کتابخانه عمومی
1 subscriber
29 photos
1 video
1 link
One-menits stady

کانالی برای افزایش سرانه مطالعه در کشور عزیزمان ایران

#یک_دقیقه_مطالعه

#یک_دقیقه_برای_خودم
Download Telegram
#یک_دقیقه_مطالعه

ما در محله ی ناامنی زندگی میکردیم. یک شب که مجبور بودم برای رسیدن به اتومبیلم از کوچه پشت خانه عبور کنم، از شوهرم خواستم تا از پنجره طبقه دوم مواظب باشد، تا برایم اتفاقی رخ ندهد.

به دور از امنیت خانه و در دل تاریکی شب، احساس ترس بر من مستولی شد. برگشتم و شوهرم را پشت پنجره دیدم.
او از پشت پنجره مرا نگاه می کرد، او آنجا بود و بلافاصله ترسم ناپدید شد و احساس امنیت و آرامش کردم.

بعد به این فکر افتادم که اعتقاد به خدا، همان احساس آرامش و امنیتی را که به آن احتیاج دارم به من می دهد.
با علم به این موضوع که او همیشه حاضر و ناظر بر اعمال ماست، کوشیدم تا به این منبع امنیت بیشتر تکیه کنم.

📙 وابستگی متقابل
✍🏻 #ملودی_بیتی
@public_Librarytop
📖 #یک_دقیقه_مطالعه

زنی بود روستایی،
تنها زن باسواد دهکده اش.
درتمام عمر بدبختی به سرش باریده بود.
یک روز از او پرسیدم مامان بزرگ چه چیزی در زندگی از همه مهم تر است؟
جوابش را فراموش نکرده ام،
فقط یک چیز در زندگی به حساب می آید آن نشاط است.
هیچ وقت اجازه نده کسی آن را از تو بگیرد.


📙 دیوانه وار
✍🏻 #کریستین_بوبن

@public_Librarytop
#یک_دقیقه_مطالعه

می‌گویند گاهی عشق دو انسان نسبت بهم می‌میرد.
این درست نیست. عشق نمی‌میرد،
تنها اگر آنچنان که باید لایق و شایسته‌ی آن نباشید،
شما را ترک می‌گوید و می‌رود.
عشق نمی‌میرد؛ خود آدم است که می‌میرد.
عشق به مانند دریایی‌ست:
اگر لایق آن نباشید،
اگر باعث تعفن آن شوید،
شما را به جایی پس خواهد زد تا بمیرید.
آدم که آخرش می‌میرد،
منتها من دلم می‌خواد غرق در دریا بمیرم...

📙 نخل‌های وحشی
✍🏻 #ویلیام_فاکنر
@public_Librarytop
#یک_دقیقه_مطالعه

من چیزی از گناه، سر درنمی آورم.
و تازه مطمئن نیستم که اعتقادی هم به آن داشته باشم...
شاید کشتنِ ماهی، گناه باشد.
به گمانم گناه بوده، حتّی اگر برای این کشته باشمش که خودم را زنده نگه دارم و شکمِ چند نفرِ دیگر را سیر کنم.

اگر اینجور باشد، هر کاری گناه است؛ به فکر گناه نباش!!

حالا برای فکر کردن به گناه، خیلی دیر شده،
تازه بعضی از مردم پول می گیرند تا به گناه فکر کنند.

بگذار همان ها به فکرِ گناه باشند.
تو برای این به دنیا آمده ای که ماهیگیر شوی...

📙 پیرمرد و دریا
✍🏻 #ارنست_همینگوی

@public_Librarytop
📖 #یک_دقیقه_مطالعه

ﻳﮏ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭ ﺍﺳﺘﺮﺍﻟﻴﺎﻳﻲ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ۵ ﺳﺎﻝ ﺗﺤﻘﻴﻘﺎﺗﺶ در خانه هاى سالمندان، ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﺣﺴﺮﺗﻬﺎﻱ ﺁﺩﻣﻬﺎﻱ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻣﺮﮒ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ۵ ﺣﺴﺮﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻴﻦ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻣﺸﺘﺮﮎ ﺑﻮﺩﻩ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.

ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﺣﺴﺮﺕ: ﮐﺎﺵ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﻡ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﺤﺒﺖ ﻣﻰ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻡ.

ﺣﺴﺮﺕ ﺩﻭم: ﮐﺎﺵ ﺍﻳﻦ ﻗﺪﺭ ﺳﺨﺖ ﮐﺎﺭ ﻧﻤﻲ ﮐﺮﺩﻡ.

ﺣﺴﺮﺕ ﺳﻮﻡ: ﮐﺎﺵ ﺷﺠﺎﻋﺘﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺗﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﻱ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﮕﻢ.

ﺣﺴﺮﺕ ﭼﻬﺎﺭم: ﮐﺎﺵ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻫﺎﻳﻢ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﻣﻲ ﮐﺮﺩﻡ.

ﺣﺴﺮﺕ ﭘﻨﺠﻢ: ﮐﺎﺵ ﺷﺎﺩﺗﺮ ﻣﻲ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺑﻴﺸﺘﺮﻯ ﻣﻰ ﺧﻨﺪﻳﺪﻡ.

@public_Librarytop
📖 #یک_دقیقه_مطالعه

من فهرستی از آنچه در مدرسه
به ما یاد نمی‌دهند را تهیه کرده‌ام:

آنها به ما یاد نمی‌دهند
که چگونه کسی را دوست بداریم.

آنها به ما یاد نمی‌دهند
که چگونه در شهرت
به درستی زندگی کنیم.

آنها به ما یاد نمی‌دهند
که چگونه در گمنامی،
از زندگی لذت ببریم.

آنها به ما یاد نمی‌دهند
که چگونه از کسی که
دوستش نداریم جدا شویم.

آنها به ما یاد نمی‌دهند
که به آنچه در ذهن دیگری می‌گذرد
فکر کنیم.

آنها به ما یاد نمی‌دهند
که به کسی که در حال مرگ است
چه بگوییم.

آنها به ما هیچ چیزی را که
ارزش یاد گرفتن داشته باشد،
یاد نمی‌دهند ...

📙 مرد ماسه ای
✍🏻 #نیل_گیمن

@public_Librarytop
#یک_دقیقه_مطالعه

مادربزرگم نظریه ی بسیار جالبی داشت. می گفت هریک از ما با یک قوطی کبریت در وجودمان متولد می شویم اما خودمان قادر نیستیم کبریت ها را روشن کنیم. برای این کار، محتاجِ اکسیژن و شعله هستیم. در این مورد، به عنوان مثال، اکسیژن از نفسِ کسی می آید که دوستش داریم؛ شعله می تواند هر نوع موسیقی، نوازش، کلاک یا صدایی باشد که یکی از چوب کبریت ها را مشتعل می کند..
آدم باید به این کشف و شهود برسد که چه عاملی آتش درونش را پیوسته شعله ور نگه می دارد.. آن آتش، غذای روح است. اگر کسی به موقع در نیابد که چه چیزی آتشِ درون را شعله ور می کند، قوطی کبریت وجودش، نم بر میدارد و هیچ یک از چوب کبریت هایش هیچ وقت روشن نمی شود ...

📙 مثل آب برای شکلات
✍🏻 #لورا_اسکوئیل

@public_Librarytop
📖 #یک_دقیقه_مطالعه

تنهاترین نهنگ دنیا

عنوانی بود که نیویورک تایمز در سال ۲۰۰۴ به یک وال آبی داد! ، قضیه از این قرار بود که تنهاترین نهنگ ، نهنگی بود که دانشمندان او را از سال ۱۹۹۲ تحت نظر داشتند تا بالاخره علت تنهایی‌اش را کشف کردند!

نهنگ ۵۲ هرتزی ، نامی بود که دانشمندان پس از ضبط صدایش برای او در نظر گرفتند . محدوده صوتی آواز وال‌های آبی بین ۱۵ تا ۲۰ هرتز است در حالی که آواز این نهنگ فرکانسی معادل ۵۲ هرتز داشت ، در نتیجه توسط هیچ نهنگ دیگری قابل شنیدن و شناسایی نبود ....

این داستان شاید حکایت تنهایی خیلی از ما باشد ، سخن گفتن و زیستن در آواها ، رویاها و دنیاهایی که توسط دیگران قابل دیدن، شنیدن و درک کردن نیست .

#رابرت_سانچز

@public_Librarytop
#یک_دقیقه_مطالعه

بعضی ها این قدر حلال و حرام
به رخ ما نکشند،
چون که ما خوب میدانیم که
خودشان این دارایی ها را با عرق جبین سر هم نکرده اند.

ما که میدانیم این دارایی ها
از راه حلال سرشان یک جا جمع نمیشود.

چرا فقط نوبت به ما که میرسد
دعوای حلال و حرام پیش می آید؟!
لابد مال حرام، وقتی که یک خوشه یک خوشه باشد،
حرام است، اما وقتی که خرمن خرمن باشد حرام حساب نمیشود؟


📙 کلیدر
✍🏻 #محمود_دولت_آبادی
@public_Librarytop
📖 #یک_دقیقه_مطالعه

ﺳﺮﻋﺖ ﺁﻫﻮ 90 ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮ ﺩﺭ ﺳﺎﻋﺖ ﺍﺳﺖ؛
ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ که سرعت شیر 57 کیلومتر در ساعت ﺍﺳﺖ.
ﭘﺲ ﭼﻄﻮﺭ ﺁﻫﻮ ﻃﻌﻤﻪ شیر می‌شود؟

"ﺗﺮﺱ" ﺁﻫﻮ ﺍﺯ ﺷﮑﺎﺭ ﺷﺪﻥ ﺑﺎﻋﺚ ﻣيشود ﮐﻪ ﺍﻭ ﺑﺮﺍﯼ سنجیدن فاصله خود با شیر مدام به "پشت ﺳﺮ" ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﺪ،
ﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ همین سرعتش بسیار کم می‌شود!
تا جایی که شیر میتواند به او برسد؛
یعنی ﺍﮔﺮ ﺁﻫﻮ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮑﻨﺪ طعمه ﺷﯿﺮ نمیشود!

ﺍﮔﺮ ﺁﻫﻮ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺧﻮﺩ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ؛ ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ شیر به نیرویش ایمان دارد؛ ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﻃﻌﻤﻪ ﯼ ﺷﯿﺮ نخواهد شد.

ﺍﯾﻦ ﻗﺼﻪ ﯼ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ، ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ایمان نداشته باشیم و در طول زندگی ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻧﮕﺎﻩ کنیم و به مرور خاطرات ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﯾﻢ؛
ﻫﻢ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ﻋﻘﺐ میمانیم
ﻭ ﻫﻢ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ ﺩﻫﯿﻢ...

#آنتونی_رابینز

@public_Librarytop
#یک_دقیقه_مطالعه 📚

اقتصاد به زبان ساده

درآمد: هیچگاه روی یک درآمد تکیه نکنید، برای ایجاد منبع دوم درآمد سرمایه گذاری کنید.

خرج: اگر چیزهایی را بخرید که نیاز ندارید، بزودی مجبور خواهید شد چیزهایی را بفروشید که به آنها نیاز دارید.

پس انداز: آنچه که بعد از خرج کردن می ماند را پس انداز نکنید، آنچه را که بعد از پس انداز کردن می ماند خرج کنید.

ریسک: هرگز عمق یک رودخانه را با هر دو پا آزمایش نکنید.

سرمایه گذاری: همه تخم مرغ ها را در یک سبد قرار ندهید.

انتظارات: صداقت هدیه بسیار ارزشمندی است، آن را از انسانهای کم ارزش انتظار نداشته باشید.

@public_Librarytop
#یک_دقیقه_مطالعه 📚

روزی مردی داخل چاله ای افتاد و بسیار دردش آمد …
یک پدر روحانی او را دید و گفت :حتما گناهی انجام داده ای!
یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت!
یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد!
یک یوگیست به او گفت: این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعیت وجود ندارند!
یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایین انداخت!
یک پرستار کنار چاله ایستاد و با او گریه کرد!
یک روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاله کرده بودند پیدا کند!
یک تقویت کننده فکر او را نصیحت کرد که: خواستن توانستن است!
یک فرد خوشبین به او گفت : ممکن بود یکی از پاهات رو بشکنی!
سپس فرد بیسوادی گذشت و دست او را گرفت و او را از چاله بیرون آورد…!

☑️ آنکه می تواند، انجام می دهد و آنکه نمی تواند، انتقاد می کند.

#جرج_برناردشاو

@public_Librarytop
#یک_دقیقه_مطالعه 📚


بهانه آوردن برای توجیه شکست،
یک تفریح ملی است.
این عادت به اندازه ی نژاد بشر قدمت دارد
و برای موفقیت، مهلک است.
چرا افراد به بهانه های به درد نخور می چسبند؟
پاسخ روشن است.
آنها از بهانه دفاع می کنند،
چون خودشان بهانه را تولید می کنند.
بهانه ی هر فرد، زاده ی تخیل خودش است.
طبیعت انسان این گونه است که از زاده ی خودش دفاع می کند ...


📙 بیندیشید و ثروتمند شوید
✍🏻 #ناپلئون_هیل

@public_Librarytop
#یک_دقیقه_مطالعه 📚

مردی وارد خانه شد و دید همسرش گریه می کند. از او علت را جویا شد، همسرش گفت گنجشک‌هایی که بالای درخت هستند وقتی بی‌حجابم به من نگاه می کنند و شاید این امر معصیت باشد.
مرد بخاطر عفت و خداترسی همسرش پیشانیش را بوسید و تبری آورد و درخت را قطع کرد.
پس از یک هفته روزی زود از کارش برگشت و همسرش را در آغوش فاسقش آرمیده یافت!
شوهر زن فقط وسایل مورد نیازش را برداشت و از آن شهر گریخت...
به شهر دوری رسید که مردم آن شهر در جلوی کاخ پادشاه جمع شده بودند. وقتی از آنها علت را جویا شد، گفتند؛
از گنجینه پادشاه دزدی شده.
در این میان مردی که بر پنجه ی پا راه میرفت از آنجا عبور کرد. مرد پرسید او کیست؟
گفتند: این شیخ شهر است و برای اینکه خدای نکرده مورچه‌ای را زیر پا له نکند، روی پنجه ی پا راه می رود.
آن مرد گفت بخدا دزد را پیدا کردم مرا پیش پادشاه ببرید.
او به پادشاه گفت؛
شیخ همان کسی است که گنجینه تورا دزدیده است.
شیخ پس از بازجویی به دزدی اعتراف کرد
پادشاه از مرد پرسید:
چطور فهمیدی که او دزد است؟
مرد گفت: "تجربه به من آموخت وقتی در احتیاط افراط شود و در بیان فضیلت زیاده روی شود بدان که این سرپوشی است برای یک جرم".


📙 امثال و حکم
✍🏻 #دهخدا
@public_Librarytop
#یک_دقیقه_مطالعه 📚

پدیده توّهم مفید بودن !

مردی هر روز راس ساعتی معين به گوشه ميدان شهر می رفت و لحظاتی كلاهش را از سرش بر می داشت و به شدت تكان می داد. روزی پليس علت اين كار را از وی جويا شد.
گفت: با اين كار زرافه ها را دور می كنم.
پلیس پرسید: من در اين جا زرافه ای نمی بينم؟!
پاسخ شنید: اين نشان می دهد كه من كارم را درست انجام می دهم.

به این می گویند توهم مفید بودن!
ما روزانه با توهم مفید بودن در بسیاری از موارد گوناگون سروکار داریم ...

📙 هنر شفاف اندیشیدن
✍🏻 #رولف_دوبلی

@public_Librarytop
#یک_دقیقه_مطالعه 📚

پيرمرد هر بار كه می خواست اجرت پسرک واكسی كر و لال را بدهد، جمله‌ای را برای خنداندن او بر روی اسكناس می نوشت.
اين بار هم همين كار را كرد.
پسرک با اشتياق پول را گرفت و جمله‌ای را كه پيرمرد نوشته بود، خواند.
روی اسكناس نوشته شده بود: وقتی خيلی پولدار شدی به پشت اين اسكناس نگاه كن.
پسر با تعجب و كنجكاوی اسكناس را برگرداند تا به پشت آن نگاه كند.

پشت اسكناس نوشته شده بود: كلک، تو كه هنوز پولدار نشدی!
پسرک خنديد با صدای بلند؛ هرچند صدای خنده خود را نمی‌شنيد ...

"اگر می خواهی خوشبخت باشی، براي خوشبختی ديگران بكوش"

@public_Librarytop
#یک_دقیقه_مطالعه 📚

به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روان‌ پزشک پرسیدم:

شما چطور می‌فهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟ روان‌پزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب می‌کنیم و یک قاشق چایخورى، یک فنجان و یک سطل جلوى بیمار می‌گذاریم و از او می‌خواهیم که وان را خالى کند. من گفتم: آهان، فهمیدم. آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگ‌تر است. روان‌پزشک گفت: نه! آدم عادى درپوش زیر آب وان را بر می‌دارد. حالا شما هم می‌خواهید تخت‌تان کنار پنجره باشد؟

نتیجه:
1- راه حل همیشه در گزینه های پیشنهادی نیست.
2- در حل مشکل و در هنگام تصمیم گیری هدفمان یادمان نرود . در حکایت فوق هدف خالی کردن آب وان است نه استفاده از ابزار پیشنهادی

3- راه حل همیشه جلوی چشم نیست. مغز ما یک دینام هزار ولتی است که متاسفانه اکثرمان بیش از یک لامپ از آن استفاده نمی کنیم.

@public_Librarytop
#یک_دقیقه_مطالعه 📚

نمی دانم این زن ها و شوهر ها چطور از عهده این همه چیز بر می آیند. هر شب چند ساعت وقت صرف می کنند تا بچه هایشان را ببرند رخت خواب و برایشان از روی کتاب قصه ی بچه گربه های بی تربیت و فک های یونیفرم پوش بخوانند و بعد اگه بچه دستور داد، از سر شروع کنند به خواندن. در خانه ی ما پدر و مادرمان ما را فقط با دو کلمه می گذاشتند توی رخت خواب. "خفه شو" این آخرین چیزی بود که قبل از خاموش شدن چراغ ها می شنیدیم!

دوستی دارم که بچه هفت ساله اش فقط دوست دارد چیزهای سفید بخورد. اگر همچین چیزی می گفتم، پدر و مادرم می گفتند "بفرما" و یک کاسه خمیر جلوم می گذاشتند و پشت بندش هم چسب چوب و یا گچ. اصلا سخت گیر نبودند. قانون های آن زمان با حالا فرق داشت.


📕 بیا با جغدها درباره دیابت تحقیق کنیم
✍🏻 #دیوید_سداریس
@public_Librarytop
#یک_دقیقه_مطالعه 📚

شهری بود که در آن، همه چیز ممنوع بود!
و چون تنها چیزی که ممنوع نبود بازی الک دولک بود، اهالی ‌شهر هر روز به صحراهای اطراف می‌رفتند و اوقات خود را با باری الک دولک می‌گذراندند ....

چون قوانین ممنوعیت نه یکباره بلکه به تدریج و همیشه با دلایل کافی وضع شده بودند، کسی دلیلی برای گلایه و شکایت نداشت و اهالی مشکلی هم برای سازگاری با این قوانین نداشتند!

سال ها گذشت ، یک روز بزرگان شهر دیدند که ضرورتی وجود ندارد که همه چیز ممنوع باشد و جارچی‌ها را روانه کوچه و بازار کردند تا به مردم اطلاع بدهند که می‌توانند هر کاری دلشان می‌خواهد بکنند!

جارچی ها برای رساندن این خبر به مردم، به مراکز تجمع اهالی شهر رفتند و با صدای بلند به مردم گفتند : آهای مردم! بدانید و آگاه باشید که از حالا به بعد هیچ کاری ممنوع نیست.

مردم که دور جارچی ها جمع شده بودند، پس از شنیدن اطلاعیه، پراکنده شدند و بازی الک دولک شان را از سر گرفتند! ، جارچی ها دوباره اعلام کردند : می‌فهمید! شما حالا آزاد هستید که هر کاری دلتان می‌خواهد، بکنید
اهالی جواب دادند :
خب! ما داریم الک دولک بازی می‌کنیم!؟

جارچی ها کارهای جالب و مفید متعددی را به یادشان آوردند که آنها قبلاً انجام می‌دادند و حالا دوباره می‌توانستند به آن بپردازند ، ولی اهالی گوش نکردند و همچنان به بازی الک دولک شان ادامه داند ، بدون لحظه‌ای درنگ!
جارچی ها که دیدند تلاش شان بی‌نتیجه است، رفتند که به پادشاه اطلاع دهند!
پادشاه گفت : کاری ندارد! الک دولک را ممنوع می‌کنیم! آن وقت بود که مردم دست به شورش زدند و پادشاه شهر را کشتند و بی‌درنگ برگشتند و بازی الک دولک را از سر گرفتند ...

📕 شاه گوش میکند
✍🏻 #ايتالو_کالوين
@public_Librarytop
#یک_دقیقه_مطالعه 📚

پدیده توّهم مفید بودن !

مردی هر روز راس ساعتی معين به گوشه ميدان شهر می رفت و لحظاتی كلاهش را از سرش بر می داشت و به شدت تكان می داد. روزی پليس علت اين كار را از وی جويا شد.
گفت: با اين كار زرافه ها را دور می كنم.
پلیس پرسید: من در اين جا زرافه ای نمی بينم؟!
پاسخ شنید: اين نشان می دهد كه من كارم را درست انجام می دهم.

به این می گویند توهم مفید بودن!
ما روزانه با توهم مفید بودن در بسیاری از موارد گوناگون سروکار داریم ...

📕 هنر شفاف اندیشیدن
✍🏻 #رولف_دوبلی
@public_Librarytop