Forwarded from پیرپیران یاری (صیدی)
هو اول یار اخر یار
ادامه قسمت دوم داستان ابلیس. 👇👇
واما ادامه کامنت در مورد ابلیس
ان حضرت میفرمایند گاهی خداوند فرمان به کاری میدهند ولی نمیخواهد ان کار بشود وگاه چیز دیگر را میخواهد که بشود ولی دستور به اجرای ان نمیدهد خدا به ابلیس فرمان داد که ادم را سجده کند ولی میخواست این امر واقع نشود ونشد اگرکه میخواست که ابلیس ادم را سجده کند قطعا سجده میکرد وهمچنین ادم را ازخوردن میوه ان درخت بازداشت درحالی که خواست ومشیتش این بود که ازان درخت بخورد وخورد لذا اگرمیخواست که ادم از ان درخت نخورد هرگز نمیخورد بنابراین باید چنین گفت که اگراراده خدا بر امرش تعلق گیرد ان امر تحقق خواهد یافت که چنین امری در اصطلاح عرفانی امرتکوینی گویند واگر امری اراده خدا بران تعلق نگیرد مآمر دراجرای ان امر مختار است وچنین امری امر تشریعی گویند کما اینکه در قران امر به عدل واحسان کرده (یامربالعدل والاحسان) میبینیم که بعضی از ان سرباز میزنند ما برای روشن تر شدن مطلب اقوال عرفا را نقل میکنیم تا مطلب هم بهتر حلاجی شود وهم برهانی گردد اولا باید گفت که اگر تکلم با خدا کمال است پس ابلیس را این کمال است میبدی صاحب کتاب کشف الاسرار ووعده الابرار از ابلیس با جمله مهتر مهجوران یاد میکند منصور حلاج میگوید در میان اهل اسمان موحدی چون ابلیس نیست محمد دارالشکوه درکتاب حسنات العارفین از قول احمد غزالی اورده که گفت هرکه تعلیم از ابلیس نگرفت زندیق است ابن جوزی از غزالی نقل کرده ازوقتی که ابلیس رانده شد چیزی از محبتش وخدمتش وذکرش کم نکرد به هرحال ابلیس قبل از رانده شدنش مقرب درگاه الهی ومعلم ملایک بوده است واز لحاظ فلسفی هم این تبیین قابل توجه وتامل است از این لحاظ که برای تحقق تضاد در عالم خلقت وجودش ضروری است بدین معنی که در عالم اضداد هرضدی لازمه وجود دیگری است وهیچ برتری بر دیگری ندارد بدین معنی که شب بر روز برتری ندارد وسفیدی هرگز بدون سیاهی شایسته نیست وهمچنین جوهر بدون عرض تصور نخواهد شد پس ای دوست عزیز سعادت محمدی بی شقاوت ابلیسی نشاید بود خلاصه کلام اینکه خود شما اقایان علما وفقها درباره اصل ابلیس اختلاف دارید چرا که گروهی از شما اورا فرشته میدانید وگروهی اورا جن میدانید گروهی که برانند که ابلیس از فرشتگان است بر این امر استدلال کرده اند که خدا در قران میفرماید
که خدا فرمود (واذا قلنا للملایکه اسجدوا الادم فسجدوا الا ابلیس واستکبرو)*خطاب به فرشتگان است که ابلیس از انان محسوب میشود اگر ابلیس از انان نبود سرزنشش واجب نمیشد چون هرگاه قراری صادر کنند که تمام محله کفش فروشها بسته شود پس اگر رستورانها باز شوند کیفرشان واجب نیست زیرا قانون وحکم شامل انها نمیشود ابوسعید ابوالخیر نیز دراینکه ابلیس مقهور اراده خداوند بود وسجده نکرد ناشی از مشیت حق میداند روز قیامت ابلیس را با دیوان حاضر گردانند گویند این همه خلق را تو از راه ببردی گوید نه لاکن من دعوت کردم ایشان را مرا اجابت نبایستی کرد گویند ان خود شد اکنون ادم را سجده ای بیار تا برهی دیوان به فریاد برایند که سجده ای بیار تا ما وتو ازاین محنت برهیم او در نگریستن ایستد وگوید اگر به خواست من بودی سجده روز ازل کردمی (اسرار التوحید ص ۲۶۷) در کل باز جست کیفیت تجلی ابلیس در شعر وادب پارسی از عطار تا امام خمینی مستلزم پرداختن صفحاتی چند است که سر به چندین مجلد خواهد زد وچون مجالی بدینگونه گسترده در این تنگنا فراهم نیست از میان انبوه شواهد به چند اشارت بستده میکنیم زیرا مشت نمونه خروار است سعدی زشترویی وکریه منظری اورا تهمتی بیش نمیداند ومعتقد است که این صفت را دشمنانش یعنی بنی ادم به او داده اند
👇ادامه دارد👇
✍ازقلم فریمان ارم
حتماًعضوشوعالیه👇
@pirpiran
ادامه قسمت دوم داستان ابلیس. 👇👇
واما ادامه کامنت در مورد ابلیس
ان حضرت میفرمایند گاهی خداوند فرمان به کاری میدهند ولی نمیخواهد ان کار بشود وگاه چیز دیگر را میخواهد که بشود ولی دستور به اجرای ان نمیدهد خدا به ابلیس فرمان داد که ادم را سجده کند ولی میخواست این امر واقع نشود ونشد اگرکه میخواست که ابلیس ادم را سجده کند قطعا سجده میکرد وهمچنین ادم را ازخوردن میوه ان درخت بازداشت درحالی که خواست ومشیتش این بود که ازان درخت بخورد وخورد لذا اگرمیخواست که ادم از ان درخت نخورد هرگز نمیخورد بنابراین باید چنین گفت که اگراراده خدا بر امرش تعلق گیرد ان امر تحقق خواهد یافت که چنین امری در اصطلاح عرفانی امرتکوینی گویند واگر امری اراده خدا بران تعلق نگیرد مآمر دراجرای ان امر مختار است وچنین امری امر تشریعی گویند کما اینکه در قران امر به عدل واحسان کرده (یامربالعدل والاحسان) میبینیم که بعضی از ان سرباز میزنند ما برای روشن تر شدن مطلب اقوال عرفا را نقل میکنیم تا مطلب هم بهتر حلاجی شود وهم برهانی گردد اولا باید گفت که اگر تکلم با خدا کمال است پس ابلیس را این کمال است میبدی صاحب کتاب کشف الاسرار ووعده الابرار از ابلیس با جمله مهتر مهجوران یاد میکند منصور حلاج میگوید در میان اهل اسمان موحدی چون ابلیس نیست محمد دارالشکوه درکتاب حسنات العارفین از قول احمد غزالی اورده که گفت هرکه تعلیم از ابلیس نگرفت زندیق است ابن جوزی از غزالی نقل کرده ازوقتی که ابلیس رانده شد چیزی از محبتش وخدمتش وذکرش کم نکرد به هرحال ابلیس قبل از رانده شدنش مقرب درگاه الهی ومعلم ملایک بوده است واز لحاظ فلسفی هم این تبیین قابل توجه وتامل است از این لحاظ که برای تحقق تضاد در عالم خلقت وجودش ضروری است بدین معنی که در عالم اضداد هرضدی لازمه وجود دیگری است وهیچ برتری بر دیگری ندارد بدین معنی که شب بر روز برتری ندارد وسفیدی هرگز بدون سیاهی شایسته نیست وهمچنین جوهر بدون عرض تصور نخواهد شد پس ای دوست عزیز سعادت محمدی بی شقاوت ابلیسی نشاید بود خلاصه کلام اینکه خود شما اقایان علما وفقها درباره اصل ابلیس اختلاف دارید چرا که گروهی از شما اورا فرشته میدانید وگروهی اورا جن میدانید گروهی که برانند که ابلیس از فرشتگان است بر این امر استدلال کرده اند که خدا در قران میفرماید
که خدا فرمود (واذا قلنا للملایکه اسجدوا الادم فسجدوا الا ابلیس واستکبرو)*خطاب به فرشتگان است که ابلیس از انان محسوب میشود اگر ابلیس از انان نبود سرزنشش واجب نمیشد چون هرگاه قراری صادر کنند که تمام محله کفش فروشها بسته شود پس اگر رستورانها باز شوند کیفرشان واجب نیست زیرا قانون وحکم شامل انها نمیشود ابوسعید ابوالخیر نیز دراینکه ابلیس مقهور اراده خداوند بود وسجده نکرد ناشی از مشیت حق میداند روز قیامت ابلیس را با دیوان حاضر گردانند گویند این همه خلق را تو از راه ببردی گوید نه لاکن من دعوت کردم ایشان را مرا اجابت نبایستی کرد گویند ان خود شد اکنون ادم را سجده ای بیار تا برهی دیوان به فریاد برایند که سجده ای بیار تا ما وتو ازاین محنت برهیم او در نگریستن ایستد وگوید اگر به خواست من بودی سجده روز ازل کردمی (اسرار التوحید ص ۲۶۷) در کل باز جست کیفیت تجلی ابلیس در شعر وادب پارسی از عطار تا امام خمینی مستلزم پرداختن صفحاتی چند است که سر به چندین مجلد خواهد زد وچون مجالی بدینگونه گسترده در این تنگنا فراهم نیست از میان انبوه شواهد به چند اشارت بستده میکنیم زیرا مشت نمونه خروار است سعدی زشترویی وکریه منظری اورا تهمتی بیش نمیداند ومعتقد است که این صفت را دشمنانش یعنی بنی ادم به او داده اند
👇ادامه دارد👇
✍ازقلم فریمان ارم
حتماًعضوشوعالیه👇
@pirpiran
Forwarded from پیرپیران یاری (صیدی)
یا هو
ادامه کامنت جناب شیطان
سعدی میگوید
ندانم کجا دیدم در کتاب
که ابلیس را دید شخصی به خواب
به بالا صنوبر به دیدار حور
چو خورشیدش از چهره میتافت نور
فرا رفت وگفت ای عجب این تویی
فرشته نباشد بدین تیکویی
تو کین روی داری به حسن قمر
چرا در جهانی به زشتی سمر
ودر نهایت سعدی از زبان شیطان جواب میدهد
که ای نیک بخت این نه شکل من است
ولیکن قلم در دست دشمن است
در این ابیات سعدی بیان میدارد که در یک کتابی ملاحظه کرده ام که شخصی در خواب شیطان را دید البته نام کتاب را بیان نمیدارد ومیگوید نمیدانم چه کتابی بوده است وبعد به وصف صفات ابلیس میپردازد که قد وبالاش همانند صنوبر بود وچهره زیبایی همانند حوریان بهشتی داشت واز چهره اش همانند خورشید نور تابش داشت وشخص مذکور که شیطان را در خواب میبیند میگوید عجبا این او هستی فرشته بدین نیکویی در عالم خلقت وجود ندارد وبعد از شیطان میپرسد شما که این چهره زیبا همانند ماه داری چرا در عالم انسانی در داستان شب به زشتی از ان یاد میکنتد ودر نهایت شیطان جواب میدهد ای نیک بخت انچه که به نمایش میگذارند چهره واقعی من تیست اما قلم در دست دشمن است (بوستان سعدی باب ۲۶ ص۲۰۷) اقبال لاهوری هم در جاوید نامه ثابت قدم واستواری اورا در اعتقادش میستاید که (صد پیامبر دیده وکافر هنوز) همین ثابت قدم اورا در چیزی که بدان اعتقاد داشته اورا درچشم بسیاری عزیز کرده است
نوری نادان نیم
سجده بر ادم برم
او به نهاد است خاکم
من به نژاد آذرم
شیخ عطار در کتاب منظومه الهی خود از زبان ابلیس گوید
چون بی علتی شدستم رانده او
شوم بی علتی هم خوانده او
چون در کار خدا چون وچرا نیست
امید از حق بریدن روا نیست
چو قهرش کرد حکم وراندم اغاز عجب نبود که فضلش خواندم باز
دراین ابیات عطار میگوید البته از زبان شیطان بی هیچ علتی من رانده درگاه او شدم وقطعا بدون هیچ دلیلی هم من را دوباره به درگاه خود فرا خواهد خواند چونکه در کار خدا چون وچرا نیست لذا امید از حق بریدن هم روا نمیباشد واگر حکم قهر او بر من جاری شد ومنرا در ابتدا از درگاه خودش راند عجیب به نظر نمیرسد که فضل او شامل حال من شود ودوباره من را به بارگاهش فرا خواند
ودر جایی دیگر عطار میگوید
در ان ساعت که ملعون کشت ابلیس
زبان بگشاد در تسبیح وتقدیس
که لعنت خوشتر اید از تو صد بار
که سرپیچیدن از تو سوی اغیار
سنایی نیز در دیوان خود از زبان ابلیس جوهر عقاید خویش را در قالب غزلی شیوا که در نوع خود یکی از زیباترین غزلهای تاریخ ادب فارسی است بیان میکند که چگونه دام مکر الهی در راه او گسترده شد وسجده ادم خاکی بهانه ای برای این مکر مشیت حق گردید که وی را گرفتار لعنت کرد لذا وی از زبان شیطان چنین میسراید
با او دلم به مهر و مودت یگانه بود
سیمرغ عشق را دل من اشیانه بود
بر درگهم زخیل فرشته سپاه بود عرش مجید جاه مرا استانه بود
در راه من نهاد دام مکر خویش
ادم میان حلقه ان دام دانه بود
میخواست تا نشانه لعنت کند مرا کرد انچه کرد ادم خاکی بهانه بود
بودم معلم ملکوت اندر اسمان
امید من به خلد برین جاودانه بود
در لوح خوانده ام یکی لعنتی شود
بودم گمان بر هرکس وبر خود گمانه نبود
ادم از خاک بود من از نور پاک او
گفتم ((یگانه من بوم)) و او یگانه نه بود
گفتند سالکان که نکردی تو سجده ای
چون کردمی که با منش این در میانه بود
جانا بیا تکیه به طاعات خود مکن
که این بیت بهر بینش اهل زمانه بود
دیوان سنایی ص۸۷۱ سنایی همچون دیگر عارفان منجمله حلاج بران است که ابلیس از قبل میدانست باید امر الهی را مخالفت کند بدین معنی با انکه خود را معلم ملکوت در اسمان میخواند وجاودانی بودن خود را در خلد برین امید داشته خبر میدهد که طوق لعنت بر گردن یکی افکنده خواهد شد بر هر کدام از ملایک گمان میبرد ولی بر خود گمان نمیبرد ووقتی از وی میپرسند چرا سجده نکردی پاسخ میدهد که حق با من چنین قرار گذاشته است البته مولانا هم با این بزرگان هم عقیده است ودر اشعار خود بیشتر به مسئله قضا وقدر واراده ومشیت حق اشاره میکند وبران است که قدرت لایزال خداوند محیط بر همه کاینات است به طوری که در این فضای لایتناهی هستی ابلیس از خود اختیاری نداشته ودر راهی که مقدر شده است باید به راه اظلال ادم بپردازد وخود نیز مورد لعن ونفرین وملامت قرار گیرد در دفتر دوم مثنوی معنوی گوید
گفت اول ما فرشته بوده ایم
راه طاعت را به جان پیموده ایم
سالکان راه را محرم بدیم
ساکنان عرش را همدم بدیم
والخ در کلام میخوانیم
شیطان راهنمای بنده بریمندر یکی از کتابهای عرفانی امام خمینی امده است روایتی از پیامبر نقل میکند که پیامبر میگوید من از نور عزت خدا خلق شده ان وشیطان از نار عزت خدا خلق شده است لذا باید گفت یکی مظهر صفت جلالی حضرت حق است ودیگر مظهر صفت جمالی حضرت حق
پایان امید انکه مورد توجه قرار گرفته باشد
✍ازقلم فریمان ارم
حتماًعضوشوعالیه👇
@pirpiran
ادامه کامنت جناب شیطان
سعدی میگوید
ندانم کجا دیدم در کتاب
که ابلیس را دید شخصی به خواب
به بالا صنوبر به دیدار حور
چو خورشیدش از چهره میتافت نور
فرا رفت وگفت ای عجب این تویی
فرشته نباشد بدین تیکویی
تو کین روی داری به حسن قمر
چرا در جهانی به زشتی سمر
ودر نهایت سعدی از زبان شیطان جواب میدهد
که ای نیک بخت این نه شکل من است
ولیکن قلم در دست دشمن است
در این ابیات سعدی بیان میدارد که در یک کتابی ملاحظه کرده ام که شخصی در خواب شیطان را دید البته نام کتاب را بیان نمیدارد ومیگوید نمیدانم چه کتابی بوده است وبعد به وصف صفات ابلیس میپردازد که قد وبالاش همانند صنوبر بود وچهره زیبایی همانند حوریان بهشتی داشت واز چهره اش همانند خورشید نور تابش داشت وشخص مذکور که شیطان را در خواب میبیند میگوید عجبا این او هستی فرشته بدین نیکویی در عالم خلقت وجود ندارد وبعد از شیطان میپرسد شما که این چهره زیبا همانند ماه داری چرا در عالم انسانی در داستان شب به زشتی از ان یاد میکنتد ودر نهایت شیطان جواب میدهد ای نیک بخت انچه که به نمایش میگذارند چهره واقعی من تیست اما قلم در دست دشمن است (بوستان سعدی باب ۲۶ ص۲۰۷) اقبال لاهوری هم در جاوید نامه ثابت قدم واستواری اورا در اعتقادش میستاید که (صد پیامبر دیده وکافر هنوز) همین ثابت قدم اورا در چیزی که بدان اعتقاد داشته اورا درچشم بسیاری عزیز کرده است
نوری نادان نیم
سجده بر ادم برم
او به نهاد است خاکم
من به نژاد آذرم
شیخ عطار در کتاب منظومه الهی خود از زبان ابلیس گوید
چون بی علتی شدستم رانده او
شوم بی علتی هم خوانده او
چون در کار خدا چون وچرا نیست
امید از حق بریدن روا نیست
چو قهرش کرد حکم وراندم اغاز عجب نبود که فضلش خواندم باز
دراین ابیات عطار میگوید البته از زبان شیطان بی هیچ علتی من رانده درگاه او شدم وقطعا بدون هیچ دلیلی هم من را دوباره به درگاه خود فرا خواهد خواند چونکه در کار خدا چون وچرا نیست لذا امید از حق بریدن هم روا نمیباشد واگر حکم قهر او بر من جاری شد ومنرا در ابتدا از درگاه خودش راند عجیب به نظر نمیرسد که فضل او شامل حال من شود ودوباره من را به بارگاهش فرا خواند
ودر جایی دیگر عطار میگوید
در ان ساعت که ملعون کشت ابلیس
زبان بگشاد در تسبیح وتقدیس
که لعنت خوشتر اید از تو صد بار
که سرپیچیدن از تو سوی اغیار
سنایی نیز در دیوان خود از زبان ابلیس جوهر عقاید خویش را در قالب غزلی شیوا که در نوع خود یکی از زیباترین غزلهای تاریخ ادب فارسی است بیان میکند که چگونه دام مکر الهی در راه او گسترده شد وسجده ادم خاکی بهانه ای برای این مکر مشیت حق گردید که وی را گرفتار لعنت کرد لذا وی از زبان شیطان چنین میسراید
با او دلم به مهر و مودت یگانه بود
سیمرغ عشق را دل من اشیانه بود
بر درگهم زخیل فرشته سپاه بود عرش مجید جاه مرا استانه بود
در راه من نهاد دام مکر خویش
ادم میان حلقه ان دام دانه بود
میخواست تا نشانه لعنت کند مرا کرد انچه کرد ادم خاکی بهانه بود
بودم معلم ملکوت اندر اسمان
امید من به خلد برین جاودانه بود
در لوح خوانده ام یکی لعنتی شود
بودم گمان بر هرکس وبر خود گمانه نبود
ادم از خاک بود من از نور پاک او
گفتم ((یگانه من بوم)) و او یگانه نه بود
گفتند سالکان که نکردی تو سجده ای
چون کردمی که با منش این در میانه بود
جانا بیا تکیه به طاعات خود مکن
که این بیت بهر بینش اهل زمانه بود
دیوان سنایی ص۸۷۱ سنایی همچون دیگر عارفان منجمله حلاج بران است که ابلیس از قبل میدانست باید امر الهی را مخالفت کند بدین معنی با انکه خود را معلم ملکوت در اسمان میخواند وجاودانی بودن خود را در خلد برین امید داشته خبر میدهد که طوق لعنت بر گردن یکی افکنده خواهد شد بر هر کدام از ملایک گمان میبرد ولی بر خود گمان نمیبرد ووقتی از وی میپرسند چرا سجده نکردی پاسخ میدهد که حق با من چنین قرار گذاشته است البته مولانا هم با این بزرگان هم عقیده است ودر اشعار خود بیشتر به مسئله قضا وقدر واراده ومشیت حق اشاره میکند وبران است که قدرت لایزال خداوند محیط بر همه کاینات است به طوری که در این فضای لایتناهی هستی ابلیس از خود اختیاری نداشته ودر راهی که مقدر شده است باید به راه اظلال ادم بپردازد وخود نیز مورد لعن ونفرین وملامت قرار گیرد در دفتر دوم مثنوی معنوی گوید
گفت اول ما فرشته بوده ایم
راه طاعت را به جان پیموده ایم
سالکان راه را محرم بدیم
ساکنان عرش را همدم بدیم
والخ در کلام میخوانیم
شیطان راهنمای بنده بریمندر یکی از کتابهای عرفانی امام خمینی امده است روایتی از پیامبر نقل میکند که پیامبر میگوید من از نور عزت خدا خلق شده ان وشیطان از نار عزت خدا خلق شده است لذا باید گفت یکی مظهر صفت جلالی حضرت حق است ودیگر مظهر صفت جمالی حضرت حق
پایان امید انکه مورد توجه قرار گرفته باشد
✍ازقلم فریمان ارم
حتماًعضوشوعالیه👇
@pirpiran
اول اخر یار
اول بند آقا نوروز جهت تفسیر آماده گردید باهم میخوانیم
یاران دادن چم
باطن پی دوستان چنگ دادن چم
مهر دل نشوق یاران بین کم
مردان دو شک بر لوان نجم
بنیامین نه غور غبار طم طم
یادگار محبوس قلاچه ستم
قهر صاحبکار کوپسا یکدم
ناپاکان شکدار چم داران بی غم
بروز گردن قال مغلط مغرور
اذان جار چی یاران بلور
مخیزو نسمت خاک سر اندیل
علمدار تعدا بلیل و تعجیل
استادان باش کوپسای یاران
معطلن پی خواب چون گناکاران
یه گشت و تقریب دوستان بدکار
پی کرد و کرم شاه نمو آشکار
نوروز شی نقول قوا بیزاران
ندو نغواس بحر بی واران
شمه شاه بیان حکمش زور دارن
ماچان بوانه دور دور یارن
برج بار خانش نجاور کندن
پی خلاف گوان وعده نمندن
ار کچم واتن شاه دادن بشم
تاجر حجره حاجی بگتشم
تفسیر گفتار
خشت 1_ آقا نوروز به آسید رستم خطاب میکند؛ باطن همان پادشاه است که یک چنگ ذات در داخل چشم تک تک افراد چهلتن قرار دادند و هرکدام از چهلتن بطور مساوی دارای ذات شاهی شدند که با قدرت همان ذات دریافتی جهان هستی و کائنات را سیر نمودند و از
تمام مراحل ظاهری و باطنی آگاه شدند و مراحل خود شناسی را طی نموده و مقام
ذات را در دوره و کل ادیان شناسایی کردند.
خشت 2_ یاران صفاتی فاقد ذات از مهر و محبت شاه محروم شدند و در ساعات اولیه ظهور شاه از ردیف یاری برکنار شدند زیرا آنان
مشرکین دین یاری بودند.
خشت 3_ حضرت بنیامین در قبل از ظهور پادشاه و در مرحله اولیه در قالب بشری بوده و غرق در خون و گوشت انسانی و دارای طم تار وجودی بوده و قبل از دستور مقام حق اجازه
بروز و نشان دادن قدرت ذاتی را نداشته تا پادشاه آشکار شود و بابایادگار هم در وجود بشری محبوس بوده است.
خشت 4_ صاحبکار از افراد مخالف و اخلالگران زمان خویش گرفته و ناپاکان دین یارسان را
سرکوب و منهدم نمودند و افراد ذاتی از افراد صفاتی جدا شدند.
خشت 5_ قال یری تنی و چهلتنی با ظهور شاه در منطقه دالاهو دول دالان بروز و این مغلط ذاتی برای افراد چهلتن افتخار و غرورآور بوده و هرکدام از چهلتن میتوانستند با قدرت ذات خویش جهان هستی را منهدم نمایند و جارچی
که داود است به تمام یاران ظهور و بر تخت نشستن شاه را اعلام نمودند.
خشت 6_ مخیزو نسمت خاک سر اندیل محلی از دالاهو است و کنایه رمزی به بابایادگار دارد که زمان ظهورشاه یادگار با ذات مقام شاه ادغام بوده است و علمدار دین یاری
داود بوده و بلیل یا بلبل داود است که به فوریت کار و اساس شاه را برای استقرار در دول دالان فراهم میسازد .
خشت 7_ استادان و افراد محلی که عده ای از مردم یارسان بوده اند به خیال خود آمدن شاه برای آنان مال و اموال میبخشد و این افراد درفکر مال و ثروت و خواب و خیال دنیای مجازی بودند و مانند گنهکاران در خواب خرگوشی بسر میبردند و از همجا بی خبر بودند آقا نوروز در جواب افکار این افراد فرماید شاه برای دادن مال و اموال نیامده است بلکه برای احقاق حق بین ظالم و مظلوم آمده است.
خشت 8_ دوستان بدکار و بدگو ظهور شاه را برای نفع مادی میخواستند و کار نه تنها به تصورات آنان پیش نرفت بلکه یاران ذاتی حقیقی برای برقراری عدالت باطنی و اجتماعی کوپسای یاران آمدند.
خشت 9_ باید دنباله رو مقام حق شد،
افراد ذاتی مرتب از وجود انسانی خویش ناراحت است و میخواهد هر چه زودتر از این جسم بشری آزاد شود چون قالب بشری برای افراد ذاتی بسیار محدود می باشد و ذات در مضیقه قرار گرفته است.
خشت 10_ میفرماید : حکم شاه زور دار است بمن دستور میدهد که شمه ای از کار و اقدامات شاه را بیان کنم و در اختیار رهروان دین یارسان قرار دهم.
خشت 11_ بارخانه شاه و تولید کالای یاری همان گفتار دفتری است جهت تحویل به یاران دینی آماده شده و افراد درغگو و اخلال گران باقی نمی مانند.
خشت 12_ آقا نوروز در پایان بند فرماید اگر کج گویی کرده ام مقصر من نیستم چون نوشته های من طبق دستورشاه مردان است من چیزی
از خود اضافه نکرده ام
اول آخر یار
هر کس یاوا بش ویش بردن
یار زیاده بشش نزاد نمردن
✍ارادتمند زرعلی سلیمی
حتماًعضوشوعالیه👇
@pirpiran @pirpiran
اول بند آقا نوروز جهت تفسیر آماده گردید باهم میخوانیم
یاران دادن چم
باطن پی دوستان چنگ دادن چم
مهر دل نشوق یاران بین کم
مردان دو شک بر لوان نجم
بنیامین نه غور غبار طم طم
یادگار محبوس قلاچه ستم
قهر صاحبکار کوپسا یکدم
ناپاکان شکدار چم داران بی غم
بروز گردن قال مغلط مغرور
اذان جار چی یاران بلور
مخیزو نسمت خاک سر اندیل
علمدار تعدا بلیل و تعجیل
استادان باش کوپسای یاران
معطلن پی خواب چون گناکاران
یه گشت و تقریب دوستان بدکار
پی کرد و کرم شاه نمو آشکار
نوروز شی نقول قوا بیزاران
ندو نغواس بحر بی واران
شمه شاه بیان حکمش زور دارن
ماچان بوانه دور دور یارن
برج بار خانش نجاور کندن
پی خلاف گوان وعده نمندن
ار کچم واتن شاه دادن بشم
تاجر حجره حاجی بگتشم
تفسیر گفتار
خشت 1_ آقا نوروز به آسید رستم خطاب میکند؛ باطن همان پادشاه است که یک چنگ ذات در داخل چشم تک تک افراد چهلتن قرار دادند و هرکدام از چهلتن بطور مساوی دارای ذات شاهی شدند که با قدرت همان ذات دریافتی جهان هستی و کائنات را سیر نمودند و از
تمام مراحل ظاهری و باطنی آگاه شدند و مراحل خود شناسی را طی نموده و مقام
ذات را در دوره و کل ادیان شناسایی کردند.
خشت 2_ یاران صفاتی فاقد ذات از مهر و محبت شاه محروم شدند و در ساعات اولیه ظهور شاه از ردیف یاری برکنار شدند زیرا آنان
مشرکین دین یاری بودند.
خشت 3_ حضرت بنیامین در قبل از ظهور پادشاه و در مرحله اولیه در قالب بشری بوده و غرق در خون و گوشت انسانی و دارای طم تار وجودی بوده و قبل از دستور مقام حق اجازه
بروز و نشان دادن قدرت ذاتی را نداشته تا پادشاه آشکار شود و بابایادگار هم در وجود بشری محبوس بوده است.
خشت 4_ صاحبکار از افراد مخالف و اخلالگران زمان خویش گرفته و ناپاکان دین یارسان را
سرکوب و منهدم نمودند و افراد ذاتی از افراد صفاتی جدا شدند.
خشت 5_ قال یری تنی و چهلتنی با ظهور شاه در منطقه دالاهو دول دالان بروز و این مغلط ذاتی برای افراد چهلتن افتخار و غرورآور بوده و هرکدام از چهلتن میتوانستند با قدرت ذات خویش جهان هستی را منهدم نمایند و جارچی
که داود است به تمام یاران ظهور و بر تخت نشستن شاه را اعلام نمودند.
خشت 6_ مخیزو نسمت خاک سر اندیل محلی از دالاهو است و کنایه رمزی به بابایادگار دارد که زمان ظهورشاه یادگار با ذات مقام شاه ادغام بوده است و علمدار دین یاری
داود بوده و بلیل یا بلبل داود است که به فوریت کار و اساس شاه را برای استقرار در دول دالان فراهم میسازد .
خشت 7_ استادان و افراد محلی که عده ای از مردم یارسان بوده اند به خیال خود آمدن شاه برای آنان مال و اموال میبخشد و این افراد درفکر مال و ثروت و خواب و خیال دنیای مجازی بودند و مانند گنهکاران در خواب خرگوشی بسر میبردند و از همجا بی خبر بودند آقا نوروز در جواب افکار این افراد فرماید شاه برای دادن مال و اموال نیامده است بلکه برای احقاق حق بین ظالم و مظلوم آمده است.
خشت 8_ دوستان بدکار و بدگو ظهور شاه را برای نفع مادی میخواستند و کار نه تنها به تصورات آنان پیش نرفت بلکه یاران ذاتی حقیقی برای برقراری عدالت باطنی و اجتماعی کوپسای یاران آمدند.
خشت 9_ باید دنباله رو مقام حق شد،
افراد ذاتی مرتب از وجود انسانی خویش ناراحت است و میخواهد هر چه زودتر از این جسم بشری آزاد شود چون قالب بشری برای افراد ذاتی بسیار محدود می باشد و ذات در مضیقه قرار گرفته است.
خشت 10_ میفرماید : حکم شاه زور دار است بمن دستور میدهد که شمه ای از کار و اقدامات شاه را بیان کنم و در اختیار رهروان دین یارسان قرار دهم.
خشت 11_ بارخانه شاه و تولید کالای یاری همان گفتار دفتری است جهت تحویل به یاران دینی آماده شده و افراد درغگو و اخلال گران باقی نمی مانند.
خشت 12_ آقا نوروز در پایان بند فرماید اگر کج گویی کرده ام مقصر من نیستم چون نوشته های من طبق دستورشاه مردان است من چیزی
از خود اضافه نکرده ام
اول آخر یار
هر کس یاوا بش ویش بردن
یار زیاده بشش نزاد نمردن
✍ارادتمند زرعلی سلیمی
حتماًعضوشوعالیه👇
@pirpiran @pirpiran
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#عید_خاوندکار
پیشاپیش عید خاوندکار را به پیر بزرگوار اقاآسیدنصرالدین حیدری و جامعه یارستان تبریک عرض نمودم
ًحتماًعضوشوعالیه👇
@pirpiran @pirpiran
پیشاپیش عید خاوندکار را به پیر بزرگوار اقاآسیدنصرالدین حیدری و جامعه یارستان تبریک عرض نمودم
ًحتماًعضوشوعالیه👇
@pirpiran @pirpiran
Forwarded from پیرپیران یاری (صیدی)
یاحق
سحر سحره ن سحر سحره ن
یاران حیدر وه خت سحره ن
پادشای پیرم تاج سروره ن
خاون کار هاته ن یاران خوره ن
یاهو یاهو لحظه سحره ن
التجا وه ذات تکیه حیدره ن
اقای حیدری کلام گوهره ن
امضاش ذولفقار سیف دو سره ن
چل تن چل نور صاحب دفتره ن
سراو یاری حوض کوثره ن
یاحق قبول که التجای یاران
وه زور ذات ئو تکیه داران
یاحق قبول که سحر یاران
کردار گشتی ودیشتو شاران
فرارسیدن عید خاوند کار بر تمام مردم حق پرست و با ایمان جامعه یارسان اهل حق مبارکباد
شاعر« مجتبی مرادی سنجابی»
حتماًعضوشوعالیه👇
@pirpiran @pirpiran
سحر سحره ن سحر سحره ن
یاران حیدر وه خت سحره ن
پادشای پیرم تاج سروره ن
خاون کار هاته ن یاران خوره ن
یاهو یاهو لحظه سحره ن
التجا وه ذات تکیه حیدره ن
اقای حیدری کلام گوهره ن
امضاش ذولفقار سیف دو سره ن
چل تن چل نور صاحب دفتره ن
سراو یاری حوض کوثره ن
یاحق قبول که التجای یاران
وه زور ذات ئو تکیه داران
یاحق قبول که سحر یاران
کردار گشتی ودیشتو شاران
فرارسیدن عید خاوند کار بر تمام مردم حق پرست و با ایمان جامعه یارسان اهل حق مبارکباد
شاعر« مجتبی مرادی سنجابی»
حتماًعضوشوعالیه👇
@pirpiran @pirpiran
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM