🌷من مانـدم و
هوایِ رسیدن به آسمـان
همسایهی مهتاب شدن
ڪارِ تــــو بود . . .🕊
🥀🕊#پاسدار_مدافــع_حــرم
#شهید_عبدالمهدی_کاظمی
#سالروز_شهـادت🕊🥀
هوایِ رسیدن به آسمـان
همسایهی مهتاب شدن
ڪارِ تــــو بود . . .🕊
🥀🕊#پاسدار_مدافــع_حــرم
#شهید_عبدالمهدی_کاظمی
#سالروز_شهـادت🕊🥀
📜#فرازی_از_وصیت نامه_شهید:
🌷ما حاضریم گرسنگی بکشیم و سختی و تحریم را تحمل کنیم ولی زیر بار زور نمی رویم.این درس را از سیدالشهدا آموختیم.در آخرین لحظات عمر سیدالشهدا،دشمن وقتی به خیمه ها حمله کرد،ابی عبدالله تمام توان خود را گذاشت و بلند شد و گفت:تا زمانی که من زنده هستم،به حرم من حمله نکنید.آری؛حسین غیرت الله است.
🌹#پاسدار_مدافــع_حــرم
#شهیـد_مصطفی_زال نژاد🕊
🌷ما حاضریم گرسنگی بکشیم و سختی و تحریم را تحمل کنیم ولی زیر بار زور نمی رویم.این درس را از سیدالشهدا آموختیم.در آخرین لحظات عمر سیدالشهدا،دشمن وقتی به خیمه ها حمله کرد،ابی عبدالله تمام توان خود را گذاشت و بلند شد و گفت:تا زمانی که من زنده هستم،به حرم من حمله نکنید.آری؛حسین غیرت الله است.
🌹#پاسدار_مدافــع_حــرم
#شهیـد_مصطفی_زال نژاد🕊
🥀🕊#لاله_های_زینبی
🍃تابستان سال۹۵مصطفی آمد سراغ من و گفت:حال و حوصله بنایی را داری یا نداری؟!گفتم مصطفی باز میخوای کجای مغازه را بزنی بهم؟گفت پایه هستی هر روز بعد از کار با هم بریم باقرآباد،بنایی صلواتی کنیم برای ساختن خانه؟!
💐گفتم خانه برای کی؟گفت:برای خانوادههای شهدای فاطمیون که سر پناهی ندارند؛گفت من سفیدکاری،لوله کشی،برقکاری،کابینت و راهانداختن همه تاسیسات فنی را قبول کردم؛میدانستم تو هم پایهکار هستی.
🌴خلاصه،آنتابستانِ من و مصطفی عجب تابستانی شد؛آن چندماه ماموریت نداشتیم و کار خدا هر دو تهران بودیم؛ خستگی برای مصطفی بیمعنی بود؛با هم شبانهروز کار کردیم.مادر ما هم که از خودمان پایهتر بود،بیل و کلنگ دستش میگرفت و پابهپای ما کار میکرد.
🌷هیچوقت یادم نمیرود روزی که کلید خانهها را در باقرشهر به آن چند خانواده شهید تحویل دادیم،از خوشحالی گریه میکردند و نمیدانستند چطور تشکر کنند. تابستان آنسال،ما۶واحد را برای سکونت خانوادهها آماده کردیم.
✍راوے:برادر شهید
🌹#پاسدار_مدافــع_حــرم
#شهید_مصطفی_محمد_میرزایی
#سالـروز_شهـادت🕊
🍃تابستان سال۹۵مصطفی آمد سراغ من و گفت:حال و حوصله بنایی را داری یا نداری؟!گفتم مصطفی باز میخوای کجای مغازه را بزنی بهم؟گفت پایه هستی هر روز بعد از کار با هم بریم باقرآباد،بنایی صلواتی کنیم برای ساختن خانه؟!
💐گفتم خانه برای کی؟گفت:برای خانوادههای شهدای فاطمیون که سر پناهی ندارند؛گفت من سفیدکاری،لوله کشی،برقکاری،کابینت و راهانداختن همه تاسیسات فنی را قبول کردم؛میدانستم تو هم پایهکار هستی.
🌴خلاصه،آنتابستانِ من و مصطفی عجب تابستانی شد؛آن چندماه ماموریت نداشتیم و کار خدا هر دو تهران بودیم؛ خستگی برای مصطفی بیمعنی بود؛با هم شبانهروز کار کردیم.مادر ما هم که از خودمان پایهتر بود،بیل و کلنگ دستش میگرفت و پابهپای ما کار میکرد.
🌷هیچوقت یادم نمیرود روزی که کلید خانهها را در باقرشهر به آن چند خانواده شهید تحویل دادیم،از خوشحالی گریه میکردند و نمیدانستند چطور تشکر کنند. تابستان آنسال،ما۶واحد را برای سکونت خانوادهها آماده کردیم.
✍راوے:برادر شهید
🌹#پاسدار_مدافــع_حــرم
#شهید_مصطفی_محمد_میرزایی
#سالـروز_شهـادت🕊