❥ میتینگ عاشقانه ها ❥
😍 رمان زیبای [سفر به دیار عشق] به قلم زیبای arameeshgh20 🌹 هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘 از قسمت اول بخونین👇 https://tttttt.me/mitingg/143943 #سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_180 با ناراحتی می گم: ـ شاید باورتون نشه؛ ولی من توی این چهار سال هزار بار پیش خودم…
😍 رمان زیبای [سفر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://tttttt.me/mitingg/143943
#سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_181
سومین ایمیل خیلی وقیحانه تر از اولی و دومی، چهارمی رو که دیگه داشتم با هق هق و صدای لرزون بلند بلند می خوندم.
همین جور می خوندم و اشک می ریختم! همین جور می خوندم و با هق هق می گفتم اینا کار من نیست! همین جور می خوندم با بدبختی گریه و زاری می کردم. سیاوش مدام سعی می کرد آرومم کنه، اما موفق نمی شد. هر کاری می کرد نمی تونست ساکتم کنه، می خواست گوشی رو به زور ازم بگیره؛ ولی من بهش نمی دادم و دونه دونه ایمیلا رو باز می کردم و همون جور که می خوندم و با ناباوری سرمو تکون می دادم و از خودم می پرسیدم خدایا این کیه که داره زندگیم رو به بازی می گیره؟ !
با صدای دکتر به خودم میام. دکتر:
ـ ترنم، تو رو خدا آروم باش!
با صدای بلند می زنم زیر گریه و می گم:
ـ آخه چه جوری؟ چه جوری می تونم آروم باشم؟ چه جوری می تونم در کمال خونسردی به زندگیم ادامه بدم و بگم هیچی نشده؟ بعد از اون همه اتفاق! بعد از اون همه ماجرا! بعد از اون همه سختی! اگه بخوام هم چیزی از یادم نمیره! وقتی به اون روزا فکر می کنم بدبختی رو با تک تک سوالا احساس می کنم. یاد آوری لحظه لحظه ی گذشته داغونم می کنه و در عین حال فراموش کردن اون روزها جزء محالاته! هر وقت به اون روزها فکر می کنم همه چیز جلوی چشمام زنده می شه. شاید باورتون نشه؛ ولی من واقعا همه ی اون روزها رو جلوی چشمام می بینم، چه تو خواب، چه تو بیداری. همه ی اون حرفا تو ذهنم تکرار می شن و من رو تا مرز جنون هم پیش می برن. دوست دارم همه چیز رو فراموش کنم، دوست که هیچی، آرزومه! آرزومه همه چیز رو فراموش کنم و به آینده فکر کنم.
به آینده ای که ذره ای محبت توش باشه؛ ولی چنین چیزی امکان پذیر نیست. واقعا امکان پذیر نیست!
دکتر:
ـ با فراموش کردن چیزی درست نمی شه. هر چند هنوز چیز زیادی رو برام تعریف نکردی؛ ولی معلومه روزهای سختی رو پشت سر گذاشتی. باید سعی کنی باهاشون کنار بیای و آیندت رو با آرامش خاطر بسازی. با غصه خوردن برای روزهای از دست رفته چیزی
درست نمی شه!
🔞 پیشنهاد ویژه: رمان زیبا و فوق هیجانی #من_بازنده_نیستم رو خوندین؟ 😳👇
https://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DA
🔴 حتما دنبال کنین 👆 #بی_سانسور
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://tttttt.me/mitingg/143943
#سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_181
سومین ایمیل خیلی وقیحانه تر از اولی و دومی، چهارمی رو که دیگه داشتم با هق هق و صدای لرزون بلند بلند می خوندم.
همین جور می خوندم و اشک می ریختم! همین جور می خوندم و با هق هق می گفتم اینا کار من نیست! همین جور می خوندم با بدبختی گریه و زاری می کردم. سیاوش مدام سعی می کرد آرومم کنه، اما موفق نمی شد. هر کاری می کرد نمی تونست ساکتم کنه، می خواست گوشی رو به زور ازم بگیره؛ ولی من بهش نمی دادم و دونه دونه ایمیلا رو باز می کردم و همون جور که می خوندم و با ناباوری سرمو تکون می دادم و از خودم می پرسیدم خدایا این کیه که داره زندگیم رو به بازی می گیره؟ !
با صدای دکتر به خودم میام. دکتر:
ـ ترنم، تو رو خدا آروم باش!
با صدای بلند می زنم زیر گریه و می گم:
ـ آخه چه جوری؟ چه جوری می تونم آروم باشم؟ چه جوری می تونم در کمال خونسردی به زندگیم ادامه بدم و بگم هیچی نشده؟ بعد از اون همه اتفاق! بعد از اون همه ماجرا! بعد از اون همه سختی! اگه بخوام هم چیزی از یادم نمیره! وقتی به اون روزا فکر می کنم بدبختی رو با تک تک سوالا احساس می کنم. یاد آوری لحظه لحظه ی گذشته داغونم می کنه و در عین حال فراموش کردن اون روزها جزء محالاته! هر وقت به اون روزها فکر می کنم همه چیز جلوی چشمام زنده می شه. شاید باورتون نشه؛ ولی من واقعا همه ی اون روزها رو جلوی چشمام می بینم، چه تو خواب، چه تو بیداری. همه ی اون حرفا تو ذهنم تکرار می شن و من رو تا مرز جنون هم پیش می برن. دوست دارم همه چیز رو فراموش کنم، دوست که هیچی، آرزومه! آرزومه همه چیز رو فراموش کنم و به آینده فکر کنم.
به آینده ای که ذره ای محبت توش باشه؛ ولی چنین چیزی امکان پذیر نیست. واقعا امکان پذیر نیست!
دکتر:
ـ با فراموش کردن چیزی درست نمی شه. هر چند هنوز چیز زیادی رو برام تعریف نکردی؛ ولی معلومه روزهای سختی رو پشت سر گذاشتی. باید سعی کنی باهاشون کنار بیای و آیندت رو با آرامش خاطر بسازی. با غصه خوردن برای روزهای از دست رفته چیزی
درست نمی شه!
🔞 پیشنهاد ویژه: رمان زیبا و فوق هیجانی #من_بازنده_نیستم رو خوندین؟ 😳👇
https://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DA
🔴 حتما دنبال کنین 👆 #بی_سانسور
❥ میتینگ عاشقانه ها ❥
😍 رمان زیبای [سفر به دیار عشق] به قلم زیبای arameeshgh20 🌹 هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘 از قسمت اول بخونین👇 https://tttttt.me/mitingg/143943 #سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_181 سومین ایمیل خیلی وقیحانه تر از اولی و دومی، چهارمی رو که دیگه داشتم با هق هق و صدای…
😍 رمان زیبای [سفر به دیار عشق]
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://tttttt.me/mitingg/143943
#سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_182
ـ وقتی هنوز دارم روزهای سختی رو می گذرونم، وقتی هنوز هیچی درست نشده، وقتی هنوز بعد از چهار سال حتی یه نفر از خونوادم باورم نکرده، وقتی هنوز بی گناهیم ثابت نشده، وقتی هنوز عشقم من رو مقصر همه ی اتفاقای پیش اومده می دونه، وقتی عشقم داره جلوی چشمای من ازدواج می کنه و من تماشاگر این بازیه بی رحمانه هستم! چه جوری آروم باشم؟! آقای دکتر شما بگید چه جوری می تونم با آرامش زندگی کنم؟! چه جوری با گذشته کنار بیام؟! من همین الان هم دارم روزای سختی رو پشت سر می ذارم، من با امروز و فردام هم به سختی کنار میام، چه برسه به گذشته که مسبب تمام بدبختی های حال و آیندمه! اون گذشته ی لعنتی یه نقطه ی سیاهه. یه نقطه ی سیاه که تمام زندگی من رو تحت شعاع قرار داده! یه نقطه ی سیاه که واسه همیشه تو زندگیم موندگاره! اون گذشته ی به ظاهر سیاهی که دیگران ازش حرف می زنند و به جز آبروریزی چیزی ازش نمی دونند، مثل یه بختک به زندگیم چسبیده و دست بردار نیست. آره آقای دکتر، حرف سر کنار اومدن من نیست، حرف سر اینه که تا دنیا دنیاست وضع من همینه! امروز من، فردای من، آینده ی من، همه و همه با گذشتم خراب می شن و من هیچ کاری نمی تونم کنم.
چشمم به دکتر میفته. ترحم توی چشماش موج می زنه. این ترحم رو دوست ندارم. آهی می کشم. به میز خیره می شم و زمزمه وار ادامه می دم:
ـ همه ی این سال ها امیدوارم بودم! تمام این چهار سال ته دلم یه کور سوی امیدی بود که شاید همه چی درست بشه، که شاید یکی باورم کنه، که شاید همه ی سختی ها تموم بشه. در عین نا امیدی امید داشتم که شاید بی گناهیم ثابت بشه!
دکتر با ناراحتی بهم زل می زنه و می گه:
ـ دوست دارم دلداریت بدم، آرومت کنم؛ اما وقتی حرفاتو می شنوم خودم هم کم میارم. فقط می تونم بگم خیلی سخته، می دونم که
خیلی سخته!
اشکام رو به زحمت پاک می کنم و با بغض می گم:
- نه دکتر، نمی دونید، نمی دونید چقدر سخته! به خدا نمی دونید بعضی مواقع هر دم و بازدم برای من به سختی جا به جا کردن کوهیه که وسعتش به اندازه ی بی نهایته. نمی دونید دکتر، نمی دونید که زندگی چه جوری داره من رو به بازی می گیره! هر چند تفصیر شما نیست، وقتی خود من از خیلی چیزا بی خبرم، شما چه جوری باید درد من رو احساس کنید. وقتی داستان زندگیه من برای خودم گنگه، شما چه جوری می تونید غصه های من رو لمس کنید! اینایی که امروز براتون گفتم فقط یه قسمت کوچیک از بین اون همه اتفاقه.
دکتر:
ـ یعنی تا به امروز نفهمیدی کی از ایمیلت سوء استفاده کرد؟
با پوزخند می گم:
ـ ایمیل که خوبه، از یه چیزایی سوء استفاده شد که من هنوز هم توشون موندم!
🔞 پیشنهاد ویژه: رمان زیبا و فوق هیجانی #من_بازنده_نیستم رو خوندین؟ 😳👇
https://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DA
🔴 حتما دنبال کنین 👆 #بی_سانسور
به قلم زیبای arameeshgh20 🌹
هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://tttttt.me/mitingg/143943
#سفر_به_دیار_عشق ♥️ #قسمت_182
ـ وقتی هنوز دارم روزهای سختی رو می گذرونم، وقتی هنوز هیچی درست نشده، وقتی هنوز بعد از چهار سال حتی یه نفر از خونوادم باورم نکرده، وقتی هنوز بی گناهیم ثابت نشده، وقتی هنوز عشقم من رو مقصر همه ی اتفاقای پیش اومده می دونه، وقتی عشقم داره جلوی چشمای من ازدواج می کنه و من تماشاگر این بازیه بی رحمانه هستم! چه جوری آروم باشم؟! آقای دکتر شما بگید چه جوری می تونم با آرامش زندگی کنم؟! چه جوری با گذشته کنار بیام؟! من همین الان هم دارم روزای سختی رو پشت سر می ذارم، من با امروز و فردام هم به سختی کنار میام، چه برسه به گذشته که مسبب تمام بدبختی های حال و آیندمه! اون گذشته ی لعنتی یه نقطه ی سیاهه. یه نقطه ی سیاه که تمام زندگی من رو تحت شعاع قرار داده! یه نقطه ی سیاه که واسه همیشه تو زندگیم موندگاره! اون گذشته ی به ظاهر سیاهی که دیگران ازش حرف می زنند و به جز آبروریزی چیزی ازش نمی دونند، مثل یه بختک به زندگیم چسبیده و دست بردار نیست. آره آقای دکتر، حرف سر کنار اومدن من نیست، حرف سر اینه که تا دنیا دنیاست وضع من همینه! امروز من، فردای من، آینده ی من، همه و همه با گذشتم خراب می شن و من هیچ کاری نمی تونم کنم.
چشمم به دکتر میفته. ترحم توی چشماش موج می زنه. این ترحم رو دوست ندارم. آهی می کشم. به میز خیره می شم و زمزمه وار ادامه می دم:
ـ همه ی این سال ها امیدوارم بودم! تمام این چهار سال ته دلم یه کور سوی امیدی بود که شاید همه چی درست بشه، که شاید یکی باورم کنه، که شاید همه ی سختی ها تموم بشه. در عین نا امیدی امید داشتم که شاید بی گناهیم ثابت بشه!
دکتر با ناراحتی بهم زل می زنه و می گه:
ـ دوست دارم دلداریت بدم، آرومت کنم؛ اما وقتی حرفاتو می شنوم خودم هم کم میارم. فقط می تونم بگم خیلی سخته، می دونم که
خیلی سخته!
اشکام رو به زحمت پاک می کنم و با بغض می گم:
- نه دکتر، نمی دونید، نمی دونید چقدر سخته! به خدا نمی دونید بعضی مواقع هر دم و بازدم برای من به سختی جا به جا کردن کوهیه که وسعتش به اندازه ی بی نهایته. نمی دونید دکتر، نمی دونید که زندگی چه جوری داره من رو به بازی می گیره! هر چند تفصیر شما نیست، وقتی خود من از خیلی چیزا بی خبرم، شما چه جوری باید درد من رو احساس کنید. وقتی داستان زندگیه من برای خودم گنگه، شما چه جوری می تونید غصه های من رو لمس کنید! اینایی که امروز براتون گفتم فقط یه قسمت کوچیک از بین اون همه اتفاقه.
دکتر:
ـ یعنی تا به امروز نفهمیدی کی از ایمیلت سوء استفاده کرد؟
با پوزخند می گم:
ـ ایمیل که خوبه، از یه چیزایی سوء استفاده شد که من هنوز هم توشون موندم!
🔞 پیشنهاد ویژه: رمان زیبا و فوق هیجانی #من_بازنده_نیستم رو خوندین؟ 😳👇
https://telegram.me/joinchat/AAAAAEWfRFR5RBBlC2B5DA
🔴 حتما دنبال کنین 👆 #بی_سانسور