کتابخانه من 📚
2.33K subscribers
355 photos
6 videos
105 files
140 links
یک فنجان کتاب و انرژی

مهمان ما باشید💐🌹
Download Telegram
کتابخانه من 📚
#برشی_از_یک_کتاب 📕 من در جستجو هستم. می‌دانم نیاز به جست و جو دارم، باید خود رابجویم. من چندان چیزی نیستم، باد به گلو نمی‌اندازم. ولی هر چه هست، می‌دانم که هستم و برای خودم یک زندگی دارم…زندگی ناچیزی دارم…زندگی همچو طولانی نیست. تنها یک بار هم هست…من حق…
درباره کتاب📕

#جان_شیفته 📖

نویسنده:  #رومن_رولان🖋

جان شیفته رمانی است چهار جلدی از رومن رولان .
فضای داستان جان شیفته، فرانسه در ابتدای سده بیستم است و رمان وضعیت اجتماعی این دوران را برای خواننده به تصویر می‌کشد. از سوی دیگر، شخصیت اصلی داستان زنی به نام آنت ریوی‌یر است و رولان در طول داستان چگونگی بیداری زنان فرانسه را شرح می‌دهد.

رومن رولان خود می‌نویسد: «قهرمان اصلی جان شیفته، آنت ریوی‌یر به گروه پیشتاز آن نسل زنان تعلق دارد که در فرانسه ناگزیر گشت به دشواری، با پنجه در افکندن با پیشداوری‌ها و کارشکنی ِ همراهان مرد خویش، راه خود را به سوی یک زندگی مستقل باز کند.» پسر آنت، مارک ریوی یر قهرمان خستگی ناپذیری است که هرگز کوتاه نمی اید. قهرمانی که در بهبوهه اغاز نبرد غولهای بزرگ اروپای اوان قرن بیستم سر ستیز با همه دسیسه ها و دروغهای سیاسی را دارد و در این تنه زدنها له می شود. این کتاب به نوعی تاریخچه سیاسی چگونگی شکل گیری قرن 20 هم هست.


جان شیفته در ایران با ترجمه محمود اعتمادزاده (م.ا. به‌آذین) منتشر شده‌است. او نخستین فصل این اثر را هنگام بازداشتش در زندان قصر ترجمه کرد و درباره آن گفته‌است «ترجمه این اثر پیرم کرد. چه سالها که قطره قطره آب شدم و فرو ریختم...»

📚 @mybookshelf1
🔘زندگی شما تغییر نخواهد کرد مگر آن که کاری را که هر روز آن را انجام می دهید تغییر دهید ...

#جان_ماکسول 🖋
📚 @mybookshelf1
#حکایت 📜

🔹روزی رندی خطايی مرتکب ميشود،
و او را نزد حاکم می برند
تا مجازات را تعيين کند…

حاکم برايش حکم مرگ صادر می کند
اما مقداری رافت به خرج می دهد،
و به وی می گويد:
اگر بتوانی ظرف سه سال، به خرت
سواد خواندن و نوشتن بياموزانی،
از مجازاتت در میگذرم…

رند هم قبول می کند،
و ماموران حاکم، رهايش می کنند…

عده ای به رند می گويند:
مرد حسابی، آخر تو چگونه می توانی،
به يک الاغ، خواندن و نوشتن ياد بدهی؟

رند می گوید:
انشاءالله در اين سه سال يا
حاکم می ميرد يا خرم…!

پس همیشه امیدوار باشید…


📚 @mybookshelf1
#خواندنی


⭕️ "بانک زمان" در "سوئیس"


یک دانشجوی خارجی که برای ادامه تحصیل به سوئیس رفته می نویسد: در زمان تحصیل، نزدیک دانشگاه یک خانه اجاره کردم. صاحبخانه یک خانم 67 ساله بود که با شغل معلمی بازنشست شده بود. طرح های بازنشستگی در سوئیس آنقدر قوی هستند که بازنشستگان هیچ نگرانی برای خورد و خوراک ندارند.
به این جهت؛ یک روز از اینکه متوجه شدم او کار پیدا کرده متعجب شدم! مراقبت از یک پیرمرد 87 ساله!
از او پرسیدم آیا برای نیاز به پول این کار را می کند، پاسخش من را متحیر کرد!👈من برای پول کار نمی کنم، بلکه "زمان" خودم را در "بانک زمان" سپرده می کنم تا در زمانی که (مثل این پیرمرد) توان حرکت ندارم، آنرا از بانک بیرون بکشم!

🔲این اولین بار بود که درباره مفهوم "بانک زمان" می شنیدم! وقتی بیشتر درباره آن تحقیق کردم، متوجه شدم "بانک زمان" یک طرح بازنشستگی برای مراقبت از سالمندان است که توسط وزارت تامین اجتماعی فدرال سوئیس تدوین و توسعه داده شده است.
داوطلبان، زمان مراقبت از سالمندان را در حساب شخصی شان در "سیستم امنیت اجتماعی" پس انداز کرده تا وقتی خود؛ پیر ناتوان شدند یا نیاز به مراقبت داشته باشند، از آن برداشت کنند!
طبق قرارداد؛ یک سال بعد از انقضای خدمات متقاضی (سپرده گذاری زمان)، بانک زمان میزان ساعات خدمات را محاسبه کرده و به او یک "کارت بانک زمان" می دهد! وقتی او هم نیاز به کمک یک نفر دیگر دارد، می تواند با استفاده از آن کارت؛ "زمان و بهره" آنرا برداشت کند. بعد از تایید، بانک زمان داوطلبانی را برای مراقبت از او در بیمارستان و یا منزل تعیین می کند!

✔️در ضمن، متقاضیان سپرده گذاری "زمان"، باید سالم و تندرست، دارای مهارت های ارتباطی خوب و پر از عشق و علاقه به همنوعان باشند!

👈صاحبخانه ام هفته ای دو بار برای مراقبت از پیرمرد سرکار می رفت و هر بار هم دو ساعت وقت برای خرید، تمیز کردن اتاق، آفتاب گرفتن پیرمرد و گپ زدن با او سرمایه گذاری می کرد!
✔️اتفاقا یک روز دانشگاه بودم که تماس گرفت و گفت در حالی که شیشه اتاق منزل خودش را تمیز می کرده از چهارپایه افتاده! من فورا مرخصی گرفتم و او را به بیمارستان رساندم. مچ پای او شکسته بود و برای مدتی نیاز داشت روی تخت بماند. داشتم کارهای تقاضا برای مرخصی جهت مراقبت خانگی را انجام می دادم که به من گفت جای نگرانی نیست چرا که برای برداشت از بانک زمان درخواست داده است!
ظرف کمتر از دو ساعت بانک زمان یک داوطلب فرستاد که به مدت یک ماه هر روز با گپ زدن و پختن غذاهای لذیذ از او مراقبت می کرد.
او به محض بهبودی، دوباره مشغول کار مراقبت از دیگران شد و گفت که می خواهد برای روزهای پیری زمان سپرده گذاری کند!✌️

🔵🎯مسلما پیاده شدن چنین ایده ای در کشورمان که جمعیت سالمند آن نزدیک 10 درصد بوده و با شتاب به سمت 30 درصد شدن در حال حرکت است!، نه تنها هزینه های بیمه و مراقبت در دوران سالمندی را کاهش می دهد، بلکه موجب تقویت اتحاد و همبستگی میان نسل ها شده که در سایر طرح های پولی موجود نظیر خانه سالمندان و پرستار خانگی کمتر دیده می شود!

📌ایده "بانک زمان" یا "بانک مراقبت از سالمندان" اولین بار در سال 2012 و در شهر اس تی گلن سوئیس که جوانترین جمعیت را دارد، مطرح و پیاده شد و طبق گزارش دولتی که قصد دارد "فرهنگ زیبای روستایی مراقبت از یکدیگر" را به شهرهای مدرن بیاورد؛ بیش از نیمی از جوانان از این طرح استقبال کرده اند!☝️

👈استقبال جوانان از چنین طرحی و همجواری، همزبانی و همدلی با سالمندان؛ یعنی ترکیب خامی و پختگی و کسب تجربه فراوان برای جوانان، زنده ماندن اخلاق و احترام به اصل و ریشه در جامعه و همچنین روشن شدن چراغ امید در دل سالمندان.


#امیر_عباس_زینت_بخش 🖋


📚 @mybookshelf1
برشی از یک کتاب 📚

به راستی هیچ چیز هرگز جای رفیق گمشده را پر نخواهد کرد.
نمی‌توان برای خود دوستان قدیمی درست کرد.
هیچ چیز با این گنجینه ی خاطرات مشترک، این همه رنج‌ها و مصائبِ با هم چشیده، این همه قهرها و آشتی‌ها و هیجان‌های تند همسنگ نیست.
این دوستی‌ها تکرار نمی‌شوند.
کسی که نهال بلوطی به این امید می‌نشاند که به زودی در سایه اش بنشیند، خیالی خام می‌پرورد…!

#زمین_انسان‌ها 📖 #آنتوان_دوسنت_اگزوپری 🖋

📚 @mybookshelf1

http://imgurl.ir/uploads/p2412_Screenshot_20180916-145935_1.jpg
برشی یک کتاب 📚

اگر ندانیم که می میریم طعم زنده بودن را نمی توانیم بچشیم و بدون دریافت شگفتی شگرف زندگی، تصور مرگ نیز ناممکن است.
روزی که پزشک به مادربزرگش خبر داد که بیماری اش لاعلاج است چیزی بدین مضمون بر زبان آورد‌‌:
« تا این لحظه نفهمیده بودم، زندگی چه زیباست»
تاثر آور نیست که آدم باید بیمار شود تا بفهمد زنده بودن چه نعمتی است؟

#دنیای_سوفی 📖
#یوستین_گوردر 🖋

📚 @mybookshelf1
📖 پنج نکته برای بیشتر #کتاب خواندن


📚 @mybookshelf1
کتاب خوب بخوانید، تا مغزتان بهتر کار کند.

دانشمندان می گویند:
پس از خواندن یک کتاب، عملکرد مغز به مدت حداقل پنج روز افزایش می یابد.


📚 @mybookshelf1
👓📕

 زندگی از هر چیز دیگری قوی‌تر است . باید یک‌بار به خاطر همه‌چیز گریه کرد .
آنقدر که اشک ها خشک شوند ، باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی را ورق زد . به چیز دیگری فکر کرد . باید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو شروع کرد .



#دوستش_داشتم 📖
#آنا_گاوالدا 🖋

📚 @mybookshelf1
ﺟﺎن ﭼﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺑﺎزار ﺗﻮ آرد ﻋﺎﺷﻖ
ﻗﯿﻤﺖ ارزان ﻧﮑﻨـﯽ ﮔﻮﻫﺮ زﯾﺒــــﺎﺋﯽ را

#شهر‌یار 🖋

۲۷شهریور، روز بزرگداشت استاد شهریار
و روز شعر و ادب پارسی گرامی باد🥀


📚 @mybookshelf1
کتابخانه من 📚
ﺟﺎن ﭼﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺑﺎزار ﺗﻮ آرد ﻋﺎﺷﻖ ﻗﯿﻤﺖ ارزان ﻧﮑﻨـﯽ ﮔﻮﻫﺮ زﯾﺒــــﺎﺋﯽ را #شهر‌یار 🖋 ۲۷شهریور، روز بزرگداشت استاد شهریار و روز شعر و ادب پارسی گرامی باد🥀 📚 @mybookshelf1
درباره #شاعر 🌸🌺🍃

👤 استاد شهریار


۲۷ شهریور سالروز درگذشت #محمدحسین شهریار

( زاده سال ۱۲۸۵ تبریز - درگذشته ۲۷ شهریور ۱۳۶۷ تهران)

محمدحسین شهریار دوران کودکی را به علت شیوع بیماری در شهر، در روستاهای قایش قورشاق، خشگناب و بستان‌آباد سپری کرد. پدرش «حاج میرآقا بهجت تبریزی» نام داشت که در تبریز وکیل بود. وی پس از پایان سیکل (راهنمایی) در تبریز، در سال ۱۳۰۰ برای ادامه تحصیل عازم تهران شد و در مدرسه دارالفنون تا سال ۱۳۰۳ و پس از آن در رشته پزشکی ادامه تحصیل داد.
حدود شش ماه پیش از گرفتن مدرک دکتری به‌علت شکست عشقی و ناراحتی خیال و پیش‌آمدهای دیگر ترک تحصیل کرد. پس از سفری چهارساله به خراسان برای کار در ادارهٔ ثبت اسناد مشهد و نیشابور، به تهران بازگشت. در سال ۱۳۱۳ که در خراسان بود، پدرش درگذشت. او به‌سال ۱۳۱۵ در بانک کشاورزی استخدام و پس از مدتی به تبریز منتقل شد. دانشگاه تبریز او را یکی از پاسداران شعر و ادب میهن خواند و عنوان دکترای افتخاری دانشکده ادبیات تبریز را نیز به وی اعطا کرد.
در سال‌های ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۰ اثر مشهور خود -حیدربابایه سلام- را سرود. در تیر ۱۳۳۱ مادرش درگذشت. در مرداد ۱۳۳۲ به تبریز آمده و با یکی از بستگان خود به‌نام «عزیزه عبدخالقی» ازدواج کرد که حاصل این ازدواج سه فرزند - دو دختر به نام‌های شهرزاد و مریم و یک پسر به نام هادی - است.
وی در روزهای آخر عمر به دلیل بیماری در بیمارستان مهر تهران بستری شد و در ۸۲ سالگی درگذشت و بنا به وصیت خود در مقبرةالشعرای تبریز مدفون شد..


📚@mybookshelf1
1
۱۸ سپتامبر، روز جهانی #خواندن_کتاب_الکترونیکی است.

ایبوک، بخاطر قیمت پایین‌تر و حمل‌ونقل آسان از محبوبیت زیادی برخوردار است.

امروز یک کتاب الکترونیکی خوب را به دوستان‌تان معرفی کنید
📚 @mybookshelf1
🗞👓


♨️♨️♨️
پولدارترین فرد جهان چگونه فرزندانش را تربیت می کند؟

بیل گیتس ۶۱ساله در مصاحبه اخیر خود با میرور در لندن اعتراف کرد تا قبل از ۱۴ سالگی اجازه داشتن موبایل به فرزندانش را نداده بود.
ثروتمندترین انسان روی کره زمین همچنین اذعان کرد که هنگام غذا خوردن کسی حق استفاده از موبایل را سر میز ندارد.

بنیانگذار مایکروسافت با ۶۷میلیارد دلار ثروت، درحالی‌که یک ساعت کاسیوی ۸پوندی (۴۰ هزار تومان) به دست داشت گفت حتی فرزندان من محدودیت تماشای تلویزیون در پایان شب داشتند تا زودتر به رختخواب بروند و این کاملاً به نفع شان بود.


📚 @mybookshelf1
#داستانک 📖

هزارپایی بود؛
وقتی می رقصید جانوران
جنگل گرد او جمع می شدند تا او را تحسین کنند؛ همه، به استثنای یکی که ابداً رقص هزارپا را دوست نداشت.
یک لاک پشت حسود...
او یک روز نامه ای به هزارپا نوشت:
ای هزارپای بی نظیر! من یکی از تحسین کنندگان بی قید و شرط رقص شماهستم. و می خواهم بپرسم چگونه می رقصید. آیا اول پای ۲۲۸ را بلند می کنید و بعد پای شماره ۵۹ را؟ یا رقص را ابتدا با بلند کردن پای شماره ۴۹۹ آغاز می کنید؟ در انتظار پاسخ هستم. با احترام تمام، لاک پشت.
هزار پا پس از دریافت نامه در این اندیشه فرو رفت که بداند واقعا هنگام رقصیدن چه می کند؟ و کدام یک از پاهای خود را قبل از همه بلند می کند؟
و بعد از آن کدام پا را؟ متاسفانه هزار پا بعد از دریافت این نامه دیگر هرگز موفق به رقصیدن نشد.
سخنان بیهوده دیگران ازروی بدخواهی وحسادت؛ می تواند بر نیروی تخیل ماغلبه کرده ومانع پیشرفت و بلند پروازی ما شود.


#دنیای_سوفی 📖
#یوستین_گردر 🖋

📚 @mybookshelf1
مثل_یک_مرد_فکر_کن،مثل_یک_زن_رفتار_کن.pdf
3.9 MB
🎁

📕 مثل یک مرد فکر کن، مثل یک زن رفتار کن

#استیو_هاروی 🖋

🏅 کتاب #پرفروش نیویورک تایمز

📚 @mybookshelf1
👓📔

چارلز داروین می‌گوید، (( فقط باهوش ترین و قوی ترین موجودات دنیا نیستند که عمر طولانی تری دارند. بقا و دوام زندگی متعلق به کسانی است که بتوانند خود را با شرایط زندگیشان تطبیق دهند.))
توانایی شما در فکر کردن به زندگیتان و از نو ساختن خودتان، برسلامت، خوشبختی و رضایت خاطرتان اثر می گذارد.

#نوآوری 📖
#بریان_تریسی 🖋

📚 @mybookshelf1
📖👓

📚 ۱۰ قانون کلي #آنتونی_رابینز

قانون يکم:
به شما جسمي داده شده ، چه جسمتان را دوست داشته يا از آن متنفر باشيد. بايد بدانيد که در طول زندگي در دنياي خاکي با شماست.

قانون دوم:
در مدرسه اي غير رسمي و تمام وقت نام نويسي کرده ايد که زندگي نام دارد.

قانون سوم:
اشتباه وجود ندارد، تنها درس است.

قانون چهارم:
درس آنقدر تکرار مي شود تا آموخته شود.

قانون پنجم:
آموختن پايان ندارد.

قانون ششم:
قضاوت نکنيد، غيبت نکنيد،
ادعا نکنيد، سرزنش نکنيد، تحقير و مسخره نکنيد و گرنه سرتان مي آيد.

قانون هفتم:
ديگران فقط آينه شما هستن.

قانون هشتم:
انتخاب چگونه زندگي کردن با شماست. همه ابزارها و منابع مورد نياز را در اختيارداريد.

قانون نهم:
جواب هايتان در وجود خودتان است. تنها کاري که بايد بکنيد اين است که نگاه کنيد، گوش بدهيد و اعتماد کنيد.

قانون دهم:
خيرخواه همه باشيد تا به شما نيز خير برسد.

📚 @mybookshelf1
اگر کسی را دیدید که از کوچکترین چیزها لذت می برد،
محو طبیعت می شود،
کمتر سخت می گیرد
می بخشد
می خندد
می خنداند ...
و با خودش در یک صلح درونی است
او نه بی مشکل است نه دیوانه !
او طوفان های هولناکی را در زندگی پشت سر گذاشته ....
و قدر آنچه امروز دارد را می داند
او یاد گرفته است که لحظه به لحظه ی زندگی را
در آغوش بگیرد

📚 @mybookshelf1
🗞👓
نرخ جرم و جنایت در سنگاپور به قدری پایین است که بسیاری از فروشگاه ها حتی به خودشان زحمت نمی‌دهند شب‌ها دررا ببندند

سنگاپور تا چندین سال قبل منبع فساد و جرم و جنايت بود

📚 @mybookshelf1
#جنگ_زرگری 💰📚

در روزگاران قدیم هر گاه مشتری به ظاهر پولداری وارد بعضی از دکان‌های زرگری می‌شد و از کم و کیف و عیار و بهای جواهر پرسشی می‌کرد، زرگر فوراً بهای جواهر مورد پرسش را چند برابر بهای واقعی آن اعلام می‌کرد و به شکلی (مانند علامت یا چشمک و فرستادن شاگردش)، زرگر مغازه همسایه را خبر می‌کرد تا وارد معرکه شود. زرگر دوم که به بهانه‌ای خود را نزدیک می‌کرد به مشتری می‌گفت که همان جواهر را در مغازه‌اش دارد و با بهای کمتری آن را می‌فروشد. بهای پیشنهادی زرگر همسایه کمتر از بهای زرگر اولی اما هنوز بسیار بالاتر از بهای اصلی جواهر بود.

در این حال زرگر اولی جنگ و جدلی با زرگر دومی آغاز می‌کرد و به او دشنام می‌داد که: «داری مشتری مرا از چنگم در می‌آوری» و از این گونه ادعاها.

زرگر دوم هم به او تهمت می‌زد که: «می‌خواهی چیزی را که این قدر می‌ارزد به چند برابر بفروشی و سر مشتری محترم کلاه بگذاری.»

خلاصه چنان قشقرقی به راه می‌افتاد و جنگی درمی‌گرفت که مشتری ساده‌لوح که این صحنه را حقیقی تلقی می‌کرد بی‌اعتنا به سر و صدای زرگر اول، به مغازه زرگر دوم می‌ رفت و جواهر موردنظر را بدون کمترین پرسش و چانه‌ای از او می‌خرید و نتیجه آن بود که مشتری ضرر می‌کرد و دو زرگر، سود به دست آمده را میان خود تقسیم می‌کردند.

این جنگ که یکی از حیله‌های برخی زرگران برای فریفتن مشتری و فروختن زیورآلات به او بوده است، رفته رفته از بازار طلافروشان فراتر رفته و در ادبیات فارسی به صورت اصطلاح درآمد و شد دعوای زرگری .


📚 @mybookshelf1