حدیث عشق ز ما یادگار خواهد ماند
بنای شوق ز ما استوار خواهد ماند
کنون که کشتی ما در میان موج افتاد
سرشک دیده ز ما برکنار خواهد ماند
اساس عهد مودت که در ازل رفتست
میان ما و شما پایدار خواهد ماند
ز چهره هیچ نماند نشان ولی ما را
نشان چهره برین رهگذار خواهد ماند
ز روزگار جفا نامهئی که عرض افتاد
مدام بر ورق روزگار خواهد ماند
شکنج زلف تو تا بی قرار خواهد گشت
درازی شب ما برقرار خواهد ماند
چنین که بر سر میدان عشق مینگرم
دل پیاده به دست سوار خواهد ماند
حدیث زلف و رخ دلکش تو خواهد بود
که بر صحیفهی لیل و نهار خواهد ماند
فراق نامهی خواجو و شرح قصهی شوق
میان زندهدلان یادگار خواهد ماند
#خواجوی_کرمانی
https://telegram.me/nimaasakk
بنای شوق ز ما استوار خواهد ماند
کنون که کشتی ما در میان موج افتاد
سرشک دیده ز ما برکنار خواهد ماند
اساس عهد مودت که در ازل رفتست
میان ما و شما پایدار خواهد ماند
ز چهره هیچ نماند نشان ولی ما را
نشان چهره برین رهگذار خواهد ماند
ز روزگار جفا نامهئی که عرض افتاد
مدام بر ورق روزگار خواهد ماند
شکنج زلف تو تا بی قرار خواهد گشت
درازی شب ما برقرار خواهد ماند
چنین که بر سر میدان عشق مینگرم
دل پیاده به دست سوار خواهد ماند
حدیث زلف و رخ دلکش تو خواهد بود
که بر صحیفهی لیل و نهار خواهد ماند
فراق نامهی خواجو و شرح قصهی شوق
میان زندهدلان یادگار خواهد ماند
#خواجوی_کرمانی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
ز تو با تو راز گویم به زبان بیزبانی
به تو از تو راه جویم به نشان بینشانی
چه شوی ز دیده پنهان که چو روز مینماید
رخ همچو آفتابت ز نقاب آسمانی
تو چه معنی لطیفی که مجرد از دلیلی
تو چه آیتی شریفی که منزه از بیانی
ز تو دیده چون بدوزم که تویی چراغ دیده
ز تو کی کنار گیرم که تو در میان جانی
همه پرتو و تو شمعی همه عنصر و تو روحی
همه قطره و تو بحری همه گوهر و تو کانی
چو تو صورتی ندیدم همه مو به مو لطایف
چو تو سورتی نخواندم همه سر به سر معانی
به جنایتم چه بینی به عنایتم نظر کن
که نگه کنند شاهان سوی بندگان جانی
به جز آه و اشک میگون نکشد دل ضعیفم
به سماع ارغنونی و شراب ارغوانی
دل دردمند خواجو به خدنگ غمزه خستن
نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی
#خواجوی_کرمانی
https://telegram.me/nimaasakk
به تو از تو راه جویم به نشان بینشانی
چه شوی ز دیده پنهان که چو روز مینماید
رخ همچو آفتابت ز نقاب آسمانی
تو چه معنی لطیفی که مجرد از دلیلی
تو چه آیتی شریفی که منزه از بیانی
ز تو دیده چون بدوزم که تویی چراغ دیده
ز تو کی کنار گیرم که تو در میان جانی
همه پرتو و تو شمعی همه عنصر و تو روحی
همه قطره و تو بحری همه گوهر و تو کانی
چو تو صورتی ندیدم همه مو به مو لطایف
چو تو سورتی نخواندم همه سر به سر معانی
به جنایتم چه بینی به عنایتم نظر کن
که نگه کنند شاهان سوی بندگان جانی
به جز آه و اشک میگون نکشد دل ضعیفم
به سماع ارغنونی و شراب ارغوانی
دل دردمند خواجو به خدنگ غمزه خستن
نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی
#خواجوی_کرمانی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
چو در گِرِه فکنی آن کمند پُرچین را
چو تابِ طُرّه به هم بَرزنی همه چین را
به انتظارِ خیالِ تو هر شبی تا روز
گشودهام در مقصورهی جهانبین را
کجا تو صیدِ منِ خستهدل شوی هیهات!
مگس چگونه تواند گرفت شاهین را
چو روی دوست بُوَد گو بهار و لاله مروی
چه حاجتاست به گُل بزم ویس و رامین را
غنیمتی شمرید ای برادران عزیز!
به بوی یوسف گمگشته ابنیامین را
به شعلهای دمِ آتشفشان برافروزم
چراغ مجلس ناهید و شمع پروین را
اگر زِ غصه بمیرند بلبلانِ چمن
چه غم شقایق سیراب و برگ نسرین را
به حالِ زارِ جگرخستگانِ بازاری
چه التفات بُوَد حضرت سلاطین را
روا مدار که سلطان ندیده هیچ گناه
زِ خیلِ خانه برانَد گدای مسکین را
مرا به تیغ چه حاجت که جان برافشانم
گهی که بنگرم آن ساعدِ نگارین را
چرا ملامت خواجو کنی که چون فرهاد
به پای دوست درافکند جان شیرین را
#خواجوی_کرمانی
https://telegram.me/nimaasakk
چو تابِ طُرّه به هم بَرزنی همه چین را
به انتظارِ خیالِ تو هر شبی تا روز
گشودهام در مقصورهی جهانبین را
کجا تو صیدِ منِ خستهدل شوی هیهات!
مگس چگونه تواند گرفت شاهین را
چو روی دوست بُوَد گو بهار و لاله مروی
چه حاجتاست به گُل بزم ویس و رامین را
غنیمتی شمرید ای برادران عزیز!
به بوی یوسف گمگشته ابنیامین را
به شعلهای دمِ آتشفشان برافروزم
چراغ مجلس ناهید و شمع پروین را
اگر زِ غصه بمیرند بلبلانِ چمن
چه غم شقایق سیراب و برگ نسرین را
به حالِ زارِ جگرخستگانِ بازاری
چه التفات بُوَد حضرت سلاطین را
روا مدار که سلطان ندیده هیچ گناه
زِ خیلِ خانه برانَد گدای مسکین را
مرا به تیغ چه حاجت که جان برافشانم
گهی که بنگرم آن ساعدِ نگارین را
چرا ملامت خواجو کنی که چون فرهاد
به پای دوست درافکند جان شیرین را
#خواجوی_کرمانی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak
ای لبت بادهفروش و دل من بادهپرست
جانم از جام می عشق تو دیوانه و مست
تنم از مِهر رُخت مویی و از مویی کم
صد گره در خم هر مویت و هر مویی شست
هر که چون ماه نو انگشتنما شد در شهر
همچو ابروی تو در باده پرستان پیوست
تا ابد مست بیفتد چو من از ساغر عشق
میپرستی که بُوَد بیخبر از جام الست
تو مپندار که از خود خبرم هست که نیست
یا دلم بستهی بند کمرت نیست که هست
آنچنان در دل تنگم زدهای خیمهی انس
که کسی را نَبُود جز تو در او جای نشست
همه را کار، شرابست و مرا کار، خراب
همه را باده به دستست و مرا باد به دست
چون بدیدم که سر زلف کژت بشکستند
راستی را دل من نیز به غایت بشکست
کار یاقوت تو تا بادهفروشی باشد
نتوان گفت بهخواجو که مشو بادهپرست
#خواجوی_کرمانی
https://telegram.me/nimaasakk
جانم از جام می عشق تو دیوانه و مست
تنم از مِهر رُخت مویی و از مویی کم
صد گره در خم هر مویت و هر مویی شست
هر که چون ماه نو انگشتنما شد در شهر
همچو ابروی تو در باده پرستان پیوست
تا ابد مست بیفتد چو من از ساغر عشق
میپرستی که بُوَد بیخبر از جام الست
تو مپندار که از خود خبرم هست که نیست
یا دلم بستهی بند کمرت نیست که هست
آنچنان در دل تنگم زدهای خیمهی انس
که کسی را نَبُود جز تو در او جای نشست
همه را کار، شرابست و مرا کار، خراب
همه را باده به دستست و مرا باد به دست
چون بدیدم که سر زلف کژت بشکستند
راستی را دل من نیز به غایت بشکست
کار یاقوت تو تا بادهفروشی باشد
نتوان گفت بهخواجو که مشو بادهپرست
#خواجوی_کرمانی
https://telegram.me/nimaasakk
Telegram
دومان
ارتباط با ادمین
@Nimaasak
@Nimaasak