"وقتی نیچه به خاک رفت" آمد!
به خاطر بدقولی چاپچی، تازه امشب کتابها به دستم رسید. فردا صبح تمام سفارشات به نقاط مقصد ارسال خواهد شد. از تاخیر به وجود آمده عذرخواهی میکنم.
از تمام کسانی که بدون دستمزد کمک کردند تا این نمایشنامه چاپ شود به شدت ممنونم. مخصوصاً آن عدهای که در ابتدا اعلام کردند که نمایشنامه را میخواهند ولی وقتی از آنها خواستم که آدرسشان را بفرستند، جواب پیغامم را ندادند.
به خاطر بدقولی چاپچی، تازه امشب کتابها به دستم رسید. فردا صبح تمام سفارشات به نقاط مقصد ارسال خواهد شد. از تاخیر به وجود آمده عذرخواهی میکنم.
از تمام کسانی که بدون دستمزد کمک کردند تا این نمایشنامه چاپ شود به شدت ممنونم. مخصوصاً آن عدهای که در ابتدا اعلام کردند که نمایشنامه را میخواهند ولی وقتی از آنها خواستم که آدرسشان را بفرستند، جواب پیغامم را ندادند.
رسید ارسال بستههای پستی حاوی "وقتی نیچه به خاک رفت"
دوستان خریداری که پول خودشان را بابت خرید این کتاب به هدر دادند میتوانند از طریق شماره شخصی هر مرسوله که در این رسید مندرج است، از سرنوشت لحظهای این نمایشنامه با خبر شوند.
بستهها با پست پیشتاز ارسال شد تا خواب پول خریداران به حداقل برسد و کمتر ضرر کنند...
دوستان خریداری که پول خودشان را بابت خرید این کتاب به هدر دادند میتوانند از طریق شماره شخصی هر مرسوله که در این رسید مندرج است، از سرنوشت لحظهای این نمایشنامه با خبر شوند.
بستهها با پست پیشتاز ارسال شد تا خواب پول خریداران به حداقل برسد و کمتر ضرر کنند...
تا این لحظه این پروژه از لحاظ اقتصادی یک شکست همه جانبه به حساب میآید و همچنان ۱۸۰ هزار تومان تا یر به یر فاصله دارد.
نویسندگی در خاورمیانه یعنی همین؛ ضرر و دیگر هیچ!
اما چیزی از ارزشهای من و این اثرِ گرانمایهی ارزان کم نمیکند.
همین که دور هم یک چیز سانسور نشده نوشتیم و خواندیم چسبید...
یک نمایشنامه محلی و غیرشرکتی، بدون افزودنیهای مجاز!
نویسندگی در خاورمیانه یعنی همین؛ ضرر و دیگر هیچ!
اما چیزی از ارزشهای من و این اثرِ گرانمایهی ارزان کم نمیکند.
همین که دور هم یک چیز سانسور نشده نوشتیم و خواندیم چسبید...
یک نمایشنامه محلی و غیرشرکتی، بدون افزودنیهای مجاز!
تاملی کوتاه و گذرا به یک زر مفت
محمدرضا ستوده
«من به جنوب شهری بودنم افتخار می کنم»
یکی از پوک ترین، بی معنی ترین و پوپولیستی ترین جمله هایی که یک انسان می تواند از دهانش خارج کند، جمله بالاست.
اصولاً جغرافیای محل زندگی چیزی نیست که کسی بخواهد به آن افتخار کند. حالا آن نقطه می خواهد بالای شهر باشد یا پایین شهر. اما انسان هایی هستند که این کار را می کنند. مثل بسیاری از هنرمندان و ورزشکاران ایرانی که وقتی هر جا می نشینند مصاحبه کنند در فرصتی مناسب به جنوب شهری بودن خودشان افتخار می کنند.
اینکه یک نفر از زیستن در میان جرم و جنایت فراوان، فقر گسترده و دو هزار و پانصد آسیب اجتماعی لذت ببرد قابل فهم است اما اینکه به آن افتخار کند نشان دهنده این است که باید او را بنشانیم و به او آموزش دهیم که یک انسان باید به چه چیزهایی افتخار کند!
به عنوان مثال یک بار از یکی از بازیگران مشهور (پ.پ) شنیدم که به پایین شهری بودن خودش افتخار کرد.
سوال؛ واقعاً چرا آقای (پ.پ) به جنوب شهری بودنش افتخار می کند؟ با تمام احترامی که برای اهالی دروازه غار قائل هستم، اگر قرار باشد او به دروازه غار نشین بودن خود افتخار کند، پس اهالی زعفرانیه و باغ فردوس باید چه کار کنند و کجای دایره مفهوم افتخار جای می گیرند؟!
سوال دوم؛ (پ.پ) دقیقاً به چه چیزِ دروازه غار افتخار می کند؟
من به عنوان یک پایین شهری تا آنجایی که یادم هست مثلاً اگر خودِ (پ.پ) در محله ما زندگی میکرد، قطعاً برای او یک اسم می گذاشتند و اگر خیلی به او لطف می کردند، او را «پرویز کُ.س چونه»، «پرویز چاک چونه» یا «پرویز سولاخ» صدا می زدند. تازه محله ما نسبت به محله پرویز سولاخ ببخشید! آقای (پ.پ) قلهک محسوب می شود! به راستی واقعاً زندگی کردن در چنین اتمسفری افتخار کردن دارد؟
در این 33 سالی که در جنوب شهر زندگی کرده ام حتی یک ثانیه هم نتوانسته ام به زندگی کردن در این کوچه ای که هستیم افتخار کنم. برای این عدم افتخار دلایل زیادی وجود دارد.
اگر کسی در جنوب شهر شاگرد ممتاز بود، در محله او را به عنوان یک فرد خنگ و کودن تلقی می کردند و با اطلاق عناوینی مثل «بچه خر خون» یا «بچه مثبت» او را به حاشیه می راندند به طوری که آن فرد برای باقی ماندن در اجتماع مجبور میشد هر از چند گاهی عملی منفی یا بزهکاری انجام دهد تا او را آدم حساب کنند. در غیر این صورت او را فردی بی عرضه می شناختند که اگر کمی بی دست و پا و مظلوم بود او را انگشت و سپس فرار می کردند. اگر خیلی مظلوم و بی دست و پا بود، فرار هم نمی کردند، همانجا می ایستادند و می خندیدند. مواردی هم بود که حتی راه را بر او می بستند تا بیشتر انگولکش کنند و بیشتر بخندند. نکته لازم به ذکر این است که من شاگرد ممتاز بودم اما بی دست و پا نبودم! با این حال چند باری که یک دستم سطل ماست و دست دیگرم نان بود، مورد هجوم چریکی دست اندازان قرار گرفتم که هر بار نان و سطل را به زمین انداختم و فرد خاطی را تعقیب و دست به مقابله به مثل زدم.
پُر کردن لاتی، دادن سینه به جلو، پرانتز کردن دست ها و پاها، کلفت کردن صدا از ویژگی های جسمی و ابراز تمایل دائمی به نزاع، توانایی تک چرخ زدن، سر پا شاشیدن و عرق سگی خوردن به صورت سِک از ویژگی های شخصیتی بلوغ فکری در پایین شهر بود و احتمالاً همچنان نیز هست.
احتمالاً عده ای ادعا کنند آن چیزی که باعث افتخار است، مرام و معرفت و صفا و صمیمیتی است که در بین اهالی جنوب شهر جاری و ساری است.
آمار تکان دهنده و خیره کننده خفت گیری، کیف قاپی، ضبط دزدی، دزدیدن باتری ماشین، دزدیدن چرخ ماشین، دزدیدن کل ماشین، سرقت از منزل، دزدیدن کفشها در روضه اباعبدالله و مساجد، مشاجره لفظی و فیزیکی، چاقوکشی و فحاشی با حداکثر دسیبل، شاید از سر مرام و معرفتِ زیادی باشد اما از سر معرفت هرگز!
مسخره کردن افراد دیوانه، تف کردن کف خیابان، فین کردن در انظار عمومی و مالیدنِ آن به درخت و دیوار، راه انداختن دعوا به دلیل چشم تو چشم شدن به مدت بیش از سه ثانیه و دست انداختن معلولان جسمی نیز ممکن است از صفا و صمیمیت بیش از حدی باشد که در محله ما و جنوب شهر وجود دارد.
اینها تنها گوشه ای از آداب و سنت هایی است که در مناطق جنوبی شهر نه تنها امری مذموم نیست بلکه به عنوان هنجار تلقی می شود و جزء «بایدهای» اجتماعی است.
از رسوم معمول دیگر، اعلام و تبلیغ عقاید مذهبی و سیاسی بر روی شیشه عقب، کاپوت خودرو و طلق جلوی موتورها است که من بارها نسبت به اشتباه بودن این کار تذکر داده ام. زیرا پرندگان و حتی «یاکریم»ها که از مقربین درگاهی الهی هستند هنگام تخلیه روده بزرگشان، بین خودروهای ایدئولوژیک زده و سکولار فرقی قائل نمی شوند و همه وسایل نقلیه را به یک چشم می بینند و بدین ترتیب ممکن است آنهایی که از سر ارادت، عقیده شان را روی شیشه ماشین شان منعکس کرده اند با دست خودشان به عقایدشان توهین کنند!
{ادامه دارد}
محمدرضا ستوده
«من به جنوب شهری بودنم افتخار می کنم»
یکی از پوک ترین، بی معنی ترین و پوپولیستی ترین جمله هایی که یک انسان می تواند از دهانش خارج کند، جمله بالاست.
اصولاً جغرافیای محل زندگی چیزی نیست که کسی بخواهد به آن افتخار کند. حالا آن نقطه می خواهد بالای شهر باشد یا پایین شهر. اما انسان هایی هستند که این کار را می کنند. مثل بسیاری از هنرمندان و ورزشکاران ایرانی که وقتی هر جا می نشینند مصاحبه کنند در فرصتی مناسب به جنوب شهری بودن خودشان افتخار می کنند.
اینکه یک نفر از زیستن در میان جرم و جنایت فراوان، فقر گسترده و دو هزار و پانصد آسیب اجتماعی لذت ببرد قابل فهم است اما اینکه به آن افتخار کند نشان دهنده این است که باید او را بنشانیم و به او آموزش دهیم که یک انسان باید به چه چیزهایی افتخار کند!
به عنوان مثال یک بار از یکی از بازیگران مشهور (پ.پ) شنیدم که به پایین شهری بودن خودش افتخار کرد.
سوال؛ واقعاً چرا آقای (پ.پ) به جنوب شهری بودنش افتخار می کند؟ با تمام احترامی که برای اهالی دروازه غار قائل هستم، اگر قرار باشد او به دروازه غار نشین بودن خود افتخار کند، پس اهالی زعفرانیه و باغ فردوس باید چه کار کنند و کجای دایره مفهوم افتخار جای می گیرند؟!
سوال دوم؛ (پ.پ) دقیقاً به چه چیزِ دروازه غار افتخار می کند؟
من به عنوان یک پایین شهری تا آنجایی که یادم هست مثلاً اگر خودِ (پ.پ) در محله ما زندگی میکرد، قطعاً برای او یک اسم می گذاشتند و اگر خیلی به او لطف می کردند، او را «پرویز کُ.س چونه»، «پرویز چاک چونه» یا «پرویز سولاخ» صدا می زدند. تازه محله ما نسبت به محله پرویز سولاخ ببخشید! آقای (پ.پ) قلهک محسوب می شود! به راستی واقعاً زندگی کردن در چنین اتمسفری افتخار کردن دارد؟
در این 33 سالی که در جنوب شهر زندگی کرده ام حتی یک ثانیه هم نتوانسته ام به زندگی کردن در این کوچه ای که هستیم افتخار کنم. برای این عدم افتخار دلایل زیادی وجود دارد.
اگر کسی در جنوب شهر شاگرد ممتاز بود، در محله او را به عنوان یک فرد خنگ و کودن تلقی می کردند و با اطلاق عناوینی مثل «بچه خر خون» یا «بچه مثبت» او را به حاشیه می راندند به طوری که آن فرد برای باقی ماندن در اجتماع مجبور میشد هر از چند گاهی عملی منفی یا بزهکاری انجام دهد تا او را آدم حساب کنند. در غیر این صورت او را فردی بی عرضه می شناختند که اگر کمی بی دست و پا و مظلوم بود او را انگشت و سپس فرار می کردند. اگر خیلی مظلوم و بی دست و پا بود، فرار هم نمی کردند، همانجا می ایستادند و می خندیدند. مواردی هم بود که حتی راه را بر او می بستند تا بیشتر انگولکش کنند و بیشتر بخندند. نکته لازم به ذکر این است که من شاگرد ممتاز بودم اما بی دست و پا نبودم! با این حال چند باری که یک دستم سطل ماست و دست دیگرم نان بود، مورد هجوم چریکی دست اندازان قرار گرفتم که هر بار نان و سطل را به زمین انداختم و فرد خاطی را تعقیب و دست به مقابله به مثل زدم.
پُر کردن لاتی، دادن سینه به جلو، پرانتز کردن دست ها و پاها، کلفت کردن صدا از ویژگی های جسمی و ابراز تمایل دائمی به نزاع، توانایی تک چرخ زدن، سر پا شاشیدن و عرق سگی خوردن به صورت سِک از ویژگی های شخصیتی بلوغ فکری در پایین شهر بود و احتمالاً همچنان نیز هست.
احتمالاً عده ای ادعا کنند آن چیزی که باعث افتخار است، مرام و معرفت و صفا و صمیمیتی است که در بین اهالی جنوب شهر جاری و ساری است.
آمار تکان دهنده و خیره کننده خفت گیری، کیف قاپی، ضبط دزدی، دزدیدن باتری ماشین، دزدیدن چرخ ماشین، دزدیدن کل ماشین، سرقت از منزل، دزدیدن کفشها در روضه اباعبدالله و مساجد، مشاجره لفظی و فیزیکی، چاقوکشی و فحاشی با حداکثر دسیبل، شاید از سر مرام و معرفتِ زیادی باشد اما از سر معرفت هرگز!
مسخره کردن افراد دیوانه، تف کردن کف خیابان، فین کردن در انظار عمومی و مالیدنِ آن به درخت و دیوار، راه انداختن دعوا به دلیل چشم تو چشم شدن به مدت بیش از سه ثانیه و دست انداختن معلولان جسمی نیز ممکن است از صفا و صمیمیت بیش از حدی باشد که در محله ما و جنوب شهر وجود دارد.
اینها تنها گوشه ای از آداب و سنت هایی است که در مناطق جنوبی شهر نه تنها امری مذموم نیست بلکه به عنوان هنجار تلقی می شود و جزء «بایدهای» اجتماعی است.
از رسوم معمول دیگر، اعلام و تبلیغ عقاید مذهبی و سیاسی بر روی شیشه عقب، کاپوت خودرو و طلق جلوی موتورها است که من بارها نسبت به اشتباه بودن این کار تذکر داده ام. زیرا پرندگان و حتی «یاکریم»ها که از مقربین درگاهی الهی هستند هنگام تخلیه روده بزرگشان، بین خودروهای ایدئولوژیک زده و سکولار فرقی قائل نمی شوند و همه وسایل نقلیه را به یک چشم می بینند و بدین ترتیب ممکن است آنهایی که از سر ارادت، عقیده شان را روی شیشه ماشین شان منعکس کرده اند با دست خودشان به عقایدشان توهین کنند!
{ادامه دارد}
کتک زدن مزاحمین خواهرِ خود و مزاحمت برای خواهر دیگران از مانیفست های اصلی بچه های جنوب شهر بود و شاید هنوز هم باشد که دوستانِ مفتخر می توانند به آن افتخار کنند.
نکته پایانی و مهم این است که اکثر بازیگران، ورزشکاران و آدم های مشهوری که به جنوب شهری بودنشان افتخار می کنند، در حال حاضر در بالای شهر یا حداقل مرکز شهر سکونت دارند!
نکته پایانی و مهم این است که اکثر بازیگران، ورزشکاران و آدم های مشهوری که به جنوب شهری بودنشان افتخار می کنند، در حال حاضر در بالای شهر یا حداقل مرکز شهر سکونت دارند!
Forwarded from رحیم رسولی
شب به خیر استاد
عذر می خواهم که بی موقع مزاحم می شوم
قصد دارم شعر بنویسم
در فضای هر چه بادا باد از بیداد
با زبان غیر مغضوبی !
چند روزی می شود اما
لنگ مشتی قافیه هستم برای واژه ی بهنام محجوبی
پنج شش تایی نوشتم خط زدم دیدم
قافیه های سیاسی دردسر سازند
مثل آشوبی و سرکوبی
مثل کروبی و مثل آب نبات چوبی
آب نبات البته تای ش ساقط است استاد می دانم
مشکل من فعلا این ها نیست
یک طرف این یای وحدت
یا یکی دیگر که یادم نیست
یک طرف هم قافیه که ...
بگذریم
خوبی؟
https://telegram.me/khertenagh
عذر می خواهم که بی موقع مزاحم می شوم
قصد دارم شعر بنویسم
در فضای هر چه بادا باد از بیداد
با زبان غیر مغضوبی !
چند روزی می شود اما
لنگ مشتی قافیه هستم برای واژه ی بهنام محجوبی
پنج شش تایی نوشتم خط زدم دیدم
قافیه های سیاسی دردسر سازند
مثل آشوبی و سرکوبی
مثل کروبی و مثل آب نبات چوبی
آب نبات البته تای ش ساقط است استاد می دانم
مشکل من فعلا این ها نیست
یک طرف این یای وحدت
یا یکی دیگر که یادم نیست
یک طرف هم قافیه که ...
بگذریم
خوبی؟
https://telegram.me/khertenagh
درود به خلاقیت ساسیمانکن
و سخنی با عقبماندههای عقبافتاده!
محمدرضا ستوده
آنهایی که نگرانند بچههایشان با دیدن ویدئو کلیپ ساسیمانکن منحرف شوند، قبل از هر چیز اولاً؛ زر میزنند.
باز هم سندروم "پاک جلوه دادن خویشتن"، "مطهرنمایی" و "آفتاب مهتاب ندیدگی" ایرانیها گل کرد و بوی متعفن آن کشور را از جا برداشت.
درست مثل زمانی که اصرار دارند بار اولشان است و دارند درد میکشند یا وقتی که اصرار دارند حتماً میخواهند با دختر باکره ازدواج کنند چون خودشان باکره هستند!
مطمئن باشید نیوشا ضیغمی که نسبت به پخش این کلیپ ابراز نگرانی کرده، بیشتر از هر کسی محصولات "جانی سینز" را دنبال کرده و میکند.
اگر منحرف نشدن بچههایتان برایتان مهم است اول از همه نباید بگذارید آنها به مدرسه بروند چون هر معلم پرورشی و هر معلم دینی یک سعید طوسی بالقوه هستند که بچهها را تهدید میکنند!
دوم؛ الکسیس تگزاس یک انسان محترم و آزاد است که حق دارد در هر ویدئو کیلپ یا فیلمی بازی کند. اگر شما یا فرزندتان با دیدن موزیکویدئوی ساسیمانکن منحرف میشوید، خب به درک! تنظیمات خانوادگی شما مشکل دارد. انسانهای عادی با دیدن فیلم پورن تحریک میشوند نه با دیدن موزیکویدئو!
سعی کنید وقتی این کلیپ را دیدید، بعد از آن جلوی خودتان را بگیرید و به سایت پورن هاپ مراجعه نکنید.
سوم؛ اصلاً مگر بچههای شما الکسیس تگزاس را میشناسند؟ الکسیس تگزاس با زنهای دیگری که در کلیپها هستند برایشان چه فرقی میکند؟
اگر میشناسند و با دیدن این کلیپ داغ دلشان تازه شده، پس خیلی وقت است کار از کار گذشته و شما با این بچه تربیت کردنتان ریدهاید! (البته از زاویه دید خودتان)
چهارم؛ ساسیمانکن آزاد است که از همه افراد عالم برای حضور در کلیپ خود دعوت کند.
پنجم؛ آن زمانی که آرش در ویدئوکلیپ خود از "آیلار" استفاده کرد کجا بودید؟ شمایی که امروز به حضور الکسیس تگزاس در ویدئوکلیپ ساسیمانکن اعتراض میکنید همانهایی هستید که وقتی شنیدید آیلار فیلم پورن هم بازی کرده، آن فیلم را پیدا کرده و سپس از دستتان و دستمال کاغذی استفاده کردید! وگرنه کسی که این راه نرفته باشد، تصور نمیکند که دیگران با دیدن یک ویدئو کلیپ شاد به انحراف کشیده شوند.
شما مومنانی هستید که دیگران را به کیش خود پندارید و در کمال بیمعرفتی رطب میخورید و منع رطب میکنید!
ششم؛ این چند ثانیه از کار اخیر ساسیمانکن(سمیه) بسیار خلاقانه، تمیز، جذاب و بینقص بود و تیر سه شعبهای بود بر قلبِ ایمان، تقوا و عملصالح.
امیدوارم کیهان کلهر آن را موسیقی غیر جدی و مبتذل اعلام نکند!
و سخنی با عقبماندههای عقبافتاده!
محمدرضا ستوده
آنهایی که نگرانند بچههایشان با دیدن ویدئو کلیپ ساسیمانکن منحرف شوند، قبل از هر چیز اولاً؛ زر میزنند.
باز هم سندروم "پاک جلوه دادن خویشتن"، "مطهرنمایی" و "آفتاب مهتاب ندیدگی" ایرانیها گل کرد و بوی متعفن آن کشور را از جا برداشت.
درست مثل زمانی که اصرار دارند بار اولشان است و دارند درد میکشند یا وقتی که اصرار دارند حتماً میخواهند با دختر باکره ازدواج کنند چون خودشان باکره هستند!
مطمئن باشید نیوشا ضیغمی که نسبت به پخش این کلیپ ابراز نگرانی کرده، بیشتر از هر کسی محصولات "جانی سینز" را دنبال کرده و میکند.
اگر منحرف نشدن بچههایتان برایتان مهم است اول از همه نباید بگذارید آنها به مدرسه بروند چون هر معلم پرورشی و هر معلم دینی یک سعید طوسی بالقوه هستند که بچهها را تهدید میکنند!
دوم؛ الکسیس تگزاس یک انسان محترم و آزاد است که حق دارد در هر ویدئو کیلپ یا فیلمی بازی کند. اگر شما یا فرزندتان با دیدن موزیکویدئوی ساسیمانکن منحرف میشوید، خب به درک! تنظیمات خانوادگی شما مشکل دارد. انسانهای عادی با دیدن فیلم پورن تحریک میشوند نه با دیدن موزیکویدئو!
سعی کنید وقتی این کلیپ را دیدید، بعد از آن جلوی خودتان را بگیرید و به سایت پورن هاپ مراجعه نکنید.
سوم؛ اصلاً مگر بچههای شما الکسیس تگزاس را میشناسند؟ الکسیس تگزاس با زنهای دیگری که در کلیپها هستند برایشان چه فرقی میکند؟
اگر میشناسند و با دیدن این کلیپ داغ دلشان تازه شده، پس خیلی وقت است کار از کار گذشته و شما با این بچه تربیت کردنتان ریدهاید! (البته از زاویه دید خودتان)
چهارم؛ ساسیمانکن آزاد است که از همه افراد عالم برای حضور در کلیپ خود دعوت کند.
پنجم؛ آن زمانی که آرش در ویدئوکلیپ خود از "آیلار" استفاده کرد کجا بودید؟ شمایی که امروز به حضور الکسیس تگزاس در ویدئوکلیپ ساسیمانکن اعتراض میکنید همانهایی هستید که وقتی شنیدید آیلار فیلم پورن هم بازی کرده، آن فیلم را پیدا کرده و سپس از دستتان و دستمال کاغذی استفاده کردید! وگرنه کسی که این راه نرفته باشد، تصور نمیکند که دیگران با دیدن یک ویدئو کلیپ شاد به انحراف کشیده شوند.
شما مومنانی هستید که دیگران را به کیش خود پندارید و در کمال بیمعرفتی رطب میخورید و منع رطب میکنید!
ششم؛ این چند ثانیه از کار اخیر ساسیمانکن(سمیه) بسیار خلاقانه، تمیز، جذاب و بینقص بود و تیر سه شعبهای بود بر قلبِ ایمان، تقوا و عملصالح.
امیدوارم کیهان کلهر آن را موسیقی غیر جدی و مبتذل اعلام نکند!
نامه سرگشاده سید محمد خاتمی
در دفاع از عملکرد جریان اصلاحات
به نام معبودی که زیباست
و زیبایی را دوست دارد
محضر ملت شریف و بزرگوار ایران
در ایام اخیر حملات گسترده و ناجوانمردانهای نسبت به عملکرد جریان اصلاحات صورت میگیرد که مقصود از آن بیثمر جلوه دادن و در نهایت مرگ سیاسی و اجتماعی این جریان اصیل است.
لذا لازم میدانم نه به عنوان رهبر، بلکه به عنوان عضو کوچکی از این جرگه فکری از کارنامه ۲۳ ساله اصلاحات در ایران دفاع کنم و فرازهایی از تاثیرات آن را بازگو نمایم.
اگر امروز میبینید که دختران به بلوغ رسیده در برنامه عصر جدید آزادانه از روی هم مَلّق میزنند و پاهایشان را به صورت ۱۸۰ درجه باز میکنند از تاثیرات مویرگی و حرکت گام به گامی است که جنبش اصلاحات ایران تحت لوای مردم سالاری دینی طی ۲۳ سال به پیش برده و برای هر درجه از این ۱۸۰ درجه خوندل خورده است.
امیدوارم دهان و قلم آنهایی که این روزها به اصلاحات میتازند و آن را بیبازده و ساکن تلقی میکنند بسته شده و حقانیت راهی که من،حسین مرعشی، محمدعلی ابطحی، مصطفی تاجزاده، جواد امام و الیاس حضرتی در پیش گرفتهایم بر همگان ثابت شده باشد.
و منالله توفیق
سیدمحمد خاتمی
با تشکر
محمدرضا ستوده
در دفاع از عملکرد جریان اصلاحات
به نام معبودی که زیباست
و زیبایی را دوست دارد
محضر ملت شریف و بزرگوار ایران
در ایام اخیر حملات گسترده و ناجوانمردانهای نسبت به عملکرد جریان اصلاحات صورت میگیرد که مقصود از آن بیثمر جلوه دادن و در نهایت مرگ سیاسی و اجتماعی این جریان اصیل است.
لذا لازم میدانم نه به عنوان رهبر، بلکه به عنوان عضو کوچکی از این جرگه فکری از کارنامه ۲۳ ساله اصلاحات در ایران دفاع کنم و فرازهایی از تاثیرات آن را بازگو نمایم.
اگر امروز میبینید که دختران به بلوغ رسیده در برنامه عصر جدید آزادانه از روی هم مَلّق میزنند و پاهایشان را به صورت ۱۸۰ درجه باز میکنند از تاثیرات مویرگی و حرکت گام به گامی است که جنبش اصلاحات ایران تحت لوای مردم سالاری دینی طی ۲۳ سال به پیش برده و برای هر درجه از این ۱۸۰ درجه خوندل خورده است.
امیدوارم دهان و قلم آنهایی که این روزها به اصلاحات میتازند و آن را بیبازده و ساکن تلقی میکنند بسته شده و حقانیت راهی که من،حسین مرعشی، محمدعلی ابطحی، مصطفی تاجزاده، جواد امام و الیاس حضرتی در پیش گرفتهایم بر همگان ثابت شده باشد.
و منالله توفیق
سیدمحمد خاتمی
با تشکر
محمدرضا ستوده
Forwarded from رحیم رسولی
سال نو
مال تو
سال جدید
واسه یه مشت ندید بدید
سال تازه
قصه ش درازه
اگه دوباره دیدمت حرف می زنیم
فعلا ...
با اجازه
https://telegram.me/khertenagh
مال تو
سال جدید
واسه یه مشت ندید بدید
سال تازه
قصه ش درازه
اگه دوباره دیدمت حرف می زنیم
فعلا ...
با اجازه
https://telegram.me/khertenagh