گفتم كه با فراق مدارا كنم، نشد
يك روز را بدون تو فردا كنم، نشد
در شعر شاعران همه گشتم كه مصرعى
در شأن چشم هاى تو پيدا كنم، نشد
شاعر شدم كه با قلم ساحرانه ام
در قاب شعر، عشق تو را جا كنم، نشد
🌿
يك روز را بدون تو فردا كنم، نشد
در شعر شاعران همه گشتم كه مصرعى
در شأن چشم هاى تو پيدا كنم، نشد
شاعر شدم كه با قلم ساحرانه ام
در قاب شعر، عشق تو را جا كنم، نشد
🌿
از تمنای نگاهم تا نگاهش نقطه چین....
آرزوی بوسه تا میل گناهش نقطه چین....
در دل هر نقطه چینی صد هزاران راز و رمز
چشم من مانده به در، تا پیچ راهش نقطه چین.....
عشق میخواهد دلم شعر و شراب و نقطه چین......
از نوک انگشت او تا روی ماهش نقطه چین........
حرفهای ناتمامت نقطه چینی تا خداست
از سکوت قلب من تا سوز آهش نقطه چین......
دکمه پیراهن او نقطه چین تا شرم من
از دلم تا برق چشمان سیاهش نقطه چین.....
داغ بوسه اشتباها خورد بر لبهای او
از خطای دید من تا اشتباهش نقطه چین....
🌿
آرزوی بوسه تا میل گناهش نقطه چین....
در دل هر نقطه چینی صد هزاران راز و رمز
چشم من مانده به در، تا پیچ راهش نقطه چین.....
عشق میخواهد دلم شعر و شراب و نقطه چین......
از نوک انگشت او تا روی ماهش نقطه چین........
حرفهای ناتمامت نقطه چینی تا خداست
از سکوت قلب من تا سوز آهش نقطه چین......
دکمه پیراهن او نقطه چین تا شرم من
از دلم تا برق چشمان سیاهش نقطه چین.....
داغ بوسه اشتباها خورد بر لبهای او
از خطای دید من تا اشتباهش نقطه چین....
🌿
تو هم خنجر بزن ، من زخم کاری دوست دارم
شبیه موزہ هایم ، یادگاری دوست دارم
شکوہ بیستون هستم که از تکرارها خستهم
بیا فرهاد شو ، من کندہکاری دوست دارم
فقط لج می کنی ، من عاشق این کارها هستم
گلم ! من شاعرم ناسازگاری دوست دارم
تو دعوت نیستی در خلوتم اما بیا گاهی
بیا که میهمان افتخاری دوست دارم
🌿
شبیه موزہ هایم ، یادگاری دوست دارم
شکوہ بیستون هستم که از تکرارها خستهم
بیا فرهاد شو ، من کندہکاری دوست دارم
فقط لج می کنی ، من عاشق این کارها هستم
گلم ! من شاعرم ناسازگاری دوست دارم
تو دعوت نیستی در خلوتم اما بیا گاهی
بیا که میهمان افتخاری دوست دارم
🌿
شب كه شد تاری بياور ، يك بغل آواز هم
شور تحرير «بنان» را ، پنجهی «شهناز» هم
شب كه شد ، سكر تمنای تو بيرون ميزند
از خم سربسته و از شيشههای باز هم
🌿
شور تحرير «بنان» را ، پنجهی «شهناز» هم
شب كه شد ، سكر تمنای تو بيرون ميزند
از خم سربسته و از شيشههای باز هم
🌿
شب كه شد ، آوازی از ديوان شمس الدين خوش است
دست و پا ياری كند ، رقصی شلنگ انداز هم
خواستم يك لحظه از ياد تو بگريزم ولی
نام تو تكرار می شد در صدای ساز هم
مستی نامت عجب عقل از سرم انداخته
چون هراسم نیست از اين شهر پر سرباز هم ...
🌿
دست و پا ياری كند ، رقصی شلنگ انداز هم
خواستم يك لحظه از ياد تو بگريزم ولی
نام تو تكرار می شد در صدای ساز هم
مستی نامت عجب عقل از سرم انداخته
چون هراسم نیست از اين شهر پر سرباز هم ...
🌿
خواستم نوح شوم موج غمت غرقم کرد
کشتیام را شب طوفانی گرداب گرفت
کی به انداختن سنگ پیاپی در آب
ماه را میشود از حافظهی آب گرفت؟
🌿
کشتیام را شب طوفانی گرداب گرفت
کی به انداختن سنگ پیاپی در آب
ماه را میشود از حافظهی آب گرفت؟
🌿
وقت رفتن ، پشت سر آهسته تر در را ببند
از غمت تنها نه من ، دیوار میریزد به هم ...
🌿
از غمت تنها نه من ، دیوار میریزد به هم ...
🌿
بی تو مهتاب شبی کوچهی تکراری را
رفتم و باز به یادت همه اشعاری را
که شبانگاه به نام تو سرودم خواندم
و در آن ظلمت شب پاکت سیگاری را
دود میکردم و با حلقه ی خاکستریش
می کشیدم شب و تنهایی و بیداری را
یادم آمد که شبی دست من و دستانت
رسم کردند چلیپای وفاداری را
آسمان محو غزلخوانی ما بود ، ولی
ابر و باد و مه و خورشید ، ستمکاری را...
سالها رفته ، ولی شاعر تنها هر شب
می رود تا ته آن کوچه ی تکراری را ...
🌿
رفتم و باز به یادت همه اشعاری را
که شبانگاه به نام تو سرودم خواندم
و در آن ظلمت شب پاکت سیگاری را
دود میکردم و با حلقه ی خاکستریش
می کشیدم شب و تنهایی و بیداری را
یادم آمد که شبی دست من و دستانت
رسم کردند چلیپای وفاداری را
آسمان محو غزلخوانی ما بود ، ولی
ابر و باد و مه و خورشید ، ستمکاری را...
سالها رفته ، ولی شاعر تنها هر شب
می رود تا ته آن کوچه ی تکراری را ...
🌿
چترم را
کنار ایستگاهی در مه
جا گذاشته ام
خیس و خسته آمده ام
و حالا
شاعر که نه
بارانم !
🌿
کنار ایستگاهی در مه
جا گذاشته ام
خیس و خسته آمده ام
و حالا
شاعر که نه
بارانم !
🌿
بنشین و تماشا کن از این فاصله من را
فوارهام ، افتادن من نیز قشنگ است
بنشین و ببین زردم و نارنجی و قرمز
پاییز همین است ، غمانگیز قشنگ است...
🌿
فوارهام ، افتادن من نیز قشنگ است
بنشین و ببین زردم و نارنجی و قرمز
پاییز همین است ، غمانگیز قشنگ است...
🌿