❥ میتینگ عاشقانه ها ❥
😍 رمان زیبای کی گفته من شیطونم هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘 از قسمت اول بخونین👇 https://tttttt.me/mitingg/296944 #کی_گفته_من_شیطونم #قسمت_129 لحظه شماری میکردم که زود تر برسم تهران وقتی مهماندار اعلام کرد که تا چند دقیقه ی دیگه فرود میایم انگار زندگی…
😍 رمان زیبای کی گفته من شیطونم
هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://tttttt.me/mitingg/296944
#کی_گفته_من_شیطونم #قسمت_130
برداره .... - فرزاد جون مادرت از این حرف ها جلوی ساحل نزنی ها باور میکنه فکر میکنه من با خودم کسی رو اوردم .... در ضمن اقای پرو اون چمدون مشکیه سوغاتی های ساحله ؟- اه اه چه خبرشه دل درد میگیره ها از این همه سوغاتی با لحن بامزه ای گفت : - داداش برای ما سوغاتی نیاوردی ؟- نه برای چی بیارم پرو میشی ..... - باشه دیگه داشتیم اگه به ساحل نگفتم با یک دو نه ای از دختر های بور خوشگلا اومدی تا خود ماشین مسخره بازی دراورد و منو خندوند ..... خوش به حالش چه قدر پسر شادی بود کاش منم یه ذره اینطوری بودم هر چند فکر کنم دیگه با وجود ساحل با این اخلاق گندم باید خداحافظی کنم ...... رسیدیم تو ماشین دلم برای ماشینمم تنگ شده بود ها چمدون ها رو گذاشتم صندوق عقب ...... دوتا ساندویج گرفته بود که اول اونو خوردیم من که اندازه ی خرس گرسنه ام بود ...... فرزاد زود تر از من خورد و ماشین رو روشن کرد ..... اخ جون پیش به سوی ساحل ......... وسط های راه همش شیطنت میکرد چشم دریا رو دور دیده بود ..... یه اهنگ خارجی خیلی خشن گذاشته بود صداش رو هم تا اخر زیاد کرد هر ماشینی که رد میشد یه نگاهی میکرد ..... دستم بردم طرف ظبط صداش رو کم کنم که محکم زد تو دستم .... - داری چی میکنی ؟- فرزاد زشته دارن نگاهمون میکنن بابا مگه پسر مجردی که داری شیطنت میکنی ؟؟؟؟؟؟؟؟توجه نکرد سرعتش رو بیشتر کرد الان میزنه ماشین بدبخت منو در به داغون میکنه ها ...... یه دو ساعتی بود که تو راه بودیم ترافیک خیلی زیاد بود برام سواله که چرا مردم ان قدر شمال رو دوست دارن ......
گوشیم زنگ خورد ساحل بود ..... - فرزاد یه ذره کمش کن ساحله .... - نوچ نمیشه همین طوری حرف بزن....... از دست تو ...... گوشی رو برداشتم با صدای بلندی گفتم ..... - الو ؟- سلام ارمان جا خوبی کجایید ؟- سلام به روی ماهت خانم شما خوبی ؟ لاهیجانیم یکی دو ساعت دیگه میرسیم خیلی ترافیکه ؟- تو رانندگی میکنی ؟- نه عزیزم فرزاد رانندگی میکنه - پس ارمان مواظب باشید ها به فرزاد بگو اروم بره ...... اومدم جوابش رو بدم که صدای یه دختر مانع حرف زدنم شد .... - اقا خوشتیپ ها شماره بدم ؟ ای جونم تو چه قدر چشم هات خوشگه ؟جانم با من بودن ؟؟؟؟صدای خنده ی چند تا دختر اومد برگشتم طرف فرزاد ببینم صدا از کجااومد یا حسین یه پرادو ی مشکی پر از دختر چسبیده بودن به ماشین ...... فرزاد قیافه ی منو دید خنده اش گرفت ..... شیشیه ها رو سریع دادم بالا عجب دوره و زمونی شده دختر ها میخوان به ادم شماره بدن ...... - همش تقصیره تو فرزاد کم کن اون بی صاحبو بابا ....... فاصله بگیر ازشون خطر ناکن ؟صدای ضبط رو کم کرد تازه یادم افتاد ساحل پشته خطه ...وای الان راجع به من چه فکری میکنه ..... - الو ساحل ؟ ساحل جان ؟؟؟؟با عصبانیت گفت : - میشی بگی صدای این همه دختر از کجا بود ؟ دختر سوار کردید ؟؟؟؟صدای داد ساحل اون قدری زیاد بود که فرزاد هم شنید فرزاد با خنده ی گفت : - ساحل چند تا دختر خوشگل سوار کرده .... جات خالی ؟جعبه ی دستمال کاغذی رو پرت کردم طرفش .... حالا الان چه جوری ثابت کنم که دختر تو ماشین نبوده ؟؟؟؟فرزاد از خنده لبو شده بود خودمم خنده ام گرفته بود ولی نمیدونستم چی به ساحل بگم ؟؟؟؟؟؟شی رو قطع کردم پسر های بی ادب دختر سوار کردن منه خر رو بگو که فکر میکردم فرزاد و ارمان مثل این پسر های خیابونی نیست .... صدای در اتاق اومد - بله ؟- خاله میشه بیام تو ؟عصبانی بودم موبایل تو دستم دوباره زنگ خورد صدای دختره تو گوشم بود ... - دانیال بیا تو ..... اومد تو با سر و صورت شکلاتی یه بلیز شلوارک ابی پوشیده بود خم شدم دور دهنش رو پاک کردم - شیطون من چی خوردی که دور دهنت کثیفه ... زبونش رو دراورد - شکلات خوردم ..... گرفتمش تو بغلم ...
- مامانت کجاست ؟- مامانم ول کن بیا بریم دریا دیگه خودت دیشب قول دادی ...... موبایلم رو گرفتم تو دستم یه شال نازک هم انداختم سرم با همون بلیز شلواری که تنم بود رفتم ..... چون ویلا نزدیک دریا بود مشکلی نداشت ..... ارمان دوباره زنگ زد ولی جوابش رو ندادم .... - خاله میای بریم تو اب؟؟؟؟؟؟شالم رو بالا بستم شلوار لیم رو تا زانو دادم بالا .... - بریم بلیز و شلوارکشو دراورد با هم رفتیم تو اب .. دست هامو پر اب کردم همین که اومد جلو ریختم تو صورتش ..... یکی دو ساعت تو دریا اب بازی کردم خوبه حالا خلوت بود مگر نه ابروم میرفت ...... اومد روی شن ها نشستم ها تا دانیال بازم بازی کنه ...... ارمان اسمس داده بود چند بار هم زنگ زده بود ..... اسمسش رو باز کردم ..... - ساحل به مرگ خودم من دختر سوار نکردم فرزاد چرت و پرت میگه جون ارمان اوت موبایل رو بردار......... اسمسش برای یک ساعت پیش بود
هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://tttttt.me/mitingg/296944
#کی_گفته_من_شیطونم #قسمت_130
برداره .... - فرزاد جون مادرت از این حرف ها جلوی ساحل نزنی ها باور میکنه فکر میکنه من با خودم کسی رو اوردم .... در ضمن اقای پرو اون چمدون مشکیه سوغاتی های ساحله ؟- اه اه چه خبرشه دل درد میگیره ها از این همه سوغاتی با لحن بامزه ای گفت : - داداش برای ما سوغاتی نیاوردی ؟- نه برای چی بیارم پرو میشی ..... - باشه دیگه داشتیم اگه به ساحل نگفتم با یک دو نه ای از دختر های بور خوشگلا اومدی تا خود ماشین مسخره بازی دراورد و منو خندوند ..... خوش به حالش چه قدر پسر شادی بود کاش منم یه ذره اینطوری بودم هر چند فکر کنم دیگه با وجود ساحل با این اخلاق گندم باید خداحافظی کنم ...... رسیدیم تو ماشین دلم برای ماشینمم تنگ شده بود ها چمدون ها رو گذاشتم صندوق عقب ...... دوتا ساندویج گرفته بود که اول اونو خوردیم من که اندازه ی خرس گرسنه ام بود ...... فرزاد زود تر از من خورد و ماشین رو روشن کرد ..... اخ جون پیش به سوی ساحل ......... وسط های راه همش شیطنت میکرد چشم دریا رو دور دیده بود ..... یه اهنگ خارجی خیلی خشن گذاشته بود صداش رو هم تا اخر زیاد کرد هر ماشینی که رد میشد یه نگاهی میکرد ..... دستم بردم طرف ظبط صداش رو کم کنم که محکم زد تو دستم .... - داری چی میکنی ؟- فرزاد زشته دارن نگاهمون میکنن بابا مگه پسر مجردی که داری شیطنت میکنی ؟؟؟؟؟؟؟؟توجه نکرد سرعتش رو بیشتر کرد الان میزنه ماشین بدبخت منو در به داغون میکنه ها ...... یه دو ساعتی بود که تو راه بودیم ترافیک خیلی زیاد بود برام سواله که چرا مردم ان قدر شمال رو دوست دارن ......
گوشیم زنگ خورد ساحل بود ..... - فرزاد یه ذره کمش کن ساحله .... - نوچ نمیشه همین طوری حرف بزن....... از دست تو ...... گوشی رو برداشتم با صدای بلندی گفتم ..... - الو ؟- سلام ارمان جا خوبی کجایید ؟- سلام به روی ماهت خانم شما خوبی ؟ لاهیجانیم یکی دو ساعت دیگه میرسیم خیلی ترافیکه ؟- تو رانندگی میکنی ؟- نه عزیزم فرزاد رانندگی میکنه - پس ارمان مواظب باشید ها به فرزاد بگو اروم بره ...... اومدم جوابش رو بدم که صدای یه دختر مانع حرف زدنم شد .... - اقا خوشتیپ ها شماره بدم ؟ ای جونم تو چه قدر چشم هات خوشگه ؟جانم با من بودن ؟؟؟؟صدای خنده ی چند تا دختر اومد برگشتم طرف فرزاد ببینم صدا از کجااومد یا حسین یه پرادو ی مشکی پر از دختر چسبیده بودن به ماشین ...... فرزاد قیافه ی منو دید خنده اش گرفت ..... شیشیه ها رو سریع دادم بالا عجب دوره و زمونی شده دختر ها میخوان به ادم شماره بدن ...... - همش تقصیره تو فرزاد کم کن اون بی صاحبو بابا ....... فاصله بگیر ازشون خطر ناکن ؟صدای ضبط رو کم کرد تازه یادم افتاد ساحل پشته خطه ...وای الان راجع به من چه فکری میکنه ..... - الو ساحل ؟ ساحل جان ؟؟؟؟با عصبانیت گفت : - میشی بگی صدای این همه دختر از کجا بود ؟ دختر سوار کردید ؟؟؟؟صدای داد ساحل اون قدری زیاد بود که فرزاد هم شنید فرزاد با خنده ی گفت : - ساحل چند تا دختر خوشگل سوار کرده .... جات خالی ؟جعبه ی دستمال کاغذی رو پرت کردم طرفش .... حالا الان چه جوری ثابت کنم که دختر تو ماشین نبوده ؟؟؟؟فرزاد از خنده لبو شده بود خودمم خنده ام گرفته بود ولی نمیدونستم چی به ساحل بگم ؟؟؟؟؟؟شی رو قطع کردم پسر های بی ادب دختر سوار کردن منه خر رو بگو که فکر میکردم فرزاد و ارمان مثل این پسر های خیابونی نیست .... صدای در اتاق اومد - بله ؟- خاله میشه بیام تو ؟عصبانی بودم موبایل تو دستم دوباره زنگ خورد صدای دختره تو گوشم بود ... - دانیال بیا تو ..... اومد تو با سر و صورت شکلاتی یه بلیز شلوارک ابی پوشیده بود خم شدم دور دهنش رو پاک کردم - شیطون من چی خوردی که دور دهنت کثیفه ... زبونش رو دراورد - شکلات خوردم ..... گرفتمش تو بغلم ...
- مامانت کجاست ؟- مامانم ول کن بیا بریم دریا دیگه خودت دیشب قول دادی ...... موبایلم رو گرفتم تو دستم یه شال نازک هم انداختم سرم با همون بلیز شلواری که تنم بود رفتم ..... چون ویلا نزدیک دریا بود مشکلی نداشت ..... ارمان دوباره زنگ زد ولی جوابش رو ندادم .... - خاله میای بریم تو اب؟؟؟؟؟؟شالم رو بالا بستم شلوار لیم رو تا زانو دادم بالا .... - بریم بلیز و شلوارکشو دراورد با هم رفتیم تو اب .. دست هامو پر اب کردم همین که اومد جلو ریختم تو صورتش ..... یکی دو ساعت تو دریا اب بازی کردم خوبه حالا خلوت بود مگر نه ابروم میرفت ...... اومد روی شن ها نشستم ها تا دانیال بازم بازی کنه ...... ارمان اسمس داده بود چند بار هم زنگ زده بود ..... اسمسش رو باز کردم ..... - ساحل به مرگ خودم من دختر سوار نکردم فرزاد چرت و پرت میگه جون ارمان اوت موبایل رو بردار......... اسمسش برای یک ساعت پیش بود
❥ میتینگ عاشقانه ها ❥
😍 رمان زیبای کی گفته من شیطونم هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘 از قسمت اول بخونین👇 https://tttttt.me/mitingg/296944 #کی_گفته_من_شیطونم #قسمت_130 برداره .... - فرزاد جون مادرت از این حرف ها جلوی ساحل نزنی ها باور میکنه فکر میکنه من با خودم کسی رو اوردم ....…
😍 رمان زیبای کی گفته من شیطونم
هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://tttttt.me/mitingg/296944
#کی_گفته_من_شیطونم #قسمت_131
دانیال بسه دیگه بیا بریم نهار بخوریم .. نهار بهونه بود میخواستم برم خونه تا یک ذره از استرسم کم بشه کل تنش شنی شده بود وای که چه قدر بدم میومد از اینکه شن ها به تن ادم بچسبه ....- خاله همین طوری بیام ؟به دور و اطراف نگاه کردم خودمم لباس هام شنی شده بود ... - بیا بغلم بریم ؟اومد تو بغلم پوست سفیدش سرخ شده بود ..وارد حیاط ویلا شدیم ماشین ارمان تو پارکینگ بود یعنی اومده؟؟؟؟تپش قلبم رفت بالا .. ساحل سعی کن خودتو کنترل کنی ها مثلا باهاش قهری ..... کفش هامو در اوردم دمپایی دانیال هم بلیز قشنگم رو کثیف کرده بود رودر اوردم ....- دانیال یه ذره شال منو میکشی جلو .... چی کنم میترسیدم ازش ..... میترسیدم جلو ی همه دعوام کنه...... کفش هاشو که دیدم خیالم راحت شد رفتیم داخل بوی عطرش میومد نا خودگاه دست هام یخ کرد چه قدر توی این یک هفته چه قدر منتظر امروز بودم که ببینمش ... دانیال صدای باباش رو شنبد از بغلم اومد پایین رفتم جلو تر ارمان روی صندلی کنار زن عمو نشسته بود تا منو دید از جاش بلند شد ..... بهم خندید اومد نزدیک تر باز این ارمان خطر ناک میخواد یه کاری بکنه با دیدنش اروم شدم انگار نه انگار که تا یک ساعت پیش از دستش عصبانی بودم ....... دستش رو اورد جلو که بهم دست بده به دور و اطراف نگاه کردم همه طوری وانمود میکردن که نگاه نمیکنند تنها کسی که بهم زل زده بود دانیال بود ..... دستم رو بردم جلو بهش دست دادم عاشق این شعورش بودم که مراعات میکرد جلوی دیگران ..... - خوبی ؟سرم رو تکون دادم زبونم بند اومده بود ..... به چشم هام زل زده بود یا بسم الله جلوی بقیه ی کار زیاد نکنه ..... با صدای دانیال که داشت صداش میکرد به خودش اومد .... - عمو ارمان خوبی ؟عمو عمو ؟؟؟؟- چی ...... چی ؟تو چیزی گفتی ؟همه بلند خندیدن ابروم رو برد ....هنوز نیومده شروع کرد حالا باز جای شکرش باقیه که کار زیاد نکرد ....... دانیال دوباره شمرده شمرده حرفش رو زد ..... - مرسی دانیال جونم تو خوبی ؟دانیال اومد جلو بلیز رو گرفت ...... - خاله لباس هات همه شنیه .....ریخت روی زمین ؟ارمان هم سرش رو تکون داد...... - برو بالا لباس هات خیسه ......سرما میخوری ؟دست دانیال رو گرفت رفتیم بالا ...... حالا که دیده بودمش چه قدر احساس ارامش میکردم ...... اول دانیال رفت حموم خودش رو که شست اومد بیرون دریا هم تند تند لباس هاشو تنش کرد که سرما نخوره ...... - ساحل فرزاد میگه اذیتت کردن اره ؟- معلوم نیست شوهرت چی کار کرده؟؟؟ انگار دختر سوار کرده ...... - راست میگی ؟با خنده گفتم : - تو هم مثل من عصبانی شدی اره ؟- الان میرم سراغش ...... لوله ی جارو برقی رو برداشت رفت سراغ فرزاد ... حالا منه که دلم نمیاد کتکش بزنم باید چی کار کنم ...... حوله ام رو برداشتم رفتم تو حموم .....
حالا خدا رو شکر حموش تو اتاق بود مگر نه همه میفهمیدن ادم رفته حموم ...... یه ربعی تو حموم بودم مگه این شن های لعنتی از تنم جدا میشد لباس هامو شستم گذاشتم روی یه پلاستیک گوشه ی. حموم موهامو با کش بستم بعد هم حوله ی لباسیم رو پوشیدم اومدم بیرون .... خم شدم از تو کیفم لباس زیر و تیشرتم رو دراوردم ..... میخواستم حوله رو باز کنم که با صدای سرفه یک متر پریدم .... حوله رو سفت گرفتم برگشتم دیدم ارمان ریلکس و شیطون داره نگاه میکنه .. وای لباس هام دستمه مثل بچه ها لباس ها رو گرفتم پشتم ..... الان قیافه ام دیدنیه میدونستم اگه یه تخم مرغ بذارن روی لپم سرخ میشه ....... ارمان با شیطنت تمام گفت : - عزیزم راحت باشه من که نگاه نمیکنم ...... اره جون خودت از اون چشم های شیطونت معلومه نگاه نمیکنی .. حوله رو سفت پیچیدم
به خودم با اخم گفتم : - کی به تو گفت بیای بالا برو پایین میخوام لباس هامو عوض کنم ..... دستش رو گذاشت روی چشم هاش ....- من نگاه نمیکنم بپوش عزیزم ..... - ارماننننننن دست هاشو برداشت... - وای چته کر شدم بابا بپوش دیگه ناسلامتی من شوهرتم ها ....انگار یادت رفته من محرمتم - میری پایین یا داد بزنم ابروت بره ... - داد بزن اول اینکه ابروی خودت میره بعدشم پایینی ها هیچ کدوم نمیدونند من بالام ..... با تعجب گفتم : - نمیدونند .. - نه با صدای بلند گفتم من میرم تو حیاط بعد یواشکی اومدم بالا .... وای وای وای میخواد ابروی منو ببره ..... عجب کار هایی میکنه ها - خیله خوب حالا الان هم یواشکی برو پایین
لب هاشو غنچه کرد - نوچ نمیشه ...ای خدا عجی گیری کردم ها ... - ارمان پاشو برو پایین میخوام لباس پوشم سرما میخورم ها ...... - وای اره راست میگی بیا جلو موهاتو خشک کنم من میگم برو پایین این میگه بیا جلو موهاتو خشک کنم ..... صدای تق در اومد ارمان یه متر پرید روی تخت ... با صدای ارومی گفت : - برو ببین کیه ؟زد تو سرم -
هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://tttttt.me/mitingg/296944
#کی_گفته_من_شیطونم #قسمت_131
دانیال بسه دیگه بیا بریم نهار بخوریم .. نهار بهونه بود میخواستم برم خونه تا یک ذره از استرسم کم بشه کل تنش شنی شده بود وای که چه قدر بدم میومد از اینکه شن ها به تن ادم بچسبه ....- خاله همین طوری بیام ؟به دور و اطراف نگاه کردم خودمم لباس هام شنی شده بود ... - بیا بغلم بریم ؟اومد تو بغلم پوست سفیدش سرخ شده بود ..وارد حیاط ویلا شدیم ماشین ارمان تو پارکینگ بود یعنی اومده؟؟؟؟تپش قلبم رفت بالا .. ساحل سعی کن خودتو کنترل کنی ها مثلا باهاش قهری ..... کفش هامو در اوردم دمپایی دانیال هم بلیز قشنگم رو کثیف کرده بود رودر اوردم ....- دانیال یه ذره شال منو میکشی جلو .... چی کنم میترسیدم ازش ..... میترسیدم جلو ی همه دعوام کنه...... کفش هاشو که دیدم خیالم راحت شد رفتیم داخل بوی عطرش میومد نا خودگاه دست هام یخ کرد چه قدر توی این یک هفته چه قدر منتظر امروز بودم که ببینمش ... دانیال صدای باباش رو شنبد از بغلم اومد پایین رفتم جلو تر ارمان روی صندلی کنار زن عمو نشسته بود تا منو دید از جاش بلند شد ..... بهم خندید اومد نزدیک تر باز این ارمان خطر ناک میخواد یه کاری بکنه با دیدنش اروم شدم انگار نه انگار که تا یک ساعت پیش از دستش عصبانی بودم ....... دستش رو اورد جلو که بهم دست بده به دور و اطراف نگاه کردم همه طوری وانمود میکردن که نگاه نمیکنند تنها کسی که بهم زل زده بود دانیال بود ..... دستم رو بردم جلو بهش دست دادم عاشق این شعورش بودم که مراعات میکرد جلوی دیگران ..... - خوبی ؟سرم رو تکون دادم زبونم بند اومده بود ..... به چشم هام زل زده بود یا بسم الله جلوی بقیه ی کار زیاد نکنه ..... با صدای دانیال که داشت صداش میکرد به خودش اومد .... - عمو ارمان خوبی ؟عمو عمو ؟؟؟؟- چی ...... چی ؟تو چیزی گفتی ؟همه بلند خندیدن ابروم رو برد ....هنوز نیومده شروع کرد حالا باز جای شکرش باقیه که کار زیاد نکرد ....... دانیال دوباره شمرده شمرده حرفش رو زد ..... - مرسی دانیال جونم تو خوبی ؟دانیال اومد جلو بلیز رو گرفت ...... - خاله لباس هات همه شنیه .....ریخت روی زمین ؟ارمان هم سرش رو تکون داد...... - برو بالا لباس هات خیسه ......سرما میخوری ؟دست دانیال رو گرفت رفتیم بالا ...... حالا که دیده بودمش چه قدر احساس ارامش میکردم ...... اول دانیال رفت حموم خودش رو که شست اومد بیرون دریا هم تند تند لباس هاشو تنش کرد که سرما نخوره ...... - ساحل فرزاد میگه اذیتت کردن اره ؟- معلوم نیست شوهرت چی کار کرده؟؟؟ انگار دختر سوار کرده ...... - راست میگی ؟با خنده گفتم : - تو هم مثل من عصبانی شدی اره ؟- الان میرم سراغش ...... لوله ی جارو برقی رو برداشت رفت سراغ فرزاد ... حالا منه که دلم نمیاد کتکش بزنم باید چی کار کنم ...... حوله ام رو برداشتم رفتم تو حموم .....
حالا خدا رو شکر حموش تو اتاق بود مگر نه همه میفهمیدن ادم رفته حموم ...... یه ربعی تو حموم بودم مگه این شن های لعنتی از تنم جدا میشد لباس هامو شستم گذاشتم روی یه پلاستیک گوشه ی. حموم موهامو با کش بستم بعد هم حوله ی لباسیم رو پوشیدم اومدم بیرون .... خم شدم از تو کیفم لباس زیر و تیشرتم رو دراوردم ..... میخواستم حوله رو باز کنم که با صدای سرفه یک متر پریدم .... حوله رو سفت گرفتم برگشتم دیدم ارمان ریلکس و شیطون داره نگاه میکنه .. وای لباس هام دستمه مثل بچه ها لباس ها رو گرفتم پشتم ..... الان قیافه ام دیدنیه میدونستم اگه یه تخم مرغ بذارن روی لپم سرخ میشه ....... ارمان با شیطنت تمام گفت : - عزیزم راحت باشه من که نگاه نمیکنم ...... اره جون خودت از اون چشم های شیطونت معلومه نگاه نمیکنی .. حوله رو سفت پیچیدم
به خودم با اخم گفتم : - کی به تو گفت بیای بالا برو پایین میخوام لباس هامو عوض کنم ..... دستش رو گذاشت روی چشم هاش ....- من نگاه نمیکنم بپوش عزیزم ..... - ارماننننننن دست هاشو برداشت... - وای چته کر شدم بابا بپوش دیگه ناسلامتی من شوهرتم ها ....انگار یادت رفته من محرمتم - میری پایین یا داد بزنم ابروت بره ... - داد بزن اول اینکه ابروی خودت میره بعدشم پایینی ها هیچ کدوم نمیدونند من بالام ..... با تعجب گفتم : - نمیدونند .. - نه با صدای بلند گفتم من میرم تو حیاط بعد یواشکی اومدم بالا .... وای وای وای میخواد ابروی منو ببره ..... عجب کار هایی میکنه ها - خیله خوب حالا الان هم یواشکی برو پایین
لب هاشو غنچه کرد - نوچ نمیشه ...ای خدا عجی گیری کردم ها ... - ارمان پاشو برو پایین میخوام لباس پوشم سرما میخورم ها ...... - وای اره راست میگی بیا جلو موهاتو خشک کنم من میگم برو پایین این میگه بیا جلو موهاتو خشک کنم ..... صدای تق در اومد ارمان یه متر پرید روی تخت ... با صدای ارومی گفت : - برو ببین کیه ؟زد تو سرم -