مجردان انقلابی
2.22K subscribers
10.9K photos
3.52K videos
306 files
1.13K links
ارسال پیام به مدیرکانال👇
@mojaradan_bot


کانال سیاسی #تا_نابودی_اسرائیل 👇
@siasi_mojaradan

#تبلیغات_مجردان درکانال 👇
@mojaradan_bot
Download Telegram
#ارسالی_ازکاربران
سلام خیلی ممنون که جواب دادین
م هستم طلبه و ۲۲ سالمه
حتما این سوال پیش میاد براتون که چرا مثلا با اساتید و حاج آقای مسجد مشاوره و صحبت نمیکنم...! براش دلیل دارم...
وضعیت مالی خانوادم متوسط رو به پایین و به طور معمول خیلی کم از پدرم کمک میگیرم برای خرجی
سعی میکنم با شهریه طلبگی که تقریبا ۱۸۰ تومن میشه بگزرونم
که البته ۷۰ تومن اتوماتیک برا بیمه کسر میشه و ۸۰ تومن هم قسط وامه🤦‍♂️😁ولی خب میسازیم دیگه...

از قضا مادرم هم دختری رو برام در نظر داره که میگن دختر خوبیه و دوتا شوهرخواراش روحانی هستن...

ولی خب من وقتی وضعیت خودم رو میبینم و میدونم که پدر عزیزم در این زمینه توانایی کمک به من رو نداره (ولی خداییش برا منو خواهرم کم نذاشتن...)
میترسم همچین مسئولیت بزرگی رو قبول کنم چون واقعا سخته خودتون هم بهتر میدونید...
نه اینکه خدایی نکرده به رحمت الهی شک داشته باشم، نه...
از این میترسم که فردایی نتونم پاسخگو باشم و لایق اون دختر خانوم باشم...

خیلی ازتون ممنون میشم که کمکم کنید
و تا رسیدن به وضعیت مطلوب این پیام رو تو کانال نذارید ممنون
😰چون از فامیلای بنده تو کانالتون عضو هستن نمیخوام چیزی بدونن😁😉خودم کانل رو بهشون معرفی کردم
از کانال خوبتون واقعا راضی ام

خب اگر براتون مقدور هست که کمکم کنید منتظر راهنمایی هاتون هستم💐
#جوابش_باشما
@mojaradan
#پسا_مجردی

💞گاهی در #اختلافات زناشویی یک فرد روی حساسیت های طرف مقابل دست می‌گذارد مثلا #خانواده ی طرف مقابل را وسط می کشد و #خاطرات تلخ گذشته را مرور می کند تا خودش را در این #نبرد، پیروز نشان دهد.

💕 مثلا طرف مقابل می گوید:
بسیاری از حرفها، #جوابش سکوت است. یا جواب ابلهان خاموشی است که این #آتش اختلاف را بیشتر می کند.

💞می شود در اوج اختلاف #عاطفی برخورد کرد. یعنی یک طرف بگوید: #عزیزم آرامتر ،این همه عصبانیت برای تو #خوب نیست، من نگران تو هستم. بعد یک #لیوان آب برای فرد بیاورد


#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی

@mojaradan
مجردان انقلابی
🥀انچه_مجردان_باید_بدانند #انتخاب_عاقلانه_زندگی_عاشقانه🔻 قسمت شانزدهم ( #تحقیق) 🍃 سوالایی که تو #جلسه ی خواستگاری مطرح کردیم اگر خیلی خوب طرح شده باشن بازم #شناخت ما رو کامل نکردن اگرچه خیلی چیزها از طرف مقابل #دستگیرمون شده. 🔹 بنابراین اگر تو جلسه ی…
🥀 #انچه_مجردان_باید_بدانند

#انتخاب_عاقلانه_زندگی_عاشقانه🔻

قسمت هفدهم ( #تحقیق)


🍃 در #تحقیق هم باید سوالا مثل سوالای خواستگاری درست و با دقت طرح بشه.

مثلا #اینطور نباشه که پدر دختر خانم خیلی ساده انگارانه به صورت ناشناس بره تو محله ی آقاپسر و از همسایه ها سوال کنه آیا اینا #خانواده ی خوبین؟
پسرشون آدم خوبیه؟ و همسایه هام بگن آره یا نه! مگه خوبی از نظر همه یکسانه؟

🔹 سوالای تحقیق هم نباید طوری باشن که #جوابشون بله و خیر باشه، درست مثل سوالای خواستگاری باید سوالی بپرسین که #جوابش توضیحی باشه.
میتونین مثلا اینطوری بپرسین که:

👈 #مجلساشونو چجوری برگزار میکنن؟ #روابطشون با همسایه ها چجوریه؟ و ...

ادامه دارد....

#پایگاه_‌اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
♡••࿐
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•
مجردان انقلابی
💚ادامه قسمت #چهل_وهفت _راستی بند بعدی #حسادته بانو ریحانه هرچی هیس، هیس میگفت.😬 یوسف صدایش را پایین نمی آورد. ریحانه حرص میخورد😬 و یوسف میخندید.. لحظاتی مهرداد و یاشار... نگاه 👀به ریحانه میکردند و میخندیدند. این از #نگاه_یوسف دور نماند. بالبخند بسمت یاشار…
💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے
حـــــــــرمٺ_عشــق💞قسمـــٺ چهل_وهشت
١۶ ماه رجب بود و باز مهمانی....
این بار هم، به دعوت فخری خانم..با این #تفاوت که...
یوسف این بار تنها نبود..☺️
دلگیر نبود..😍
مهمانی برایش کابوس نبود..💞😊ریحانه اش بود، بانویی، که دلدارش بود...😇
خبری از موسیقی نبود. خبری از آن مهمانیهای قبل نبود..
همه بودند...
خانم بزرگ و آقابزرگ، پسرانش و بقیه.
بعد از صرف ناهار...
فخری خانم، میوه🍌🍎 و چای☕️ و شیرینی🍰 آورده بود. میوه در بشقاب میگذاشت. به حمید میداد تا پذیرایی کند.
🍃بشقاب میوه ریحانه سیب بود و خیار. و
🍃بشقاب میوه یوسف، موز پرتقال سیب و خیار بود.
ریحانه، بشقاب میوه یوسفش را...
جلو کشید. میوه ها را #پوست_گرفت.هر کدام را #تزیین میکرد.
🍎سیب را بصورت گل درآورد.
🍌موز را ستاره کرد.
خیار را درخت.
🍊و پرتقال راخورشید.
پوست ها را در #بشقاب_خودش ریخت. میوه ها را مرتب، در بشقاب یوسفش، چید.
همه مات حرکات ریحانه شده بودند.😟😯😧 حتی دختران فامیل. حتی فخری خانم.
یوسف دوزانو، #باغرور، #باعشق، دست به سینه، نشسته بود و زل زده بود به حرکات دلدارش.
دوهفته ای،...
از محرمیتشان میگذشت.جواب آزمایش را یوسف گرفته بود. هیچ مشکلی نبود. #الحمدلله..
#این_دوهفته، هنوز ریحانه #دلگیر بود. و یوسف #نفهمیده بود.
حمید خواست شوخی کند.
_میگم ریحانه خانم کاش یه انگوری چیزی میذاشتید کنارش بعنوان آبشار دیگه تکمیل میشد.
حمید خندید.😂و به تبع حمید، بقیه..
💞یوسف ناراحت شد.حس کرد خانمش رو مسخره میکند..
💞ریحانه بقولش عمل کرد، باید #دفاع میکرد. نمیگذاشت ترک بردارد، #غرور معشوقش. #دلخور بود درست. #ناراحت بود درست. اما دلیلی خوبی برای #عاشق نبود.
ریحانه _این دیگه آبشار نمیخاد. دل آقایوسف خودش #دریایی هست برا همه چی.
یوسف، کپ کرده بود...
ناخواسته لبخندی زد. سرش را به گوش خانمش نزدیک کرد.
_دل دریایی منو از کجا دیدی؟
ریحانه همینطور که دستش را با دستمال تمیز میکرد. برشی از موز🍌 را به چاقو زد و بدست مردش داد. آرام گفت:
_از #صوت_زیارتی که اون روز خوندید. از #سه_تاچله_سنگینی که گرفتین. ۴٠ روز روزه با زیارت جامعه یه دلی میخاد به وسعت #دریاهای_خدا.
تفسیری که شنیده بود...
بمانند آبی بود برای تشنه. چقدر مشتاق حرفهایش شده بود. میخواست از او حرف بکشد تا باز هم برایش بگوید...
_این چله رو گرفتی خودت.. آره!؟
_آره گرفته بودم ولی...
_ولی چی
باناراحتی نگاهی به مردش کرد. #آرامتر گفت:
_هیچی.. بیخیال..مهم نیست برات.
چه چیز مهم نبود برای یوسف،..!؟
به فکر رفت.🙁 بانوی قلبش چه میگفت.یوسف که همه تلاشش را کرده بود، که به ریحانه اش برسد...! #جوابش را موکول به #خلوت کرد.
یوسف برشی از پرتقال 🍊را برداشت. بدست خانمش داد. شاید #رفع_کدورت میشد..
رفتار ریحانه و دفاع جانانه اش را #هیچکسی ندید.! اما همین صحنه را #همه دیدند. هرکسی چیزی میگفت..!
نام نویسنده؛ بانو خادمـ کوےیار
@mojaradan