مدافعان حرم بی بی زینب (س)
34 subscribers
6.96K photos
1.23K videos
42 files
611 links
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂

در عشق اگر چه منزل آخر شهادت است،

تڪلیف اول است #شهیدانه❤️ زیستن...

آن ڪس ڪه شود #شهید❤️ او را لیاقت است،
اهل عمل و صدق و امانت است.

کانالے براے شهدا🌹

به نیت شهدا🌹

با شهدا🌹
Download Telegram
Forwarded from اتچ بات
#مجاهد_بدون_مرز
.
🔹#قسمت_سوم🔹
.
#مهر_همسر ، #محمد_هادی_سرباز_آقا
.
#مهدی در انتخاب همسر سخت گیر بود و کسی را به عنوان همسر انتخاب می کرد که وارث #چادر و #عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) باشد و همچنین فردی را به عنوان همسر خود انتخاب می کرد که در راه دفاع از #ولایت و رسیدن به #شهادت همراه او باشد .
او با خانمی که تمام این ویژگی ها را داشت ازدواج کرد و زندگی مشترک را شروع کرد.
بعد از مدتی #مهدی صاحب فرزند پسری به نام #محمد_هادی شد ، او تنها به چشم یک پسر دلبند که تمام یادرگاری اش بود به #محمد_هادی نگاه نمی کرد بلکه به چشم #سرباز_آقا و #منتقم_خون_حضرت_زهرا (س) و #منتقم_خون_امام_حسین به فرزند خود نگاه می کرد و همیشه از #خدا می خواست که #محمد_هادی بتواند به عنوان #سرباز_آقا حافظ ارزش و آرمان های نظام باشد.
.
#پایان_قسمت_سوم

@Modafeharam_zeynab
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ 🌹#نمازپشت_بہ_قبلہ_بالباس_نجس🌹

روایتی از #سردار_شهید_حاج_حسین_همدانی🌷🕊

✴️به حبیب گفتم وضع خط خوب نیست گردان را ببر جلو
آهسته گفت : بچه ها به خاطر خوردن کنسرو فاسد همه مسموم شدند . . .!

✴️امکان برگرداندن آن ها به عقب نبود و بچه ها با همان حال خراب شش روز در حال دفاع بودند…..
حبیب گفت : اگه می تونی یکی از بچه های مجروح را ببر
گفتم صبر کن با بقیه بفرستشون عقب ،حبیب اصرار کرد سابقه نداشت تا آن روز حبیب با من بحث کند.گفتم باشه

✴️دیدم #با_احترام_زیاد نوجوانی را صدا زد ترکشی به سینه اش اصابت کرده بود جای زخم را با دست فشار می داد .
سوار شد تا حرکت کردم #صداےاذان از رادیو ماشین بلند شد .
تصمیم گرفتم کمی با این نوجوان حرف بزنم گفتم برادر اسمت چیه جواب نداد....
نگاهش کردم دیدم رنگ به رو نداشت.

✴️دیدم #زیرلب چیزهای می گوید
فکر کردم لابد اولین بار جبهه آمده و زخمی شده کپ کرده برا همین دیگه سوال نکردم مدتی بعد مودب و شمرده خودش را کامل معرفی کرد .
گفتم چرا دفعه اول چیزی نگفتی؟
گفت #نماز می خواندم
نگاهش کردم از زخمش خون می زدبیرون…

✴️گفتم ما که رو به #قبله نیستیم...
تازه پسرجون بدنت #پاک نیست لباست هم که نجسه .
گفت حالا همین #نماز را می خونیم تا بعد ببینیم چی میشه و ساکت شد .
گفتم #نمازعصر را هم خوندی؟
گفت بله گفتم خب صبر می کردی زخمت را ببندند بعد لباست را عوض می کردی ان وقت نماز می خوندی

✴️گفت: معلوم نیست چقدر دیگه تو این دنیا باشم فعلا همین نماز را خوندم #رد و #قبولش با #خدا.
گفتم : بابا جون تو چیزیت نیست یک جراحت مختصره زود بر می گردی پیش دوستات..
با خودم فکر کردم یک الف بچه احکام نماز را هم شاید درست بلد نیست والا با بدن خونی و نجس تو ماشین که معلوم نیست قبله کدوم طرفه نماز نمی خونه.
در اورژانس پیادش کردم و گفتم باز همدیگر را ببینیم بچه محل!
گفت: تا #خدا چی بخواد.
با برانکارد آمدند ببرنش گفتم خودش می تونه بیاد زیاد زخمش جدی نیست فقط سریع بهش برسید…
بیست دقیقه ای آن جا بودم بعد خواستم بروم رفتم پست اورژانس پرسیدم حال مجروح نوجوان چطوره؟
گفتند #شهیدشد با #آرامش_خاصی چشم هایش را روی هم گذاشت و
رفت…..🌷🕊🕊🌷
تمام وجودم لرزید.....

◾️ @Modafeharam_zeynab