🌼هم ساقی کوثر تويی🌼
🌸هم هادی و رهبر تویی🌸
🌼هم شاه بحر آور تویی🌼
🌸هم شافع محشر تویی🌸
🌼هم نور پیغمبر تویی🌼
🌸هم عاشق داور تویی🌸
🌼هم حیدر صفدر تویی🌼
🌸شاهانه گویم یاعلی🌸
💐علی در عرش بالا بی نظير است💐
💐علی بر عالم و آدم امير است💐
💐به عشق نام مولايم نوشتم💐
💐چه عيدی بهتر از عيد غدير است؟💐
🎊عید غدیر بر شما و خانواده محترمتان مبارک🎊
🌸هم هادی و رهبر تویی🌸
🌼هم شاه بحر آور تویی🌼
🌸هم شافع محشر تویی🌸
🌼هم نور پیغمبر تویی🌼
🌸هم عاشق داور تویی🌸
🌼هم حیدر صفدر تویی🌼
🌸شاهانه گویم یاعلی🌸
💐علی در عرش بالا بی نظير است💐
💐علی بر عالم و آدم امير است💐
💐به عشق نام مولايم نوشتم💐
💐چه عيدی بهتر از عيد غدير است؟💐
🎊عید غدیر بر شما و خانواده محترمتان مبارک🎊
ڪافیسٺ
صبح کہ چشمانٺ را باز میڪنۍ
لبخندۍ بزنۍ جانم☺️
صبح کہ جاے خودش را دارد
ظهر و عصر و شب هم
بخیر مۍشود...🌺
#صبحبخیر💓🌸
---$-❀🌺❀$----
صبح کہ چشمانٺ را باز میڪنۍ
لبخندۍ بزنۍ جانم☺️
صبح کہ جاے خودش را دارد
ظهر و عصر و شب هم
بخیر مۍشود...🌺
#صبحبخیر💓🌸
---$-❀🌺❀$----
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بیدار شدن در عطر موهایت
و حصار آغوشت
تنها صحنه ایست که
قدرت بخیر کردن صبح را دارد
#نادیا_اکبری
---$-❀🌺❀$----
و حصار آغوشت
تنها صحنه ایست که
قدرت بخیر کردن صبح را دارد
#نادیا_اکبری
---$-❀🌺❀$----
بعضی آدمها ،
انگار چوب اند…
تا عصبانی می شوند، آتش میگیرند،
و همه جا را دودآلود میکنند،
همه جا را تیره و تار میکنند،
اشک آدم را جاری می کنند.
ولی بعضیها این طور نیستند؛
مثل عودند.
وقتی یک حرف میزنی که ناراحت میشوند، و آتش میگیرند،
بوی جوانمردی و انصاف میدهند ،
و هرگز نامردی نمیکنند.
این است که
*هر کس را میخواهی بشناسی، در وقت عصبانیت، در وقت خشم بشناس.»
انگار چوب اند…
تا عصبانی می شوند، آتش میگیرند،
و همه جا را دودآلود میکنند،
همه جا را تیره و تار میکنند،
اشک آدم را جاری می کنند.
ولی بعضیها این طور نیستند؛
مثل عودند.
وقتی یک حرف میزنی که ناراحت میشوند، و آتش میگیرند،
بوی جوانمردی و انصاف میدهند ،
و هرگز نامردی نمیکنند.
این است که
*هر کس را میخواهی بشناسی، در وقت عصبانیت، در وقت خشم بشناس.»
گویند:
دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت پیرمرد خوشحال شد و گوشه های دامن را گره زد و رفت!
درراه با پرودرگار سخن می گفت:
( ای گشاینده گره های ناگشوده، عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای )
در همین حال ناگهان گره ای از گره هایش باز شد و گندمها به زمین ریخت!
او با ناراحتی گفت:
من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز!
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود؟
نشست تا گندمها را از زمین جمع کند , درکمال ناباوری دید دانه ها روی ظرفی از طلا ریخته اند!
ندا آمد که:
تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه
"مولانا"
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAD5qU6YLRza0d-KjLQ
دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت پیرمرد خوشحال شد و گوشه های دامن را گره زد و رفت!
درراه با پرودرگار سخن می گفت:
( ای گشاینده گره های ناگشوده، عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای )
در همین حال ناگهان گره ای از گره هایش باز شد و گندمها به زمین ریخت!
او با ناراحتی گفت:
من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز!
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود؟
نشست تا گندمها را از زمین جمع کند , درکمال ناباوری دید دانه ها روی ظرفی از طلا ریخته اند!
ندا آمد که:
تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه
"مولانا"
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAD5qU6YLRza0d-KjLQ
Telegram
🍁🍁تـ.ـا اخـ.ـرین نفـــ.ــس🍁🍁
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAD5qU6YLRza0d-KjLQ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM