ جهان دارد
هوشنگ ابتهاج
#شعر_معاصر
@adabi_aut
زبانِ عاشقان، چشم است و چشم، از دل نشان دارد
چه خواهشها در اين خاموشیِ گوياست، نشنيدی؟
تو هم چيزی بگو، چشم و دلت گوش و زبان دارد
بيا تا آنچه از دل میرسد، بر ديده بنشانيم
زبانبازی به حرف و صوت، معنی را زيان دارد
چو هم پرواز خورشيدی مكن از سوختن پروا
كه جفتِ جانِ ما، در باغِ آتش آشيان دارد
الا ای آتشين پيكر، بر آی، از خاک و خاكستر
خوشا آن مرغِ بالاپر، كه بالِ كهكشان دارد
زمان فرسود ديدم، هرچه از عهدِ ازل ديدم
زهی اين عشقِ عاشقكش، كه عهدِ بیزمان دارد
ببين داسِ بلا، اي دل مشو زين داستان غافل
كه دستِ غارتِ باغ است و قصدِ ارغوان دارد
درونها شرحه شرحهست، از دم و داغ جدايیها
بيا از بانگِ نی بشنو، كه شرحی خونفشان دارد
دهانِ سايه میبندند و باز از عشوه عشقت
خروشِ جانِ او آوازه در گوشِ جهان دارد
هوشنگ ابتهاج
#شعر_معاصر
@adabi_aut
امروز بوسههای تو یادم آمد
در این زمین زیبای بیگانه
و کاکل کوتاه موهایت
کوتاه؟ یا بلند؟
یا فرق بازشده از وسط؟
و دستهایت
و شانههایت
و آن مورب نورانی از چشمهایت
چیزی میان مشکی و عسل و خرمایی
بیجنس؟
انگار با تمامی جنسیتها
اینها تمام حافظهی من نیست
تنها اشارهای از فاصلههاست
مجموعهی فاصلهها یادهای توست
آیا تو یک نفری؟
یا مجموعهی نفراتی؟
یا ترکیبی از اشارههای سراسر تصادفی!
از چهرههای عزیزی هستی که میشناختهام؟
آیا تو کودکی من هستی؟
یا پیریام؟
من اگر زن بودم
آیا تو میشدم؟
امروز
از تخت سینهام، دستی، دریچهی مخفی را آهسته باز کرد
در من، تو را بیدار کردند.
–ای کاش در من همیشه تو را بیدار میکردند.
رضا براهنی
#شعر_معاصر
@adabi_aut
در این زمین زیبای بیگانه
و کاکل کوتاه موهایت
کوتاه؟ یا بلند؟
یا فرق بازشده از وسط؟
و دستهایت
و شانههایت
و آن مورب نورانی از چشمهایت
چیزی میان مشکی و عسل و خرمایی
بیجنس؟
انگار با تمامی جنسیتها
اینها تمام حافظهی من نیست
تنها اشارهای از فاصلههاست
مجموعهی فاصلهها یادهای توست
آیا تو یک نفری؟
یا مجموعهی نفراتی؟
یا ترکیبی از اشارههای سراسر تصادفی!
از چهرههای عزیزی هستی که میشناختهام؟
آیا تو کودکی من هستی؟
یا پیریام؟
من اگر زن بودم
آیا تو میشدم؟
امروز
از تخت سینهام، دستی، دریچهی مخفی را آهسته باز کرد
در من، تو را بیدار کردند.
–ای کاش در من همیشه تو را بیدار میکردند.
رضا براهنی
#شعر_معاصر
@adabi_aut
حال من از نظر يار نهان میدارند
خبر مرگ ز بيمار نهان میدارند
دردمندان که ز درد دگران داغ شوند
درد خود را ز پرستار نهان میدارند
صبر بر زخم زبان کن اگر از اهل دلی
غنچه را در بغل خار نهان میدارند
دوربينان که ز غمّازی راز آگاهند
راز خود از در و ديوار نهان میدارند
چاک چون غنچه شود سينهی جمعی آخر
که به دل خردهی اسرار نهان میدارند
بینيازست ز پوشش سر ارباب جنون
سر بیمغز به دستار نهان میدارند
قدردانان بلا از نظر بيدردان
خار را چون گل بیخار نهان میدارند
هيچ کس را خبری نيست ازان موی ميان
کافران رشتهی زنّار نهان میدارند
پرده از روی سخن پيش سيه دل مگشا
چهره از آينهی تار نهان میدارند
سخت جانان صدف گوهر اسرار دلند
لعل در سينهی کهسار نهان میدارند
عشق را ساده دلانی که بپوشند به صبر
شعله در زلف شب تار نهان میدارند
روی مقصود نبينند گروهی صائب
که گل از مرغ گرفتار نهان میدارند
صائب تبريزی
#یادمان
@adabi_aut
خبر مرگ ز بيمار نهان میدارند
دردمندان که ز درد دگران داغ شوند
درد خود را ز پرستار نهان میدارند
صبر بر زخم زبان کن اگر از اهل دلی
غنچه را در بغل خار نهان میدارند
دوربينان که ز غمّازی راز آگاهند
راز خود از در و ديوار نهان میدارند
چاک چون غنچه شود سينهی جمعی آخر
که به دل خردهی اسرار نهان میدارند
بینيازست ز پوشش سر ارباب جنون
سر بیمغز به دستار نهان میدارند
قدردانان بلا از نظر بيدردان
خار را چون گل بیخار نهان میدارند
هيچ کس را خبری نيست ازان موی ميان
کافران رشتهی زنّار نهان میدارند
پرده از روی سخن پيش سيه دل مگشا
چهره از آينهی تار نهان میدارند
سخت جانان صدف گوهر اسرار دلند
لعل در سينهی کهسار نهان میدارند
عشق را ساده دلانی که بپوشند به صبر
شعله در زلف شب تار نهان میدارند
روی مقصود نبينند گروهی صائب
که گل از مرغ گرفتار نهان میدارند
صائب تبريزی
#یادمان
@adabi_aut
📌 اطلاعیه انتخابات شورای مرکزی کانونهای فرهنگی
🗳 انتخابات شورای مرکزی کانونهای دانشگاه امیرکبیر، روزهای چهارشنبه ۱۱ و پنجشنبه ۱۲ تیر ماه به صورت مجازی برگزار خواهد شد.
🚫 تنها افرادی که در فرم عضویت که پیشتر در کانال کانون قرار داده شد، ثبتنام کردهاند، قادر به رایدهی میباشند.
لازم به ذکر است، هر فرد میتواند حداکثر به پنج نفر رای دهد و در صورت ثبتنام قبلی، حداکثر میتواند در انتخابات سه کانون شرکت کند.
@adabi_aut
🗳 انتخابات شورای مرکزی کانونهای دانشگاه امیرکبیر، روزهای چهارشنبه ۱۱ و پنجشنبه ۱۲ تیر ماه به صورت مجازی برگزار خواهد شد.
🚫 تنها افرادی که در فرم عضویت که پیشتر در کانال کانون قرار داده شد، ثبتنام کردهاند، قادر به رایدهی میباشند.
لازم به ذکر است، هر فرد میتواند حداکثر به پنج نفر رای دهد و در صورت ثبتنام قبلی، حداکثر میتواند در انتخابات سه کانون شرکت کند.
@adabi_aut
راهنمای انتخابات.docx
137.6 KB
👆🏻 چگونه در انتخابات مجازیِ کانونها شرکت کنیم؟ 👆🏻
شعر و ادب.pdf
128.8 KB
🗳 اسامی کاندیداهای کانون شعر و ادب 🗳
@adabi_aut
@adabi_aut