عشق یعنی،
سرزنشت کنم و ملامتم کنی به خاطر
خطاهای کوچک
و ببخشمت و ببخشی ام
به خاطر خطاهای بزرگ ...!!!
#محمود_درویش
@t_a_nfas
سرزنشت کنم و ملامتم کنی به خاطر
خطاهای کوچک
و ببخشمت و ببخشی ام
به خاطر خطاهای بزرگ ...!!!
#محمود_درویش
@t_a_nfas
آدمی است دیگر...
یک کاسه ای دارد به نام کاسه محبت
که بر خلاف کاسه صبرش باید هر چند وقت یک بار پر شود...
مدام از قصد کارهایی میکند،که از طرف کسی محبتی،دلگرمی،دلخوشی ببیند،حالا طرف چه آشنا باشد چه غریبه...
مثلا میگوید کاش میشد بمیرم که با هر بار شنیدن جمله خدا نکند دلش گرم این شود که هنوز در این دنیا کسانی هستند که بودن او برایشان مهم باشد و رفتن او غم انگیز...
آدمی بدون محبت میشکند
آدمی بدون محبت میمیرد
خدا کند کاسه محبت هر کسی مدام پر شود و کاسه صبرش خالی باشد
#امیرعلی_اسدی
@t_a_nfas
یک کاسه ای دارد به نام کاسه محبت
که بر خلاف کاسه صبرش باید هر چند وقت یک بار پر شود...
مدام از قصد کارهایی میکند،که از طرف کسی محبتی،دلگرمی،دلخوشی ببیند،حالا طرف چه آشنا باشد چه غریبه...
مثلا میگوید کاش میشد بمیرم که با هر بار شنیدن جمله خدا نکند دلش گرم این شود که هنوز در این دنیا کسانی هستند که بودن او برایشان مهم باشد و رفتن او غم انگیز...
آدمی بدون محبت میشکند
آدمی بدون محبت میمیرد
خدا کند کاسه محبت هر کسی مدام پر شود و کاسه صبرش خالی باشد
#امیرعلی_اسدی
@t_a_nfas
وقتی تو با عشقت هی آن ور دنیا از خوشحالی هایتان عکس میگیری و میگذاری در انیستاگرام و فلان جای دیگر...
یک نفر این گوشه ی دنیا
با هزاران زحمت عکس هایت را پیدا میکند
و با بغضی شدید آن ها را در گوشه ترین قسمت گالری اش ذخیره میکند.
و شب که از نیمه گذشت، مخفیانه نگاه میکند و اشکِ خون میریزد به تمام خنده هایت...
دیوانه اصلا خبر داری؟
#علی_بی_تو
@t_a_nfas
یک نفر این گوشه ی دنیا
با هزاران زحمت عکس هایت را پیدا میکند
و با بغضی شدید آن ها را در گوشه ترین قسمت گالری اش ذخیره میکند.
و شب که از نیمه گذشت، مخفیانه نگاه میکند و اشکِ خون میریزد به تمام خنده هایت...
دیوانه اصلا خبر داری؟
#علی_بی_تو
@t_a_nfas
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
❤️ کلیپ عاشقانه
خیلےخیلے زیبا
خیلےخیلے زیبا
🗣#ارزش_یک_لبخند
در یکی از شهرهای اروپایی پیرمردی زندگی می کرد که تنها بود. هیچکس نمی دانست که چرا او تنهاست و زن و فرزندی ندارد.
او دارای صورتی زشت و کریه المنظر بود. شاید به خاطر همین خصوصیت هیچکس به سراغش نمی آمد .
و از او وحشت داشتند ، کودکان از او دوری می جستند و مردم از او کناره گیری می کردند.
قیافه ی زننده و زشت پیرمرد مانع از این بود که کسی او را دوست داشته باشد و بتواند ساعتی او را تحمل نماید.
علاوه بر این ، زشتی صورت پیرمرد باعث تغییر اخلاق او نیز شده بود.او که همه را گریزان از خود می دید دچار نوعی ناراحتی روحی شد
که می توان آن را به مالیخولیا تشبیه نمود همانطور که دیگران از او می گریختند او هم طاقت معاشرت با دیگران را نداشت
و با آنها پرخاشگری می نمود و مردم را از خود دور می کرد.
سالها این وضع ادامه یافت تا اینکه یک روز همسایگان جدیدی در نزدیکی پیرمرد سکنی گزیدند آنها خانواده ی خوشبختی بودند که دختر جوان و زیبایی داشتند.
یک روز دخترک که از ماجرای پیرمرد آگاهی نداشت از کنار خانه ی او گذشت اتفاقا همزمان با عبور او از کنار خانه ، پیرمرد هم بیرون آمد
و دیدگان دخترک با وی برخورد نمود. اما ناگهان اتفاق تازه ای رخ داد پیرمرد با کمال تعجب مشاهده کرد که دخترک بر خلاف سایر مردم
با دیدن صورت او احساس انزجار نکرد و به جای اینکه متنفر شده و از آنجا بگریزد به او لبخند زد.
لبخند زیبای دخترک همچون گلی بر روی زشت پیرمرد نشست.آن دو بدون اینکه کلمه ای با هم سخن بگویند به دنبال کار خویش رفتند.
همین لبخند دخترک در روحیه ی پیرمرد تاثیر بسزایی داشت . او هر روز انتظار دیدن او و لبخند زیبایش را می کشید.
دخترک هر بار که پیرمرد را می دید ، شدت علاقه ی وی را به خویش در می یافت و با حرکات کودکانه ی خود سعی در جلب محبت او داشت.
چند ماهی این ماجرا ادامه داشت تا اینکه دخترک دیگر پیرمرد را ندید. یک روز پستچی نامه ای به منزل آنها آورد و...
پدر دخترک نامه را دریافت کرد. وصیت نامه ی پیرمرد همسایه بود که همه ی ثروتش را به دختر او بخشیده بود.
در یکی از شهرهای اروپایی پیرمردی زندگی می کرد که تنها بود. هیچکس نمی دانست که چرا او تنهاست و زن و فرزندی ندارد.
او دارای صورتی زشت و کریه المنظر بود. شاید به خاطر همین خصوصیت هیچکس به سراغش نمی آمد .
و از او وحشت داشتند ، کودکان از او دوری می جستند و مردم از او کناره گیری می کردند.
قیافه ی زننده و زشت پیرمرد مانع از این بود که کسی او را دوست داشته باشد و بتواند ساعتی او را تحمل نماید.
علاوه بر این ، زشتی صورت پیرمرد باعث تغییر اخلاق او نیز شده بود.او که همه را گریزان از خود می دید دچار نوعی ناراحتی روحی شد
که می توان آن را به مالیخولیا تشبیه نمود همانطور که دیگران از او می گریختند او هم طاقت معاشرت با دیگران را نداشت
و با آنها پرخاشگری می نمود و مردم را از خود دور می کرد.
سالها این وضع ادامه یافت تا اینکه یک روز همسایگان جدیدی در نزدیکی پیرمرد سکنی گزیدند آنها خانواده ی خوشبختی بودند که دختر جوان و زیبایی داشتند.
یک روز دخترک که از ماجرای پیرمرد آگاهی نداشت از کنار خانه ی او گذشت اتفاقا همزمان با عبور او از کنار خانه ، پیرمرد هم بیرون آمد
و دیدگان دخترک با وی برخورد نمود. اما ناگهان اتفاق تازه ای رخ داد پیرمرد با کمال تعجب مشاهده کرد که دخترک بر خلاف سایر مردم
با دیدن صورت او احساس انزجار نکرد و به جای اینکه متنفر شده و از آنجا بگریزد به او لبخند زد.
لبخند زیبای دخترک همچون گلی بر روی زشت پیرمرد نشست.آن دو بدون اینکه کلمه ای با هم سخن بگویند به دنبال کار خویش رفتند.
همین لبخند دخترک در روحیه ی پیرمرد تاثیر بسزایی داشت . او هر روز انتظار دیدن او و لبخند زیبایش را می کشید.
دخترک هر بار که پیرمرد را می دید ، شدت علاقه ی وی را به خویش در می یافت و با حرکات کودکانه ی خود سعی در جلب محبت او داشت.
چند ماهی این ماجرا ادامه داشت تا اینکه دخترک دیگر پیرمرد را ندید. یک روز پستچی نامه ای به منزل آنها آورد و...
پدر دخترک نامه را دریافت کرد. وصیت نامه ی پیرمرد همسایه بود که همه ی ثروتش را به دختر او بخشیده بود.
زندگیتون عاشقانه 😍
♥️♥️🎶
@t_a_nfas
شعر یعنی که
سر صبح کسی مثل شما
باعث روشنی حضرت خورشید شود...
#میترا_ملک_محمدی
♥️♥️🎶
@t_a_nfas
شعر یعنی که
سر صبح کسی مثل شما
باعث روشنی حضرت خورشید شود...
#میترا_ملک_محمدی
باران .!
این جمعه هم
به بهانه ی تو
خیس شد ..
با بغض ِجمعه های بعدی
چه کنیم ؟!
#مریم_رضایی_حامی
---$-❀🌺❀$----
این جمعه هم
به بهانه ی تو
خیس شد ..
با بغض ِجمعه های بعدی
چه کنیم ؟!
#مریم_رضایی_حامی
---$-❀🌺❀$----
تو صبح
عالمـ افروزی و من شمع سحرگاهی
گریبان باز کن در صبح تا من جان برافشانمـــــ
#صائب_تبریزی
@t_a_nfas
عالمـ افروزی و من شمع سحرگاهی
گریبان باز کن در صبح تا من جان برافشانمـــــ
#صائب_تبریزی
@t_a_nfas
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM