من تا زمانیکه بخواهم
به مردم ثابت کنم که
من خوبم
و من از بقیه بهترم
کارم تمام است.
مگر این مردم که هستند
که من بنشینم
و نگرانِ حرفِ آنها باشم ؟
مردم به مرده و زنده من و شما اهمیت نمی دهند
مگر خودِ ما به دیگران اهمیت می دهیم ؟
و اصلاً به من چه مربوط است که
پسردایی ام یا دخترداییِ مادرم چه کرده است
هر کسی هم در موردِ من
هر فکری که می خواهد بکند.
@sokhananetekandahande
به مردم ثابت کنم که
من خوبم
و من از بقیه بهترم
کارم تمام است.
مگر این مردم که هستند
که من بنشینم
و نگرانِ حرفِ آنها باشم ؟
مردم به مرده و زنده من و شما اهمیت نمی دهند
مگر خودِ ما به دیگران اهمیت می دهیم ؟
و اصلاً به من چه مربوط است که
پسردایی ام یا دخترداییِ مادرم چه کرده است
هر کسی هم در موردِ من
هر فکری که می خواهد بکند.
@sokhananetekandahande
«ببخشیدها! اما به هرحال شهرستانیه دیگه…»، «آدم صد تا دختر کور و کچل و چلاق هم داشته باشه، به این پسره نمیده، بعد برداشته دختر دستهگلش رو داده به این یابو. بگو دخترت مگه عیب و ایرادی داشت که مفت و مجانی دادی رفت؟ مگه ندیدی پسره عملهاس! دست مرد افغان میدادی بهتر بود که…»
گاهی لازم نیست توی گوشات بخوابانند و با مشت و لگد به جانت بیفتند تا زخم بخوری، تا نفست بند بیاید و از درد به خودت بپیچی. گاهی چند کلمه کافی است تا زمین بخوری، تا اثر این زخم مدتها توی دل و جانت بماند. حتماً شنیدهاید که «زخم شمشیر خوب میشود اما زخم زبان، نه.» شاید این مثل در جملههایی که بالا خواندید، مصداق روشنتری داشته باشد.
هیچ وقت با خودتان فکر کردهاید مخاطب جمله «کسی که از آن محله بیرون آمده…» ممکن است کسی باشد که اهل همان محل است و شما با گفتن این جملات علیه او دچار خشونت کلامی شدهاید. آیا محل زندگی شخص، میزان شرافت انسانی او را تعیین میکند و میتواند معیاری برای سنجش شخصیت یک انسان باشد؟
اصلاً بهتر است قبل از این که درباره جملاتی از این دست بیشتر بحث کنیم، اساساً «خشونت کلامی» را تعریف کنیم. سونیا غفاری، پژوهشگر اجتماعی در تعریف این پدیده میگوید: «خشونت کلامی معمولاً استفاده از کلماتی است که احساسات منفی و ناخوشایندی را در فرد مقابلمان ایجاد میکند و خودانگاره و اعتماد به نفس فرد را هدف قرار میدهد. انواع خشونتهای کلامی ابزاری هستند برای کسانی که قصد دارند دیگران را کنترل کنند یا به هر دلیلی از آنها انتقام بگیرند. گاهی استفاده از این نوع خشونت، آگاهانه است و گاه ناآگاهانه.»
حالا بگذارید باز به جملاتی که مثال زدم برگردم و جملهای که میگوید از یک شهرستانی نمیتوان انتظار بیشتری داشت. آیا فکر نمیکنید با استفاده از جملاتی از این دست خشونتی را علیه تعداد زیادی از افراد دور و برمان مرتکب شدهایم و غیر از این که خودمان را به عنوان یک آدم نژادپرست معرفی کردهایم، طرف مقابل را هم تحقیر کرده و خواستهایم تحت کنترل درآوریم؛ آن هم به خاطر دلیل عجیب و غریب شهرستانی بودن. آیا شهرستانی بودن جرم است؟ شهرستانیها چه کسانی هستند؟ تمام جمعیتی که تهران زندگی نمیکند یا نیمی از آنهایی که تهران زندگی میکنند؟
این گزاره هم که اصلاً نیاز به توضیح ندارد؛ این که اگر آدم صد تا دختر کور و چلاق داشته باشد به فلانی نمیدهد. معلوم است که با این جملات به فردی که دارای معلولیت است توهین و فکر کردهایم نابینا بودن یا داشتن معلولیت نوعی نقص است که حق داریم آدمها را با آن تحقیر کنیم. بدون این که حتی لحظهای فکر کرده باشیم وقتی داریم این جملات را بر زبان میآوریم، ممکن است فردی دارای معلولیت دور و برمان باشد و با شنیدن این جملات احساس ناخوشایندی پیدا کند. آیا افغان بودن گناهی نابخشودنی است؟ آیا معلولیت یک برچسب منفی اخلاقی است؟ در جملات بعدی هم خشونت کلامی را میبینید: «مگه ندیدی که پسره عملهاس؟ دخترت رو به مرد افغان میدادی بهتر بود که؟» از این جملات هم تحقیر شغل و قومیت میبارد. شغلی که نمیدانیم چیست اما به راحتی توسط ما ارزشگذاری شده و با به کار بردن کلمه افغان هم به تمام ساکنان یک کشور توهین کردهایم. پس چه بهتر که از این به بعد وقتی جملهای از دهانمان خارج میشود، فقط چند لحظه به ساختار و معنیاش فکر کنیم و ببینیم چقدر ممکن است کلمات و جملاتمان به دیگران زخم بزند و یادمان نرود که خشونت همیشه فیزیکی نیست.
شوخی؛ شکل تغییر یافته خشونت کلامی
مهسا کارشناس ارشد حسابداری است. او در یک شرکت کار میکند و در کارش موفق است و همه همکارانش به او احترام میگذارند. همسرش را هم همه مرد محترمی میدانند اما مهسا یک درد بزرگ دارد: «همیشه نباید کتک بخوری تا تحقیر شوی. هر بار در خانه دهانم را باز میکنم تا چیزی بگویم، همسرم میزند توی ذوقم و میگوید تو بهتر است حسابداریات را بکنی. تو که چیزی از مسائل واقعی جامعه نمیدانی. اگر در یک جمع حرف بزنم، آن قدر از دور به من اشاره میکند و چشم و ابرو میآید که سرخ میشوم و آخرش هم گند میزنم. یک جور شده که در همه جمعها سعی میکنم ساکت بمانم. کافی است میهمانی برویم و برگردیم. همیشه بعد از هر میهمانی کلی تحقیر میشوم؛ این که از همه بدتر لباس پوشیدهام، گاهی آن قدر به خودم شک میکنم که تلفن را برمیدارم و از دوستانم میپرسم واقعاً این همه بد بودهام؟ همه سرزنشم میکنند که این فکرها کدام است. میدانید گاهی احساس میکنم دیگر اعتماد به نفسی برایم نمانده. اگر این همه تحقیر خشونت نیست، پس اسمش چیست؟»
الهام نابیناست و دکترای حقوق دارد اما بارها از حرفهای مردم زخم خورده: «از کنار برخی از مردم که رد میشوم، بلند بلند میگویند خدایا شکرت! یعنی این که, خدایا شکر من نابینا نیستم یا میگویند الهی خدا شفایت بدهد. گاهی این خشونت نسبت به خانوادههایما
گاهی لازم نیست توی گوشات بخوابانند و با مشت و لگد به جانت بیفتند تا زخم بخوری، تا نفست بند بیاید و از درد به خودت بپیچی. گاهی چند کلمه کافی است تا زمین بخوری، تا اثر این زخم مدتها توی دل و جانت بماند. حتماً شنیدهاید که «زخم شمشیر خوب میشود اما زخم زبان، نه.» شاید این مثل در جملههایی که بالا خواندید، مصداق روشنتری داشته باشد.
هیچ وقت با خودتان فکر کردهاید مخاطب جمله «کسی که از آن محله بیرون آمده…» ممکن است کسی باشد که اهل همان محل است و شما با گفتن این جملات علیه او دچار خشونت کلامی شدهاید. آیا محل زندگی شخص، میزان شرافت انسانی او را تعیین میکند و میتواند معیاری برای سنجش شخصیت یک انسان باشد؟
اصلاً بهتر است قبل از این که درباره جملاتی از این دست بیشتر بحث کنیم، اساساً «خشونت کلامی» را تعریف کنیم. سونیا غفاری، پژوهشگر اجتماعی در تعریف این پدیده میگوید: «خشونت کلامی معمولاً استفاده از کلماتی است که احساسات منفی و ناخوشایندی را در فرد مقابلمان ایجاد میکند و خودانگاره و اعتماد به نفس فرد را هدف قرار میدهد. انواع خشونتهای کلامی ابزاری هستند برای کسانی که قصد دارند دیگران را کنترل کنند یا به هر دلیلی از آنها انتقام بگیرند. گاهی استفاده از این نوع خشونت، آگاهانه است و گاه ناآگاهانه.»
حالا بگذارید باز به جملاتی که مثال زدم برگردم و جملهای که میگوید از یک شهرستانی نمیتوان انتظار بیشتری داشت. آیا فکر نمیکنید با استفاده از جملاتی از این دست خشونتی را علیه تعداد زیادی از افراد دور و برمان مرتکب شدهایم و غیر از این که خودمان را به عنوان یک آدم نژادپرست معرفی کردهایم، طرف مقابل را هم تحقیر کرده و خواستهایم تحت کنترل درآوریم؛ آن هم به خاطر دلیل عجیب و غریب شهرستانی بودن. آیا شهرستانی بودن جرم است؟ شهرستانیها چه کسانی هستند؟ تمام جمعیتی که تهران زندگی نمیکند یا نیمی از آنهایی که تهران زندگی میکنند؟
این گزاره هم که اصلاً نیاز به توضیح ندارد؛ این که اگر آدم صد تا دختر کور و چلاق داشته باشد به فلانی نمیدهد. معلوم است که با این جملات به فردی که دارای معلولیت است توهین و فکر کردهایم نابینا بودن یا داشتن معلولیت نوعی نقص است که حق داریم آدمها را با آن تحقیر کنیم. بدون این که حتی لحظهای فکر کرده باشیم وقتی داریم این جملات را بر زبان میآوریم، ممکن است فردی دارای معلولیت دور و برمان باشد و با شنیدن این جملات احساس ناخوشایندی پیدا کند. آیا افغان بودن گناهی نابخشودنی است؟ آیا معلولیت یک برچسب منفی اخلاقی است؟ در جملات بعدی هم خشونت کلامی را میبینید: «مگه ندیدی که پسره عملهاس؟ دخترت رو به مرد افغان میدادی بهتر بود که؟» از این جملات هم تحقیر شغل و قومیت میبارد. شغلی که نمیدانیم چیست اما به راحتی توسط ما ارزشگذاری شده و با به کار بردن کلمه افغان هم به تمام ساکنان یک کشور توهین کردهایم. پس چه بهتر که از این به بعد وقتی جملهای از دهانمان خارج میشود، فقط چند لحظه به ساختار و معنیاش فکر کنیم و ببینیم چقدر ممکن است کلمات و جملاتمان به دیگران زخم بزند و یادمان نرود که خشونت همیشه فیزیکی نیست.
شوخی؛ شکل تغییر یافته خشونت کلامی
مهسا کارشناس ارشد حسابداری است. او در یک شرکت کار میکند و در کارش موفق است و همه همکارانش به او احترام میگذارند. همسرش را هم همه مرد محترمی میدانند اما مهسا یک درد بزرگ دارد: «همیشه نباید کتک بخوری تا تحقیر شوی. هر بار در خانه دهانم را باز میکنم تا چیزی بگویم، همسرم میزند توی ذوقم و میگوید تو بهتر است حسابداریات را بکنی. تو که چیزی از مسائل واقعی جامعه نمیدانی. اگر در یک جمع حرف بزنم، آن قدر از دور به من اشاره میکند و چشم و ابرو میآید که سرخ میشوم و آخرش هم گند میزنم. یک جور شده که در همه جمعها سعی میکنم ساکت بمانم. کافی است میهمانی برویم و برگردیم. همیشه بعد از هر میهمانی کلی تحقیر میشوم؛ این که از همه بدتر لباس پوشیدهام، گاهی آن قدر به خودم شک میکنم که تلفن را برمیدارم و از دوستانم میپرسم واقعاً این همه بد بودهام؟ همه سرزنشم میکنند که این فکرها کدام است. میدانید گاهی احساس میکنم دیگر اعتماد به نفسی برایم نمانده. اگر این همه تحقیر خشونت نیست، پس اسمش چیست؟»
الهام نابیناست و دکترای حقوق دارد اما بارها از حرفهای مردم زخم خورده: «از کنار برخی از مردم که رد میشوم، بلند بلند میگویند خدایا شکرت! یعنی این که, خدایا شکر من نابینا نیستم یا میگویند الهی خدا شفایت بدهد. گاهی این خشونت نسبت به خانوادههایما
ن اعمال میشود؛ مثلاً توی صف میگویند اجازه بدهید ایشان زودتر برود بچه کور دارد. گاهی افراد از معلولیت به عنوان توهین به یکدیگر استفاده میکنند. مثلاً مگه روانی هستی، کوری، فلجی، کری…؟ و این برای ما افراد دارای معلولیت توهینآمیز است. هر چند اگر مخاطب مستقیمش نباشیم. چون احساس میکنیم مردم مثل ما بودن را عیب و ننگ و عار و باعث سرافکندگی میدانند. اگر افراد میبینند فردی دارای معلولیت در جمع حضور دارد باید از گفتن این کلمات خودداری کنند. مثلاً اگر راننده تاکسی میبیند فرد نابینایی در ماشینش نشسته و اتومبیل دیگری دارد جلویش میپیچد، نگوید، مگه کوری؟ چون واقعاً این کلمات آزاردهنده است و احساس ناقص بودن را به ما منتقل میکند. حس میکنیم عیب و ایرادی داریم که بقیه دلشان نمیخواهد داشته باشند.»
سونیا غفاری، پژوهشگر اجتماعی در گفتوگو با ما میگوید: «گاهی افراد از خشونت به عنوان ابزار کنترل دیگران استفاده میکنند که میتواند آگاهانه یا ناآگاهانه باشد. یعنی فرد نمیداند کلماتش خشونت بار است اما از آنها استفاده میکند. نوع دیگر اما افرادی هستند که هدفمند، خشونت کلامی دارند تا دیگران را کنترل کنند و با این کار احساسات و خواستههای دیگران را به سخره بگیرند. مثلاً یک روز که به محل کارتان میروید و خوشحالید اما همکارتان توی ذوقتان میزند یا رویکرد افراد را نسبت به مسائل به سخره میگیرد. گاهی این خشونت کلامی با خشم همراه است و گاه با سرزنش، قضاوت و نقدهای پیدرپی.»
او ادامه میدهد: «شکل شدیدتر خشونت کلامی تهدید و فحاشی است. بسیاری مواقع شوخیها شکل تغییر یافته خشونتهای کلامی هستند و چون میخواهید واکنش طرف مقابل را کنترل کنید میگویید شوخی کردم. این نوع را شاید بتوان محافظه کارانهترین نوع خشونت کلامی ارزیابی کرد.»
به عقیده این پژوهشگر اجتماعی آنها که عامدانه از خشونت کلامی استفاده میکنند با استفاده از آن قدرت میگیرند اما آنها که ناآگاهانه خشونت کلامی میورزند یک رفتار آموخته شده اجتماعی را تکرار میکنند، بدون این که آگاه باشند که چقدر کلامشان آسیب زننده است.
او دلیل این رفتار را نبود خود انتقادی ارزیابی میکند: «این که با خودمان مرور نمیکنیم حرفی که به دیگران زدهایم اگر کسی به خودمان میزد چه احساسی در ما به وجود میآورد. این شاید یک نقص تاریخی زبانی باشد. مثل کلماتی که خیلی از ما بدون فکر به کار میبریم مانند مگر کوری، چلاقی و… در حالی که در جامعه امروز افراد با داشتن هر معلولیتی میتوانند توانمند باشند و نقص جسمانی کسی نباید مایه تحقیرش شود.»
او تأکید میکند باید این تفکرات را اصلاح کرد چون ممکن است اگر این تفکر اصلاح نشود واژههای جایگزین هم فقط مدت کوتاهی دوام بیاورند. خود انتقادی و آموزش از طریق رسانهها یکی از راهکارهای اصلاح است؛ این که افراد استفاده درست از کلمات را از رسانهها و گروههای مرجع بیاموزند.
استفاده از کلمات رکیک و فحش، یکی دیگر از مصداقهای خشونت کلامی است: «این روزها نوجوانان بشدت از فحشهای رکیک استفاده میکنند. آنها با استفاده از این کلمات برای خود یک خرده فرهنگ شکل دادهاند؛ خرده فرهنگی که الگوی معقولی ندارد. آموزش و پرورش باید درباره این مسائل جدی فکر کند؛ چرا که فحش و تهدید در انتهای طیف خشونت کلامی قرار میگیرد و اگر این مسأله در بین نوجوانان اصلاح نشود، بعداً نسلی پا به جامعه میگذارد که خشونت کلامی در او نهادینه شده. تغییر این الگوها نیاز به پالایش زبانی و فکری دارد که نهادهای متولی آن نهادهای آموزشی و رسانهها هستند.»
بازیهای زبانی برای خشونت کلامی
محسن امیری، نویسنده، به مسائل زبانی خشونت کلامی بیشتر اشاره میکند: «قرار گرفتن در معرض خشونت کلامی چنان اتفاق فراگیری است که میتوانم بگویم همه ما تجربهاش کردهایم. وقتی کسی شروع میکند و این جملات را بر زبان میآورد میفهمم که باید منتظر ضربهای از سمت او بمانم. جملاتی مثل «به خودتان نگیرید…»، «منظورم شما نیستید…» چنان شروعی اغلب آغاز خشونت کلامی است. در این نمونهها مخاطب به روشنی در معرض خشونت قرار گرفته است، اما گوینده سخن با این پوششها سعی میکند خشونت کلامش را پنهان کند. یک بار در جلسهای نشسته بودیم که یکی از افراد معروف حاضر در جلسه حین سخنرانیاش گفت طرف از یک ده دورافتاده بلند شده آمده میخواهد درباره این موضوع نظر بدهد. البته بلافاصله اضافه کرد منظورم توهین به کسی نبود. با خودم فکر کردم اما شما توهینتان را کردید. در کشوری که تا پنج دهه پیش نیمی از مردمانش ساکن روستا و دهات بودند آیا استفاده از لفظ دهاتی برای تحقیر دیگران درست است؟ شاید, برای همین میگویند تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد.»
گاهی در جواب برخی شوخیها فقط لبخند میزنیم. در یک جمع اگر همه فحش میدهند ما هم همراه میشویم برای این که انگ نخوریم. انگ بیجنب
سونیا غفاری، پژوهشگر اجتماعی در گفتوگو با ما میگوید: «گاهی افراد از خشونت به عنوان ابزار کنترل دیگران استفاده میکنند که میتواند آگاهانه یا ناآگاهانه باشد. یعنی فرد نمیداند کلماتش خشونت بار است اما از آنها استفاده میکند. نوع دیگر اما افرادی هستند که هدفمند، خشونت کلامی دارند تا دیگران را کنترل کنند و با این کار احساسات و خواستههای دیگران را به سخره بگیرند. مثلاً یک روز که به محل کارتان میروید و خوشحالید اما همکارتان توی ذوقتان میزند یا رویکرد افراد را نسبت به مسائل به سخره میگیرد. گاهی این خشونت کلامی با خشم همراه است و گاه با سرزنش، قضاوت و نقدهای پیدرپی.»
او ادامه میدهد: «شکل شدیدتر خشونت کلامی تهدید و فحاشی است. بسیاری مواقع شوخیها شکل تغییر یافته خشونتهای کلامی هستند و چون میخواهید واکنش طرف مقابل را کنترل کنید میگویید شوخی کردم. این نوع را شاید بتوان محافظه کارانهترین نوع خشونت کلامی ارزیابی کرد.»
به عقیده این پژوهشگر اجتماعی آنها که عامدانه از خشونت کلامی استفاده میکنند با استفاده از آن قدرت میگیرند اما آنها که ناآگاهانه خشونت کلامی میورزند یک رفتار آموخته شده اجتماعی را تکرار میکنند، بدون این که آگاه باشند که چقدر کلامشان آسیب زننده است.
او دلیل این رفتار را نبود خود انتقادی ارزیابی میکند: «این که با خودمان مرور نمیکنیم حرفی که به دیگران زدهایم اگر کسی به خودمان میزد چه احساسی در ما به وجود میآورد. این شاید یک نقص تاریخی زبانی باشد. مثل کلماتی که خیلی از ما بدون فکر به کار میبریم مانند مگر کوری، چلاقی و… در حالی که در جامعه امروز افراد با داشتن هر معلولیتی میتوانند توانمند باشند و نقص جسمانی کسی نباید مایه تحقیرش شود.»
او تأکید میکند باید این تفکرات را اصلاح کرد چون ممکن است اگر این تفکر اصلاح نشود واژههای جایگزین هم فقط مدت کوتاهی دوام بیاورند. خود انتقادی و آموزش از طریق رسانهها یکی از راهکارهای اصلاح است؛ این که افراد استفاده درست از کلمات را از رسانهها و گروههای مرجع بیاموزند.
استفاده از کلمات رکیک و فحش، یکی دیگر از مصداقهای خشونت کلامی است: «این روزها نوجوانان بشدت از فحشهای رکیک استفاده میکنند. آنها با استفاده از این کلمات برای خود یک خرده فرهنگ شکل دادهاند؛ خرده فرهنگی که الگوی معقولی ندارد. آموزش و پرورش باید درباره این مسائل جدی فکر کند؛ چرا که فحش و تهدید در انتهای طیف خشونت کلامی قرار میگیرد و اگر این مسأله در بین نوجوانان اصلاح نشود، بعداً نسلی پا به جامعه میگذارد که خشونت کلامی در او نهادینه شده. تغییر این الگوها نیاز به پالایش زبانی و فکری دارد که نهادهای متولی آن نهادهای آموزشی و رسانهها هستند.»
بازیهای زبانی برای خشونت کلامی
محسن امیری، نویسنده، به مسائل زبانی خشونت کلامی بیشتر اشاره میکند: «قرار گرفتن در معرض خشونت کلامی چنان اتفاق فراگیری است که میتوانم بگویم همه ما تجربهاش کردهایم. وقتی کسی شروع میکند و این جملات را بر زبان میآورد میفهمم که باید منتظر ضربهای از سمت او بمانم. جملاتی مثل «به خودتان نگیرید…»، «منظورم شما نیستید…» چنان شروعی اغلب آغاز خشونت کلامی است. در این نمونهها مخاطب به روشنی در معرض خشونت قرار گرفته است، اما گوینده سخن با این پوششها سعی میکند خشونت کلامش را پنهان کند. یک بار در جلسهای نشسته بودیم که یکی از افراد معروف حاضر در جلسه حین سخنرانیاش گفت طرف از یک ده دورافتاده بلند شده آمده میخواهد درباره این موضوع نظر بدهد. البته بلافاصله اضافه کرد منظورم توهین به کسی نبود. با خودم فکر کردم اما شما توهینتان را کردید. در کشوری که تا پنج دهه پیش نیمی از مردمانش ساکن روستا و دهات بودند آیا استفاده از لفظ دهاتی برای تحقیر دیگران درست است؟ شاید, برای همین میگویند تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد.»
گاهی در جواب برخی شوخیها فقط لبخند میزنیم. در یک جمع اگر همه فحش میدهند ما هم همراه میشویم برای این که انگ نخوریم. انگ بیجنب
گی، زیادی مثبت بودن، از قافله عقب بودن و… گاهی خودمان هم یاد میگیریم با نیش و کنایه حرف بزنیم. عادت میکنیم؛ چه عادت بدی. عادتی که راحت به زبان میآید، زخم میزند و قلبی را به درد میآورد. زخم شمشیر خوب میشود اما زخم زبان نه
.
@sokhananetekandahande
.
@sokhananetekandahande
وقتی آنکس که دوستش داریم بیمار میشود،
میگوییم امتحان الهی است.
ولی هنگامی که شخصی که دوستش نداریم بیمار میشود، میگوییم عقوبت الهیست!
وقتی آنکس که دوستش داریم دچار مصیبتی میشود، میگوییم از بس که خوب بود...
و هنگامی که شخصی که دوستش نداریم، دچار مصیبت میشود، میگوییم از بس که ظالم بود!!
مراقب باشیم...!
قضا و قدر الهی را آن طور که پسندمان هست تقسیم نکنیم...!
همه ی ما حامل عیوب زیادی هستیم و اگر لباسی از سوی خدا، که نامش سِتْر (پوشش) است نبود، گردنهای ما از شدت خجالت خم میشد...
پس عیب جویی نکنیم، در حالی که عیوب زیادی در وجودمان جاریست!
@sokhananetekandahande
میگوییم امتحان الهی است.
ولی هنگامی که شخصی که دوستش نداریم بیمار میشود، میگوییم عقوبت الهیست!
وقتی آنکس که دوستش داریم دچار مصیبتی میشود، میگوییم از بس که خوب بود...
و هنگامی که شخصی که دوستش نداریم، دچار مصیبت میشود، میگوییم از بس که ظالم بود!!
مراقب باشیم...!
قضا و قدر الهی را آن طور که پسندمان هست تقسیم نکنیم...!
همه ی ما حامل عیوب زیادی هستیم و اگر لباسی از سوی خدا، که نامش سِتْر (پوشش) است نبود، گردنهای ما از شدت خجالت خم میشد...
پس عیب جویی نکنیم، در حالی که عیوب زیادی در وجودمان جاریست!
@sokhananetekandahande
Image To Text.apk
6.4 MB
نرمافزاری که میتونه نوشته های داخل عکس رو استخراج کنه و به متن تبدیل کنه یا نوشته های روی کاغذرو برای نابینایان بر روی گوشی به صورت متن نمایش بده .
@sokhananetekandahande
@sokhananetekandahande
نکاتی در مورد نرمافزاری که میتونه نوشته های داخل عکس رو استخراج کنه و به متن تبدیل کنه یا نوشته های روی کاغذرو برای نابینایان بر روی گوشی به صورت متن نمایش بده .
@sokhananetekandahande
@sokhananetekandahande
اروشنکو، نویسنده و مترجم نابینای روس را بیشتر بشناسید,
اگر همه دنیا او را به عنوان یک نویسنده و مترجم چیره دست بشناسند، نابینایان مناطق مختلف اتحاد جماهیر شوروی اما پیشتر از این، او را به عنوان یک معلم بزرگ میشناسند.
«واسیلی اروشنکو» یک نابینای روسی اکراینی است که در ۱۲ ژانویه ۱۸۹۰ در منطقه اوبوچفکا در استان بیلگاراد روسیه به دنیا آمد. نابینا شدن اروشنکو به چهار سالگی او باز میگردد. ابتلای واسیلی به سرخک، عامل این اتفاق ناگوار در زندگی او بود. این اتفاق اما نتوانست خللی در سیر پیشرفت این نابینای نابغه ایجاد کند. علاقه اش به آموختن زبان باعث شد از همان سالهای آغازین زندگی، قدم در وادی جادویی زبانها بگذارد. زبانهای مختلفی آموخت و در زبانشناسی هم نام و جایگاهی برای خود دست و پا کرد.
اروشنکو را با سفرهای فراوانش هم باز میشناسند. اولین سفر این نویسنده روس به ۲۲ سالگیش برمیگردد. سفری که به مقصد انگلستان انجام شد و حضور واسیلی در این کشور دو سال به طول انجامید. او در این دو سال، علوم مختلف مربوط به نابینایان را در یکی از مؤسسات ویژه نابینایان در انگلستان آموخت. اولین تجربه آموزگاری واسیلی به ۱۹۱۴ و مدرسه نابینایان توکیو باز میگردد. او در این حضور، مدتی را به تدریس زبان اسپرانتو به نابینایان ژاپنی پرداخت. دو سال بعد، واسیلی به تایلند رفت و نخستین مدرسه نابینایان این کشور را بنا نهاد. پس از مدتی، به هند رفت و در آنجا با اتهام بلشویک بودن زندانی و سپس تبعید شد. مدتی بعد، اروشنکو توانست از هند بگریزد. به بندر شانکهای در چین و از آنجا به ژاپن رفت. تسلطش به زبان ژاپنی به او کمک کرد که مقالات و داستانهای زیادی برای ژاپنیها بنویسد. در ماه می ۱۹۲۱ در تظاهرات کارگری و کنگره فدراسیون سوسیالیست ژاپن شرکت کرد و به همین دلیل دستگیر شد. از ژاپن هم اخراجش کردند و در پی این اخراج، واسیلی راهی پکن شد و در آنجا آموزش روسی را در دانشگاه پکن و کالج زنان چین آغاز کرد. در طول همان اقامت بود که با «لو شون» نویسنده نامآشنای چینی آشنا شد و حاصل این آشنایی، ترجمه آثار اروشنکو به چینی به قلم این نویسنده توانا بود.
در ۱۹۳۵، اولین مدرسه نابینایان ترکمنستان را در نزدیکی شهر ماری بنیان نهاد و تا سال ۱۹۴۵ در آنجا ماند. در سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۸ به عنوان استاد مدرسه نابینایان مسکو مشغول بود و در سالهای ۱۹۴۹ تا ۱۹۵۱ در تاشکند به تدریس پرداخت. در سال ۱۹۵۲ به «اوبوخیوکا» رفت تا بر روی کتاب آخرش کار کند. اروشنکو، در همان سال درگذشت. بسیاری از آثار و نوشتههایش در طول زمان بدست افراد مختلف از بین رفته است. در شهر استاری اوسکول موزهای برای یادبود او بنا شدهاست.
@sokhananetekandahande
اگر همه دنیا او را به عنوان یک نویسنده و مترجم چیره دست بشناسند، نابینایان مناطق مختلف اتحاد جماهیر شوروی اما پیشتر از این، او را به عنوان یک معلم بزرگ میشناسند.
«واسیلی اروشنکو» یک نابینای روسی اکراینی است که در ۱۲ ژانویه ۱۸۹۰ در منطقه اوبوچفکا در استان بیلگاراد روسیه به دنیا آمد. نابینا شدن اروشنکو به چهار سالگی او باز میگردد. ابتلای واسیلی به سرخک، عامل این اتفاق ناگوار در زندگی او بود. این اتفاق اما نتوانست خللی در سیر پیشرفت این نابینای نابغه ایجاد کند. علاقه اش به آموختن زبان باعث شد از همان سالهای آغازین زندگی، قدم در وادی جادویی زبانها بگذارد. زبانهای مختلفی آموخت و در زبانشناسی هم نام و جایگاهی برای خود دست و پا کرد.
اروشنکو را با سفرهای فراوانش هم باز میشناسند. اولین سفر این نویسنده روس به ۲۲ سالگیش برمیگردد. سفری که به مقصد انگلستان انجام شد و حضور واسیلی در این کشور دو سال به طول انجامید. او در این دو سال، علوم مختلف مربوط به نابینایان را در یکی از مؤسسات ویژه نابینایان در انگلستان آموخت. اولین تجربه آموزگاری واسیلی به ۱۹۱۴ و مدرسه نابینایان توکیو باز میگردد. او در این حضور، مدتی را به تدریس زبان اسپرانتو به نابینایان ژاپنی پرداخت. دو سال بعد، واسیلی به تایلند رفت و نخستین مدرسه نابینایان این کشور را بنا نهاد. پس از مدتی، به هند رفت و در آنجا با اتهام بلشویک بودن زندانی و سپس تبعید شد. مدتی بعد، اروشنکو توانست از هند بگریزد. به بندر شانکهای در چین و از آنجا به ژاپن رفت. تسلطش به زبان ژاپنی به او کمک کرد که مقالات و داستانهای زیادی برای ژاپنیها بنویسد. در ماه می ۱۹۲۱ در تظاهرات کارگری و کنگره فدراسیون سوسیالیست ژاپن شرکت کرد و به همین دلیل دستگیر شد. از ژاپن هم اخراجش کردند و در پی این اخراج، واسیلی راهی پکن شد و در آنجا آموزش روسی را در دانشگاه پکن و کالج زنان چین آغاز کرد. در طول همان اقامت بود که با «لو شون» نویسنده نامآشنای چینی آشنا شد و حاصل این آشنایی، ترجمه آثار اروشنکو به چینی به قلم این نویسنده توانا بود.
در ۱۹۳۵، اولین مدرسه نابینایان ترکمنستان را در نزدیکی شهر ماری بنیان نهاد و تا سال ۱۹۴۵ در آنجا ماند. در سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۸ به عنوان استاد مدرسه نابینایان مسکو مشغول بود و در سالهای ۱۹۴۹ تا ۱۹۵۱ در تاشکند به تدریس پرداخت. در سال ۱۹۵۲ به «اوبوخیوکا» رفت تا بر روی کتاب آخرش کار کند. اروشنکو، در همان سال درگذشت. بسیاری از آثار و نوشتههایش در طول زمان بدست افراد مختلف از بین رفته است. در شهر استاری اوسکول موزهای برای یادبود او بنا شدهاست.
@sokhananetekandahande
🌀🌀زندگی تان را مصرف کنید!
📌بله درست متوجه شدید!
📌ما همه مصرف کننده ايم، پس «زندگی تان را مصرف کنید».
📌شما یک شیشه عطر را تا آخرین قطره مصرف می کنید. چرا؟
📌چون ارزشمند است.
📌زندگی خیلی ارزشمندتر از این حرف هاست.
📌تلاش کنید زندگی تان را تا جای ممکن مصرف کنید.
🌀🌀فرصت زندگي، مصرف زندگي
📌هیچ فرصتی از زندگی را برای «زندگی کردن» از دست ندهید.
📌منظور این نیست که فقط کار کنید یا مال اندوزی کنید، نه!
📌منظورم این است که لحظه لحظه زندگی را لمس کنید.
📌از زندگی تان زباله در نیاورید، تا آنجا که جا دارد، مصرف کنید.
📌تمام استعدادهایی را که دارید، مصرف کنید و نگذارید استعدادها، توانایی و پتانسیل تان هدر برود.
@sokhananetekandahande
📌بله درست متوجه شدید!
📌ما همه مصرف کننده ايم، پس «زندگی تان را مصرف کنید».
📌شما یک شیشه عطر را تا آخرین قطره مصرف می کنید. چرا؟
📌چون ارزشمند است.
📌زندگی خیلی ارزشمندتر از این حرف هاست.
📌تلاش کنید زندگی تان را تا جای ممکن مصرف کنید.
🌀🌀فرصت زندگي، مصرف زندگي
📌هیچ فرصتی از زندگی را برای «زندگی کردن» از دست ندهید.
📌منظور این نیست که فقط کار کنید یا مال اندوزی کنید، نه!
📌منظورم این است که لحظه لحظه زندگی را لمس کنید.
📌از زندگی تان زباله در نیاورید، تا آنجا که جا دارد، مصرف کنید.
📌تمام استعدادهایی را که دارید، مصرف کنید و نگذارید استعدادها، توانایی و پتانسیل تان هدر برود.
@sokhananetekandahande
گاهی اوقات در شرایطی قرار می گیریم که انتخابمان بین بد و بدتر است.
بنابراین بهتر است بد را قبول کنیم که گرفتار بدتر نشویم.
و اگر نمیتوانیم این بد را به خوب تبدیل کنیم، فکرش را هم نکنیم.
اما در نهایت برای بهتر عمل کردن و نتیجه گرفتن حتما باید تلاش کرد
و نمی توان گفت چون من این وضعیت را نمیخواستم و اتفاق افتاد
پس تلاشی و حرکتی نمیکنم و هرچه شد،شد.
@sokhananetekandahande
بنابراین بهتر است بد را قبول کنیم که گرفتار بدتر نشویم.
و اگر نمیتوانیم این بد را به خوب تبدیل کنیم، فکرش را هم نکنیم.
اما در نهایت برای بهتر عمل کردن و نتیجه گرفتن حتما باید تلاش کرد
و نمی توان گفت چون من این وضعیت را نمیخواستم و اتفاق افتاد
پس تلاشی و حرکتی نمیکنم و هرچه شد،شد.
@sokhananetekandahande
افراد دارای معلولیت به دلیل داشتن محدودیت در انجام برخی امور، تا حدودی متفاوت از سایرین زندگی می کنند، اما بسیاری از ما از این مساله غافلیم و ممکن است با رفتار با نگاه خود آنها را برنجانیم و از این رو باید اذعان داشت که پرداختن به روانشناسی معلولیت از اهمیت بالایی برخوردار است.
🔽از ترحم به معلولان دوری کنید
دکتر محمد بامدادی، کارشناس ارشد روانشناسی عمومی در این باره به پیک توانا می گوید: درک تفاوتهای معلولان با سایرین بسیار مهم است ولی تکیه بر ناتوانی آنها، نه تنها کمکی به این افراد نمی کند بلکه بر مشکلاتشان نیز می افزاید. افراد معلول، غالبا مشکلاتی دارند که مانع انجام برخی از فعالیتهای آنها می شود یا احتمالا آنها بعضی کارها را به شکل دیگری انجام میدهند, اما بیشتر معلولان نیز می توانند پس از آموزش لازم، بسیاری از فعالیتهای عادی زندگی را با اندک تفاوت با آهسته تر از دیگران انجام دهند آنچه یک معلول نیاز دارد. پذیرفتن و باور کردن توانایی های اوست ته غصه خوردن برای ناتوانی وی
وی ادامه می دهد: ارتباطات اجتماعی با معلول باید همراه با احترام باشد و از ترحم به ایشان باید دوری کرد. تفاوت این دو نوع رفتار در این است که در حالت اول، طرف مورد احترام انسانی بزرگ به شمار می آید، اما در گزینه ترحم مخاطب، انسانی ذلیل و خوار شمرده می شود که باید همواره دست او را گرفت. هنگام ترحم به شخصیت و روحیات معلول، توجهی نمی شود به یاد داشته باشیم آنچه توانایی را می سازده اراده است و اگر اراده بخواهد جاری شود، هیچ بهانه ای را نمی شناسد
🔽ترحم در این محدوده: پیگرد عاطفی دارد
بامدادی چگونگی ارتباط جامعه با معلولان را یکی از تنگناهای عمده آنها دانسته و می افزاید: متاسفانه بسیاری از شهروندان بدون در نظر گرفتن شرایط و توانمندیهای معلولان به طور ناخواسته و البته بیشتر با هدف دلسوزی و ترحم افراطی با آنان رفتار می کنند که این امر گاهی ضربات روحی جبران ناپذیری به آنها وارد می کند. باید گفت ترحم، محدوده ای است که پارک در آن به هر دلیلی ممنوع است و چه بسا پیگرد عاطفی دارد.
وی بیان می کند: نکته مهمی که باید به آن توجه داشت آن است که افراد معلول در کنار محدودیت های خود از توانمندی هایی نیز برخوردارند که در صورت ایجاد بستر مناسب می تواند تقویت شود.
🔽قضاوت ممنوع!
این روانشناس عمومی خانواده تاکید می کند: هنگام برخورد با افراد معلول در کنار ناتوانی به توانمندی آنها هم توجه داشته باشید. به خاطر داشته باشید که هیچ گاه به عدم توانایی افراد توجه نکنید. مطمئن باشید هرکس دارای توانایی هایی است که باید شرایط بروز آن فراهم شود. افراد معلول مانند سایر افراد جامعه خواهان احترام متقابل هستند، باید دقت داشت که با آنها برخورد مناسب شود. از طریق ظاهر افراد معلول در مورد توانایی یا ناتوانی آنان قضاوت عجولانه نکنید، به خاطر داشته باشید برخی از ناتوانیها در ظاهر افراد مشخص نیست و ممکن است شما نتوانید تصمیمات درستی را اتخاذ کنید. تا جای ممکن در مورد چگونگی بروز معلولیت از افراد معلول سؤال نکنید تا شرایط مناسب آن فراهم شود. هنگام مصاحبت با افراد معلول از گفتن کلمات منفی و تحریک آمیز اجتناب ورزید مثلا هنگام روبه رو شدن با فردی که ام اس دارد، به جای گفتن کلماتی مانند ام اسی است و ... به صورت شفاف بگویید که این شخص بیماری ام اس دارد.
🔽معلولیت به معنی از کارافتادگی نیست
بامدادی تاکید می کند: به یاد داشته باشید که معلولیت به معنی از کارافتادگی و منزوی شدن نیست، اغلب افراد معلول در بسیاری زمینه ها توانمند هستند و می توانند در صورت مناسب بودن شرایط، به طور مستقل زندگی کنند.
به گفته بامدادی تمام منابع داری کارکرد اطلاع رسانی اعم از تلویزیون، سینما، شبکه های مجازی، روزنامه ها و... می توانند رسالت مهمی در زمینه آگاهی بخشی به اقشار مختلف جامعه در خصوص افراد معلول و نیازهای آنها داشته باشند. به طور مثال برخی از برنامه های تلویزیون در خصوص معلولیت می تواند با حضور خود معلولان تهیه و پخش شود تا جامعه ضمن مشاهده توانایی های آنها، نیازهای این افراد را از زبان خودشان دریافت کنند.
@sokhananetekandahande
🔽از ترحم به معلولان دوری کنید
دکتر محمد بامدادی، کارشناس ارشد روانشناسی عمومی در این باره به پیک توانا می گوید: درک تفاوتهای معلولان با سایرین بسیار مهم است ولی تکیه بر ناتوانی آنها، نه تنها کمکی به این افراد نمی کند بلکه بر مشکلاتشان نیز می افزاید. افراد معلول، غالبا مشکلاتی دارند که مانع انجام برخی از فعالیتهای آنها می شود یا احتمالا آنها بعضی کارها را به شکل دیگری انجام میدهند, اما بیشتر معلولان نیز می توانند پس از آموزش لازم، بسیاری از فعالیتهای عادی زندگی را با اندک تفاوت با آهسته تر از دیگران انجام دهند آنچه یک معلول نیاز دارد. پذیرفتن و باور کردن توانایی های اوست ته غصه خوردن برای ناتوانی وی
وی ادامه می دهد: ارتباطات اجتماعی با معلول باید همراه با احترام باشد و از ترحم به ایشان باید دوری کرد. تفاوت این دو نوع رفتار در این است که در حالت اول، طرف مورد احترام انسانی بزرگ به شمار می آید، اما در گزینه ترحم مخاطب، انسانی ذلیل و خوار شمرده می شود که باید همواره دست او را گرفت. هنگام ترحم به شخصیت و روحیات معلول، توجهی نمی شود به یاد داشته باشیم آنچه توانایی را می سازده اراده است و اگر اراده بخواهد جاری شود، هیچ بهانه ای را نمی شناسد
🔽ترحم در این محدوده: پیگرد عاطفی دارد
بامدادی چگونگی ارتباط جامعه با معلولان را یکی از تنگناهای عمده آنها دانسته و می افزاید: متاسفانه بسیاری از شهروندان بدون در نظر گرفتن شرایط و توانمندیهای معلولان به طور ناخواسته و البته بیشتر با هدف دلسوزی و ترحم افراطی با آنان رفتار می کنند که این امر گاهی ضربات روحی جبران ناپذیری به آنها وارد می کند. باید گفت ترحم، محدوده ای است که پارک در آن به هر دلیلی ممنوع است و چه بسا پیگرد عاطفی دارد.
وی بیان می کند: نکته مهمی که باید به آن توجه داشت آن است که افراد معلول در کنار محدودیت های خود از توانمندی هایی نیز برخوردارند که در صورت ایجاد بستر مناسب می تواند تقویت شود.
🔽قضاوت ممنوع!
این روانشناس عمومی خانواده تاکید می کند: هنگام برخورد با افراد معلول در کنار ناتوانی به توانمندی آنها هم توجه داشته باشید. به خاطر داشته باشید که هیچ گاه به عدم توانایی افراد توجه نکنید. مطمئن باشید هرکس دارای توانایی هایی است که باید شرایط بروز آن فراهم شود. افراد معلول مانند سایر افراد جامعه خواهان احترام متقابل هستند، باید دقت داشت که با آنها برخورد مناسب شود. از طریق ظاهر افراد معلول در مورد توانایی یا ناتوانی آنان قضاوت عجولانه نکنید، به خاطر داشته باشید برخی از ناتوانیها در ظاهر افراد مشخص نیست و ممکن است شما نتوانید تصمیمات درستی را اتخاذ کنید. تا جای ممکن در مورد چگونگی بروز معلولیت از افراد معلول سؤال نکنید تا شرایط مناسب آن فراهم شود. هنگام مصاحبت با افراد معلول از گفتن کلمات منفی و تحریک آمیز اجتناب ورزید مثلا هنگام روبه رو شدن با فردی که ام اس دارد، به جای گفتن کلماتی مانند ام اسی است و ... به صورت شفاف بگویید که این شخص بیماری ام اس دارد.
🔽معلولیت به معنی از کارافتادگی نیست
بامدادی تاکید می کند: به یاد داشته باشید که معلولیت به معنی از کارافتادگی و منزوی شدن نیست، اغلب افراد معلول در بسیاری زمینه ها توانمند هستند و می توانند در صورت مناسب بودن شرایط، به طور مستقل زندگی کنند.
به گفته بامدادی تمام منابع داری کارکرد اطلاع رسانی اعم از تلویزیون، سینما، شبکه های مجازی، روزنامه ها و... می توانند رسالت مهمی در زمینه آگاهی بخشی به اقشار مختلف جامعه در خصوص افراد معلول و نیازهای آنها داشته باشند. به طور مثال برخی از برنامه های تلویزیون در خصوص معلولیت می تواند با حضور خود معلولان تهیه و پخش شود تا جامعه ضمن مشاهده توانایی های آنها، نیازهای این افراد را از زبان خودشان دریافت کنند.
@sokhananetekandahande
فرق آرزو با هدف دراين است كه آرزو جنبه ذهني دارد وفقط چيزي است كه آن را دوست داريد
اماهدف چيزي است كه براي آن تلاش مي كنيد وبرنامه ريزي مي كنيد تا كامياب شويد تا خودتان را اثبات كنيد.
@sokhananetekandahande
اماهدف چيزي است كه براي آن تلاش مي كنيد وبرنامه ريزي مي كنيد تا كامياب شويد تا خودتان را اثبات كنيد.
@sokhananetekandahande
🔴فوتبال، عادل فردوسی پور و درس های بزرگ سیاسی
🔷یادداشت- محمد مبین
🔷اول: هنوز چند دقیقه ای از بازی نگذشته که فشار مراکش، عادل فردوسی پور را وادار می کند بگوید: "بازی همین الان با همین نتیجه تمام شود ما راضی هستیم"، این قصه همه آنهایی است که زود نتیجه می گیرند، قصه بسیاری از ما ایرانیان!
🔷دوم: دکتر ایرج ذوقی، خدابیامرز، سر کلاس "نفت و مسائل سیاسی آن" روی تخته سیاه، بزرگ نوشت: " مرگ بر نفت" و رفت و نشست سرجایش، صدای اعتراض دانشجویان بلند شد، هر کس تحلیلی می کرد، چیزی می گفت، نظری می داد، ۴۵ دقیقه استاد سکوت کرد و ما اعتراض، پس از ۴۵ دقیقه، استاد بلند شد و روی تخته سیاه نوشت؛ "ژاپن، چین، کره جنوبی، مالزی" نوشت و گفت: " هیچکدام نفت ندارند ولی یا توسعه یافته اند یا در حال توسعه، آنها برای رسیدن به توسعه مبارزه و تلاش کردند و ما به واسطه همین نفت نشستم و غر زدیم" استاد یک ساعت در مورد بلای نفت سر خاورمیانه حرف زد و وقتی کلاس تمام شد، همه ما که اعتراض کرده بودیم، در دفتر ذهنمان نوشتیم: "مرگ بر نفت".
🔷سوم: تیم ملی ۲۰دقیقه کامل تحت فشار مراکش بود، پس از ۲۰ دقیقه، بازی را در دست گرفت، دو موقعیت گل هم داشت که گل نشدند، پایان نیمه اول، شیرینی ۲۵ دقیقه دوم بیشتر به کام ما بود تا طعم گس ۲۰ دقیقه اول!شاید عادل فردوسی پور هم حالا امیدوارانه منتظر نیمه دوم بود. حملات مراکش در 45 دقیقه دوم شدت گرفت، موقعیت هم کم نداشتند اما تیم ملی مبارزه می کرد، آنقدر امیدوارانه و دلاورانه که حتی استوک بازیکن مراکشی روی قفسه سینه امید ابراهیمی هم نتوانست این امید را از ما بگیرد، دقیقه 5+90 یک ضربه درست منجر به گل به خودی شد تا ایران برنده از بازی بیرون بیاید.
🔷چهارم: می توانیم همان ده دقبقه اول ناامید شویم، از مبارزه دست بکشیم و به مساوی راضی باشیم، می توانیم 95 دقیقه مبارزه کنیم تا برنده بیاییم، این قصه ما ایرانیان است، عده ای در همان ده دقیقه اول کم می آورند، می خواهند بازی زود تمام شود، اما آنهایی موفق هستند که 90 دقیقه مبارزه می کند، این مبارزه و تلاش چه با برد همراه شود و چه با مساوی و شکست، باز شیرین تر است، ما در سیاست، اقتصاد، فرهنگ و مسائل اجتماعی هم نیازمند این روحیه تلاش 90 دقیقه ای هستیم، این امید به موفقیت است که در انتهای کار همه ما را راضی می کند، زندگی مثل فوتبال است، مثل آن نود دقیقه هیجان انگیز ایران و مراکش، اگر در همان ده دقیقه اول نفسمان می گرفت، شاید یکی، دو تا از موقعیت های مراکش قعر دروازه ما را میهمان می شدند، اگر دست و پایمان را گم می کردیم، شاید آن گل به خودی، برای ما می شد، این روزها، تعداد کسانی که گل به خودی می زنند کم نیستند، همه آنهایی که به جای مقاومت در لحظات سخت، خیلی زود پاس گل می دهند به حریف و خیلی راحت گل به خودی می زنند، اما بسیارند آنهایی که تا لحظه آخر با تدبیر و امید، تلاش می کنند و در پایان به نتیجه می رسند.
🔷پنجم: بازی ایران و مراکش همه چیز داشت، گزارشگر ترکیه ای می گفت: " ایران در سخت ترین شرایط خود را آماده جام جهانی کرده است" او به تحریم ها اشاره کرد، به لغو بازی ایران و یونان، به نایک و ...، بازی تیم ملی تمام شد، گزارشگر انگلیسی کنایه زد به نایک و گفت: "ایرانی ها بدون کفش هم بردند" می توانستیم حمله کنیم به فروشگا ههای نایک در تهران و آنها را آتش بزنیم، می توانستیم، زمین و زمان را پر کنیم از لعن و نفرین علیه نایک، اما کاری به کارش نداشتیم، کار خودمان را کردیم، تدبیر داشتیم، حالا پس از بازی، ایران برده و نایک باخته، این را، هم گزارشگر همسایه ما می گوید و هم گزارشگر انگلیسی، امروز با یک کار عقلانی، آنکه باخته نایک است نه ما!
🔷ششم: بازیکن مراکش، به اشتباه توپ را درون دروازه قرار داد، یک لحظه به این فکر کنید که این بازیکن از سر مخالفت با وزارت ورزش و جوانان، فدراسیون و سرمربی تیمش گل به خودی می زد، چه اتفاقی می افتاد؟ بازی ایران و مراکش این درس را هم به ما داد که منافع ملی محل لجبازی های جناحی و گروهی نیست، چه استقلالی باشیم و چه پرسپولیسی، چه بازیکن محبوب ما در تیم باشد و چه نباشد، چه تاکتیک کی روش را دوست داشته باشیم و چه نداشته باشیم، وقتی تیم ببرد همه با هم خوشحال می شویم و ببازد همه غصه می خوریم، به ما یاد داد که اگر با دولت مشکل داریم صاحب این حق نمی شویم که گل به خودی بزنیم، اگر با فلان فرد اختلاف داریم این حق به ما داده نمی شود که به بیگانگان پاس گل دهیم، اگر کی روش را دوست نداریم، محق نیستیم، قبل و در حین مبارزه در صحنه بین المللی، از تریبون ها و روزنامه هایمان علیه او و همکارانش شایعه بسازیم. بازی ایران و مراکش پر است از این درس هایی که جامعه سیاسی ما امروز باید آنها را بیاموزد.
@sokhananetekandahande
🔷یادداشت- محمد مبین
🔷اول: هنوز چند دقیقه ای از بازی نگذشته که فشار مراکش، عادل فردوسی پور را وادار می کند بگوید: "بازی همین الان با همین نتیجه تمام شود ما راضی هستیم"، این قصه همه آنهایی است که زود نتیجه می گیرند، قصه بسیاری از ما ایرانیان!
🔷دوم: دکتر ایرج ذوقی، خدابیامرز، سر کلاس "نفت و مسائل سیاسی آن" روی تخته سیاه، بزرگ نوشت: " مرگ بر نفت" و رفت و نشست سرجایش، صدای اعتراض دانشجویان بلند شد، هر کس تحلیلی می کرد، چیزی می گفت، نظری می داد، ۴۵ دقیقه استاد سکوت کرد و ما اعتراض، پس از ۴۵ دقیقه، استاد بلند شد و روی تخته سیاه نوشت؛ "ژاپن، چین، کره جنوبی، مالزی" نوشت و گفت: " هیچکدام نفت ندارند ولی یا توسعه یافته اند یا در حال توسعه، آنها برای رسیدن به توسعه مبارزه و تلاش کردند و ما به واسطه همین نفت نشستم و غر زدیم" استاد یک ساعت در مورد بلای نفت سر خاورمیانه حرف زد و وقتی کلاس تمام شد، همه ما که اعتراض کرده بودیم، در دفتر ذهنمان نوشتیم: "مرگ بر نفت".
🔷سوم: تیم ملی ۲۰دقیقه کامل تحت فشار مراکش بود، پس از ۲۰ دقیقه، بازی را در دست گرفت، دو موقعیت گل هم داشت که گل نشدند، پایان نیمه اول، شیرینی ۲۵ دقیقه دوم بیشتر به کام ما بود تا طعم گس ۲۰ دقیقه اول!شاید عادل فردوسی پور هم حالا امیدوارانه منتظر نیمه دوم بود. حملات مراکش در 45 دقیقه دوم شدت گرفت، موقعیت هم کم نداشتند اما تیم ملی مبارزه می کرد، آنقدر امیدوارانه و دلاورانه که حتی استوک بازیکن مراکشی روی قفسه سینه امید ابراهیمی هم نتوانست این امید را از ما بگیرد، دقیقه 5+90 یک ضربه درست منجر به گل به خودی شد تا ایران برنده از بازی بیرون بیاید.
🔷چهارم: می توانیم همان ده دقبقه اول ناامید شویم، از مبارزه دست بکشیم و به مساوی راضی باشیم، می توانیم 95 دقیقه مبارزه کنیم تا برنده بیاییم، این قصه ما ایرانیان است، عده ای در همان ده دقیقه اول کم می آورند، می خواهند بازی زود تمام شود، اما آنهایی موفق هستند که 90 دقیقه مبارزه می کند، این مبارزه و تلاش چه با برد همراه شود و چه با مساوی و شکست، باز شیرین تر است، ما در سیاست، اقتصاد، فرهنگ و مسائل اجتماعی هم نیازمند این روحیه تلاش 90 دقیقه ای هستیم، این امید به موفقیت است که در انتهای کار همه ما را راضی می کند، زندگی مثل فوتبال است، مثل آن نود دقیقه هیجان انگیز ایران و مراکش، اگر در همان ده دقیقه اول نفسمان می گرفت، شاید یکی، دو تا از موقعیت های مراکش قعر دروازه ما را میهمان می شدند، اگر دست و پایمان را گم می کردیم، شاید آن گل به خودی، برای ما می شد، این روزها، تعداد کسانی که گل به خودی می زنند کم نیستند، همه آنهایی که به جای مقاومت در لحظات سخت، خیلی زود پاس گل می دهند به حریف و خیلی راحت گل به خودی می زنند، اما بسیارند آنهایی که تا لحظه آخر با تدبیر و امید، تلاش می کنند و در پایان به نتیجه می رسند.
🔷پنجم: بازی ایران و مراکش همه چیز داشت، گزارشگر ترکیه ای می گفت: " ایران در سخت ترین شرایط خود را آماده جام جهانی کرده است" او به تحریم ها اشاره کرد، به لغو بازی ایران و یونان، به نایک و ...، بازی تیم ملی تمام شد، گزارشگر انگلیسی کنایه زد به نایک و گفت: "ایرانی ها بدون کفش هم بردند" می توانستیم حمله کنیم به فروشگا ههای نایک در تهران و آنها را آتش بزنیم، می توانستیم، زمین و زمان را پر کنیم از لعن و نفرین علیه نایک، اما کاری به کارش نداشتیم، کار خودمان را کردیم، تدبیر داشتیم، حالا پس از بازی، ایران برده و نایک باخته، این را، هم گزارشگر همسایه ما می گوید و هم گزارشگر انگلیسی، امروز با یک کار عقلانی، آنکه باخته نایک است نه ما!
🔷ششم: بازیکن مراکش، به اشتباه توپ را درون دروازه قرار داد، یک لحظه به این فکر کنید که این بازیکن از سر مخالفت با وزارت ورزش و جوانان، فدراسیون و سرمربی تیمش گل به خودی می زد، چه اتفاقی می افتاد؟ بازی ایران و مراکش این درس را هم به ما داد که منافع ملی محل لجبازی های جناحی و گروهی نیست، چه استقلالی باشیم و چه پرسپولیسی، چه بازیکن محبوب ما در تیم باشد و چه نباشد، چه تاکتیک کی روش را دوست داشته باشیم و چه نداشته باشیم، وقتی تیم ببرد همه با هم خوشحال می شویم و ببازد همه غصه می خوریم، به ما یاد داد که اگر با دولت مشکل داریم صاحب این حق نمی شویم که گل به خودی بزنیم، اگر با فلان فرد اختلاف داریم این حق به ما داده نمی شود که به بیگانگان پاس گل دهیم، اگر کی روش را دوست نداریم، محق نیستیم، قبل و در حین مبارزه در صحنه بین المللی، از تریبون ها و روزنامه هایمان علیه او و همکارانش شایعه بسازیم. بازی ایران و مراکش پر است از این درس هایی که جامعه سیاسی ما امروز باید آنها را بیاموزد.
@sokhananetekandahande
"آگاهانه به کسی ضرر نزدن": قاعده اصلی اخلاق است
نخستین بار که مسئولیت تعریف شد، ۲۵۰۰ سال پیش بود.
در آن زمان بقراط پزشک یونانی، در سوگند خود گفت : " و بدان که مهمتر از همه اینست که آگاهانه به کسی ضرر نزنی. "
✅هیچ انسانی، خواه پزشک باشد ، یا وکیل ، یا مدیر ، نمی تواند وعده انجام کار خوب دهد.
آنچه می تواند بکند سعی و کوشش است، اما می تواند قول دهد که آگاهانه به کسی ضرر نخواهد زد.
✅اگر خواسته ای داری و در قبال برآورده سازی آن دیگری به هر نحوی آسیب می بیند، در برآورده سازی خواسته ات تجدید نظر کن.
قاعده اول را رعایت کن: به کسی ضرر نزن !
@sokhananetekandahande
نخستین بار که مسئولیت تعریف شد، ۲۵۰۰ سال پیش بود.
در آن زمان بقراط پزشک یونانی، در سوگند خود گفت : " و بدان که مهمتر از همه اینست که آگاهانه به کسی ضرر نزنی. "
✅هیچ انسانی، خواه پزشک باشد ، یا وکیل ، یا مدیر ، نمی تواند وعده انجام کار خوب دهد.
آنچه می تواند بکند سعی و کوشش است، اما می تواند قول دهد که آگاهانه به کسی ضرر نخواهد زد.
✅اگر خواسته ای داری و در قبال برآورده سازی آن دیگری به هر نحوی آسیب می بیند، در برآورده سازی خواسته ات تجدید نظر کن.
قاعده اول را رعایت کن: به کسی ضرر نزن !
@sokhananetekandahande
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در این برنامه به عبارت دیگر دکتر اسکندر آبادی، زبانشناس، مترجم و خبرنگار نابینای ایرانی از دنیای نابینایان، نگاه بیناها به آنها و از زندگی خودش از اصفهان تا کلن آلمان می گوید.
@sokhananetekandahand
@sokhananetekandahand