فلسفه علم
6.62K subscribers
835 photos
107 videos
363 files
1.45K links
مطالب فلسفه تحلیلی و موضوعات فلسفه علم

این کانال تلاشی برای عمومی کردن مفاهیم فلسفه علم در جامعه ایرانی است.

برای ارتباط با Admin با آیدی @mmasiha1988 و درج تبلیغات میتوانید با کانال @adsphilosophy1 در ارتباط باشید.
Download Telegram
Channel created
Channel photo updated
سلام به همه دوستان
roshanfekri.blog.ir/1394/07/24/برنامه-پاییز-94-پژوهشکده-فلسفه-تحلیلی
برنامه ترم پاییز پژوهشکده فلسفه تحلیلی
👍3
Http://rezadelavari.com/?p=4&id=90

انارشیسم معرفتی , نگاه کارل فایرابند به علم شناسی
فايرابند بعد از كوهن از اركان آن گروه فيلسوفان علمي است كه ديدگا‏ه‏هاي توصيفي و تاريخي را بر ديدگاه‏هاي تجويزي و روش‏جويانه ترجيح داده‏اند، فايرابند كه در ارائه نظراتش به مسايل اجتماعي هم عنايت جدي داشته بر اين نكته اصرار مي‏ورزد كه اصولاً هر ايدئولوژي حاكم بر جامعه كه مانع رشد يا تحرك فكري ابناي جامعه شود و در غير قالب‏هاي القايي خودش هر سيستم معرفتي ديگر را نفي و طرد كند، اين ايدئولوژي براي جامعه خطرناك است.
با توجه به اين مقدمه، فايرابند علم را يكي از ايدئولوژي‏هاي حاكم بر جوامع امروزي مي‏شناسد و بلكه نوعي انحصار براي آن قايل است و از اين رو، اعتقاد دارد كه بايد از جامعه و اعضاي آن در برابر همة ايدئولوژي‏ها و از جمله علم دفاع كرد. او معتقد است علم در شكل جديدش نقش‏هاي مهمي را در قرون اخير پذيرفته‏است و نوعي سلطة فكري جامع بر ذهن جوامع فعلي اعمال مي‏كند، در دوران كنوني «واقعيات» علمي به همان صورت تدريس مي‏شد كه در همين قرن گذشته «واقعيات» مذهبي تدريس مي‏شوند هيچ تلاشي براي شكوفا ساختن توانايي‏هاي انتقادي محصلين صورت نمي‏گيرد، در دانشگاه‏ها كه وضع وخيم‏تر است. در آنجا نوعي شستشوي مغزي به صورت كاملاً منظم داده مي‏شود، و خود علم در هاله‏اي از تقدس از هر نقدي بالاتر است، از احكام دانشمندان در جامعه با همان احترامي استقبال مي‏شود كه تا همين اواخر از احكام اسقف‏ها و كاردينال‌ها مي‏شد. همه جا حق با علم است و هر مقابله‏اي با علم محكوم به شكست است و خلاصه علم خودش به اندازة همان ايدئولوژي‏هايي كه روزگاري با آنها مبارزه مي‏كرد، اكنون سركوبگر شده‏است. (فايرابند، 1375، 149و 150)
👍41
فايرابند يكي از حملات تند خود را متوجه هر گونه روش‏شناسي در علم مي‏كند چالمرز در چيستي علم اين نكته را به خوبي صورت‌بندي كرده و مي‏گويد در ديدگاه فايرابند روش‏‌شناسي‏هاي علم موفق به ارائة قواعد مناسبي جهت هدايت فعاليت دانشمندان نگرديده‏اند، و با توجه به پيچيدگي تاريخ اصولاً انتظار اينكه علم براساس چند قاعدة سادة روش‏شناختي قابل تبيين باشد بسيار نامطبوع به نظر مي‏آيد، (چالمرز، 1374، 166) و اين غير‏معقول است كه مجموعه‏اي از قواعد به دانشمند بگويد معقول اين است كه در شرايط خاص نظرية خاص را اخذ يا رفض كند.
فايرابند در يكي از مقالاتش به صورت مختصر به هر نوع روش‏شناسي كه نوعي محدوديت را به عنوان عقلانيت علم مطرح مي‏كند مي‏تازد. وي هم استقراگرايان و هم ابطال‌گرايان را مورد نقادي قرار مي‏دهد و حتي به لاكاتوش هم انتقاد مي‏كند كه اندك محدوديتي را براي روش علمي ارائه كرده‏است، (فايرابند، 1373، 154-156) ولي با اين حال، اين حسن را براي ‏نظريه لاكاتوش قائل است كه روش‏شناسي معيني هم ارائه نمي‏دهد. (همو، 1375، 256) او معتقد است نهايت بي‏احتياطي است كه به يك شاهد اجازه دهيم مستقيماً در مورد ‏نظرية ما داوري كند. (همان، 102) به نظر او هيچ ‏نظريه هرگز با تمام پديده‏هاي موجود در قلمروش مطابقت ندارد، با وجود اين درست نيست كه از ‏نظريه عيب‌جويي كنيم. (همان، 83)
👍3
شايد اساسي‏ترين مؤلفة فكري فايرابند در اراية ‏نظريه خودش، مسئلة آزادي فردي باشد، او در اين باب از «جان استوارت ميل» متأثر است و سعي مي‏كند از طريق اين مؤلفه مشكلات نظرية خودش را جبران كند.
او علم را يك ايدئولوژي سركوبگر مي‏شناسد، چون حق انتخاب و آزادي فكر را از بشر سلب كرده است او اعتقاد دارد اين طور نيست كه صرفاً علم مي‏تواند هدايت فكري بشري را به عهده بگيرد و زندگي او را سامان دهد، بلكه آزادي و استقلال فكري هم به خوبي مي‏تواند زندگي بشر را هدايت كند، (همان) و از اين‌رو مي‏گويد:
اگر حقيقت به مفهومي كه برخي ايدئولوژي‌پردازان در نظر دارند با آزادي تعارض پيدا كند، آنگاه ما حق انتخاب داريم، مي‏توانيم از آزادي دست بشوييم ولي همچنين مي‏توانيم حقيقت را رها كنيم. (همان)
او عنصر آزادي را آن قدر مهم مي‏داند كه معتقد است مي‏توان و بلكه توصيه مي‏كند كه بايد آن را بر حقيقت ـ كه ساختة ايدئولوژي است ـ مقدم داشت.
او در ارائة اين بخش از انديشة خود، به شدت «عقلانيت» را ـ كه علم يكي از انواع آن است ـ تحت فشار مي‏گذارد، و سعي مي‏كند آزادي را به عنوان بديلي قوي و شايسته براي آن جلوه دهد.
او معتقد است براي حصول رهايي از «آلودگي عقلاني اسف‌انگيز عقل‌گرايان» بايد تغييراتي در تعليم و تربيت و ديدگاه افراد ايجاد كرد، بايد باور كرد كه راه‏هاي فراواني براي نظم بخشيدن به جهان وجود دارد و «فشارهاي نفرت انگيز» مجموعه‏اي از شاخص‏ها را مي‏توان با پذيرش آزاد شاخص‏هايي از گونه ديگر شكست، و اصولاً شاخص‏ها ـ كه مربوط به موضوعات و حرفه‏هاي خاص هستند ـ نبايد به تعليم و تربيت راه يابند. (همان، 260و261)
او معتقد است در دموكراسي مي‏توان «عقل» را «ضدعقل» تلقي كرد و بر آن تأكيد ورزيد، و اصولاً‌بايد هرگونه مجمع آزاد مردمي، پندارهاي نادرست اعضاي خودش را محترم دارد و از آنها حمايت نهادي به عمل آورد. (همان، 258)
فراموش نشود در ديدگاه فايرابند حقيقت و عقلانيت با يكديگر تقارب و پيوند جدي دارند، حقيقت تحت فشار عقلانيت يك سنت ويژه شكل مي‏گيرد و اين شاخص‏هاي عقلانيت هستند كه حقيقت را مشخص مي‏كنند، و از اين‌رو حمله به عقلانيت، حمله به حقيقتٍ ناشي از آن هم مي‏باشد و آنچه بخواهد بديلي براي حقيقت باشد، بايد عقلانيتٍ متناظر با آن را هم قرباني كند و البته فايرابند هم در جاي‌جاي بحث خود از اين گونه حملات دريغ نمي‏كند.
او در فصل هفدهم كتابش ويژگي‏هايي را در مورد جامعة آزاد مطرح مي‏كند نظير آنكه همة سنت‏ها در آن حقوق مساوي دارند و موقعيت قدرت به طور مساوي در دسترس همه است، عقل‌گرايي جزء ضروري ساختار اساسي جامعة آزاد نيست و درنتيجه در چنين جامعه‏اي علم از حكومت و تعليم و تربيت فاصله مي‏گيرد و (همان، 365-369) هيچ مكتب و سنتي نمي‏تواند علي‌رغم ميل مردم خود را تحميل سازد. (گرمي، 1380، 209)
👍4
فايرابند براي تثبيت ايده‏هاي خودش به تاريخ علم رجوع مي‏كند وضمن آوردن شواهدي تأكيد مي‏كند كه نوعاً پيشرفت‏هاي كيفي و جدي علم در شرايطي متحقق شده‏است كه دانشمند از روش‌ها و اصول متعارف علمي دوران خودش تخطي كرده‏است و احياناً به صورتي «غير‏معقول» و سرسختانه از ايدة خودش دفاع نموده‏ است و نهايتاً آن را به جامعة علمي يا علم تحميل كرده‏است و در واقع به پيشرفت علم كمك كرده‏است. او رشد ديدگاه كپرنيكي از زمان گاليله تا قرن بيستم را از مثال‏هاي بارز ايدة خودش معرفي مي‏كند، معتقدات اين ديدگاه در عصر خودش كاملاً عجيب، خلاف عقل و خلاف تجربه بوده‏است (همان،52)]15[. و اينكه ما در شرايط فعلي به آن معتقديم موجب عقلانيت آن در عصر خودش نمي‏شود.
وي مي‏گويد:
‏نظريه‏ها فقط پس از اينكه بخش‌هاي متناقض آنها مدت مديدي مورد استفاده قرار گرفت روشن و «معقول» مي‏شوند، از اين‌رو، اين‌ گونه نامعقوليت و بي‏معنايي و سير غير‏روش‏شناختي شرط قبلي و اجتناب‌ناپذير وضوح و موفقيت تجربي است. (همان)
وي بر آن بود كه روزگار فلسفة علم به‌ سرآمده‏است و اين علم چيزي براي دانشمند با تجربه ندارد.(لازي، 1377،259 – 261) يعني پيشرفت معرفت علمي هيچ وابستگي به روش‏هايي كه در فلسفة علم توصيه مي‏شود ندارد.
فايرابند از مثال‏هاي ديگري كه مطرح مي‏كند طب سوزني چيني است كه پس از استيلا كمونيست‏ها در چين به فشار دولت احيا شد و در شرايطي كه اصولاً در علوم فعلي چنين روشي معنا نداشت و غير‏معقول بود با اقتدار تمام خودش را به علم تحميل كرد به طوري‏كه الآن به رسميت شناخته مي‏شود (فايرابند،1375،78، همو، 1373،158). طب گياهي و سنتي نيز از همين دسته‏ است و الآن اين هردو، نوعي پيشرفت در علم به حساب مي‏آيند. (همان، 80)
او با استناد به مطالعات دكتر هسه مي‏گويد
جادوگري از دانش‏هايي است كه با بيرحمي تمام طرد شده‏ است در حالي‏كه‏ اصولاً اين دانش هيچ‌گاه مورد مطالعة جدي قرار نگرفته‏ است و همه بدون دليل آنرا از نمونه‏هاي عقب ماندگي به شمار مي‏آورند در حالي‏كه اساس مادي آن فهم نشده‏ است و اگر به آن عنايت شود مي‏تواند دريچه‏هاي جديدي از دانش را بر بشر بگشايد (همان،77،78) او معتقد است ما بدون دليل، اين دانش ناشناخته را غير‏معقول مي‏دانيم و از اين‌رو طردش كرده‏ايم و ريشة اصلي در اين است كه خود را در روش‌هاي مأنوس معاصر محصور كرده ‏ايم.
👍3
س ون فراسن در سال ۱۹۴۱ در هلند متولد شد، تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه آلبرتا کانادا ادامه داد، دکترای خود را در سال 1966 از دانشگاه پیشبورگ آمریکا دریافت کرد. وی استاد فلسفه دانشگاه پرینستون است و در دانشگاه تورنتو و ییل نیز تدریس کرده است.
ویژگی برجسته ون فراسن در فلسفه علم، ارائه تحلیلی از مفهوم «تبیین[1]» در علوم طبیعی است که در مقابل مدل قانونی- استناجی همپل قرار دارد. طبق مدل قانونی استنتاجی، تبیین گزاره P از طریق ارائه یک استدلال منطقی که گزاره P نتیجه آن باشد، صورت می گیرد و در هنگام استدلال منطقی، تنها به نحو و معناشناسی گزاره ها توجه می شود. ون فراسن با این تلقی مخالفت کرد. به عقیده وی، پرسش «چرا P» بسته به مقصود پرسشگر، پاسخهای متفاوتی را طلب می کند. به عبارت دیگر تاکید پرسشگر هنگام طرح پرسش، بر پاسخ پرسش تاثیر می‌گذارد. از این رو گزاره «چرا P» یک متن ذو وجوه[2] است.[3] ون فراسن رأى خود را درباره تبیین در مقاله «پراگماتیک تبیین»(1977) مطرح کرد و سپس آن را در کتاب «تصویر علمى» تکمیل نمود. در تقریر ون فراسن پرسش تبیینی Q به صورت سه تایی زیر معرفی می‌شود: Q= <P, X, R> و پاسخ به پرسش Q، A نامیده می‌شود. در این مدل، P گزاره ای است که جنبه ای از آن نیاز به تبیین دارد. X کلاس تقابل[4] نامیده می‌شود، این کلاس مجموعه رویدادهای محتملی را نشان می‌دهد که در ارتباط با جنبه مورد پرسش قابل تصور هستند. R نسبت مدخلیت داشتن[5] است و پاسخ A را با توجه به دانش پس زمینه شخص پرسشگر به P و X مرتبط می‌کند. ون فراسن مفروضات زیر را درباره عناصر دخیل در تبیین بر می‌شمرد:
الف. P صادق است.
ب. بقیه اعضای X کاذب هستند.
ج. A گزاره صادقی است که با توجه به دانش پس زمینه ای پاسخ دهنده و پرسشگر در نسبت ربط داشتن R با P و X قرار دارد.
در صورت برقرار بودن این شرایط گفته می شود که به علت A، P و نه دیگر اعضای X روی داد.
مشهورترین اثر ون فراسن کتاب «تصویر علمی» است که در آن دیدگاه تجربه‌گرایی برسازنده مطرح شده است. در این دیدگاه، ون فراسن تحت تاثیر پوپر و کوهن می‌پذیرد که طرح یک نظریه علمی جدید تحت تاثیر پس زمینه فکری دانشمندان، مشاهدات انجام شده و همفکری با دیگر دانشمندان شکل می‌گیرد و برخلاف دیدگاه اثبات‌گرایی خام، صرفا از مشاهدات مکرر ناشی نمی شود. همچنین ون فراسن تصریح می‌کند که تمامی گزاره های مشاهدتی نظریه بار هستند، اما برخلاف هنسن و کوهن نمی پذیرد که خود مشاهده نظریه بار است. این تمایز مهمی است که در آراء بسیاری از فلاسفه علم نادیده گرفته شده است. علاوه بر این، ون فراسن بر تمایز قاطع میان هویات مشاهده پذیر و هویات مشاهده ناپذیر تاکید می‌کند. به نظر او، علوم‌شناختی و فیزیولوژی در نهایت مشخص خواهند کرد که توانایی مشاهدتی انسانها تا چه حد است و هر چه فرای این محدوده باشد، علی الاصول برای ما مشاهده ناپذیر خواهد بود. با این مقدمات می‌توان دیدگاه او را در مورد ماهیت فعالیت علمی توصیف کرد. دانشمندان در علم برای تبیین امور مشاهده پذیر ناگزیر از توسل به برخی از هویات مشاهده ناپذیر مانند الکترونها، فوتونها و ... هستند. از آنجا که تمایز قاطعی میان این هویات و هویات مشاهده پذیر وجود دارد، به نظر ون فراسن ما باید موضعی غیرواقع گرایانه در مورد هویات مشاهده ناپذیر اتخاذ کنیم. موضع ون فراسن را در تقابل با واقع‌گرایی علمی بهتر می‌توان توصیف کرد. واقع‌گرایی آنگونه که ون فراسن بیان می‌کند، شامل دو آموزه زیر در مورد هدف علم و ماهیت پذیرش یک نظریه علمی علم است:[6]
1- هدف علم به دست دادن نظریه هایی است که شرح واژه به واژه صادقی از طبیعت ارائه کنند.
2- پذیرفتن یک نظریه علمی به معنای پذیرفتن وجود هویات مشاهده ناپذیر و روابطی میان آنها است که نظریه به آنها اشاره می کند.
در مقابل، ون فراسن بر مفهوم کفایت تجربی[7] تاکید می کند. کفایت تجربی به معنای سازگاری پیش بینی نظریه با مشاهدات یا به تعبیر دیگر، توانایی نجات پدیدارها است. با توجه به این مفهوم، ون فراسن آموزه های متناظر دو گزاره فوق الذکر را در تجربه‌گرایی برسازنده به ترتیب زیر مطرح می‌کند:
1- هدف علم به دست دادن نظریه­هایی است که دارای کفایت تجربی باشند.
2- پذیرفتن یک نظریه علمی به معنای پذیرفتن این امر است که فرض وجود هویات مشاهده ناپذیر و روابط میان آنها، که در نظریه به آنها ارجاع داده می‌شود، به کفایت تجربی می‌انجامد.
به این ترتیب ون فراسن به موضع ابزارگرایی که مورد حمایت اثبات‌گرایان بود، نزدیک می‌شود، اگرچه تفاوتهایی با آن دارد. دیدگاه ون فراسن کمابیش به عنوان نسخه اصلاح شده اثبات‌گرایی شناخته شده است و طی دو دهه گذشته در معرض مباحثات مختلفی بوده است.
آموزه دیگری که ون فراسن در شکل‌گیری آن سهیم است و در ادامه توسط افرادی مانند لیدی‌من، کارت رایت و ردهد بسط یافت، دیدگاه ساختارگرایی[8]
👍2
است. طبق این دیدگاه، ما باید هم به واقعیت و هم به یک نظریه علمی به عنوان یک مدل نگاه کنیم. در یک مدل، شبکه‌ای از روابط میانِ گروهی از هویات تعریف می‌شود. بنابراین برخلاف آنچه در سنت فلسفه علم، از دیدگاه استاندارد تا موضع کوهن، تداوم داشته است، نباید یک نظریه را مجموعه‌ای از گزاره ها دانست. دیدگاه ساختارگرایی توانایی خود را در مساله قیاس ناپذیری معناشناختی نشان می‌دهد. از آنجا که در مدلها تاکیدی بر واژگان وجود ندارد و تنها ساختار دو مدل است که مورد توجه قرار می‌گیرد، می‌توانیم دو نظریه را که از اصطلاحات کاملا متفاوتی استفاده می­کنند، از حیث ساختارهایشان با یکدیگر مقایسه کنیم.
قابل توجه است که ساختارگرایی به خودی خود نسبت به واقع‌گرایی یا غیرواقع‌گرایی لااقتضا است، به صورتی که برخی ساختارگرایان مانند لیدیمن واقع گرا هستند و برخی مانند ون فراسن غیرواقع‌گرا. واقع‌گرایان ساختاری معتقدتد که می‌توان از تقریب مدلهای نظریه‌ای به مدل واقعیت سخن گفت، در حالی که غیرواقع‌گرایان ساختاری، هدف از ارائه مدلهای نظری را صرفا کفایت تجربی می‌دانند.
آخرین اثر مشهور ون فراسن «موضع تجربی» است که در سال 2005 منتشر شده است. در این کتاب که در واقع اثری در فرافلسفه[9] است، ون فراسن تجربه گرایی را یک موضع فلسفی می داند. ون فراسن «اصل صفر[10]» را معرفی می کند که طبق آن به ازای هر موضع فلسفی X یک حکم جزمی یا دکترین X+ وجود دارد که اتخاذ موضع فلسفی X با باور داشتن به X+ معادل است. طبق نظر ون فراسن، جزم تجربه گرایی که وی آن را E+ می نامد، این است که «تجربه تنها و تنها منبع معرفت است.» همچنین دو اصل دیگر تجربه گرایی که از موضع تجربه گرایانه ناشی می شوند این است که «نقادی تجربه گرایانه یک نظریه معادل است با این که نشان داده شود که این نظریه با E+ ناسازگار است.» و نیز اینکه «همانند علم، در فلسفه نیز عدم توافق با فرضیه های معطوف به امور واقع پذیرفتنی نیست.»[11] وی در این کتاب به مطرح شدن مجدد مباحث متافیزیکی در فلسفه تحلیلی انتقاد می کند و آن را با موضع فلسفی مغایر می داند.[12] وى رویکرد تجربه گرایانه خود را در معرفت‌شناسی و همین طور فلسفه فیزیک کوانتومی و معناشناسی منطق های موجهه نیز حفظ کرده است، اما در عین حال وی یک کاتولیک است.
👍1
مهرنامه فردا روی کیوسک ها