🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
🥀🕊#لاله_های_زینبی
💐علیرضا هفتمین فرزندم بودند.ادب و احترامش به من و پدرش خیلی خوب بود.هیچ وقت جلوی پدرش حرفی نمی زد که باعث رنجش پدر شود.در کل اینطور نبود که جواب حرفِ من، پدر یا خواهر و برادرهایش را بدهد و یا با صدای بلند صحبت کند. علاوه بر احترام پدرش و من،احترام خواهر و برادرهایشم را همیشه حفظ میکرد. گاهی که بر سر موضوعاتی اختلاف نظر داشت،با لبخندش ما رامتوجه نظر مخالف خودش میکرد. هیچوقت این را نمیخواست که حتما با نظرش موافقت شود و “چشم” بشنود؛ همیشه هم در مقابل خواسته های ما میگفت: چشم. حتی گاهی به او میگفتم: زود نگو چشم. اول ببین حرف درست هست یا نه! بعد بگو چشم.
✍به نقل از:مادر شهید
🌷ای که مرا خـوانـده ای
راه نـشـانـم بـده !
در شـب ظـلـمـانی ام ،
مـاه نـشـانـم بـده ...🌷
💐ولادت : ۶۴/۰۷/۰۱ دزفول
🕊شهادت: ۹۴/۱۱/۱۳ شمال حلب
🌹#بسیجی_دیدهبان_مدافع_حـرم
#شهید_علیرضا_حاجیوند_قیاسی
#سالـروز_شهـادت🕊
🥀🕊#لاله_های_زینبی
💐علیرضا هفتمین فرزندم بودند.ادب و احترامش به من و پدرش خیلی خوب بود.هیچ وقت جلوی پدرش حرفی نمی زد که باعث رنجش پدر شود.در کل اینطور نبود که جواب حرفِ من، پدر یا خواهر و برادرهایش را بدهد و یا با صدای بلند صحبت کند. علاوه بر احترام پدرش و من،احترام خواهر و برادرهایشم را همیشه حفظ میکرد. گاهی که بر سر موضوعاتی اختلاف نظر داشت،با لبخندش ما رامتوجه نظر مخالف خودش میکرد. هیچوقت این را نمیخواست که حتما با نظرش موافقت شود و “چشم” بشنود؛ همیشه هم در مقابل خواسته های ما میگفت: چشم. حتی گاهی به او میگفتم: زود نگو چشم. اول ببین حرف درست هست یا نه! بعد بگو چشم.
✍به نقل از:مادر شهید
🌷ای که مرا خـوانـده ای
راه نـشـانـم بـده !
در شـب ظـلـمـانی ام ،
مـاه نـشـانـم بـده ...🌷
💐ولادت : ۶۴/۰۷/۰۱ دزفول
🕊شهادت: ۹۴/۱۱/۱۳ شمال حلب
🌹#بسیجی_دیدهبان_مدافع_حـرم
#شهید_علیرضا_حاجیوند_قیاسی
#سالـروز_شهـادت🕊
🥀🕊#لاله_های_زینبی
💐علیرضا هفتمین فرزندم بودند.ادب و احترامش به من و پدرش خیلی خوب بود.هیچ وقت جلوی پدرش حرفی نمی زد که باعث رنجش پدر شود.در کل اینطور نبود که جواب حرفِ من،پدر یا خواهر و برادرهایش را بدهد و یا با صدای بلند صحبت کند.علاوه بر احترام پدرش و من، احترام خواهر و برادرهایشم را همیشه حفظ میکرد.گاهی که بر سر موضوعاتی اختلاف نظر داشت،با لبخندش ما رامتوجه نظر مخالف خودش میکرد. هیچوقت این را نمیخواست که حتما با نظرش موافقت شود و“چشم” بشنود؛ همیشه هم در مقابل خواسته های ما میگفت:چشم.حتی گاهی به او میگفتم:زود نگو چشم.اول ببین حرف درست هست یا نه! بعد بگو چشم.
✍به نقل از:مادر شهید
🌷ای که مرا خـوانـده ای
راه نـشـانـم بـده !
در شـب ظـلـمـانی ام ،
مـاه نـشـانـم بـده ...🌷
💐ولادت:۶۴/۰۷/۰۱دزفول
🕊شهادت:۹۴/۱۱/۱۳شمال حلب
🌹#بسیجی_دیدهبان_مدافع_حـرم
#شهید_علیرضا_حاجیوند_قیاسی
#سالـروز_شهـادت🕊
💐علیرضا هفتمین فرزندم بودند.ادب و احترامش به من و پدرش خیلی خوب بود.هیچ وقت جلوی پدرش حرفی نمی زد که باعث رنجش پدر شود.در کل اینطور نبود که جواب حرفِ من،پدر یا خواهر و برادرهایش را بدهد و یا با صدای بلند صحبت کند.علاوه بر احترام پدرش و من، احترام خواهر و برادرهایشم را همیشه حفظ میکرد.گاهی که بر سر موضوعاتی اختلاف نظر داشت،با لبخندش ما رامتوجه نظر مخالف خودش میکرد. هیچوقت این را نمیخواست که حتما با نظرش موافقت شود و“چشم” بشنود؛ همیشه هم در مقابل خواسته های ما میگفت:چشم.حتی گاهی به او میگفتم:زود نگو چشم.اول ببین حرف درست هست یا نه! بعد بگو چشم.
✍به نقل از:مادر شهید
🌷ای که مرا خـوانـده ای
راه نـشـانـم بـده !
در شـب ظـلـمـانی ام ،
مـاه نـشـانـم بـده ...🌷
💐ولادت:۶۴/۰۷/۰۱دزفول
🕊شهادت:۹۴/۱۱/۱۳شمال حلب
🌹#بسیجی_دیدهبان_مدافع_حـرم
#شهید_علیرضا_حاجیوند_قیاسی
#سالـروز_شهـادت🕊