دلدادگی بدونِ تو کامل نمی شود
دیگر شبیه چشم تو نازل نمی شود
هی میخورم سکندری و بی حواسیام
فریاد می زند که دلم دل نمی شود
تو یک قدم بیا سوی من، من دوصد قدم
چیزی جز این ز عشق که حاصل نمی شود
لبریزِ لذت ست ز لبهایت استکان
هر مزه ای که چایی با هل نمی شود
در لحظه لحظه ی شب و روزم نشسته ای
این " من" دقیقه ای ز تو غافل نمی شود
دیوانگی ست آنچه که در" من" به جوشش ست
با وعده و وعید هم عاقل نمی شود
#فاطمه_مقدم
دیگر شبیه چشم تو نازل نمی شود
هی میخورم سکندری و بی حواسیام
فریاد می زند که دلم دل نمی شود
تو یک قدم بیا سوی من، من دوصد قدم
چیزی جز این ز عشق که حاصل نمی شود
لبریزِ لذت ست ز لبهایت استکان
هر مزه ای که چایی با هل نمی شود
در لحظه لحظه ی شب و روزم نشسته ای
این " من" دقیقه ای ز تو غافل نمی شود
دیوانگی ست آنچه که در" من" به جوشش ست
با وعده و وعید هم عاقل نمی شود
#فاطمه_مقدم
از درگه این دل به تـو ای عشـق سـلام است
گـوینــد که دلـدادگیـت جــرم و حـرام است
افســرده و دلگیـرم از ایـن چــرخ بــد اختـر
هـر جا که روم جـور و ستـم حـد تمام است
احساس قشنگی است به عـشق تو سـرودن
گویاشب شعراست وغزل،باده به جام است
هرجا که تو باشی همه ی عشق همانجاست
هـم صحبتـی تــو صنـما عـیش مـدام است
از سـاقی و میخـانـه و سـاغر چـه نــویـسم
در چـشـم خمـار تو همـی بـاده بـکام اسـت
در میکــده ی عــشـق اگـر سـجـده کـنـد یار
شـیرین تر از اندیشـه دیریـنه ی خام است
بحثی است میان دل و عقل در شب مستی
عاقل چـه کسی باشد و دیـوانـه کدام است
آن بــاده کــه از جـام لبـانـت بــه دل افـتـاد
آرامـش جان است ، ولی، دانـه ی دام اسـت
در خـــانـه ی مستــانـه قــدم رنجـه بفـرمــا
چـــون کلـبه ی مــا مـنزل یـاران بـنام است
آن زلــف پریشـی کـه ز رخــسـاره گــرفـتی
چون قرص قمـر در شب تار و لب بام است
گل کــرده غـزل در شب شعـر و دل شـاعـر
در وادی دلـــدادگی و غـرق کـــــلام است
ایـن حـال پـریشـانـم و دلخــون ز دو عـالـم
دلخوش به نگاه تو و یک حسن ختام است
علی_فعله_گری
گـوینــد که دلـدادگیـت جــرم و حـرام است
افســرده و دلگیـرم از ایـن چــرخ بــد اختـر
هـر جا که روم جـور و ستـم حـد تمام است
احساس قشنگی است به عـشق تو سـرودن
گویاشب شعراست وغزل،باده به جام است
هرجا که تو باشی همه ی عشق همانجاست
هـم صحبتـی تــو صنـما عـیش مـدام است
از سـاقی و میخـانـه و سـاغر چـه نــویـسم
در چـشـم خمـار تو همـی بـاده بـکام اسـت
در میکــده ی عــشـق اگـر سـجـده کـنـد یار
شـیرین تر از اندیشـه دیریـنه ی خام است
بحثی است میان دل و عقل در شب مستی
عاقل چـه کسی باشد و دیـوانـه کدام است
آن بــاده کــه از جـام لبـانـت بــه دل افـتـاد
آرامـش جان است ، ولی، دانـه ی دام اسـت
در خـــانـه ی مستــانـه قــدم رنجـه بفـرمــا
چـــون کلـبه ی مــا مـنزل یـاران بـنام است
آن زلــف پریشـی کـه ز رخــسـاره گــرفـتی
چون قرص قمـر در شب تار و لب بام است
گل کــرده غـزل در شب شعـر و دل شـاعـر
در وادی دلـــدادگی و غـرق کـــــلام است
ایـن حـال پـریشـانـم و دلخــون ز دو عـالـم
دلخوش به نگاه تو و یک حسن ختام است
علی_فعله_گری
Forwarded from ❤Heydar❤
عکسی که بعد از ۳۱ سال اجازه انتشار یافت!
شب عملیات رمضان پشت میدان مین، رزمندهها زمینگیر میشوند از ۱۵۰ نفر داوطلب ۲۰ نفر انتخاب میشوند با گذشتن از میدان مین راه عبور بقیه باز شود. ۲۰ نفر نوبتی روی زمین غلت میزنند تا راه باز شود! این عکس، صبحِ همان شب است.!! اینها که در این عکس اینگونه آرام خوابیدهاند و اینگونه معصومانه سر را بر زمین گذاشتهاند نه نان خواستند و نه نام. شرمشان باد، کسانی که با اختلاس، دزدی و رانتخواری ،پارتی بازی فساد و...به خون راه شهیدان خیانت کردند و میکنند.
شب عملیات رمضان پشت میدان مین، رزمندهها زمینگیر میشوند از ۱۵۰ نفر داوطلب ۲۰ نفر انتخاب میشوند با گذشتن از میدان مین راه عبور بقیه باز شود. ۲۰ نفر نوبتی روی زمین غلت میزنند تا راه باز شود! این عکس، صبحِ همان شب است.!! اینها که در این عکس اینگونه آرام خوابیدهاند و اینگونه معصومانه سر را بر زمین گذاشتهاند نه نان خواستند و نه نام. شرمشان باد، کسانی که با اختلاس، دزدی و رانتخواری ،پارتی بازی فساد و...به خون راه شهیدان خیانت کردند و میکنند.
Forwarded from باران
گیرم که در قمار محبت ضرر کنم
باید که از شکست نترسم، خطر کنم
دیدارِ آخر است، کمی بیشتر بمان
میخواستم که دردِدلی مختصر کنم
فرزند آدمم که زِ سیبی گذر نکرد
پس من چگونه از لبِ سرخت حذر کنم؟
از من عبور کردی و حالا تمامِ عمر
باید کنارِ خاطرههای تو سر کنم
هر جایِ شهر یادِ تو را زنده میکند
راهی نمانده! باید از اینجا سفر کنم
#مجید_ترکابادی
باید که از شکست نترسم، خطر کنم
دیدارِ آخر است، کمی بیشتر بمان
میخواستم که دردِدلی مختصر کنم
فرزند آدمم که زِ سیبی گذر نکرد
پس من چگونه از لبِ سرخت حذر کنم؟
از من عبور کردی و حالا تمامِ عمر
باید کنارِ خاطرههای تو سر کنم
هر جایِ شهر یادِ تو را زنده میکند
راهی نمانده! باید از اینجا سفر کنم
#مجید_ترکابادی
Forwarded from شعر روح
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌸برخیز بروی صبح ، لبخند بزن
💗دل را به امید و نور پیوند بزن
🌸در خلوت عاشقانه جان را گره ای
💗با رشته ی مهرِ یارِ دلبند بزن
🌸ما دل به رخ نگار خود باخته ایم
💗بر شاخه ی عشق آشیان ساخته ایم
🌸بر دامن تیره ی شب تار و سیاه
💗طرحی ز طلوع مهر انداخته ایم
محسن_خانچی
🌸ســلام وادب
صبح قشنگتون بخیر
یکشنبه تان
زیبا و پربرکت 🌸
❀🔳•❀🌺❀•🔳❀
💗دل را به امید و نور پیوند بزن
🌸در خلوت عاشقانه جان را گره ای
💗با رشته ی مهرِ یارِ دلبند بزن
🌸ما دل به رخ نگار خود باخته ایم
💗بر شاخه ی عشق آشیان ساخته ایم
🌸بر دامن تیره ی شب تار و سیاه
💗طرحی ز طلوع مهر انداخته ایم
محسن_خانچی
🌸ســلام وادب
صبح قشنگتون بخیر
یکشنبه تان
زیبا و پربرکت 🌸
❀🔳•❀🌺❀•🔳❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این خانم خوش صدا، مستانه نوه دختری بانوی آواز ایران، زنده یاد مرضیه می باشد!
بانو مرضیه دختری داشت به نام هنگامه که با پسر رحیم خرم، صاحب و مالک پارک خرم تهران، ازدواج کرد که هنگامه از حسین خرم صاحب فرزند دختری شد به نام مستانه، که الحق با این صدا نوه شایسته مرضیه است و قابت کرد خون مادربزرگش در رگهایش جریان دارد!
البته هنگامه عمر کوتاهی داشت و خیلی زود از این دنیا رفتند، گوش کنید و لذت ببرید👌صدایش شبیه به صدای بانو مرضیه است! افسوس که کمتر اجازه خواندن پیدا می کند!
بانو مرضیه دختری داشت به نام هنگامه که با پسر رحیم خرم، صاحب و مالک پارک خرم تهران، ازدواج کرد که هنگامه از حسین خرم صاحب فرزند دختری شد به نام مستانه، که الحق با این صدا نوه شایسته مرضیه است و قابت کرد خون مادربزرگش در رگهایش جریان دارد!
البته هنگامه عمر کوتاهی داشت و خیلی زود از این دنیا رفتند، گوش کنید و لذت ببرید👌صدایش شبیه به صدای بانو مرضیه است! افسوس که کمتر اجازه خواندن پیدا می کند!
شعری در وصف حال این روزهای ایران::
جای آن دارد که ریزد ، خون ز چشم روزگار ،
در عزایِ کشورِ دارا و خاک مازیار ،
میهنِ بَرزین و خاکِ بَرمَک و مُلکِ قُباد ،
کشور آذرگُشَسب و سرزمین شهریار ،
پایگاه پاکدینان ، مَأمَنِ آزادگان ،
سرزمین رستم و جولانگهِ اسفندیار ،
مسکن ابن مقفع ، جایگاه بوعلی ،
پرورشگاه سنایی ، معرفت را پود و تار ،
مَهدِ بو مسلم ، که از شمشیر و از تدبیر او ،
در کف عباسیان آمد ، زِمام اختیار ،
بیشهی یعقوب لیث ، آن شیر میدانهای جنگ ،
آنکه نامش هست تا ، پایان عالم استوار ،
زادگاه سربداران ، کز پِیِ کسب شرف ،
از وطن کردند اقوام مغول را تار و مار ،
یا رب این ایرانِ من ، با آنهمه فَرُّ و شُکوه ،
این همای جاودان ، با آنهمه عز و وقار ،
اینچنین پر بسته و دلخسته و زار و نژند ،
همجنان افسرده و پژمرده و زار و نزار ،
ای زبانم لال گردد ، نام فردوسی خفیف ،
ای دو چشمم کور افتد ، نام حافظ زِاعتِبار ،
شاه مردی رفت و در دنبالش آمد گُندِه دزد ،
تاجداری رفت و آمد در پِیَش عمامه دار ،
چکمه پوشی رفت و آمد بعد از آن نعلین پوش ،
شهسواری رفت و آمد در پیِ او خر سوار ،
هر طرف دستار میبینی ، رُسَن اندر رُسَن ،
هر طرف عمامهها یابی ، قطار اندر قطار ،
اِشکَمِ این لاشه خورها ، کِی بُوَد سیری پذیر ،
کِی بُوَد در کار این دَستار بندان بند و بار ،
در لباس دین ، ولی این عده ی دنیا پرست ،
در پیِ تاراج ملت ، بدتر از قوم تتار ،
بهر تقسیم غنائم ، با هم اندر کِشمَکِش ،
بهرِ توزیع مَناصِب ، با هم اندر گیر و دار ،
نغمه ی وا محنتا ، گردیده از هر سو بلند ،
بانگِ واویلا به گوش آید ، ز هر شهر و دیار ،
تیر بارانهای دائم ، بر خلاف حُکم شرع ،
کُشت و کُشتارِ مداوم ، عَکسِ اَمرِ کردگار ،
ابلهی بر ملک خوزستان ، زَنَد دیوانه وش ،
احمقی در خاک کردستان ، کُشَد دیوانه وار ،
اینهمه آدمکشی ، با نام اسلام ، ای دریغ ،
اینهمه غارتگری ، با نام اسلام ، ای هوار ،
نیستند ایرانی اینها ، از عرب هم بدترند ،
چون عرب را باشد از فرهنگ ایران افتخار ،
دوستی هاشان بود با خصم ایرانی عیان ،
دشمنی هاشان بود با خلق ایران آشکار ،
فَرِّ یزدانی خِرد ، بر فرقشان مانند پُتک ،
پرچم ایران رود در چشمشان مانند خار ،
گشته بوعمار و بوهانی و صدها گَند بو ،
جانشین بویه و سیبویه و آل زیار ،
ارزش ریش این زمان در دیده بیرون از حساب ،
قیمت پشم این زمان در دیده بیرون از شمار ،
بینم آن روزی ، که آید نوبت مُلا کُشی ،
میکند آخوند بی نعلین ، از هر سو فرار ،
ابلهان را محفل است ، این یا بود دارالشیوخ ،
خبرگان را مجلس است ، این یا بود بیت الحمار ،
کسب قدرت میکنند ، اما برای نَفس خویش ،
وضع قانون میکنند ، اما برای انحصار ،
کی وطن در چنگ این خودکامگان یابد سکون ؟
کی وطن در دست این نابخردان گیرد قرار ؟
ای که هستی در دیار ما ، حقیقت را ستون ،
ای که هستی تو در این کشور ، شریعت را مدار ،
ملت ایرانِ ما ، چون گوش بر فرمانِ توست ،
خلق آذربایجان ، چون باشدت فرمانگزار ،
مرد سیستانی ما ، چون تابع فرمان توست ،
قوم گیل باشد مطیع تو بلوچستان و لار ،
دشمنان خلق ایران را ز دور هم بران ،
دوستانِ ملک ایران را به گِرد هم بیار ،
نیست باکی گر که جانم را بگیرند این خسان ،
نیست پروا گر شود ، این پیکرم بالای دار ،
زانکه من جز نام ایرانی نمیآرم به لب ،
زانکه من جز بهر ایرانی نمیگویم شعار ...
جای آن دارد که ریزد ، خون ز چشم روزگار ،
در عزایِ کشورِ دارا و خاک مازیار ،
میهنِ بَرزین و خاکِ بَرمَک و مُلکِ قُباد ،
کشور آذرگُشَسب و سرزمین شهریار ،
پایگاه پاکدینان ، مَأمَنِ آزادگان ،
سرزمین رستم و جولانگهِ اسفندیار ،
مسکن ابن مقفع ، جایگاه بوعلی ،
پرورشگاه سنایی ، معرفت را پود و تار ،
مَهدِ بو مسلم ، که از شمشیر و از تدبیر او ،
در کف عباسیان آمد ، زِمام اختیار ،
بیشهی یعقوب لیث ، آن شیر میدانهای جنگ ،
آنکه نامش هست تا ، پایان عالم استوار ،
زادگاه سربداران ، کز پِیِ کسب شرف ،
از وطن کردند اقوام مغول را تار و مار ،
یا رب این ایرانِ من ، با آنهمه فَرُّ و شُکوه ،
این همای جاودان ، با آنهمه عز و وقار ،
اینچنین پر بسته و دلخسته و زار و نژند ،
همجنان افسرده و پژمرده و زار و نزار ،
ای زبانم لال گردد ، نام فردوسی خفیف ،
ای دو چشمم کور افتد ، نام حافظ زِاعتِبار ،
شاه مردی رفت و در دنبالش آمد گُندِه دزد ،
تاجداری رفت و آمد در پِیَش عمامه دار ،
چکمه پوشی رفت و آمد بعد از آن نعلین پوش ،
شهسواری رفت و آمد در پیِ او خر سوار ،
هر طرف دستار میبینی ، رُسَن اندر رُسَن ،
هر طرف عمامهها یابی ، قطار اندر قطار ،
اِشکَمِ این لاشه خورها ، کِی بُوَد سیری پذیر ،
کِی بُوَد در کار این دَستار بندان بند و بار ،
در لباس دین ، ولی این عده ی دنیا پرست ،
در پیِ تاراج ملت ، بدتر از قوم تتار ،
بهر تقسیم غنائم ، با هم اندر کِشمَکِش ،
بهرِ توزیع مَناصِب ، با هم اندر گیر و دار ،
نغمه ی وا محنتا ، گردیده از هر سو بلند ،
بانگِ واویلا به گوش آید ، ز هر شهر و دیار ،
تیر بارانهای دائم ، بر خلاف حُکم شرع ،
کُشت و کُشتارِ مداوم ، عَکسِ اَمرِ کردگار ،
ابلهی بر ملک خوزستان ، زَنَد دیوانه وش ،
احمقی در خاک کردستان ، کُشَد دیوانه وار ،
اینهمه آدمکشی ، با نام اسلام ، ای دریغ ،
اینهمه غارتگری ، با نام اسلام ، ای هوار ،
نیستند ایرانی اینها ، از عرب هم بدترند ،
چون عرب را باشد از فرهنگ ایران افتخار ،
دوستی هاشان بود با خصم ایرانی عیان ،
دشمنی هاشان بود با خلق ایران آشکار ،
فَرِّ یزدانی خِرد ، بر فرقشان مانند پُتک ،
پرچم ایران رود در چشمشان مانند خار ،
گشته بوعمار و بوهانی و صدها گَند بو ،
جانشین بویه و سیبویه و آل زیار ،
ارزش ریش این زمان در دیده بیرون از حساب ،
قیمت پشم این زمان در دیده بیرون از شمار ،
بینم آن روزی ، که آید نوبت مُلا کُشی ،
میکند آخوند بی نعلین ، از هر سو فرار ،
ابلهان را محفل است ، این یا بود دارالشیوخ ،
خبرگان را مجلس است ، این یا بود بیت الحمار ،
کسب قدرت میکنند ، اما برای نَفس خویش ،
وضع قانون میکنند ، اما برای انحصار ،
کی وطن در چنگ این خودکامگان یابد سکون ؟
کی وطن در دست این نابخردان گیرد قرار ؟
ای که هستی در دیار ما ، حقیقت را ستون ،
ای که هستی تو در این کشور ، شریعت را مدار ،
ملت ایرانِ ما ، چون گوش بر فرمانِ توست ،
خلق آذربایجان ، چون باشدت فرمانگزار ،
مرد سیستانی ما ، چون تابع فرمان توست ،
قوم گیل باشد مطیع تو بلوچستان و لار ،
دشمنان خلق ایران را ز دور هم بران ،
دوستانِ ملک ایران را به گِرد هم بیار ،
نیست باکی گر که جانم را بگیرند این خسان ،
نیست پروا گر شود ، این پیکرم بالای دار ،
زانکه من جز نام ایرانی نمیآرم به لب ،
زانکه من جز بهر ایرانی نمیگویم شعار ...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نظریه انفجار احمق ها!!
نزن بـــــاران که مــــن یاری ندارم
به این بـــــاران شــب کاری ندارم
درخــت بیدمـــو تنهـــــای تنهـــــا
به دوش شاخـــــه ها باری ندارم
نزن باران که عمری رفـــته و مـن
به دام دل گـرفـــــتاری ندارم
خیابان خیس و دل گودال غم ها
به بازارم خــــــــــریداری ندارم
نزن باران کـــــه اشـــــک دیدگانم
کویرم کـــــرد و گـــــلزاری ندارم
تمـــــام کـــــوچه غرق عطر باران
نزن باران کـــــه عـــــطاری ندارم
࿐჻ᭂ⸙❤️⸙჻ᭂ࿐
به این بـــــاران شــب کاری ندارم
درخــت بیدمـــو تنهـــــای تنهـــــا
به دوش شاخـــــه ها باری ندارم
نزن باران که عمری رفـــته و مـن
به دام دل گـرفـــــتاری ندارم
خیابان خیس و دل گودال غم ها
به بازارم خــــــــــریداری ندارم
نزن باران کـــــه اشـــــک دیدگانم
کویرم کـــــرد و گـــــلزاری ندارم
تمـــــام کـــــوچه غرق عطر باران
نزن باران کـــــه عـــــطاری ندارم
࿐჻ᭂ⸙❤️⸙჻ᭂ࿐
جای تو خالی ست!
در تنهایی هایی که مرا
تا عمیق ترین دره های بی قراری
می کشانند
جای تو خالی ست
در سردترین شبهایی
که لبخند های مهربانی را به تبعید می برند...
جای تو خالی ست
در دریغ نا مکرری
که به پایان رسیدن را فریاد می کنند
جای تو خالی ست
در هر آن نا کجایی!
که منم ...
✍️حمیدمصدق
در تنهایی هایی که مرا
تا عمیق ترین دره های بی قراری
می کشانند
جای تو خالی ست
در سردترین شبهایی
که لبخند های مهربانی را به تبعید می برند...
جای تو خالی ست
در دریغ نا مکرری
که به پایان رسیدن را فریاد می کنند
جای تو خالی ست
در هر آن نا کجایی!
که منم ...
✍️حمیدمصدق
#دعای_امروز
پروردگارا:
بلاها و اتفاقات تلخ
را از مردمان
سرزمینم،و از همه
بندگانت دور گردان
الهی
سلامتی و شادی را
مهمان دائمی دلهای
همه گردان
سلام صبحتون بخیر
پروردگارا:
بلاها و اتفاقات تلخ
را از مردمان
سرزمینم،و از همه
بندگانت دور گردان
الهی
سلامتی و شادی را
مهمان دائمی دلهای
همه گردان
سلام صبحتون بخیر
حسرتینده. گؤزلیم. قالماقیمین. لذتی وار
محنتینده. آلیشیب. یانماقیمین. لذتی وار
بُت پرسلرکیمی.هی سجده. قئلام گول یوزونه
بونو بیل من سنی بُت سانماقیمین لذتی وار
غم. هیجرینده. یانام. من.سنی. مندن سورالار
سنی من اوندا. گولوم. دانماقیمین. لذتی وار
یولونون اوسته دورام قیشدا منی شاختا ویرا
او. کولکلیده. سنه. دونماقیمین. لذتی وار
من دونم. بیر. آغاجا. بالتاچیلار. بالتالییا
یولوندا بیل. گؤزلیم سئنماقیمین. لذتی وار
من یانام شمع کیمین سن پیله ماخ ماهناسینا
اللرینده. بیلیرم. سؤنماقیمین. لذتی وار
سن قیزیل گول اولاسان منده کی بولبول
قوینونا. اوندا سنین. قونماقیمین. لذتی وار
#ناشناس
محنتینده. آلیشیب. یانماقیمین. لذتی وار
بُت پرسلرکیمی.هی سجده. قئلام گول یوزونه
بونو بیل من سنی بُت سانماقیمین لذتی وار
غم. هیجرینده. یانام. من.سنی. مندن سورالار
سنی من اوندا. گولوم. دانماقیمین. لذتی وار
یولونون اوسته دورام قیشدا منی شاختا ویرا
او. کولکلیده. سنه. دونماقیمین. لذتی وار
من دونم. بیر. آغاجا. بالتاچیلار. بالتالییا
یولوندا بیل. گؤزلیم سئنماقیمین. لذتی وار
من یانام شمع کیمین سن پیله ماخ ماهناسینا
اللرینده. بیلیرم. سؤنماقیمین. لذتی وار
سن قیزیل گول اولاسان منده کی بولبول
قوینونا. اوندا سنین. قونماقیمین. لذتی وار
#ناشناس