The future belongs to those who believe in the beauty of their dreams
آینده به کسانی تعلق دارد که زیبایی رویاهایشان را باور دارند .
#انگلیسی
کالج زبان راشد
@Rashedjavan
آینده به کسانی تعلق دارد که زیبایی رویاهایشان را باور دارند .
#انگلیسی
کالج زبان راشد
@Rashedjavan
📌قابل توجه زبان آموزان عزیز شعبه مرکزی
کلاس دیسکاشن امروز مورخ 21 آبان برگزار نمی شود
کلاس دیسکاشن امروز مورخ 21 آبان برگزار نمی شود
کالج زبان "راشد" IELTS pinned «📌قابل توجه زبان آموزان عزیز شعبه مرکزی کلاس دیسکاشن امروز مورخ 21 آبان برگزار نمی شود»
واژه Dump
#انگلیسی
اصطلاحات مختلف ترکیبی زیادی در مورد dump وجود داره اما ما فقط با خود واژه ی dump به عنوان واژه ی informal کار داریم که دو تا معنی داره:
معنی اول: به عنوان اسم یعنی : اشغالدونی – جای خیلی کثیف و بهم ریخته
مثال:
how can you live in this dump?
” چه طور می تونی تو این اشغالدونی زندگی کنی”
معنی دوم:
با معشوقه ی خود بهم زدن ، به رابطه ی عاشقانه ی خود پایان دادن ( که از نظر با اصطلاح معروف و بسیار رایج break up معادله)
مثال:
Kim’s been feeling totally down this days, cuz Her bf’s dumped her
” کیم این روزا خیلی دپرسه ، اخه دوست پسرش باهاش بهم زده”
نکته: down به عنوان یه واژه ی informal تو مکالمات slang خیلی پر کاربرده. Down اینجا معنی depress بودن یا غمگین بودن رو میده
🆔@Rashedjavan
ما را در اینستاگرام نیز همراهی کنید
📸https://www.instagram.com/rashedlanguage/
#انگلیسی
اصطلاحات مختلف ترکیبی زیادی در مورد dump وجود داره اما ما فقط با خود واژه ی dump به عنوان واژه ی informal کار داریم که دو تا معنی داره:
معنی اول: به عنوان اسم یعنی : اشغالدونی – جای خیلی کثیف و بهم ریخته
مثال:
how can you live in this dump?
” چه طور می تونی تو این اشغالدونی زندگی کنی”
معنی دوم:
با معشوقه ی خود بهم زدن ، به رابطه ی عاشقانه ی خود پایان دادن ( که از نظر با اصطلاح معروف و بسیار رایج break up معادله)
مثال:
Kim’s been feeling totally down this days, cuz Her bf’s dumped her
” کیم این روزا خیلی دپرسه ، اخه دوست پسرش باهاش بهم زده”
نکته: down به عنوان یه واژه ی informal تو مکالمات slang خیلی پر کاربرده. Down اینجا معنی depress بودن یا غمگین بودن رو میده
🆔@Rashedjavan
ما را در اینستاگرام نیز همراهی کنید
📸https://www.instagram.com/rashedlanguage/
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
داستاني كوتاه؛ به نام پرنده و قفس از پائولو كوئيلو
.
Once upon a time, there was a bird. He was adorned with perfect wings and with glossy, colorful feathers. He was a creature made to fly about freely in the sky, bringing joy to everyone who saw him.
روزی روزگاری پرنده ای بود با یک جفت بال زیبا و پرهای درخشان رنگارنگ و عالی و در یک کلام حیوانی مستقل و آماده ی پرواز در آزادی کامل . هر کس آن را در حین پرواز می دید خوشحال میشد
One day, a woman saw this bird and fell in love with him. She watched his flight, her mouth wide in amazement, her heart pounding, her eyes shining with excitement. She invited the bird to fly with her, and the two traveled across the sky in perfect harmony. She admired and venerated and celebrated that bird.
روزی زنی چشمش به پرنده افتاد و عاشقش شد . در حالی که دهانش از شگفتی باز مانده بود با قلبی پر تپش و با چشمانی در خشان از شدت هیجان به پرواز پرنده نگریست . زن از پرنده خواست که با او پرواز کند . هر دو با هماهنگی کامل به پرواز در آمدند ... زن پرنده را تحسین می کرد ، ارج می نهاد و می پرستید
But then she thought: He might want to visit far-off mountains! And she was afraid that she would never feel the same way about the other bird. And she felt envy, envy for the bird's ability to fly.
ولی در عین حال می ترسید . می اندیشید مبادا پرنده بخواهد به کوهستان های دور دست برود . می ترسید پرنده به سراغ سایر پرندگان برود و یا بخواهد در سقفی بلند تر به پرواز در آید . زن احساس حسادت کرد ... حسادت به توانایی پرنده در پرواز .
And she felt alone.
و احساس تنهایی کرد
And her thought: "I'm going top set a trap. The next time the bird appears, he will never leave again."
اندیشید : « برایش تله می گذارم . این بار که پرنده بیاید دیگر اجازه نمی دهم برود .
The bird, who was also in love, returned the following day, fell into the trap and was put in a cage.
پرنده هم که عاشق شده بود روز بعد بازگشت و به دام افتاد و در قفس زندانی شد
She looked at the bird every day. There he was, the object of her passion, and she showed him to her friends, who said: "Now you have everything you could possibly want.
زن هر روز به پرنده می نگریست ، همه ی هیجاناتش در آن قفس بود آن را به دوستانش نشان میداد و آنها به او می گفتند: « تو همه چیز داری.
However, a strange transformation began to take place; now that she had the bird and no longer needed to woo him, she began to lose interest.
ناگهان دگرگونی غریبی به وقوع پیوست.پرنده کاملا در اختیار زن بود و دیگر انگیزه ای برای تصرفش وجود نداشت. بنابراین علاقه او به حیوان به تدریج از بین رفت.
The bird, unable to fly and express the true meaning of his life, began to waste away and his feathers began to lose their gloss; he grew ugly; and the woman no longer paid any attention, except by feeding him and cleaning out his cage.
پرنده نیز بدون پرواز زندگی بیهوده ای را می گذراند و در نتیجه به تدریج تحلیل رفت . درخشش پرهایش محو شد ، به زشتی گرایید و دیگر جز موقع غذا دادن و تمیز کردن قفس کسی به او توجهی نمی کرد.
One day, the bird died. The woman felt terribly sad and spent all her time thinking about him. But she did not remember the cage, she thought only of the day when she had seen him for the first time, flying contently among the clouds.
سرانجام پرنده مرد.زن دچار اندوهی فراوان شد و همواره به آن حیوان می اندیشید.ولی هرگز قفس را به یاد نمی آورد.تنها روزی در خاطرش مانده بود که برای نخستین باز پرنده را خوشحال در میان ابرها در حال پرواز دیده بود.
If she had looked more deeply into herself, she would have realized that what had trilled her about the bird was his freedom, the energy of his wings in motion, not his physical body.
اگر زن اندکی دقت می کرد به خوبی متوجه می شد آنچه او را به پرنده دلبسته کرد و برایش هیجان به ارمغان آورد ، آزادی آن حیوان و انرژی بال هایش در حال حرکت کردن بود ، نه جسم ساکنش.
Without the bird, her life too lost all meaning, and Death came knocking at her door. "Why have you come?" she asked Death. "So that you can fly once more with him across the sky," Death replied.
بدون حضور پرنده زندگی برای زن مفهوم و ارزشی نداشت و سرانجام روزی مرگ زنگ خانه ی او را به صدا در اورد . از مرگ پرسید:
ـ چرا سراغ من آمده ای ؟ مرگ پاسخ داد : برای اینکه بتوانی دوباره با پرنده ها در آسمان پرواز کنی .
.
Once upon a time, there was a bird. He was adorned with perfect wings and with glossy, colorful feathers. He was a creature made to fly about freely in the sky, bringing joy to everyone who saw him.
روزی روزگاری پرنده ای بود با یک جفت بال زیبا و پرهای درخشان رنگارنگ و عالی و در یک کلام حیوانی مستقل و آماده ی پرواز در آزادی کامل . هر کس آن را در حین پرواز می دید خوشحال میشد
One day, a woman saw this bird and fell in love with him. She watched his flight, her mouth wide in amazement, her heart pounding, her eyes shining with excitement. She invited the bird to fly with her, and the two traveled across the sky in perfect harmony. She admired and venerated and celebrated that bird.
روزی زنی چشمش به پرنده افتاد و عاشقش شد . در حالی که دهانش از شگفتی باز مانده بود با قلبی پر تپش و با چشمانی در خشان از شدت هیجان به پرواز پرنده نگریست . زن از پرنده خواست که با او پرواز کند . هر دو با هماهنگی کامل به پرواز در آمدند ... زن پرنده را تحسین می کرد ، ارج می نهاد و می پرستید
But then she thought: He might want to visit far-off mountains! And she was afraid that she would never feel the same way about the other bird. And she felt envy, envy for the bird's ability to fly.
ولی در عین حال می ترسید . می اندیشید مبادا پرنده بخواهد به کوهستان های دور دست برود . می ترسید پرنده به سراغ سایر پرندگان برود و یا بخواهد در سقفی بلند تر به پرواز در آید . زن احساس حسادت کرد ... حسادت به توانایی پرنده در پرواز .
And she felt alone.
و احساس تنهایی کرد
And her thought: "I'm going top set a trap. The next time the bird appears, he will never leave again."
اندیشید : « برایش تله می گذارم . این بار که پرنده بیاید دیگر اجازه نمی دهم برود .
The bird, who was also in love, returned the following day, fell into the trap and was put in a cage.
پرنده هم که عاشق شده بود روز بعد بازگشت و به دام افتاد و در قفس زندانی شد
She looked at the bird every day. There he was, the object of her passion, and she showed him to her friends, who said: "Now you have everything you could possibly want.
زن هر روز به پرنده می نگریست ، همه ی هیجاناتش در آن قفس بود آن را به دوستانش نشان میداد و آنها به او می گفتند: « تو همه چیز داری.
However, a strange transformation began to take place; now that she had the bird and no longer needed to woo him, she began to lose interest.
ناگهان دگرگونی غریبی به وقوع پیوست.پرنده کاملا در اختیار زن بود و دیگر انگیزه ای برای تصرفش وجود نداشت. بنابراین علاقه او به حیوان به تدریج از بین رفت.
The bird, unable to fly and express the true meaning of his life, began to waste away and his feathers began to lose their gloss; he grew ugly; and the woman no longer paid any attention, except by feeding him and cleaning out his cage.
پرنده نیز بدون پرواز زندگی بیهوده ای را می گذراند و در نتیجه به تدریج تحلیل رفت . درخشش پرهایش محو شد ، به زشتی گرایید و دیگر جز موقع غذا دادن و تمیز کردن قفس کسی به او توجهی نمی کرد.
One day, the bird died. The woman felt terribly sad and spent all her time thinking about him. But she did not remember the cage, she thought only of the day when she had seen him for the first time, flying contently among the clouds.
سرانجام پرنده مرد.زن دچار اندوهی فراوان شد و همواره به آن حیوان می اندیشید.ولی هرگز قفس را به یاد نمی آورد.تنها روزی در خاطرش مانده بود که برای نخستین باز پرنده را خوشحال در میان ابرها در حال پرواز دیده بود.
If she had looked more deeply into herself, she would have realized that what had trilled her about the bird was his freedom, the energy of his wings in motion, not his physical body.
اگر زن اندکی دقت می کرد به خوبی متوجه می شد آنچه او را به پرنده دلبسته کرد و برایش هیجان به ارمغان آورد ، آزادی آن حیوان و انرژی بال هایش در حال حرکت کردن بود ، نه جسم ساکنش.
Without the bird, her life too lost all meaning, and Death came knocking at her door. "Why have you come?" she asked Death. "So that you can fly once more with him across the sky," Death replied.
بدون حضور پرنده زندگی برای زن مفهوم و ارزشی نداشت و سرانجام روزی مرگ زنگ خانه ی او را به صدا در اورد . از مرگ پرسید:
ـ چرا سراغ من آمده ای ؟ مرگ پاسخ داد : برای اینکه بتوانی دوباره با پرنده ها در آسمان پرواز کنی .
allowed him to come and go, you would have loved and admired him even more; alas, you now need me in order to find him again.
اگر اجازه می دادی پرنده به آزادی برود و بازگردد هنوز هم می توانستی به تحسین و عشق ورزیدن ادامه بدهی.حالا برای پیدا کردن و ملاقات با آن پرنده به من نیاز داری
#انگلیسی
کالج زبان راشد
🆔@Rashedjavan
اگر اجازه می دادی پرنده به آزادی برود و بازگردد هنوز هم می توانستی به تحسین و عشق ورزیدن ادامه بدهی.حالا برای پیدا کردن و ملاقات با آن پرنده به من نیاز داری
#انگلیسی
کالج زبان راشد
🆔@Rashedjavan
سلاااام دوستان راشدی 👋
شبتون بخیر🌙
برای اصطلاح فرانسوی امشب آماده اید؟
شبتون بخیر🌙
برای اصطلاح فرانسوی امشب آماده اید؟
خب امشب میخواهیم این اصطلاح را یاد بگیریم...
🇫🇷🇫🇷🇫🇷🇫🇷🇫🇷🇫🇷🇫🇷🇫🇷🇫🇷🇫🇷🇫🇷🇫🇷
چطور به فرانسوی بگم
👈 مواظب خودت باش!👉
🇫🇷🇫🇷🇫🇷🇫🇷🇫🇷🇫🇷🇫🇷🇫🇷🇫🇷🇫🇷🇫🇷🇫🇷
چطور به فرانسوی بگم
👈 مواظب خودت باش!👉
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🛎 توجه توجه توجه 🛎
دوستان علاقه مند به یادگیری نرم افزار #فتوشاپ
🎁یک #تخفیف 100 هزار تومانی در انتظار شماست
👏فرصت استفاده از این تخفیف فقط تا ساعت 21 امشب
📌دوستانی که تا ساعت 21 امشب برای ثبت نام اقدام نمایند می توانند صد هزار تومان تخفیف بگیرند
🎉 ظرفیت محدود
تلفن تماس: 32222766
آی دی تلگرام:
@Rashed_center
دوستان علاقه مند به یادگیری نرم افزار #فتوشاپ
🎁یک #تخفیف 100 هزار تومانی در انتظار شماست
👏فرصت استفاده از این تخفیف فقط تا ساعت 21 امشب
📌دوستانی که تا ساعت 21 امشب برای ثبت نام اقدام نمایند می توانند صد هزار تومان تخفیف بگیرند
🎉 ظرفیت محدود
تلفن تماس: 32222766
آی دی تلگرام:
@Rashed_center
♻️چند جمله پرکاربرد مربوط به درس.
@rashedjavan
🎓I blew the test.
✍️امتحان را خراب کردم.
🎓I did alright on the test.
✍️امتحانم را خوب دادم.
🎓I passed with flying colors.
✍️با نمرهی خوب قبول شدم.
🎓The pass-mark is 75.
✍️نمرهی قبولی ۷۵ است.
🎓I came top/bottom in the English exam.
✍️در امتحان زبان بالاترین/ پایینترین نمره را گرفتم.
🎓Our exam was part written, part practical.
✍️بخشی از امتحان ما کتبی و بخشی از آن عملی بود.
🎓The oral exam was very difficult.
✍️امتحان شفاهی خیلی سخت بود.
🎓I was marked down 2 points for each mistake.
✍️برای هر اشتباه ۲ نمره از من کم شد.
🎓The math test spoiled my mood.
✍️امتحان ریاضی حالم را گرفت.
🎓The professor hasn't marked the papers yet.
✍️استاد هنوز برگه ها را تصحیح نکرده.
🎓When will the results come out?
✍️نتایج کی اعلام می شود؟
┅─═ঊঈ🍃🌹🍃ঊঈ═─┅
https://tttttt.me/rashedjavan
@rashedjavan
🎓I blew the test.
✍️امتحان را خراب کردم.
🎓I did alright on the test.
✍️امتحانم را خوب دادم.
🎓I passed with flying colors.
✍️با نمرهی خوب قبول شدم.
🎓The pass-mark is 75.
✍️نمرهی قبولی ۷۵ است.
🎓I came top/bottom in the English exam.
✍️در امتحان زبان بالاترین/ پایینترین نمره را گرفتم.
🎓Our exam was part written, part practical.
✍️بخشی از امتحان ما کتبی و بخشی از آن عملی بود.
🎓The oral exam was very difficult.
✍️امتحان شفاهی خیلی سخت بود.
🎓I was marked down 2 points for each mistake.
✍️برای هر اشتباه ۲ نمره از من کم شد.
🎓The math test spoiled my mood.
✍️امتحان ریاضی حالم را گرفت.
🎓The professor hasn't marked the papers yet.
✍️استاد هنوز برگه ها را تصحیح نکرده.
🎓When will the results come out?
✍️نتایج کی اعلام می شود؟
┅─═ঊঈ🍃🌹🍃ঊঈ═─┅
https://tttttt.me/rashedjavan
Telegram
کالج زبان "راشد" IELTS
۲۹ سال سابقه درخشان آموزشی در حوزه زبان های خارجه
برگزاری دوره های تخصصی IELTS & TTC, TESOL همراه با مشاوه تخصصی و ارائه مدرک بین اللملی
۷ شعبه فعال در نقاط مختلف شهر مشهد
دارای گواهی نامه ISO9001:2015
☎️تلفن شعبه مرکزی احمد آباد:
05138431150
برگزاری دوره های تخصصی IELTS & TTC, TESOL همراه با مشاوه تخصصی و ارائه مدرک بین اللملی
۷ شعبه فعال در نقاط مختلف شهر مشهد
دارای گواهی نامه ISO9001:2015
☎️تلفن شعبه مرکزی احمد آباد:
05138431150
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یکی از کلاس های زبان گروه سنی بزرگسالان در شعبه هاشمیه
دوستانی که نا امیدانه میگن دیر شده، فقط کافیه کمی تلاش کنید و باور داشته باشید
با تمام مشغله هایی که دارید، هنوز میتونید به علایق و خواسته هاتون برسید
ما هم کنار شما هستیم❤️
کالج زبان راشد
@Rashedjavan
دوستانی که نا امیدانه میگن دیر شده، فقط کافیه کمی تلاش کنید و باور داشته باشید
با تمام مشغله هایی که دارید، هنوز میتونید به علایق و خواسته هاتون برسید
ما هم کنار شما هستیم❤️
کالج زبان راشد
@Rashedjavan
🆎can I count on you?
✳️می تونم روت حساب کنم؟
🆎catch you later
✳️بعدا میبینمت -تا بعد
🆎believe it or not
✳️چه باور کنی چه نکنی
🆎better late than never
✳️بهتر است دیر انجام بشود تا اصلا" نشود
🆎bite your tongue
✳️زبانت را گاز بگیر
🆎button your lip
✳️لبانت/دهانت را ببند
🆎a hectic life
✳️یک زندگی پر مشغله
🆎don't put yourself through hell
✳️خودت رو در زجر قرار نداده/ به خودت فشار نیار
🆎something is better than nothing
✳️یه چیز کم بهتر از هیچی است/ کاچی به از هیچی
🆎You see nothing you hear nothing
✳️شتر ديدي نديدي/نه چیزی دیدی و نه چیزی شنیدی
🎉عبارات کاربردی زبان #انگلیسی🎉
🆎Don't be a mama's baby/boy
✳️بچه ننه نباش/ بچه سوسول نباش
🆎Don't be a yes-man
✳️بله قربان گو نباش
🆎Which level of hell is here؟
✳️کدام طبقه جهنمه اینجا؟/ اینجا دیگه کدام گوریه؟
🆎Where the hell are you?
✳️کدام جهنمی هستی؟ / کدام گوری هستی؟
🆎Get the hell out of here
✳️از اینجا گورت رو گم کن
🆎We are even now
✳️حالا بی حساب شدیم
کالج زبان راشد
@Rashedjavan
✳️می تونم روت حساب کنم؟
🆎catch you later
✳️بعدا میبینمت -تا بعد
🆎believe it or not
✳️چه باور کنی چه نکنی
🆎better late than never
✳️بهتر است دیر انجام بشود تا اصلا" نشود
🆎bite your tongue
✳️زبانت را گاز بگیر
🆎button your lip
✳️لبانت/دهانت را ببند
🆎a hectic life
✳️یک زندگی پر مشغله
🆎don't put yourself through hell
✳️خودت رو در زجر قرار نداده/ به خودت فشار نیار
🆎something is better than nothing
✳️یه چیز کم بهتر از هیچی است/ کاچی به از هیچی
🆎You see nothing you hear nothing
✳️شتر ديدي نديدي/نه چیزی دیدی و نه چیزی شنیدی
🎉عبارات کاربردی زبان #انگلیسی🎉
🆎Don't be a mama's baby/boy
✳️بچه ننه نباش/ بچه سوسول نباش
🆎Don't be a yes-man
✳️بله قربان گو نباش
🆎Which level of hell is here؟
✳️کدام طبقه جهنمه اینجا؟/ اینجا دیگه کدام گوریه؟
🆎Where the hell are you?
✳️کدام جهنمی هستی؟ / کدام گوری هستی؟
🆎Get the hell out of here
✳️از اینجا گورت رو گم کن
🆎We are even now
✳️حالا بی حساب شدیم
کالج زبان راشد
@Rashedjavan
شروع ثبت نام دوره کدعمومی زبان روسی ترم3
شعبه احمدآباد
روزهای زوج 17:30_19
شروع دوره از 25 آبان
@Rashedjavan
ارتباط با کارشناس:
@Rashed_ahmadabad
شعبه احمدآباد
روزهای زوج 17:30_19
شروع دوره از 25 آبان
@Rashedjavan
ارتباط با کارشناس:
@Rashed_ahmadabad