بَیان
8.27K subscribers
168 photos
111 videos
5 files
198 links
فرزاد بیان.
می‌خوانم. می‌نویسم.
Youtube.com/farzadbayan
Download Telegram
💈 چرخه‌ی سرگرمی در ایران 💈
227
خود و اعتیاد

بذارید براتون فرق مصرف تفننی (هر از گاهی) و دائم (هر روزه) دراگ‌هایی که «های» می‌کنن رو توضیح بدم.

توی مصرف تفننی، طرف یه بالایی می‌ره و بعد برمی‌گرده پایین. برمی‌گرده به خود روزمره‌ش؛ اما اونی که هر روز مصرف می‌کنه، اون گیر می‌کنه تو دنیای موازی و خود روزمره‌شو فراموش می‌کنه.

بذارید از اینم ساده‌ترش کنم. قضیه اینطوریه: وقتی ممدرضا برای اولین‌بار وید می‌کشه، خود روزمره‌شه که همچین تصمیمی گرفته؛ اما وقتی ممدرضا درحالی که هنوز هایه، دوباره وید می‌کشه، اینجا دیگه اون ممدرضایی که می‌شناختید این تصمیمو نگرفته. حتی اگر هنوز خرده‌تکه‌هایی از اون ممدرضای روزمره و قبلی در این تصمیم‌ها دخیل باشند، با تکرار چرخه کم‌کم همونم فراموش می‌شه و ممدرضای روزمره کاملاً محو میشه.

برای همینه که تو کسانی که وید می‌کشن، اونایی که دیر به دیر می‌کشن معمولاً مثل خیلی آدمای دیگه «عادی» به‌نظر میان. اما کسی که دائم و هر روزه می‌کشه، اون آدم دیگه دائم‌الهایه! شما هر لحظه‌ای که باهاش معاشرت داری هایه. معلومه که اون آدم در حالت «عادی» نیست. بین این دو نوع کاربری وید خیلی فرقه.

در هر دو توییتِ بالا: «عادی» رو در معنای اون‌چیزی که عرف، معمول، رایج، آشنا و روزمره هست به کار بردم. این که می‌گم اون آدم «عادی» نیست در این معنا میگم که اون آدم انگار که داره در جهان موازی سیر می‌کنه. کارکردهای مغزش به دلیل حضور THC زیاد فرق داره با کسی که در اون لحظه های نیست.

اثر دیگه‌ش اینه: اون آدمی که هر از گاهی می‌کشه و های می‌شه، چون هنوز خود روزمره‌شو به خاطر داره، هروقت که لازم باشه می‌تونه با مقداری تلاش به عادی بودن تظاهر کنه. مثلاً وقتی هایه و می‌ره مغازه و نمی‌خواد که مغازه‌دار بفهمه. اما کسی که دائم می‌کشه و خود روزمره رو فراموش کرده چی؟

پاسخش رو می‌دونید خودتون قاعدتاً. اون آدم نمی‌تونه قایم کنه، چون رفرنسی برای عمل «قایم کردن» نداره. به کی تبدیل بشه؟ به خود روزمره‌ش؟ از اون خود کیلومترها فاصله داره و براش صرفاً یه خاطره قدیمیه! برای همین این آدم تو معاشرت‌ها پراکنده حرف می‌زنه و نمی‌تونه بحث‌های معمولو هندل کنه

یک آدمی که نمی‌تونه منسجم حرف بزنه و وسط صحبت یادش می‌ره صحبت اصلاً سر چی بود، چه اتفاقی برای این آدم میفته؟ اون آدم احتمال زیادی داره که دوستاشو از دست بده. مگر دوستایی که اونام دائم‌الچت باشن مثل خودش. وگرنه کسی که های نیست به‌مرور از این انقطاع‌ها آزرده می‌شه و فاصله می‌گیره.

این ماجرا می‌رسه به اونجایی که طرف می‌شه یک آدم منزوی که یک دوست و آشنای سوبر در اطرافش پیدا نمی‌شه و خودشم که خود روزمره‌ش رو فراموش کرده. یعنی یک بی‌کس و کار در دنیا که خودشم خودش رو فراموش کرده. از این آدم تنهاتر در دنیا وجود نداره. نه کسی می‌شناسدش نه خودش خودشو.

اعتیاد اینه.

ــــــ

اینم اضافه کنم: اگه شما که اینو می‌خونید، خودتون همون آدمی هستید که یه روزی های شد و دیگه به خود روزمره برنگشت، اینو باید بدونید که این بازگشت امکان‌پذیره و شما محکوم به موندن توی اون «دنیای موازی» نیستید. کمک بخواید. از تراپیست. از یکی که قبلا دوستتون بود. از یکی که یه ذره اهمیت بده.

فرزاد بیان
@bayanz
175
بعد از چند ماه دوری از توییتر، در چند روز اخیر دوباره بیشتر سراغش رفتم. هدف این بود که موضوعی را نظرسنجی کنم.

با این حال در همین حین، چند چیزی هم توییت کردم و کم‌کم دوباره به بهانه چک کردن پاسخ آن توییت‌ها بیشتر و بیشتر بهش سر زدم.

تا این که بعد از ۳-۴ روز دیدم دارم به روال سابق ازش استفاده می‌کنم؛ در تایم‌لاین چرخ می‌زنم و از همه «بدتر»، در طول روز دیدم که افکارم فرمت توییتی گرفته: یعنی گاهی فکری به ذهنم می‌آید که آن را در فرمت یک توییت می‌بینم (مشکلش آن چیزی است که قبلاً گفته‌ام: «میل به اشتراک‌گذاری، از تجربه‌ی حضور در لحظه می‌کاهد».)

در چند روز گذشته با این که چندباری با خودم گفتم نه دیگر بس است، باز دیدم به بهانه‌ای سراغش رفته‌ام.

این شد که به روش اساسی‌ای که دفعه‌ی قبلی به‌کار بردم و نتیجه گرفتم رجوع کردم: خیلی راحت دسترسی به توییتر را در سطح مودمِ اینترنت برای خودم مسدود کردم.

(قبلاً مفصل توضیح داده‌ام که ایجاد یک محدودیت شخصی، به‌لحاظ معنایی هیچ ربط و شباهتی به این که یک نفر دیگر چیزی را برای شما کنترل و محدود کند ندارد! این دو مقوله را اشتباه نگیریم)

البته بعضی‌ها می‌گویند «این خوب نیست. آدم باید اراده داشته باشد». که در پاسخ باید بگویم اگر شما نیروی اراده‌ی اضافه و نامحدود دارید، خوش‌بحالتان. به‌کار بگیرید. برای ما آدم‌های عادی، آنطور که علم هم نشان می‌دهد، نیروی اراده بسیار محدود است. ترجیح می‌دهم آن را صرف کارهای مهم‌تری جز مقاومت در برابر شبکه‌های اجتماعی بکنم.

به‌عبارت ساده‌تر، راهِ ترجیحی از نظر من، راهی است که کمتر نیاز به زور زدن داشته باشد.

فرزاد بیان
@bayanz
200
Forwarded from Rozanak
پادکست روزنک - فصل دوم: اپیزود دوم

روان‌درمانی هیجان‌مدار با دکتر مسعود شریف‌زاده (دکتری روان‌شناسی، روان‌درمانگر و سوپروایزر رویکرد هیجان‌مدار)

در این اپیزود درباره‌ی رویکرد درمانی هیجان‌مدار یا Emotion Focused Therapy یا به اختصار EFT صحبت می‌کنیم.

به طور مفصل درباره‌ی هیجان خشم صحبت می‌کنیم. همچنین درباره‌ی هیجانات اولیه و ثانویه، شناخت و ابراز هیجانات،‌ رابطه‌ی روان‌درمانی و وضع موجود، در این اپیزود گفت‌وگو می‌کنیم.

این پادکست رو از اسپاتیفای، کست‌باکس و اپل‌پادکست می‌تونید بشنوید

لینک همه‌ی پلتفرم‌ها:
https://farzadbayan.com/podcast/

@rozanakedu
30
Audio
فایل صوتی «روان‌درمانی هیجان‌مدار با دکتر مسعود شریف‌زاده»

اپیزود دومِ فصل دوم پادکست روزنک.

@rozanakedu
46
این اپیزود رو حدود یک‌سال پیش با مسعود عزیز ضبط کردیم. در انتشارش چند ماهی تاخیر افتاد. امیدوارم که ازش لذت ببرید و براتون نکات مفیدی داشته باشه. برای خود من که اینطور بود.
67
مواضعی که تا این لحظه دیدم:

۱- ضد رژیم و طرفدار حمله

افرادی که با جمهوری اسلامی مخالف هستند و از حملات اسرائیل به مقامات نظامی/سپاه خوشحالن. این‌ها اسرائیل رو عاملی می‌بینند که کاری رو انجام می‌ده که خودشون آرزوش رو داشتند. آسیب به غیرنظامیان برای این گروه هم مهمه، اما در مقابل دستاوردهای این حملات قابل چشم‌پوشیه.

۲- صلح‌طلبان ضدجنگ (مخالف هر نوع خشونت)
افرادی که کاملاً مخالف جنگ هستند و هرگونه شادی در قبال اتفاقات اخیر رو محکوم می‌کنن، چراکه با آسیب به مردم عادی همراه بوده (مثال: «خط قرمز ما کشته شدن هم‌وطنامونه. هرکسی از این حمله خوشحاله خائنه»)

۳- دیدگاه چندوجهی

افرادی که بین مرگ نظامیان و مرگ غیرنظامیان تمایز قائل هستند (از مرگ نظامی خوشحال و از مرگ غیرنظامی ناراحتند). مخالف و منتقد سیاست‌های هر دو طرف جنگ هستند و در عین حال بابت کشته‌شدگان غیرنظامی نگرانند؛ اما «دستاورد»های حملات اسرائیل رو ستایش می‌کنند.


۴- طرفدار
ان رژیم
حامی اقدامات ایران، عمدتاً با محکوم کردن اقدامات اسرائیل و ابراز همبستگی با «مقاومت».

فرزاد بیان
@bayanz
297
شما اگه هویتت به هویت آخوند گره نخورده باشه، با تحقیر شدن آخوند تحقیر نمی‌شی.
596
کل تاریخ سیاسی ایران رو می‌شه با دنبال کردن تحولات اسم رمز «وطن» تحلیل کرد. انقلابیون به محمدرضا پهلوی می‌گفتن خائن و بی‌وطن. زمان جنگ ایران-عراق به احزاب مخالف نظام و همینطور به منتقدان جنگ (توجه کنید منتقدان!) می‌گفتن وطن‌فروش. تا همین ۱۰-۱۵ سال پیش به تمام مهاجرها می‌گفتن وطن‌فروش خائن! (هنوزم می‌گن ولی اون‌زمان خیلی رایج‌تر بود). این روزها هم که شاهد عمیق‌ترین شکاف‌ها در بحث «وطن» و «هم‌وطن» هستیم.

خلاصه که تجربه‌ی تاریخی نشون داده که این مفهوم رو تا شده چلوندن و ازش استفاده‌ی سیاسی کردن. نه اون مدال افتخاری که این جماعت واسه وطن‌پرستی بهت می‌دن افتخاری داره،‌ و نه اون انگِ «بی‌وطن» و خائنی که همین جماعت بهت می‌زنن ربط مستقیمی به حقیقت وطن‌دوستی داره.

بیان
@bayanz
451
بیشتر در توییتر فعال هستم و صحبتی باشه اونجا می‌ذارم که آزادانه قابل نقد باشه. توییتر با همه اعصاب‌خوردی‌هاش همچنان تنها پلتفرمیه که هنوز می‌شه توش آزادانه بحث و نقد کرد و مثل اینستاگرام صاحب مطلب نمی‌تونه کامنت‌ها رو پاک کنه و مانع شنیده شدن صدای مخالف بشه.

https://x.com/farzad_bayan

در اینستاگرام بیشترین مخاطب رو بین سایر شبکه‌های اجتماعی داشتم اما تقریباً یک‌سالی می‌شه که کنارش گذاشتم و حتی در این چند روز حساس هم بازش نکردم چون معتقدم ذاتش واسه عوام‌فریبی و مرید-مرادبازی طراحی شده (منظورم محتوا نیست، بلکه ساختار خود اپلیکیشن است).

@bayanz
149
طی این چند روز در توصیف علت تمایل به بقای جمهوری اسلامی زیاد از عبارت «سندرم استکهلم» استفاده شد (در توییتر)؛ اما گمان می‌کنم سطحی ازش گذر شد. اصل مطلب هویت‌یابی با آزارگره. خیلی‌ها با جمهوری اسلامی هویت‌یابی کرده‌اند. فرد دچار این سندرم از رفتارهای آزارگر اذیت می‌شه، اما توجیهش می‌کنه (هویت‌یابی شناختی) و به‌طور غیرمنطقی باهاش همدلی داره (هویت‌یابی عاطفی) و بعضاً خودش هم رفتارهای آزارگر رو تقلید می‌کنه (هویت‌یابی رفتاری). همه‌ی این ویژگی‌ها در قربانیانِ حامی رژیم دیده می‌شه.

بیان
@bayanz
253
یکی از جاهایی که روان‌شناسان تجربی (به‌خصوص علوم اعصابی‌ها و شناختی‌ها) به بی‌راهه رفتند موضوع خواب دیدن (رویا) بود. سال‌ها می‌گفتند فروید چرت می‌گه و رویا صرفاً نتیجه فعالیت شیمیایی تصادفی در مغزه؛ بعداً معلوم شد که رویا با سیستم دوپامینی مغز و درنتیجه با انگیزه‌ها و آمال مرتبطه.

@bayanz
179
در سطح عصب‌شناختی، مغز انسان بر اساس اصل کمترین هزینه‌ی انرژی عمل می‌کنه. مثلاً تا حد ممکن از میان‌برهای شناختی استفاده می‌کنه تا نیاز به تفکر عمیق رو کاهش بده.

چیزی که من فکر می‌کنم اینه که هوش مصنوعی هم کم‌کم داره به‌عنوان یک میان‌بر شناختی برای مغز ما کار می‌کنه.

این یعنی از بین پروسه‌های کاندیدی که مغز برای رسیدن به یک هدف مشخص داره، استفاده از «مغز بیرونی» (یعنی هوش مصنوعی) به‌عنوان یکی از این پروسه‌های کاندید برای مغز شناخته می‌شه.

طبق اصل کمترین هزینه انرژی، مغز پروسه‌ی کم‌هزینه‌تر رو انتخاب می‌کنه، و اگر استفاده از مغز بیرونی (AI) اون راهکار کم‌هزینه‌تر برای مغز درونی ما باشه، اون پروسه انتخاب می‌شه.

به این ترتیب، به مرور زمان بسیاری از پروسه‌های ذهنی پرهزینه‌تر مغز ما به‌طور کامل با هوش مصنوعی جایگزین می‌شه.

بیان

@bayanz
155
سال‌ها طول کشید تا به این برسم: شما در هر لحظه‌ی زندگی، یا داری طراحی می‌کنی، یا داری اونچه طراحی کردی رو زندگی می‌کنی. یا داری نقشه می‌کشی، یا داری نقشه‌هاتو دنبال می‌کنی. یا داری بازی می‌سازی، یا داری بازی می‌کنی. تو وضعیت اول باید عاقل باشی،‌ تو وضعیت دوم باید دل بسپاری.

بیان

@bayanz
238
اواخر دهه ۷۰-۸۰ میلادی خیلی از فمنیست‌ها با افراد LGBTQ ای که اهل BDSM بودن مشکل داشتن و حتی خیلی از گروه‌های گی و لزبین این‌ها رو توی ایونت‌هاشون راه نمی‌دادن.

بعضی‌ها می‌گفتن به اعتبار جریان هم‌جنس‌گرایی لطمه می‌زنه و بعضی‌ها می‌گفتن تهش به فاشیسم می‌رسه!

سامویز (Samoise) که خودش سازمانی فمنیستی-لزبین بود در دفاع از BDSM خیلی با این انگ‌ها مبارزه کرد و می‌گفت اتفاقاً ماهیت BDSM مخالف مردسالاریه. این بحث و جدل‌ها (در کنار چند موضوع دیگه) به Feminist Sex Wars معروف شد.

یعنی یک‌جورهایی نگران بودند که با مرتبط شدن BDSM به LGBTQ اون بار منفی‌ای که در BDSM وجود داره، روی LGBTQ هم سوار بشه و بشه سنگینی و هزینه‌ی مضاعفی برای این‌ها.

بیان

@bayanz
120
می‌دونم خیلی‌ها موافق نیستن ولی به‌هرحال: من فکر می‌کنم رابطه سال‌های کمی می‌تونه به خودیِ خود واسه طرفین منبع رضایت باشه. بعدش باید یک مشغولیت و منبع تمرکز و رضایت افزونی کنارش بیاد. چیزی مثل بچه (ولی نه الزاماً)، مسیر شغلی یا تحصیلی جدی یا چیز دیگری... وگرنه رابطه کار نمی‌کنه.

بیان

@bayanz
240
نمی‌گیم از منافع ملی‌تون دفاع نکنید. فقط می‌گیم انسانیت داشته باشید و با هم‌نوعتون مثل انسان برخورد کنید.

همین.

@bayanz
249
«هیچ جای دنیا، تر و خشک را مثل ایران با هم نمی‌سوزانند.»

-- محمدعلی جمال‌زاده (۱۲۷۰ اصفهان،‌ ایران - ۱۳۷۶ ژنو، سوییس)

@bayanz
207
ریچارد داوکینز می‌نویسه: یکی از پشیمانی‌های من این است که برای توصیف مسائل علمی کتابم (ژن خودخواه) از مثال‌های سیاسی استفاده کردم. آن سیاست‌ها امروز بی‌ارزشند اما محتوای علمی من جاودانه است. (جملات دقیقش خاطرم نیست و نقل به مضمون کردم - از ۱۰ - ۱۲ سال پیش در ذهنم مونده)

منظورش این بود که یک بحث سیاسی‌ای امروز مهمه، اما چهار سال بعد کسی یادش نمیاد که مثلا نظر رئیس‌جمهور X درباره فلان موضوع چه اهمیتی داشت، اما مطلب علمی تا صدها سال بعد هم ارزشمند باقی می‌مونه. حالا وقتی آدم میاد مطالب علمی رو با سیاست می‌آمیزه (اونم مثلاً در کتابی در حیطه زیست‌شناسی/تکامل) نتیجه این میشه که ۱۰ سال بعد اون مثال‌ها و تشبیه‌های سیاسی کپک زده ولی ایده‌های زیستی همچنان زنده‌اند و این توی ذوق می‌زنه.

گاهی وقت‌ها که اینجا در کنار مطالب علمی، مطلبی با محتوای سیاسی می‌‌ذارم (که صرفاً ارزش موقعیتی-خبری داره) دچار همین حس داوکینز می‌شم.

اما خب به‌شخصه با غیرسیاسی‌گری هم مخالفم. با ژست‌های «ما کاری به سیاست نداریم» و «به کار خودمون مشغولیم». این رو وقتی با علم ترکیب کنی، نتیجه‌ش می‌شه کتاب‌خوان‌های هالو که فقط می‌خوانند ولی حتی جسارت کاربرد آنچه خوانده‌اند را هم ندارند.

به قول یک بلاگ قدیمی که در سردرش نوشته بود: اگر وضعیت مملکت طور دیگری بود، اینجا به‌جای سیاست، از‌ هنر و ادبیات و گل و بلبل می‌نوشتیم.

بیان

@bayanz
161
رامین جهانبگلو، در کتاب اخیرش The Idea of Persia (اندیشه‌ی پارس) می‌نویسه (ترجمه و نقل به مضمون می‌کنم):

داستان روشنفکران ایرانی همیشه با یک حس ناامنی (insecurity) همراه بوده. [...] روشنفکران ایرانی فقط زمانی به «خود» خودشون آگاه می‌شدن که احساس می‌کردن غرب اونها رو به رسمیت می‌شناسه.

تصادفی نیست که گفتمان عمومی در میان روشنفکران ایرانی درباره یکتایی ایران، موارد بی‌شماری از تفاوت‌های ایران با غرب رو ذکر می‌کنه، و بدین ترتیب هویت ایران رو از نظر انحراف از این «دیگری» تعریف می‌کنه.

اصرار بر خاص بودن و تفاوت ایران از غرب، میل ناراحت‌کننده‌ای رو برای دیدن خود از دیدگاه دیگری آشکار می‌کنه. این چیزی نیست جز قرار دادن هویت ایران در شرایط غربی، که - به‌طرز متنقاضی - مرکزیت غرب رو به عنوان نقطه مرجع جهانی تثبیت می‌کنه.

@bayanz
115