#خسته ام...
می خواهم #الهه_ناز گوش کنم ، با دمپایی در اتاق راه بروم و به گل هایی برسم که در حصار گلدان ها هنوز نفس می کشند.
می خواهم دانه بریزم برای آن #پرنده ی بی نوایی که در آستانه ی فصلی #سرد خود را به شیشه ی #پنجره می چسباند بلکه شاید کسی اندکی به او توجه کند.
می خواهم #قاب #عکس های غبار گرفته ی #خانه را دستی به سر و گوش شان بکشم و یکبار دیگر غرق شوم در خاطراتی که #خوب یا #بد در حافظه ام ثبت شده اند و هنوز در من زندگی می کنند.
می خواهم لم بدهم روی کاناپه و به تماشای فیلمی بنشینم که هر بار برایم تازگی دارد و هر بار به من نشان می دهد دنیا #غمگین تر از آن است که فکرش را می کنم و حتا غمگین تر از آنی که فکرش را هم نمی کنم...
می خواهم تلفن را بردارم و زنگ بزنم به تمام #معلم هایی که با من #مهربان بوده اند و از پشت گوشی #لبخند های لاغرشان را در آستانه ی #کهنسالی ببوسم.
می خواهم در #خیابان های شهر قدم بزنم و گاهی به #آسمان #نگاه کنم و به چترهایی فکر کنم که اگر #باران نبارد دلشان می گیرد آنقدر که هرگز باز نمی شوند.
می خواهم به #پرواز فکر کنم.
میخواهم به #جنگل فکر کنم.
می خواهم به #دریا فکر کنم وقتی که طوفانی ست و دلش به حال هیچ قایقی نمی سوزد.
می خواهم به من فکر کنم وقتی که #تنها ست و هیچ کس و هیچ چیز #تنهایی اش را پر نمی کند...
خسته ام !
می خواهم کمی #زندگی کنم !
می خواهم #الهه_ناز گوش کنم ، با دمپایی در اتاق راه بروم و به گل هایی برسم که در حصار گلدان ها هنوز نفس می کشند.
می خواهم دانه بریزم برای آن #پرنده ی بی نوایی که در آستانه ی فصلی #سرد خود را به شیشه ی #پنجره می چسباند بلکه شاید کسی اندکی به او توجه کند.
می خواهم #قاب #عکس های غبار گرفته ی #خانه را دستی به سر و گوش شان بکشم و یکبار دیگر غرق شوم در خاطراتی که #خوب یا #بد در حافظه ام ثبت شده اند و هنوز در من زندگی می کنند.
می خواهم لم بدهم روی کاناپه و به تماشای فیلمی بنشینم که هر بار برایم تازگی دارد و هر بار به من نشان می دهد دنیا #غمگین تر از آن است که فکرش را می کنم و حتا غمگین تر از آنی که فکرش را هم نمی کنم...
می خواهم تلفن را بردارم و زنگ بزنم به تمام #معلم هایی که با من #مهربان بوده اند و از پشت گوشی #لبخند های لاغرشان را در آستانه ی #کهنسالی ببوسم.
می خواهم در #خیابان های شهر قدم بزنم و گاهی به #آسمان #نگاه کنم و به چترهایی فکر کنم که اگر #باران نبارد دلشان می گیرد آنقدر که هرگز باز نمی شوند.
می خواهم به #پرواز فکر کنم.
میخواهم به #جنگل فکر کنم.
می خواهم به #دریا فکر کنم وقتی که طوفانی ست و دلش به حال هیچ قایقی نمی سوزد.
می خواهم به من فکر کنم وقتی که #تنها ست و هیچ کس و هیچ چیز #تنهایی اش را پر نمی کند...
خسته ام !
می خواهم کمی #زندگی کنم !