اگر چه روزای سختیه
ولی همین که باهمیم شکر
عیدمون مبارک🥰♥️
عیــدمــون مبــارک بـاشه جــانــا😍😘
#نسرین_محمد
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
ولی همین که باهمیم شکر
عیدمون مبارک🥰♥️
عیــدمــون مبــارک بـاشه جــانــا😍😘
#نسرین_محمد
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
پشت تلفن بغض کرده بود ،
چند دقیقه مکث کرد، یهو گفت :
ببین میدونی آدما ذاتن اینطورین ،
دست خودشون نیست ،
میبینن یکی دوسشون داره
شُل میکنن ،
نمیتونن اون قلب بی صابی
که تو دستشون دادیمو خوب نگهدارن ،
دستشون به لرزه میوفته
میندازنش
پایین تهشم میگن« اَه افتاد ! »
تقصیر منو تو هم نیستا ما آدمیم،
آدم میبینیم
یکی دوسمون داره رَم میکنیم!..
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
پشت تلفن بغض کرده بود ،
چند دقیقه مکث کرد، یهو گفت :
ببین میدونی آدما ذاتن اینطورین ،
دست خودشون نیست ،
میبینن یکی دوسشون داره
شُل میکنن ،
نمیتونن اون قلب بی صابی
که تو دستشون دادیمو خوب نگهدارن ،
دستشون به لرزه میوفته
میندازنش
پایین تهشم میگن« اَه افتاد ! »
تقصیر منو تو هم نیستا ما آدمیم،
آدم میبینیم
یکی دوسمون داره رَم میکنیم!..
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
❥ میتینگ عاشقانه ها ❥
😍 رمان زیبای [اسطــوره ] به قلم زیبای 🌹 P*E*G*A*H پگاه هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘 از قسمت اول بخونین👇 https://tttttt.me/mitingg/237794 #اسطــوره_ #قسمت_96 دایان رو گذاشتم رو زمین و هجوم بردم به سمتشون. با قنداق تفنگش زد تو شکمم، ولی مگه من درد حالیم…
😍 رمان زیبای [اسطــوره ]
به قلم زیبای 🌹 P*E*G*A*H پگاه
هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://tttttt.me/mitingg/237794
#اسطــوره_ #قسمت_97
چطوري و با چه هراسی اون راه رو طی کردیم. اسهال دایان از ظهر شدت گرفته بود. با برگا تمیزش می کردیم، اما فایده
نداشت. نمی دونم وبا بود، حصبه بود، چی بود که بچه رو در عرض پنج شیش ساعت از پا انداخت. نمی خواستم باور کنم که
دایانم دیگه نفس نمی کشه! اما واقعا مرده بود. خاکش کردیم، منو دانیار با هم. من گریه می کردم، اما دانیار نه. فقط با دستاي
کوچیکش خاك می ریخت رو دایان و هیچی نمی گفت و هیچی نگفت تا سه ماه بعدش.
سرش را از لبه صندلی جدا کرد و گفت:
- می دونی اولین جمله اي که بعد از سه ماه به زبون آورد چی بود؟
خندید. تلخ تر از هرچه گریه.
- تو کشتی. تو بابا رو کشتی. تو مامانو کشتی. تو دایان رو کشتی.
موهایش را چنگ زد.
- خیلی سعی کردم واسش توضیح بدم که اون برادري که همیشه جلوي مزاحماي خیابونی می ایستاده و حمایتش می کرده و
قهرمانش بوده نمی تونسته با دست خالی، با مسلسل و تیر و تفنگ بجنگه و خونوادش رو نجات بده. اما فایده نداشت. نمی
پذیرفت. یکی دو سال بعدش بهم گفت ترسو. می گفت اگه می مردیم بهتر بود تا تیکه پاره شدن پدر و مادرمون رو ببینیم.
می گفت ما هم باید می مردیم. باید می ذاشتی که ما رو هم بکشن. نمی دونست که من تو اون شرایط فقط به نجات دادن
تنها کسانی که واسم مونده بود فکر می کردم نه خودم. واسه جون اونا می ترسیدم، نه خودم! دانیار هیچ وقت تصمیم منو
درك نکرد. هیچ وقت! می دونستم دیگه پیش چشمش شکستم. می دونستم دیگه بهم اعتقاد نداره، اما دین و ایمون من این
بچه بود. تنها کسی که تو این دنیا داشتم. تنها کسی که واسم مونده بود. به همه کاري تن دادم تا ...
حرفش را قطع کرد. با خشونت از جا برخاست. آن قدر سریع که صندلی واژگون شد.
- من از جونم گذشتم تا این بچه رو به این سن رسوندم. شماها چهارسالیگتون رو یادتون میاد؟ تو بغل پدر و مادرتون تو خونه
گرم و نرم. اصلا بدترین شرایطی که میشه واسه یه بچه چهار ساله تصور کرد چیه؟ اینه که پرورشگاهی باشه یا پدر و مادر
خوبی نداشته باشه یا بذارنش سر چهار راه گدایی کنه، اما دانیار من، تو سن چهارسالگی در حالی که هنوز نفس می کشید مرد!
میگن اتاق خواب بچه ها رو از پدر و مادرشون جدا کنین چون روابط زناشویی روحشون رو اذیت می کنه، تو ذهنشون حک
میشه و کلی مشکل روحی ایجاد می کنه. اون وقت پنج مرد جلوي چشم دانیار، جلوي چشم بچه اي که هیچ درکی از این
روابط نداشت، به نوبت و دسته جمعی به مادرم تجاوز کردن. دانیار من بیست و پنج ساله که نمی تونه بخوابه. هیچ روانکاوي
نتونسته کمکش کنه. هیچ دارویی نتونسته آرومش کنه. اون وقت این بچه قرتی هاي تهرانی که نمی تونن شلوارشون رو بالا
بکشن و افتخارشون نمایش مارك لباس زیرشونه، پشت سرش حرف می زنن؟ من بزرگش کردم. توي لحظه به لحظه
زندگیش بودم. بهتر از خود خدا می شناسمش. این بچه تنها آسیبی که می تونه به دیگران بزنه از طریق دود سیگارشه. اصلا با
محیط بیرون قهره. اگه یه سال باهاش حرف نزنی لام تا کام باز نمی کنه. اون قدر سرده، اون قدر احساسش داغونه که
حوصله آسیب زدن به دیگران رو نداره.
صدایش بالاتر رفت.
کانال دوممونو دیدین؟! 😍🌹 سوپرایز ویژه 👇
telegram.me/joinchat/AAAAAEGrkV-wqeuSdr18wA
به قلم زیبای 🌹 P*E*G*A*H پگاه
هر روز در کانال میتینگ عاشقانه ها 😘
از قسمت اول بخونین👇
https://tttttt.me/mitingg/237794
#اسطــوره_ #قسمت_97
چطوري و با چه هراسی اون راه رو طی کردیم. اسهال دایان از ظهر شدت گرفته بود. با برگا تمیزش می کردیم، اما فایده
نداشت. نمی دونم وبا بود، حصبه بود، چی بود که بچه رو در عرض پنج شیش ساعت از پا انداخت. نمی خواستم باور کنم که
دایانم دیگه نفس نمی کشه! اما واقعا مرده بود. خاکش کردیم، منو دانیار با هم. من گریه می کردم، اما دانیار نه. فقط با دستاي
کوچیکش خاك می ریخت رو دایان و هیچی نمی گفت و هیچی نگفت تا سه ماه بعدش.
سرش را از لبه صندلی جدا کرد و گفت:
- می دونی اولین جمله اي که بعد از سه ماه به زبون آورد چی بود؟
خندید. تلخ تر از هرچه گریه.
- تو کشتی. تو بابا رو کشتی. تو مامانو کشتی. تو دایان رو کشتی.
موهایش را چنگ زد.
- خیلی سعی کردم واسش توضیح بدم که اون برادري که همیشه جلوي مزاحماي خیابونی می ایستاده و حمایتش می کرده و
قهرمانش بوده نمی تونسته با دست خالی، با مسلسل و تیر و تفنگ بجنگه و خونوادش رو نجات بده. اما فایده نداشت. نمی
پذیرفت. یکی دو سال بعدش بهم گفت ترسو. می گفت اگه می مردیم بهتر بود تا تیکه پاره شدن پدر و مادرمون رو ببینیم.
می گفت ما هم باید می مردیم. باید می ذاشتی که ما رو هم بکشن. نمی دونست که من تو اون شرایط فقط به نجات دادن
تنها کسانی که واسم مونده بود فکر می کردم نه خودم. واسه جون اونا می ترسیدم، نه خودم! دانیار هیچ وقت تصمیم منو
درك نکرد. هیچ وقت! می دونستم دیگه پیش چشمش شکستم. می دونستم دیگه بهم اعتقاد نداره، اما دین و ایمون من این
بچه بود. تنها کسی که تو این دنیا داشتم. تنها کسی که واسم مونده بود. به همه کاري تن دادم تا ...
حرفش را قطع کرد. با خشونت از جا برخاست. آن قدر سریع که صندلی واژگون شد.
- من از جونم گذشتم تا این بچه رو به این سن رسوندم. شماها چهارسالیگتون رو یادتون میاد؟ تو بغل پدر و مادرتون تو خونه
گرم و نرم. اصلا بدترین شرایطی که میشه واسه یه بچه چهار ساله تصور کرد چیه؟ اینه که پرورشگاهی باشه یا پدر و مادر
خوبی نداشته باشه یا بذارنش سر چهار راه گدایی کنه، اما دانیار من، تو سن چهارسالگی در حالی که هنوز نفس می کشید مرد!
میگن اتاق خواب بچه ها رو از پدر و مادرشون جدا کنین چون روابط زناشویی روحشون رو اذیت می کنه، تو ذهنشون حک
میشه و کلی مشکل روحی ایجاد می کنه. اون وقت پنج مرد جلوي چشم دانیار، جلوي چشم بچه اي که هیچ درکی از این
روابط نداشت، به نوبت و دسته جمعی به مادرم تجاوز کردن. دانیار من بیست و پنج ساله که نمی تونه بخوابه. هیچ روانکاوي
نتونسته کمکش کنه. هیچ دارویی نتونسته آرومش کنه. اون وقت این بچه قرتی هاي تهرانی که نمی تونن شلوارشون رو بالا
بکشن و افتخارشون نمایش مارك لباس زیرشونه، پشت سرش حرف می زنن؟ من بزرگش کردم. توي لحظه به لحظه
زندگیش بودم. بهتر از خود خدا می شناسمش. این بچه تنها آسیبی که می تونه به دیگران بزنه از طریق دود سیگارشه. اصلا با
محیط بیرون قهره. اگه یه سال باهاش حرف نزنی لام تا کام باز نمی کنه. اون قدر سرده، اون قدر احساسش داغونه که
حوصله آسیب زدن به دیگران رو نداره.
صدایش بالاتر رفت.
کانال دوممونو دیدین؟! 😍🌹 سوپرایز ویژه 👇
telegram.me/joinchat/AAAAAEGrkV-wqeuSdr18wA
کرونا آمد تا به ما بیاموزد:
چقدر دست دادن با دوستانمان لذت بخش بود و ما از آن بیخبر بودیم.
آمد و یادآور شد:
چقدر دور همی هامون لذت بخش بود و بیخبر بودیم.
چقدر آزادانه و بدون ترس معاشرت کردن و گردش و رفت و آمد با مردم ارامش بهمون میداد و بیخبر بودیم.
چقدر....
کرونای ریز!حتما همانطور که آمدی خواهی رفت ولی درسهای بزرگی بهمون دادی
که قدر داشته هایی که داشتیم و ارزون هم بود رو از این به بعد بدونیم.
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
چقدر دست دادن با دوستانمان لذت بخش بود و ما از آن بیخبر بودیم.
آمد و یادآور شد:
چقدر دور همی هامون لذت بخش بود و بیخبر بودیم.
چقدر آزادانه و بدون ترس معاشرت کردن و گردش و رفت و آمد با مردم ارامش بهمون میداد و بیخبر بودیم.
چقدر....
کرونای ریز!حتما همانطور که آمدی خواهی رفت ولی درسهای بزرگی بهمون دادی
که قدر داشته هایی که داشتیم و ارزون هم بود رو از این به بعد بدونیم.
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
ⁱ ᵐⁱˢˢ ᵧₒᵤ
"تُ∞" هَـمون هَمیشـگیه مَنـی...!
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
"تُ∞" هَـمون هَمیشـگیه مَنـی...!
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
ⁱ ᵐⁱˢˢ ᵧₒᵤ
عیدِ منی وقتی
مُقَلِّبَ الْقُلُوب تویی و
منم دیوانهی حَوِّلْ حَالَنَا بودنت 😍
#یداله_رحیمی
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
عیدِ منی وقتی
مُقَلِّبَ الْقُلُوب تویی و
منم دیوانهی حَوِّلْ حَالَنَا بودنت 😍
#یداله_رحیمی
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
در عصرهایم پیداشو
همین امروز
که من در حوالی چشمهای تو
خود را گم کرده ام
چند ساعتی خودت رابه من قرض بده
بگذار تمام من روی شانه های تو
دلتنگی اش را هوار بزند.
#عصرتون_عاشقانه ..❤️
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
همین امروز
که من در حوالی چشمهای تو
خود را گم کرده ام
چند ساعتی خودت رابه من قرض بده
بگذار تمام من روی شانه های تو
دلتنگی اش را هوار بزند.
#عصرتون_عاشقانه ..❤️
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
اگر تو را بخواهد
با همه یِ دین و دنیایش؛
خرابی هایِ روزگارانش؛
کنارت می آید؛
می ماند...
تمام نمیشود از تو؛
و برایِ بدست آوردنت با همه ی دنیا میجنگند...
اگر تو را نخواهد...
از عالم و خاتَم ؛
سپاهِ عظیمی میسازد
در راسَ ش قرار میگیرد
و همه شان را ملزم میکند که تک به تک؛
و یک تنه با تو بجنگند.
اینجاست که معادله یِ عشق؛
به همین راحتی حل میشود.
#فرگل_مشتاقی
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
اگر تو را بخواهد
با همه یِ دین و دنیایش؛
خرابی هایِ روزگارانش؛
کنارت می آید؛
می ماند...
تمام نمیشود از تو؛
و برایِ بدست آوردنت با همه ی دنیا میجنگند...
اگر تو را نخواهد...
از عالم و خاتَم ؛
سپاهِ عظیمی میسازد
در راسَ ش قرار میگیرد
و همه شان را ملزم میکند که تک به تک؛
و یک تنه با تو بجنگند.
اینجاست که معادله یِ عشق؛
به همین راحتی حل میشود.
#فرگل_مشتاقی
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
I may walk slowly, but I never walk backwards.
ممکنه آروم راه برم،
اما هرگز به عقب نميرم....
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
ممکنه آروم راه برم،
اما هرگز به عقب نميرم....
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
دوباره حالمان خوب می شود
دوباره بلند بلند و بدون ترس خواهیم خندید
دوباره همدیگر را در آغوش میگیرم
دوباره دست در دست هم خیابان های شهر را بدون ترس قدم خواهیم زد
دوباره بر گونه های همدیگر بوسه خواهیم زد
دوباره نه از پشت تلفن و از فاصله دور،از نزدیک و رو در رو احوال همدیگر را خواهیم پرسید اما،
اما باید یادمان بماند که دوباره مثل همین روزها حواسمان بیشتر به عزیزهایمان در زندگی باشد
دوستشان داشته باشیم
بیشتر وقتمان را با آنها بگذرانیم
باید بدانیم که زندگی چقدر کوتاه است و
می تواند حسرت یک خنده بی دلیل ،یک بوسه ساده،یک دست گرفتن و قدم زدن با آرامش و یک دوست داشتن بی منت را از ما بگیرد
#محسن_صفری
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
دوباره بلند بلند و بدون ترس خواهیم خندید
دوباره همدیگر را در آغوش میگیرم
دوباره دست در دست هم خیابان های شهر را بدون ترس قدم خواهیم زد
دوباره بر گونه های همدیگر بوسه خواهیم زد
دوباره نه از پشت تلفن و از فاصله دور،از نزدیک و رو در رو احوال همدیگر را خواهیم پرسید اما،
اما باید یادمان بماند که دوباره مثل همین روزها حواسمان بیشتر به عزیزهایمان در زندگی باشد
دوستشان داشته باشیم
بیشتر وقتمان را با آنها بگذرانیم
باید بدانیم که زندگی چقدر کوتاه است و
می تواند حسرت یک خنده بی دلیل ،یک بوسه ساده،یک دست گرفتن و قدم زدن با آرامش و یک دوست داشتن بی منت را از ما بگیرد
#محسن_صفری
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
پـسرا کـسی رو ؛
کـه دوسـت دارن بـا عـمـل نـشـون میدن
زیـاد نـمـیتـونـن رمـانـتیـک بـاشن
شـایـد بـا دادن کـاپشن تـو هـوای سرد
یـا دادن بـوس کـردنـای یـهـویـی ...😍
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
پـسرا کـسی رو ؛
کـه دوسـت دارن بـا عـمـل نـشـون میدن
زیـاد نـمـیتـونـن رمـانـتیـک بـاشن
شـایـد بـا دادن کـاپشن تـو هـوای سرد
یـا دادن بـوس کـردنـای یـهـویـی ...😍
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
ⁱ ᵐⁱˢˢ ᵧₒᵤ
• 𝘠𝘰𝘶'𝘳 𝘮𝘺 𝘧𝘢𝘷𝘰𝘳𝘪𝘵𝘦 𝘤𝘩𝘦𝘴𝘴 𝘬𝘪𝘯𝘨 . .
"تـُو" شـاه شَطـرنجِ مَنـی ...
#شبتون_عشق ...❤️
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
• 𝘠𝘰𝘶'𝘳 𝘮𝘺 𝘧𝘢𝘷𝘰𝘳𝘪𝘵𝘦 𝘤𝘩𝘦𝘴𝘴 𝘬𝘪𝘯𝘨 . .
"تـُو" شـاه شَطـرنجِ مَنـی ...
#شبتون_عشق ...❤️
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
سلام آفتاب دوست داشتنی
دوباره آمدی ؟
قدمت به خیر ..
وقتی برای بیدار کردن دوستانم میروی
یک سبد عشق ، روی چشم هایشان بپاش ..
ســــلام صبح زیبـاتون بخیر💐
┄•●❥ @mitingg♥️♥️
دوباره آمدی ؟
قدمت به خیر ..
وقتی برای بیدار کردن دوستانم میروی
یک سبد عشق ، روی چشم هایشان بپاش ..
ســــلام صبح زیبـاتون بخیر💐
┄•●❥ @mitingg♥️♥️