c🌙
رنگ حناست بر کف پای مبارکت،

یا خون عاشقی‌ست که پامال کرده‌ای !؟

#فکری_اصفهانی
@takbeyte_nab c🌙

زمن نگارم خبر ندارد
خواننده: #محمدرضا_شجریان 🖤
ترانه‌سرا: #محمدتقی_بهار
آهنگساز: #غلامحسین_درویش
دستگاه: ماهور

ز من نگارم خبر ندارد
به حال زارم نظر ندارد

@takbeyte_nab c🌙

یک نفس با ما نشستی خانه بوی گل گرفت
خانه ات آباد کین ویرانه بوی گل گرفت

از پریشان گویی ام دیدی پریشان خاطرم
زلف خود را شانه کردی شانه بوی گل گرفت

پرتو رنگ رخت با آن گل افشانی که داشت
در زیارتگاه دل پروانه بوی  گل گرفت

لعل گل رنگ تو را تا ساغر و می بوسه زد
ساقی اندیشه ام پیمانه بوی گل گرفت

عشق بارید و جنون گل کرد و افسون خیمه کرد
تا به صحرای جنون افسانه بوی گل گرفت

از شمیم شعر شور انگیز آتش عاشقان
ساقی و ساغر ،می و میخانه بوی گل گرفت

 
#علی_آذرشاهی (آتش)
@takbeyte_nab c🌙

C🌙
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم

چند وقت است که هر شب
به تو می اندیشم...!

#بهروز_یاسمی
@takbeyte_nab c🌙
.

هر چه کویت دورتر
دل تنگ تر مشتاق تر


#پوریا_سوری

@takbeyte_nab c🌙

بر آستانِ تو دل پایمال صد دردست
 ببین که دستِ غمت بر سرم چه آوردست

هوای باغ گلِ سرخ داشتیم و دریغ
 که بلبلان همه زارند و برگ ها زردست

 شب است و آینه خواب سپیده می‌بیند
بیا که روزِ خوشِ ما خیال پروردست

دهانِ غنچه فروبسته ماند در شبِ باغ
 که صبح، خنده گشا روی ازو نهان کردست

 چه‌ها که بر سرِ ما رفت و کس نزد آهی
 به مردمی که جهان سخت ناجوانمردست

 به سوزِ دل نفسی آتشین بر آر ای عشق!
 که سینه ها سیه از روزگار دم سردست

غم تو با دلِ من پنجه درفکند و رواست
 که این دلیر به بازوی آن هماوردست

دلا منال و ببین هستیِ یگانه‌ی عشق
که آسمان و زمین با من و تو همدردست

 ز خوابِ زلف سیاهت چه دم زنم که هنوز
خیال "سایه" پریشان ز فکر شبگردست

#هوشنگ_ابتهاج
@takbeyte_nab c🌙

چه‌ها که برسر ما رفت و کس نزد آهی...

#هوشنگ_ابتهاج

@takbeyte_nab c🌙

هزار سال برآید،
همان نخستینی...

#سعدی
@takbeyte_nab c🌙

انسان‌های بزرگ هنگام جدایی فقط وداع می‌کنند،
اما انسان‌های کوچک اهانت می‌کنند و می‌روند.


#لائوتسه

@takbeyte_nab c🌙

‌
از هر تعلقی که گذشتم، تواناتر شدم
هر روز چیزی را ترک کردم
و هر روز چیزی مرا ترک کرد.
با هر ترکی، خاکِ تنم تَرَکی برداشت
و چیزی از آن رویید؛
بالی شاید، کوچک و شفاف و نامرئی...


#عرفان‌_نظرآهاری
@takbeyte_nab

گفتم از گردون گشاید کار من
شد بسته‌تر
آن که روشنگر تصور کردمش زنگار بود...

#صائب_تبریزی

@takbeyte_nab c🌙

آدمی اگر هیچ چیز در این دنیا نداشته باشد،
باز هم چیزی هست
که باید بابت آن هر ثانیه شادی کرد
و آن "وجود‌داشتن" است.

وجود داشتن
برای عشق ورزیدن به تمام کسانی
که ما را در زندگیشان پذیرفته‌اند.

  #فردریک_بکمن


@takbeyte_nab c🌙

هر سر موی مرا با تو هزاران کار است

#حافظ
@takbeyte_nab c🌙

به هر طرف که می‌چرخد
"تو" را می بیند!
آفتابگردانی
که خورشید هم
حسرت سرگردانی‌اش را می‌کشد...

#رضا_کاظمی
@takbeyte_nab c🌙

از من بعید بود، ولی عاشقت شدم...

از تو بعید نیست جهان عاشقت شود!

#افشین_یداللهی
@takbeyte_nab c🌙

لُکنت فقط از کار ماندنِ
زبان نیست
چشم‌ها هم گاهی روی یک چهره گیر می‌کنند

#رسول_ادهمی

@takbeyte_nab c🌙

#هنگامه_قاضیانی و #شورا_کریمی

بی قرار...

@takbeyte_nab c🌙

🔶️ابیاتی زیبا در باب اسیر شدن دل عاشق در زلف معشوق:

دیدم که به پیش چشمم آن یار
دارد نظری به سوی اغیار

در خشم شدم ولی به نرمی
گفتم که فدای چشمت ای یار

خواهم که دل از تو باز گیرم
از بس که تو میدهیش آزار

گفتا که دلت كجاست ؟گفتم
گردیده به زلف تو گرفتار

با ناز و غرور خنده ای کرد
بگشود گره ز زلف زرتار*

ازهر شكنش هزار دل ريخت
گفتا دل خود بجوی و بردار

@takbeyte_nab c🌙
#کمال_اجتماعی_جندقی


زرتار. ( ص مرکب ) چیزی که از تارهای زر ساخته باشند .