🔹هواول وآخریار🔹
گواهی گهربار،ازدرویش تیمور بانیارانی
یکی از دراویش آسید براکه ،که عظمت و بزرگی آسید براکه را گواهی داده
درویش تیمورشور وشوق فراوانی به خاندان حیدری داشته این خاندان را صاحب ذرّه وذات دانسته زمانی که مست ذات حق بود وبه دنبال حق می گشت در اطراف کوه دالاهو،راه ونشانه حق رادنبال کرد تا اینکه به دول دالان رسیدوذات حق را دروجودآسیدبراکه پیداکرد در قاپی تکیه به روی درویش باز شد دست به سینه سجده جم کرد عرض خود را به جا آورد
این بندکلام گهربار بخوانید
نـه خـانـدانے
شوقـم ڪفت نه سـر نه خاندانے
عجب خانـدان صاحـب نیشانیے
و تـاقـے نیـشان ذرّه و شـانے
صحبـت یاریـم نــدرون بے جــم
سر مسـت یـار بیـم چـون پـروانه شم
شـون یارستــان بـردم فـره و ڪـم
تا یـاوام و پـاے خلـوت خانه جـم
دیـم برجـے بلـور بے عیـب بے غـم
نـه سـر تـا و پـا سـازان محـڪم
روان بیـم نو بـرج در ساعـت در دم
دیـم قاپـے ڪلیــد مهــر اســم اعظـم
وانـام اسم ذات استـاد محـرم
قاپے گشاد بـے شیـم او دلـی جـم
دسـت و سیـنه وه سجـده جـم بردم
ذرّه نـه مایـه حـوض یــار وردم
همـت نـه قـاپـی یـار طلـب ڪردم
تـا ڪـه زیـاد بــو شعــور فــردم
خاصـان آگـاه دار نـه حــال دردم
چــون دفتـر وانـان واچـے پے مـردم
آراستـه قـدرت قاپیـش نـه بــلور
چهار ملڪ ندور پایـش مــدو دور
نه سراے شاهـے نیشـت ندلے جم
تخـت نه زرّ سیـم پا نه لال محڪم
یڪ وجـه نگـوهـر جاے چل چراے شم
هر چرّاے ذره نــورش هانــه دم
هــر دم مخیـزا لیف مــدا و هــم
آفتـاب نه لاشـان شوقش موے کم
بلیـل و آواز بـرز مـوات نـو جـم
وقتن پیــدا بـو پیـر نرگس چـم
پیـر موسـے وزیــر ور دار و قلــم
دفتـر بگیـرو نپـای سبـز علــم
یـاران مزگانے دوستـان خـاطر جـم
ظهـور مـولام شـاے صاحـب ڪـرم
بیـوت او بســاط بـرّان دو دم
یکـرنگ و دورنـگ سواد ڪو نه هم
باید بوانـم شــاه دادن هوشـم
جامے نـو شربـت کوثـر بنوشـم
چـون ڪوره آهـن دایـم نجـوشم
سرمستے نه شـوق شاے سفید پوشم
تیمـورم نه بوے عطـرش مدهـوشم
شــوان تـاو رو و آرزوشــم
حتماعضوشوعالیه👇
@pirpiran @pirpiran
گواهی گهربار،ازدرویش تیمور بانیارانی
یکی از دراویش آسید براکه ،که عظمت و بزرگی آسید براکه را گواهی داده
درویش تیمورشور وشوق فراوانی به خاندان حیدری داشته این خاندان را صاحب ذرّه وذات دانسته زمانی که مست ذات حق بود وبه دنبال حق می گشت در اطراف کوه دالاهو،راه ونشانه حق رادنبال کرد تا اینکه به دول دالان رسیدوذات حق را دروجودآسیدبراکه پیداکرد در قاپی تکیه به روی درویش باز شد دست به سینه سجده جم کرد عرض خود را به جا آورد
این بندکلام گهربار بخوانید
نـه خـانـدانے
شوقـم ڪفت نه سـر نه خاندانے
عجب خانـدان صاحـب نیشانیے
و تـاقـے نیـشان ذرّه و شـانے
صحبـت یاریـم نــدرون بے جــم
سر مسـت یـار بیـم چـون پـروانه شم
شـون یارستــان بـردم فـره و ڪـم
تا یـاوام و پـاے خلـوت خانه جـم
دیـم برجـے بلـور بے عیـب بے غـم
نـه سـر تـا و پـا سـازان محـڪم
روان بیـم نو بـرج در ساعـت در دم
دیـم قاپـے ڪلیــد مهــر اســم اعظـم
وانـام اسم ذات استـاد محـرم
قاپے گشاد بـے شیـم او دلـی جـم
دسـت و سیـنه وه سجـده جـم بردم
ذرّه نـه مایـه حـوض یــار وردم
همـت نـه قـاپـی یـار طلـب ڪردم
تـا ڪـه زیـاد بــو شعــور فــردم
خاصـان آگـاه دار نـه حــال دردم
چــون دفتـر وانـان واچـے پے مـردم
آراستـه قـدرت قاپیـش نـه بــلور
چهار ملڪ ندور پایـش مــدو دور
نه سراے شاهـے نیشـت ندلے جم
تخـت نه زرّ سیـم پا نه لال محڪم
یڪ وجـه نگـوهـر جاے چل چراے شم
هر چرّاے ذره نــورش هانــه دم
هــر دم مخیـزا لیف مــدا و هــم
آفتـاب نه لاشـان شوقش موے کم
بلیـل و آواز بـرز مـوات نـو جـم
وقتن پیــدا بـو پیـر نرگس چـم
پیـر موسـے وزیــر ور دار و قلــم
دفتـر بگیـرو نپـای سبـز علــم
یـاران مزگانے دوستـان خـاطر جـم
ظهـور مـولام شـاے صاحـب ڪـرم
بیـوت او بســاط بـرّان دو دم
یکـرنگ و دورنـگ سواد ڪو نه هم
باید بوانـم شــاه دادن هوشـم
جامے نـو شربـت کوثـر بنوشـم
چـون ڪوره آهـن دایـم نجـوشم
سرمستے نه شـوق شاے سفید پوشم
تیمـورم نه بوے عطـرش مدهـوشم
شــوان تـاو رو و آرزوشــم
حتماعضوشوعالیه👇
@pirpiran @pirpiran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گوشهای از مستند ساز و دار...
پیره ( پیرمراد دانایطوس ) فرزند مراد، ایشان در سال 1304 در روستای توتشامی از توابع شهرستان دالاهو دیده به جهان گشود و از سن کودکی همراه پدرشان در خدمت آقاسید رستم حیدری بودند پس از رحلت آقاسید رستم همچنان در توتشامی بودند و در خدمت آقاسید شمسالدین حیدری مشغول خدمت بودند از سن جوانی که سواد چندانی هم نداشتند اما جزء با سوادان آن زمان به حساب می آمدند و هرزگاهی تدریس میکردند پس از رحلت آقاسید شمسالدین حیدری از توتشامی به روستای #قلعەبهادری( #قلاواری ) از توابع شهرستان سرپل ذهاب رفتند و در آنجا مشغول کشاورزی و دامپروری شدند. بعد از چند سال به توتشامی برگشتند که در آن زمان آقاسید سیف الدین حیدری پدر بزرگوار آقاسید نصرالدین حیدری تکیه دار بودند. مشغول خدمت به ایشان شدند بعد از رحلت آقاسید سیف الدین همچنان در توتشامی ماندند و بعد از چند سال خدمتگزاری به آقاسید نصرالدین حیدری به روستای چفته سنجابی آمدند و در آنجا ماندگار شدند و مشغول تحصیل به اهالی روستا شدند. آرزوی سلامتی و تندرستی برای ایشان داریم.
فرستاده استاد مرادی
حتماعضوشوعالیه 👇
@pirpiran @pirpiran
پیره ( پیرمراد دانایطوس ) فرزند مراد، ایشان در سال 1304 در روستای توتشامی از توابع شهرستان دالاهو دیده به جهان گشود و از سن کودکی همراه پدرشان در خدمت آقاسید رستم حیدری بودند پس از رحلت آقاسید رستم همچنان در توتشامی بودند و در خدمت آقاسید شمسالدین حیدری مشغول خدمت بودند از سن جوانی که سواد چندانی هم نداشتند اما جزء با سوادان آن زمان به حساب می آمدند و هرزگاهی تدریس میکردند پس از رحلت آقاسید شمسالدین حیدری از توتشامی به روستای #قلعەبهادری( #قلاواری ) از توابع شهرستان سرپل ذهاب رفتند و در آنجا مشغول کشاورزی و دامپروری شدند. بعد از چند سال به توتشامی برگشتند که در آن زمان آقاسید سیف الدین حیدری پدر بزرگوار آقاسید نصرالدین حیدری تکیه دار بودند. مشغول خدمت به ایشان شدند بعد از رحلت آقاسید سیف الدین همچنان در توتشامی ماندند و بعد از چند سال خدمتگزاری به آقاسید نصرالدین حیدری به روستای چفته سنجابی آمدند و در آنجا ماندگار شدند و مشغول تحصیل به اهالی روستا شدند. آرزوی سلامتی و تندرستی برای ایشان داریم.
فرستاده استاد مرادی
حتماعضوشوعالیه 👇
@pirpiran @pirpiran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هشدار جدید و فوری / کشف کارگاه تولید داروههای تقلبی در یک دامداری فوق کثیف با بسته بندی های خارجی و فروش آن به مردمی که از همه جا بیخبر بودند! داروههای که غیر قابل مصرف انسانی بودند و فاسد شده بودند و باعث از کار افتادن کلیه و کبد ایرانیان می شدند! هر دارویی از هر داروخانه ای خرید کردید آیدی روی پاکت را به ۲۰۰۰۸۸۲۲ پیامک کنید و تا از سلامتش مطمئن نشدید هرگز و هرگز مصرفش نکنید! این یکی از هزاران مورد است که به تازگی کشف شده است! ببینید چقدرش به خورد ملت داده شده است و ما اطلاع نداریم! به سلامت خود و دیگران اهمیت دهید و اطلاع رسانی کنید!🙏
حتماعضوشوعالیه 👇
@pirpiran @pirpiran
حتماعضوشوعالیه 👇
@pirpiran @pirpiran
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🌷🌷🌷
داستان کوتاه
#توبه_نصوح
نصوح مردی بود شبیه زنها، صدایش نازک بود، صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت.
او با سوء استفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار دلاکی میکرد و کسی از وضع او خبر نداشت. او از این راه، هم امرار معاش میکرد و هم برایش لذت بخش بود.
گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست.
روزی دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد. از قضا گوهر گرانبهایش همانجا مفقود شد. دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه را تفتیش کنند.
وقتی نوبت به نصوح رسید او از ترس رسوایی، خود را در خزینه حمام پنهان کرد.
وقتی دید مأمورین برای گرفتن او به خزینه آمدند، به خدای تعالی رو آورد و از روی اخلاص و به صورت قلبی همانجا توبه کرد.
ناگهان از بیرون حمام آوازی بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد و مأموران او را رها کردند.
و نصوح خسته و نالان شکر خدا را به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص شد و به خانه خود رفت.
او عنایت پروردگار را مشاهده کرد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و از گناه کناره گرفت.
چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد و نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم و دیگر هم به حمام نرفت.
هر مقدار مالی که از راه گناه کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و از شهر خارج شد و در کوهی که در چند فرسنگی آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید.
در یکی از روزها همانطور که مشغول کار بود، چشمش به میشی افتاد که در آن کوه چرا میکرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از آن کیست?
عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعا از شبانی فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستی من از آن نگهداری کنم تا صاحبش پیدا شود. لذا آن میش را گرفت و نگهداری نمود، پس از مدتی میش زاد و ولد کرد و نصوح از شیر آنها بهره مند میشد.
روزی کاروانی راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگی مشرف به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جای آب به آنها شیر داد، به طوری که همگی سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند. او راهی نزدیک به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانی کردند و او در آنجا قلعه ای بنا کرده و چاه آبی حفر نمود و کم کم آنجا منازلی ساخته و شهرکی بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا می آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند، همگی به چشم بزرگی به او می نگریستند.
رفته رفته آوازه خوبی و حسن تدبیر او به گوش پادشاه رسید که پدر همان دختر بود. از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وی را از طرف او به دربار دعوت کنند.
همین که دعوت شاه به نصوح رسید، نپذیزفت و گفت: من کاری دارم و از رفتن به نزد سلطان عذر خواست.
مأمورین چون این سخن را به شاه رساندند، بسیار تعجب کرد و اظهار داشت: حال که او نزد ما نمی آید ما میرویم او را ببینیم.
با درباریانش به سوی نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به عزرائیل امر شد که جان پادشاه را بگیرد.
بنا بر رسم آن روزگار و به خاطر از بین رفتن شاه در اقبال دیدار نصوح، نصوح را بر تخت سلطنت بنشاندند.
نصوح چون به پادشاهی رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملکتش گسترانیده و با همان دختر پادشاه ازدواج کرد.
روزی در بارگاهش نشسته بود، شخصی بر او وارد شد و گفت: چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را از عدالت تو طالبم.
نصوح گفت: میش تو پیش من است و هر چه دارم از آن میش توست.
وی دستور داد تا تمام اموال منقول و غیر منقول را با او نصف کنند.
🕊 آن شخص به دستور خدا گفت:
بدان ای نصوح! نه من شبانم و نه آن، یک میش بوده است، بلکه ما دو فرشته، برای آزمایش تو آمده ایم. تمام این ملک و نعمت، اجر توبه راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد. و از نظر غایب شد.
به همین دلیل به توبه و راستین، (توبه نصوح) گویند.
حتماعضوشوعالیه 👇
@pirpiran @pirpiran
داستان کوتاه
#توبه_نصوح
نصوح مردی بود شبیه زنها، صدایش نازک بود، صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت.
او با سوء استفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار دلاکی میکرد و کسی از وضع او خبر نداشت. او از این راه، هم امرار معاش میکرد و هم برایش لذت بخش بود.
گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست.
روزی دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد. از قضا گوهر گرانبهایش همانجا مفقود شد. دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه را تفتیش کنند.
وقتی نوبت به نصوح رسید او از ترس رسوایی، خود را در خزینه حمام پنهان کرد.
وقتی دید مأمورین برای گرفتن او به خزینه آمدند، به خدای تعالی رو آورد و از روی اخلاص و به صورت قلبی همانجا توبه کرد.
ناگهان از بیرون حمام آوازی بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد و مأموران او را رها کردند.
و نصوح خسته و نالان شکر خدا را به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص شد و به خانه خود رفت.
او عنایت پروردگار را مشاهده کرد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و از گناه کناره گرفت.
چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد و نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم و دیگر هم به حمام نرفت.
هر مقدار مالی که از راه گناه کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و از شهر خارج شد و در کوهی که در چند فرسنگی آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید.
در یکی از روزها همانطور که مشغول کار بود، چشمش به میشی افتاد که در آن کوه چرا میکرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از آن کیست?
عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعا از شبانی فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستی من از آن نگهداری کنم تا صاحبش پیدا شود. لذا آن میش را گرفت و نگهداری نمود، پس از مدتی میش زاد و ولد کرد و نصوح از شیر آنها بهره مند میشد.
روزی کاروانی راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگی مشرف به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جای آب به آنها شیر داد، به طوری که همگی سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند. او راهی نزدیک به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانی کردند و او در آنجا قلعه ای بنا کرده و چاه آبی حفر نمود و کم کم آنجا منازلی ساخته و شهرکی بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا می آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند، همگی به چشم بزرگی به او می نگریستند.
رفته رفته آوازه خوبی و حسن تدبیر او به گوش پادشاه رسید که پدر همان دختر بود. از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وی را از طرف او به دربار دعوت کنند.
همین که دعوت شاه به نصوح رسید، نپذیزفت و گفت: من کاری دارم و از رفتن به نزد سلطان عذر خواست.
مأمورین چون این سخن را به شاه رساندند، بسیار تعجب کرد و اظهار داشت: حال که او نزد ما نمی آید ما میرویم او را ببینیم.
با درباریانش به سوی نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به عزرائیل امر شد که جان پادشاه را بگیرد.
بنا بر رسم آن روزگار و به خاطر از بین رفتن شاه در اقبال دیدار نصوح، نصوح را بر تخت سلطنت بنشاندند.
نصوح چون به پادشاهی رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملکتش گسترانیده و با همان دختر پادشاه ازدواج کرد.
روزی در بارگاهش نشسته بود، شخصی بر او وارد شد و گفت: چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را از عدالت تو طالبم.
نصوح گفت: میش تو پیش من است و هر چه دارم از آن میش توست.
وی دستور داد تا تمام اموال منقول و غیر منقول را با او نصف کنند.
🕊 آن شخص به دستور خدا گفت:
بدان ای نصوح! نه من شبانم و نه آن، یک میش بوده است، بلکه ما دو فرشته، برای آزمایش تو آمده ایم. تمام این ملک و نعمت، اجر توبه راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد. و از نظر غایب شد.
به همین دلیل به توبه و راستین، (توبه نصوح) گویند.
حتماعضوشوعالیه 👇
@pirpiran @pirpiran
استاد حیدر کاکی،، برنامه نیستان
<unknown>
Forwarded from پیرپیران یاری (صیدی)
سلام
ويروس كرونا دير يا زود به ايران ميرسه و شك نكنيد كه وزارت بهداشت به هيچ عنوان وسايل و دارو و كيت هاي تشخيصي نداره
بنابر اين
لطفا تا جايي كه ميتونيد از ويتامين C استفاده كنيد تا سيستم ايمني خود را قويتر كنيد
نگران نباشيذ ويتامين C زياديش دفع ميشه و مشكلي ايجاد نميكنه
همينطور حتما زرد چوبه بيشتر استفاده كنيد
بعلاوه
هم خودتون هم بچه هاتون بگين كه فرض كنند همه مبتلا به ويروس كرونا هستن و با كسي دست نديين و روبوسي نكنيد
اين ويروس فعلا نه واكسن داره نه درمان خاص
و متاسفانه بعلت جهش ژنتيكي كه كرده بسيار خطرناك
ظاهرا اين از تلفيق اين ژن در مار و خفاش ايجاد شده و بخاطر اين جهش توانايي مبتلا كرذن پستانداران از جمله انسان رو پیدا كرده
موضوع بسیار مهم است لطفا پیام را در بیشترین تعداد آشنایان خود قرار دهید: پروفسور چن هورین ، مدیر اجرایی بیمارستان نظامی پکن می گوید: "تکه های لیمو در یک لیوان آب گرم می تواند تا آخر عمر شما را نجات دهد."
حتی اگر مشغول کار باشید ، باید به این پیام نگاه کنید و آن را به دیگران منتقل کنید! لیموهای گرم می توانند سلولهای سرطانی را از بین ببرند!لیمو را به سه قسمت برش داده و در یک فنجان قرار دهید ، سپس آب داغ بریزید ، آن را تبدیل به (آب قلیایی) کند ، هر روز آن را بنوشید مطمئناً برای همه مفید خواهد بود ..لیموهای داغ می توانند یک بار دیگر داروی ضد سرطان را آزاد کنند. آب لیمو داغ بر روی تومورهای سرطانی ودرمان همه انواع سرطان را نشان داده است.
درمان با این عصاره فقط سلولهای بدخیم را از بین می برد و سلولهای سالم را تحت تأثیر قرار نمی دهد.
دوم: اسیدها و مونو کربوکسیلیک اسید موجود در آب لیمو می توانند فشار خون بالا را تنظیم کرده و از شریان های باریک محافظت کنند ، گردش خون را تنظیم کرده و لخته شدن خون را کاهش دهند.
پس از خواندن ، به شخص دیگری بگویید و آن را به شخصی که دوستش دارید منتقل کنید و از سلامت شخصی خود مراقبت کنید.
مشاوره:
پروفسور چن هورین خاطرنشان می کند که هر کسی که این نامه را دریافت کرده است حداقل برای نجات جان کسی تضمین شده است ... من وظیفه خود را انجام داده ام ، امیدوارم که شما هم به من کمک کنید تا آن را نیز گسترش دهم .
حتماعضوشوعالیه 👇
@pirpiran @pirpiran
ويروس كرونا دير يا زود به ايران ميرسه و شك نكنيد كه وزارت بهداشت به هيچ عنوان وسايل و دارو و كيت هاي تشخيصي نداره
بنابر اين
لطفا تا جايي كه ميتونيد از ويتامين C استفاده كنيد تا سيستم ايمني خود را قويتر كنيد
نگران نباشيذ ويتامين C زياديش دفع ميشه و مشكلي ايجاد نميكنه
همينطور حتما زرد چوبه بيشتر استفاده كنيد
بعلاوه
هم خودتون هم بچه هاتون بگين كه فرض كنند همه مبتلا به ويروس كرونا هستن و با كسي دست نديين و روبوسي نكنيد
اين ويروس فعلا نه واكسن داره نه درمان خاص
و متاسفانه بعلت جهش ژنتيكي كه كرده بسيار خطرناك
ظاهرا اين از تلفيق اين ژن در مار و خفاش ايجاد شده و بخاطر اين جهش توانايي مبتلا كرذن پستانداران از جمله انسان رو پیدا كرده
موضوع بسیار مهم است لطفا پیام را در بیشترین تعداد آشنایان خود قرار دهید: پروفسور چن هورین ، مدیر اجرایی بیمارستان نظامی پکن می گوید: "تکه های لیمو در یک لیوان آب گرم می تواند تا آخر عمر شما را نجات دهد."
حتی اگر مشغول کار باشید ، باید به این پیام نگاه کنید و آن را به دیگران منتقل کنید! لیموهای گرم می توانند سلولهای سرطانی را از بین ببرند!لیمو را به سه قسمت برش داده و در یک فنجان قرار دهید ، سپس آب داغ بریزید ، آن را تبدیل به (آب قلیایی) کند ، هر روز آن را بنوشید مطمئناً برای همه مفید خواهد بود ..لیموهای داغ می توانند یک بار دیگر داروی ضد سرطان را آزاد کنند. آب لیمو داغ بر روی تومورهای سرطانی ودرمان همه انواع سرطان را نشان داده است.
درمان با این عصاره فقط سلولهای بدخیم را از بین می برد و سلولهای سالم را تحت تأثیر قرار نمی دهد.
دوم: اسیدها و مونو کربوکسیلیک اسید موجود در آب لیمو می توانند فشار خون بالا را تنظیم کرده و از شریان های باریک محافظت کنند ، گردش خون را تنظیم کرده و لخته شدن خون را کاهش دهند.
پس از خواندن ، به شخص دیگری بگویید و آن را به شخصی که دوستش دارید منتقل کنید و از سلامت شخصی خود مراقبت کنید.
مشاوره:
پروفسور چن هورین خاطرنشان می کند که هر کسی که این نامه را دریافت کرده است حداقل برای نجات جان کسی تضمین شده است ... من وظیفه خود را انجام داده ام ، امیدوارم که شما هم به من کمک کنید تا آن را نیز گسترش دهم .
حتماعضوشوعالیه 👇
@pirpiran @pirpiran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اطلاعیه فوری به ۸۴ میلیون ایرانی / راههای سریع و کارساز پیشگیری و درمان خانگی ویروس کرونا بدون مراجعه به پزشک را ببینید! بعد از اعلام وضعیت اضطرار جهانی از سوی سازمان بهداشت جهانی، دیدن این کلیپ را صد در صد به تک تک شما دوستان توصیه می کنیم! کرونا به پشت مرزهای ما رسیده و ما همچنان در خواب غفلتیم! با اینکه مراقبت و غربالگری در کشور ادامه دارد اما شک نکنید کرونا وارد کشور خواهد شد! این ویروس دوران نهفتگی دارد و بعد علایم آن ظاهر می شود و امکان دارد خود بیمار و پزشک هم نتواند آن را تشخیص دهد! با توجه به تحریم های شدید دارویی، ما شکننده ترین جامعه در مواجهه با این ویروس هستیم، پس بهتر است ثانیه به ثانیه این توصیه ها را گوش کنید و از همین الان به کار ببرید! یادمان نرود که ما در یک قدمی یک فاجعه ملی هستیم و کرونا ویروس از رگ گردن به ما نزدیکتر است، پس باید خودمان باید به داد خودمان برسیم!
حتماعضوشوعالیه 👇
@pirpiran @pirpiran
حتماعضوشوعالیه 👇
@pirpiran @pirpiran
Audio
#یاران_و_باطن
(باباسرهنگی)
کلام و تمویره،،،
#ایرج_اسفندیاری_گوره_جوئی
🧚♂🧚♂🧚♂🧚♂🧚♂🧚♂
حتماعضوشوعالیه 👇
@pirpiran @pirpiran
(باباسرهنگی)
کلام و تمویره،،،
#ایرج_اسفندیاری_گوره_جوئی
🧚♂🧚♂🧚♂🧚♂🧚♂🧚♂
حتماعضوشوعالیه 👇
@pirpiran @pirpiran