🌸ســـایه روشن🌸
750 subscribers
7.75K photos
66 videos
74 files
54 links
از خلق جهان
کناره میگیرد انرا که
#تو
در کنار می آیی....🔐♥️
________________
ارتباط با ادمین
Download Telegram
پاره اى از شما مى گوييد شادى برتر از اندوه است و پاره اى ديگر مى گوييد اندوه!
امّا من به شما مى گويم اين دو از همديگر جدا نيستند.
اين دو باهم مى آيند؛و هرگاه شما با يكى از آنها بر سر سفره مى نشينيد به ياد داشته باشيد،ديگرى در بستر شما خفته است.

[ جبران خليل جبران ]
بازي زلف تو امشب به سرشانه ز چيست؟

خانه برهم زدن اين دل ديوانه ز چيست؟

[توحيد_شيرازي]
مرا به باده چه حاجت که مست بوی تو باشم

[سعدی]
بیا زندگی کنیم؛
خورشید روزی دو بار طلوع نمی‌کند
ما هم دو بار به دنیا نمی‌آییم
هر چه زودتر
به آنچه از زندگی‌ات باقی مانده بچسب.

[ آنتوان چخوف ]
هربار که نِگاهت می‌کنم ،
جمله‌ای آشنا ، به ذهنم خطور می‌کند :
در اين سرزمين ،
چيزی هست كه ارزش زندگی كردن دارد ..

[محمود_درویش]
خداوندا.به مَذهبی ها بفهمان که مذهب اگر پیش از مَرگ به کار نیایدَپس از مَرگ به هیچ کار نَخواهد آمد، خدایا.صدایِ افکارِ بعضی از آدمهایت را خاموش کُن، تا صِدایِ تو را هم بشنوند.آن قَدر غَرق دَر قِضاوَت هَستند که فَراموش کَرده اَند قاضی تویی..

[ دکتر شریعتی ]
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای دلبر خوش ادا چونی بی ما؟


[حافظ]
صدای استاد #شجریان
مرگم باد!
اگر دمی کوتاه آیم
از تکرارِ این پیش پا افتاده ترین سخن
که:

"دوستت دارم"

[احمد_شاملو]
گاهی
دلم
برای
خودم
تنگ
می شود!

[محمدعلی_بهمنی]
مثلا بغلم کنی و کنار گوشم آهسته بگویی:
بیخیالِ تقویم ها نازخاتونم!
دامن گلدارت را که بپوشی،
بهار می شود...
روسریِ‌ آبیت را که سر کنی،
بهارتر!
مثلا سر روی شانه ات بگذارم و با ناز بگویم:
فروردین و مهر و اسفندش چه فرقی دارد وقتی بهار آغوش شماست آقا.
اصلا به رفت و آمدِ این فصل ها اعتباری نیست، بهار خودِ خودِ شمایی حضرت دلبر!
مثلا یک عمر بهارم باشی...
مثلا چهارفصل بهارت باشم :)

[طاهره_اباذری_هریس]
بار آخری که ازش خدافظی کردم نمیدونستم بار آخره
امید داشتم بارها ببینمش و باز خیابونای شلوغ شهر رو با هم قدم بزنیم و با صدای بلند بخندیم و یادمون بره چجوری زمان داره تند تند میگذره
نگام کرد و آخرین لقمه ی ساندویچ رو با اشتها میخورد دهنش انقدر پر شده بود که جایی واسه نفس کشیدن هم نبود قیافش خنده دار شده بود نتونستم جلوی خودمو بگیرم و بلند زدم زیر خنده گفت :
-چیه تا حالا ندیدی کسی ساندویچ بخوره؟
گفتم:
+ چرا اما تو کنار من خودِ خودتی اصلا لازم هم نیست ادای با کلاسارو دربیاری و آروم آروم گاز بزنی به ساندویچت من از همینت خوشم میاد کنار من خود واقعیتی!
لبخند زد و با دهن پر و چشمای درشتش بهم خیره شد و گفت:
- راستش منم کنار تو خیلی راحتم.جوری بهم نگاه میکنی که معذب نشم میدونی خیلی ساده ای یعنی چجور بگم آدم خاکی ای هستی دیگه یه ساندویچ خوردن که ادا اصول نداره
من براش حرف میزدم و اون با حرکت سرش تایید میکرد و فرصت حرف زدن نداشت.
به ساعتش خیره شد و گفت:
- میدونی که باید به قطار برسم کم کم جمع کنیم بریم.اشک تو چشمام جمع شد و گفتم:
+ نمیشه فقط نمیشه یه کم دیگه بمونی گفت:
- آخه آخرین قطاره اگه نرسم...
اشکامو که دید دستاشو رو گونم گذاشت و گفت:
- دیگه نبینم گریه کنیا..اشکات پاک کن.این که آخرین قرارمون نیست من بازم میام..
حرفشو قطع کردم و گفتم:
+ اگه نیومدی چی؟
گفت :-نفوس بد نزن
چشماتو ببند و به چیزای خوب فکر کن
چشمام رو بستم عطری که همیشه به لباسش میزد رو توی دستام گذاشت و گفت:
- هر وقت دلت تنگ شد در این شیشه عطرو باز کن دلتنگیت تموم میشه..
لبخند زدم و از شیشه ی اتوبوس براش دست تکون میدادم و بدرقه اش میکردم.
وقتی داشت میرفت به این فکر کردم دفعه بعدی که قراره برگرده بریم همون ساندویچی و ایندفعه با خیال راحت و با اشتهای زیاد ساندویچ بخوریم و منم عطر همیشگیم رو توی دستاش بذارم تا همیشه به یادم باشه..
من هیچوقت فکر نمیکردم اون نگاه پشت شیشه ی اتوبوس آخرین نگاهه و دفعه ی بعدی نیست که با خیال راحت کنارش ساندویچ بخورم ..
اون رفت و من سال هاست به پیرهنم عطرش رو میزنم و از شیشه ی اتاقم به اتوبوس هایی زل میزنم که مسیرشون یک طرفه اس و دیگه برگشتی ندارن..
هیچ کس نمیدونه انتظار چقدر میتونه آدمو از پادربیاره.
هیچ کس نمیدونه

[الهه_رضایی]
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شما را نمیدانم
اما من خسته ام
من بریده ام
ازاین اتفاقهای کوچک و بی معنی من چشم انتظارم درآشوب این زندگی کسی مرا به ملاقات دلخوشیها ببرد
[بهاآره_کریمی]
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
میشنوم
و همین معجزه کافیست
که هر روز شادمانه تر زندگی را بغل بگیرم

[فروغ_فرخزاد]
#محمدرضا_شجریان
‍ تو
هنوز باشکوهى
نجیب و مهربان
چون اسبى اصیل
با یال‌های بلند
که در چشم‌اندازِ دشت
به تاخت  
دور مى‌شود
تو محبوبِ منى
آغشته‌یى به عطر
به بوى میوه‌هاى بهشتی
و رایحه‌ى جادویىِ ادویه‌ها
در سرزمین‌هاى دور
تو عزیز منى
و اندام‌ام این‌چنین از تو عطرآگین است
چشم‌های‌ات از تمامِ چشم‌ها زیباتر است
اغواگر  
و مهربان
چشمانِ تو
چشمانِ مهربانِ کبوتری سفید است
و مژگانِ بلندت
بال‌های پرنده‌یى
که با اعجازی رنگارنگ
باز و بسته مى‌شود
پرواز مى‌کند
اوج مى‌گیرد
و آرام‌آرام
درون سینه‌ام آشیانه مى‌کند
آن‌گاه که تو
در چشمان من
خیره مى‌شوى.

[یودیت_فریدا_لینا_هرتسبرخ]
گریزی از تو ندارم
هر آنچه هست تو یی ...

[حسین_منزوی]
بعد از تو
پنجره که رابطه‌ای بود سخت زنده و روشن
میان ما و پرنده
میان ما و نسیم
شکست
شکست
شکست

[فروغ_فرخزاد]
ای دل اندر بند زلـفـش از پـریشانی منال..

| حافظ |