#7x10
#اسپویلر
هرکس هنوز ندیده نخونه چون این قسمت سوپرایز شدنتون خیلی مهمه!! وای این قسمت فوقالعاده بود
هرچند الان دلم میخواد جولی رو بکشم
ولی به جرات میتونم بگم یکی از بهترین قسمتهای سریال رو دیدم
ایان یه تنه بار این قسمتو به دوش کشید و انصافا کارش عالی بود
البته بازی کوتاه پاول رو هم نباید نادیده گرفت، پاول هم خیلییییی خوب بازی کرد.
خلاصه این قسمت:
دیمن توی یه زندان گیر افتاده. زندانی که جهنم شخصیشه و قراره اولین باری که دستش به خون آلوده شده براش تکرارشه. دیمن تیر خورده ولی در همون حال دوستش هنری رو نجات میده و از نظر هنری قهرمان میشه (پن: هنری رو قبلا هم دیدیماااا، اگه یادتون باشه یکی از خوناشامای معبد بود که بعد از خلاص شدن زندگی صلح طلب رو درپیش گرفته بود ولی دیمن همراه الاریک در جستوجوی ایزابل کشتنش) دیمن یه نامه از استفن دریافت میکنه که بهش گفته حالش خوب نیست و خیلی غمگینه و دوست داره دیمن کنارش باشه. دیمن هم که کلا بهترین برادر دنیاست حاظره هرکاری کنه که در اون لحظه پیش برادرش باشه. فرمانده بهش میگه باید دو تا سرباز فراری رو که توی یه خونه پناه گرفتن گیر بیاره و دیمن قبول میکنه. دیمن میدونست که اون سربازای فراری دو نفرن مثل خودش. کسایی که به زور اومدن جنگ. ولی دیدن استفن براش مهمتر بود و رفت سراغ اون دوتا. شرایط باعث شد که دو سرباز فراری و سه زن بیگناه صاحب خونه یه دست دیمن و هنری کشته شن. و اینجاست که دیمن بیدار میشه و بانی رو میبینه. و همه فکر میکنیم که خب تموم شده دیگه! ولی تازه اول ماجراس! دیمن حتی نجات یافتنش رو توهم میزنه و توی توهمش جولین بهش میگه قراره هرروز براش تکراری شه تا وقتی که اعتراف کنه به گناهش و بشکنه. اون روز تکرار میشه و دیمن سعی میکنه با واکنش های متفاوت به اتفاقات هرروز اون روز رو عوض کنه ولی نمیشه و هربار یا میکشه یا کشته میشه. در این بین واکنشهای دیمن و عصبانیتش شاید تنها چیزایی بود که باعث میشه تو این ۴۵دقیقه کمی دلمون شاد هم بشه!!! دیمن بالاخره اعتراف میکنه! ولی نه به هرکسی، به برادرش. استفن تنها کسی بود که تونست ازش اعتراف بگیره چون دیمن فقط با اون صادق بود. دیمن دلش برای مادرش تنگ شده بود.... دیمن دو بار فرصت خداحافظی با مادرش رو از دست داد. اولین بار وقتی سخنرانی مادرش رو ننوشت و دومین بار وقتی چند روز قبل مادرش برای محافظت از اون مرد. دیمن با مادرش خداحافظی کرد ولی مادرش مرد حتی تو توهم. سنگ اجازه رهایی به دیمن داد و بانی بالاخره تونست اونو نجات بده ولی دیمن دیگه اون دیمن نیست......!!
من جولی رو میکشمممممممم
#نفس_سامرهالدر
#اسپویلر
هرکس هنوز ندیده نخونه چون این قسمت سوپرایز شدنتون خیلی مهمه!! وای این قسمت فوقالعاده بود
هرچند الان دلم میخواد جولی رو بکشم
ولی به جرات میتونم بگم یکی از بهترین قسمتهای سریال رو دیدم
ایان یه تنه بار این قسمتو به دوش کشید و انصافا کارش عالی بود
البته بازی کوتاه پاول رو هم نباید نادیده گرفت، پاول هم خیلییییی خوب بازی کرد.
خلاصه این قسمت:
دیمن توی یه زندان گیر افتاده. زندانی که جهنم شخصیشه و قراره اولین باری که دستش به خون آلوده شده براش تکرارشه. دیمن تیر خورده ولی در همون حال دوستش هنری رو نجات میده و از نظر هنری قهرمان میشه (پن: هنری رو قبلا هم دیدیماااا، اگه یادتون باشه یکی از خوناشامای معبد بود که بعد از خلاص شدن زندگی صلح طلب رو درپیش گرفته بود ولی دیمن همراه الاریک در جستوجوی ایزابل کشتنش) دیمن یه نامه از استفن دریافت میکنه که بهش گفته حالش خوب نیست و خیلی غمگینه و دوست داره دیمن کنارش باشه. دیمن هم که کلا بهترین برادر دنیاست حاظره هرکاری کنه که در اون لحظه پیش برادرش باشه. فرمانده بهش میگه باید دو تا سرباز فراری رو که توی یه خونه پناه گرفتن گیر بیاره و دیمن قبول میکنه. دیمن میدونست که اون سربازای فراری دو نفرن مثل خودش. کسایی که به زور اومدن جنگ. ولی دیدن استفن براش مهمتر بود و رفت سراغ اون دوتا. شرایط باعث شد که دو سرباز فراری و سه زن بیگناه صاحب خونه یه دست دیمن و هنری کشته شن. و اینجاست که دیمن بیدار میشه و بانی رو میبینه. و همه فکر میکنیم که خب تموم شده دیگه! ولی تازه اول ماجراس! دیمن حتی نجات یافتنش رو توهم میزنه و توی توهمش جولین بهش میگه قراره هرروز براش تکراری شه تا وقتی که اعتراف کنه به گناهش و بشکنه. اون روز تکرار میشه و دیمن سعی میکنه با واکنش های متفاوت به اتفاقات هرروز اون روز رو عوض کنه ولی نمیشه و هربار یا میکشه یا کشته میشه. در این بین واکنشهای دیمن و عصبانیتش شاید تنها چیزایی بود که باعث میشه تو این ۴۵دقیقه کمی دلمون شاد هم بشه!!! دیمن بالاخره اعتراف میکنه! ولی نه به هرکسی، به برادرش. استفن تنها کسی بود که تونست ازش اعتراف بگیره چون دیمن فقط با اون صادق بود. دیمن دلش برای مادرش تنگ شده بود.... دیمن دو بار فرصت خداحافظی با مادرش رو از دست داد. اولین بار وقتی سخنرانی مادرش رو ننوشت و دومین بار وقتی چند روز قبل مادرش برای محافظت از اون مرد. دیمن با مادرش خداحافظی کرد ولی مادرش مرد حتی تو توهم. سنگ اجازه رهایی به دیمن داد و بانی بالاخره تونست اونو نجات بده ولی دیمن دیگه اون دیمن نیست......!!
من جولی رو میکشمممممممم
#نفس_سامرهالدر