لَختی تفــــــــــکر
143 subscribers
1.25K photos
36 videos
227 files
126 links
سلام .این کانال متفاوط ترین کانال خواهد بود و هست.فقط و فقط نزدیک ترین دوستاتون رو وارد کانال کنید..

ارتباط با ادمین
@J_donyazad


https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEA83g6RHkGx95GGag
Download Telegram
‍ همه جای دنیا ازدواج می‌کنند که رازهای‌شان را به هم بگویند اینجا ازدواج می‌کنند تا یک نفر را گیر بیاورند بهش دروغ بگویند. زن و مرد هم ندارد. طرف به محض این که ازدواج می‌کند یادش می‌افتد زن‌ها جدیدا عجب چیزی شده‌اند. خب مردک قبل از ازدواج چشم کورت را باز می‌کردی و چیزها را می‌دیدی و عجب عجب گویان در خیابان پشت‌شان گاز می‌دادی.
زنک از پدر و مادرش یواشکی پول می‌گیرد مبادا شوهره پررو نشود. خب می‌ماندی خانه پسربازی‌ات را می‌کردی و پولت را بدون جنگولک‌بازی می‌ذاشتی جیبت. حالا بماند که طبق آمار نصف این‌ها بعد از سه ماه طلاق می‌گیرند که این هم در نوع خودش عجیب است.
یعنی بعد از سی سال و سی تا خشتک پاره کردن هنوز نمی‌دانند چرا دارند ازدواج می‌کنند. خب بتمرگید در خانه‌تان و بقیه را هم در دردسر مراسم پرشکوه ازدواج و جهیزیه و گیس‌کشی برای مهریه نیندازید. مگر مرض دارید؟
همه جای دنیا ازدواج می‌کنند که یار غار داشته باشند و این‌جا تازه وارد مرحله‌ی آزمون و خطا می‌شوند. بعد می‌گویند نگویید جامعه‌ی بیماری داریم. جامعه‌ی بیمار نداریم، تیمارستان زیبایی داریم که فکر و ذکر و‌ بیماری ملت‌اش «پول و پایین تنه» است.

@plutto
هرکس که فال قهوه من را گرفته،
گفته است : تو معشوقه منی!
هرکس که فالِ کفِ دست من را گرفته؛
حروف چهارگانه نام تو را،
در آن بدیده است...

#نزار_قبانی

@plutto
1
در 20 ژوئیه 1969 نیل آرمسترانگ و باز آلدرین پا به سطح ماه گذاشتند. این فضانوردان ماه ها قبل از سفر اکتشافی " آپولو 11 " به تمرین در بیابانی دور افتاده در غرب آمریکا پرداختند که شبیه به کره ماه بود. آن منطقه سکونتگاه چندین قبیله سرخ پوست آمریکایی بود و داستانی درباره ملاقات میان فضانوردان و یکی از افراد این قبایل وجود دارد.

فضانوردان روزی هنگام تمرین با سرخ پوستی پیر روبه رو شدند که از آنها پرسید آنجا چه می کنند. آنها جواب دادند که عضو یک هیات اکتشافی هستند که به زودی عازم سفر به ماه خواهد شد. پیرمرد با شنیدن این حرف لحظه ای سکوت کرد و بعد از فضانوردان خواست که لطفی به او بکنند.
پرسیدند: چه می خواهی؟
پیرمرد گفت: مردم قبیله من معتقد که ارواح مقدسی در ماه زندگی می کنند. نمی دانم آیا می توانید پیام مهمی را از طرف مردم من به آنها برسانید یا نه؟
فضانوردان پرسیدند: چه پیامی؟
پیرمرد چیزی به زبان قبیله خود گفت و سپس از فضانوردان خواست آن را بارها تکرار کنند تا درست از بر شوند.
فضانوردان پرسیدند: معنی اش چیست؟
نمی توانم به شما بگویم. رازی است که فقط قبیله ما و ارواح ساکن ماه اجازه دارند آن را بدانند.

وقتی که فضانوردان به قرارگاهشان بازگشتند ،با جستجوهای زیاد فردی را یافتند که زبان آن قبیله را می دانست و از او خواستند آن پیام را ترجمه کنند. وقتی آنچه را از بر داشتند تکرار کردند،مترجم شلیک خنده را سرداد. وقتی که ساکت شد، از او خواستند معنی اش را بگوید. او توضیح داد که معنی جمله ای که آنها با دقت از بر کرده اند این است:
حتی یک کلمه از حرفهایشان را باور نکنید ،اینها آمده اند زمین های شما را بدزدند.

از کتاب انسان خردمند / نوشته یووال نوح هراری

@plutto
برای زادن اختری رقصان، نخست به آشوبی درونی نیاز است.

#فردریش_نیچه

@plutto
من مرده‌ام،
اما اگر قرار باشد زیاد غمگین شوی
بلند میشوم…

@plutto
3
همه ی ما آدما باید یه لیست حضور غیاب داشته باشیم... یه لیست بلند که اسم تمام آدم های دور و نزدیک زندگیمون رو بنویسیم ... هر وقت تو زندگیمون اتفاقی افتاد ، یکی یکی اسم های اون لیست رو بخونیم و ببینیم کی حاضر بوده و کی غایب ...‌ چه آدمایی تو روز های سخت زندگیمون حضور داشتن و چه آدمایی فقط تو خوشی کنارمون بودن ، چه آدمایی تو طوفان دستمون رو گرفتن و چه آدمایی بعد از تموم شدن طوفان آفتابی شدن ...
لیست رو نگاه کنیم تا بفهمیم حضور آدم ها به دور و نزدیک بودنشون نیست ... به اندازه ی ارزشی هست که براشون داریم ...
حضور غیاب که تموم شد ، شروع کنیم به حذف کردن... حذف کردن آدم هایی که بیش از حد تو زندگیمون غایب بودن ... آدم هایی که باید بفهمن دیگه تو زندگیمون جایی ندارن ...
بعد از حذف ، لیست رو‌ خوب نگاه کنیم تا بدونیم چند نفر تو خوشی و سختی کنارمون بودن ... چند نفر امتحانشون رو پس دادن ‌.‌.. می دونم آدم های کمی باقی می مونن ولی کدوم یکی بهتره؟ یک لیست بلند از آدم هایی که همیشگی نیستن و فقط تو خوشی حضور دارن یا یه لیست کوتاه از آدم هایی که هیچوقت تنهات نمی ذارن ، حتی تو سخت ترین شرایط!!

@plutto
‏در تصویر عکس سربازی را می‌بینید که یک الاغ رو کول کرده، جالب اینجاست که این حرکت از روی محبت نیست! اگر الاغ قدمی اشتباه بردارد، با انفجار مین زندگی همه رو به خطر میندازه.
الاغ‌های اطراف خود را کنترل کنید تا جان خود و عزیزان خود را نجات دهید

@plutto
‏نیکوس کازانزاکیس تو زوربای یونانی چقدر زیبا حال آدم ها رو توصیف میکنه

انسان نمیتواند به پرواز درآید، مگر آنکه به لبه ی پرتگاه برسد...

@plutto
1
مانده تا برف زمین آب شود.
مانده تا بسته شود این همه نیلوفر وارونه چتر.
ناتمام است درخت.
زیر برف است تمنای شنا کردن کاغذ در باد
و فروغ تر چشم حشرات
و طلوع سر غوک از افق درک حیات.
مانده تا سینی ما پر شود از صحبت سمبوسه و عید.
در هوایی که نه افزایش یک ساقه طنینی دارد
و نه آواز پری می‌رسد از روزن منظومه برف
تشنه زمزمه‌ام.
مانده تا مرغ سرچینه هذیانی اسفند صدا بردارد.
پس چه باید بکنم
من که در لخت‌ترین موسم بی‌چهچه سال
تشنه زمزمه‌ام؟
بهتر آن است که برخیزیم
رنگ را بردارم
روی تنهایی خود نقشه مرغی بکشم.

#سهراب_سپهری

@plutto
ما مردها خیلی بی دفاعیم، افسرده که باشیم هیچ بهانه ای نیست، نمیتوانیم توجیه کنیم که افسردگی بعد از زایمان است، یا مثلا عصبی که باشیم نمیشود آنرا به ماه و سال و بخت و طالع و اینها ربط داد، گریه هم که اصلا مال مرد نیست، مگر مرد گریه میکند ؟! داد و بیداد هم مال آدمهای بی شخصیت است، جنتلمن ها فریاد نمیزنند، مهربان هم اگر باشیم برای جذبه مردانه مان خوب نیست، نمیشود گفت فلان مرد فرشته است، فرشته بودن صفت زنانه است، پر حرف که باشیم نمیشود آن را به حساب جنسیت مان گذاشت، مرد که اینقدر حرف نمیزند، اگر ساکت باشیم میگویند عجب آدم گنده دماغی است، خوب بخوریم میگویند اسیر شکم اند ! کم بخوریم میگویند: معتاد شده ؟! اگر بخندیم و خوش باشیم میگویند: هان ؟ چی شده ؟ خیلی خوشحالی ؟ معلومه حالت حسابی خوبه ها ! و خلاصه نیک که بنگری ما مردها اصلا هیچ کار خاصی نباید بکنیم، باید خیلی معمولی باشیم و سعی کنیم اصلا به چشم نیائیم و تابلو نباشیم !

@plutto
زخمی اگر بر قلبت بنشیند، نه می‌توانی زخم را از قلبت واکنی، نه می‌توانی قلبت را دور بیندازی! زخم تکه‌ای از قلب توست، زخم و قلبت یکی هستند.

#محمود_دولت‌ابادی

@plutto
1
‏نزار قبانی یه جا میگه:
"انا لا‌اضعف‌‌ الا حین اشتاق الیك"
یعنی: من کم نمی‌آورم مگر زمانی که دلتنگ تو می‌شوم.

@plutto
1
‏ما زخمی ترين شاخه ی اين جنگل خشكيم
تيغ و تبری نيست كه ما را نشناسد...

@plutto
برای عید امسال چند پیشنهاد دارم:
۱. توی تبریک‌های عیدتان، به جای فوروارد کردنِ پیام‌های تکراری و زبر و بی‌روح، برای هر کس یک پیام بنویسید خاصِ خودش؛ یکی از خوبی‌هایش را بردارید، برجسته کنید و به خودش یادآوری کنید، بگذارید حال کند! قربان چشم‌های کسی بروید که چشم‌های زیبایی دارد و قربان قدّ کسی که قدوبالایی دارد؛، به خوش‌دست‌پخت بگویید همچنان مزه از انگشتانت بریزد، به خوش‌زبان بگویید که دور زبان شیرینش می‌گردید، به خوش‌قلم بگویید قلمت مانا و به کسی که دست‌فرمان خوبی دارد بگویید همیشه بتازی رفیق، چهارچرخت به پرواز!
۲. دور هم که جمع می‌شوید از گرانی نگویید، یک دور، دوره نکنید که پسته را فلان تومان خریدم، شیرینی را بهمان تومان... این حرفها آدم را فرسوده می‌کند. بازی کنید، برای هم استنداپ اجرا کنید، خاطره‌ مرور کنید.
۳. یک شب را با کسانی که دوستشان دارید، به رسم قدیم، توی یک اتاق، تنگ به تنگ هم تشک پهن کنید و خیاری بخوابید. تا صبح گپ بزنید، زیرجلکی بخندید و صبح که بیدار شدید از اینکه چنین شبی را گذرانده‌اید عشق کنید.
۴. به بچه‌ها علاوه بر خُشکه! کتاب هم هدیه بدهید. اگر فکر می‌کنید بچه‌ها کتاب دوست ندارند بعد از هدیه دادن و دیدن برق چشم‌هایشان نظرتان تغییر خواهد کرد.
۵. با خودتان قرار بگذارید در قرن جدید، مشکلات را نه کوچک، اما بزرگتر از آنچه هستند هم نبینید. مشکلی اگر بروز کرد، شلوغ نکنید، هوچی‌گری نکنید، دور از جانتان چس‌ناله نکنید... فکر کنید. اتفاقا بعضی از مشکلات راه‌حل دارند!
عیدتان پیش‌پیش مبارک!

@plutto
👍6
ما بچه بودیم هر سال سر سال تحویل میگفتن اهداف و ارزوهاتو زیر لب بگو و از خدا بخواه کمکت کنه.
خوشبختانه اون دوران تموم شد و به هیچ کدوم از آرزوهامون نرسیدیم .
یکی از خوبی های میانسالی اینه که چون میدونی دیگه قرار نیست اتفاق خاصی برات بیوفته و جریان زندگیت همینه که هست لذا خیلی دنبال اهداف بلندمدت و میان مدت نیستی. با خیال راحت و بدون استرس سال جدید را آغاز میکنی

@plutto
👍5
ما دهه شصتی‌ها از رمضان یک خاطره مشترک داریم. بیدار شدن‌های سحر. به سن تکلیف نرسیده بودیم اما اصرار داشتیم که سحر بیدار بشیم. الا و بلا که ما می‌خواهیم روزه بگیریم.
بیدار شدنمون هم داستان خودش را داشت. ده دقیقه قبل از اذان با زور بیدار می‌شدیم. کشون کشون خودمون به سفره می‌رسوندیم، چند قاشق خورده نخورده برمی‌گشتیم تو رختخواب. حالا چرا این کار را می‌کردیم؟ چون خواب از سرمون نپره.
هم خواب را می‌خواستیم هم سحر رو.
وقتی می‌رفتیم مدرسه سرمون بالا بود که روزه‌ایم. وقتی معلم می‌پرسید کی روزه است؟ اینقدر دستمون می‌کشیدیم که می‌تونستیم لامپ کلاس بگیریم تو دستمون.
بی‌جون از مدرسه می‌رسیدیم خونه و با اصرار مادر که روزه کله گنجشکی هم قبول، ناهار می‌خوردیم و صبر می‌کردیم تا افطار.
روزگار گذشت و گذشت و خیلی از ماها که اون روزها با شور و شوق روزه می‌گرفتیم دیگه سحر بیدار نشدیم. دیگه روزه نگرفتیم. دیگه به پدر و مادرهامون نگفتیم ما را سحر بیدار کنند؟ چرا؟
جواب این سوال‌ را حاکمان باید بدهند؟ چه بلایی سر نسلی که با ذوق روزه کله گنجشگی می‌گرفتند، آورده‌اند؟ چرا کار را به جایی رسیده است که بخشی از آنهایی که در دوران دبستان، راهنمایی، دبیرستان و دانشگاه، حرف دینی شنیده‌اند، گردن راست می‌کنند و می‌گویند بس کنید این مسخره بازی را.
حتما آنها فقط حرف دینی شنیده‌اند و رفتار دینی ندیده‎‌اند.
واقعا باید از خودمان بپرسیم چرا قبل از آغاز ماه رمضان، باید به مسلمان این همه در مورد روزه خواری هشدار بدهیم؟ آنهایی که تجربه ماه رمضان در کشورهای مسلمان را دارند، به خوبی تفاوت آن کشورها را با ایران را حس می‌کنند. مردم بدون هیچ تشویق و تنبیهی روزه می‌گیرند و رعایت روزه‌دارها را می‌کنند.
شاید وقت آن است که کمی رفتار خودمان در زمینه دین را با دیگر کشورهای مسلمان مقایسه کنیم.
کافی است جلسات قرآن کشوری مثل مصر را با ایران مقایسه کنید. در این کشور آفریقایی، اقشار مختلف با ظاهرهای گوناکون حضور دارند اما در کشور تقریبا همه یک شکل!
واقعا چرا ریش داشتن و تسبیح انداختن، نشان دین‌داری شده است؟
دین دار کسی است که غیبت نمی‌کند، دروغ نمی‌گوید. دین دار کسی که حق مردم را نمی‌خورد. دین دار کسی است که رعایت حال همسایه را می‌کند.
این که ریش داشته باشی و تسبیح در دست گرفته باشی ولی وقتی به سرکار می‌روی، کارت ورود بزنی و بدون اینکه خروجت را ثبت کنی، به کارهای شخصی برسی و بعد حقوق کار نکرده را بگیری، چندان با دین داری جور در نمی‌آید.
کاش می‌شد ما هم به سمتی برویم که آدم‌ها را بر اساس چهره قضاوت نکنیم. اصلا عادت کنیم که قضاوت نکنیم اما سعی کنیم برداشت‌مان از آدم‌ها به خاطر رفتار آنها باشد حالا می‌خواهند هر جور که دوست دارند لباس بپوشند.
قبل از کرونا دادگاه‌هایی با محوریت فساد مالی در حال برگزاری بود. برخی از متهمان این دادگاه، تسبیح به دست داشتند و ریش در صورت و جای مُهر در پیشانی. همین دادگاه‌ها سند خوبی است که رفتار ما در قبال آدم‌ها بر اساس ظاهر نباشد.
و چه درست گفت مولوی در داستان موسی و شبان که «ما درون را بنگریم و حال را كی برون را بنگریم و قال را؟»

@plutto
👍9
"زندگی، مثلِ نخ کردن سوزن است. گاهی بلد نیستی چیزی را بدوزی، اما چشم هایت آن قدر خوب کار می کند که همان بار اول سوزن را نخ می‌کنی.
اما هرچقدر پخته تر می شوی،
هرچقدر با تجربه تر می‌شوی،
هرچقدر بیشتر یاد می گیری که چگونه بدوزی،
چگونه پینه بزنی،
چگونه زندگی کنی؛
تازه آن وقت چشمانت دیگر سو ندارد!...
زندگی همیشه یک چیزی اش کم است...
مشکل اینجاست،
وقتی که هم بلدی بدوزی
هم چشم هایت سو دارند؛
تازه آن موقع می فهمی، نه نخ داری، نه سوزن." ‎

@plutto
1