🔹لبیڪ یا حُسین
27 subscribers
3.9K photos
294 videos
19 files
46 links
جهت ارتباط باخادم کانال
@Janam_arbab
Download Telegram
❖﷽❖

قامتـ مگو قیامتـ زهراستـ قامتتــ

ازبس‌کہ قدکشیده‌ای و محشری‌علے

#یــــا_علے_اکبــــر 🍃🌷


#لبیڪ_یا_حُسین
🍃🌺  @labaykayahosein🌺🍃
ماجرای جالب از زبان ایت الله خزعلی
شراب خوار و امام رضا
👇👇

🔸آیت الله خزعلی که برایش اتفاق افتاده می پردازد به نحوی که مهدی صبوری یکی از آن ها را که مربوط به کرامتی منحصر به فرد از ثامن الحجج (ع) است را که از ایشان شنیده و به نقل از زبان فردی شراب است را اینگونه بیان می کند:
👇
♦️همیشه یِ خدا پایِ چشمان زنم کبود بود و آه و ناله اش بدرقه ی راهم! دفعه ی اولم نبود که با مشت و لگد می افتادم به جانش و هر چه فحش و بد و بیراه هم که بلد بودم نثارش می کردم. آن بیچاره هم کسی را نداشت که اَزَش دفاع کند و یا جلوی من در بیاید. طلاق هم که نمی توانست بگیرد، هم به خاطر بچه هایش و هم برای این که پناهگاهی نداشت! می سوخت و می ساخت و تنها ناله و نفرین می کرد.


🔺راستش را بخواهید اعصاب من از جای دیگری خورد بود. قبل از روی کار آمدن انقلاب اسلامی، مشروبات الکلی به راحتی و فراوانی در دسترسم بود، اما از روزی که انقلاب اسلامی پیروز شد، حسابی رفتم توی خُماری و هر چند روز یک بار، دِقِّ دلی ام را سرِ زنم خالی می کردم. طفلکی زنم، روز روشنش شده بود شبِ تاراما آن روز، دیگر بی رحمی را از حدّ گذراندم و آن قدر کُتَکش زدم که خودم از نَفَس افتادم و در حالی که زنم ناله و نفرین می کرد با عصبانیت از خانه زدم بیرون. از همان دربِ منزل، 🍃چشمم افتاد به گنبد طلایی امام رضا (ع). 🍃با همان زبان لاتی و داش مشتیِ خودم گفتم:

- یا امام رضا! اگه راستی راستی امامی و حرفای منو می شنوی و اَزَت کاری ساخته اَس. یه بُطر عرق و یه گوشه ی دِنجی برام جور کن تا بعد از مدت ها، یه لبی تر کنیم و دلی از عزا در بیارم...

هنوز به سر کوچه نرسیده بودم که یکی از همپیالگی هایِ قدیمی ام را دیدم که یک پلاستیک سیاه دسته دار دستش بود. مرا که دید، گُل از گُلَش شکفت و گفت:
🔹-تو کجایی پسر؟!... هیچ می دونی کِی تا حالاس که ندیدمت؟ عیبی نداره، در عوض، سرِ بزنگاه رسیدی، معلومه که باطنت طلاست.

🔺من هم با بی حوصلگی جواب دادم:
- چی چی باطنم طلاست؟! دست رو دلم نذار که خون خونه.

- دل دشمنت خون باشه لوطی، مگه چی شده؟

♦️من هم سفره ی دلم را برایش باز کردم و از سیر تا پیازِ ماوَقَع را برایش تعریف کردم. البته از حرفی که خصوصی با امام رضا (ع) زده بودم چیزی نگفتم. حرف هایم را که شنید، قهقهه ای زد و با کف دستش کوبید روی شانه ام و گفت:
- دِ همینه دیگه!... وقتی میگم باطنت طلاست، خُب طلاست دیگه! کور از خدا چی می خواد؟ دو چشم بینا! فکر می کنی این چیه که تویِ این پلاستیک سیاهَس؟
- من از کجا بدونم؟
- جواهریه که این روزا نایابه، کیمیاست!
- ول کن بابا دلت خوشه، من کیمیا می خوام چیکار؟
- اما این کیمیا، دوای درد ما دوتاست! مدت هاست که آرزوشو دارم. این یه بُطری عرقه پسر😳، اونم چه عرقی؟! فقط میمونه یه جای دِنج که...

🔶تا این حرف ها را شنیدم بی اختیار زدم زیر گریه!😰 رفیقم که تا آن روز گریه ی مرا ندیده بود با تعجب پرسید:

- دِ نفهمیدم چی شد؟ مگه تو آرزوی یه بُطر عرق و یه جای دِنج رو نداشتی؟ حالا واسه چی به جای این که قاه قاه بخندی، داری زار زار گریه می کنی؟!

♦️ راستش... راستش همین چند دَقِه قبل که از خونه زدم بیرون، چشمم که به گنبدِ طلایی امام رضا (ع) افتاد گفتم:
«یا امام رضا! اگه راستی راستی امامی و حرفای منو می شنوی و اَزَت کاری ساخته اَس، یه بُطر عرق و یه گوشه ی دِنج برام جور کن...»

♦️با شنیدن حرف های من، اشک از گوشه ی چشمان رفیقم شُرید پایین و رفت توی سبیل های کُلُفتش. پنهان شد پلاستیکِ سیاهِ حاویِ بطری عرق را محکم کوبید توی جوی آب کنار خیابان و گفت:
- اگه این جوره، من هم توبه می کنم.
😢
🤦‍امام رضا جون، غلط کردم، منو ببخش. قول میدم دیگه لب به این کثافتا نزنم...
از همان جا با چشمان گریان برگشتم به سمتِ منزل. زنگ که زدم، زنم آمد پشت در و گفت:
- کیه؟
گفتم:
- منم، در رو وا کُن که آدم شدم و برگشتم.
زنم با شنیدن صدای من جیغی کشید و سایه اش را از پشت در دیدم که افتاد روی زمین. برای اولین بار برایش نگران و دستپاچه شدم و با صدای بلند التماس کنان گفتم:
- زن، نترس، نمی خوام کُتَکت بزنم، یعنی دیگه هیچ وقت کُتَکت نمی زنم، به همین امام رضا راست می گم، دیگه آدم شدم و برگشتم
چند لحظه بعد، سایه ی زنم را از پشت شیشه ی در دیدم که برخاست و در را به رویم باز کرد. داخل که شدم داشت نَفَس نَفَس می زد و خیس عرق بود.

گفتم:
- چرا اینقده ترسیدی و جیغ زدی؟! من که گفتم دیگه نمی خوام کُتَکت بزنم؟!
گفت:

- جیغ زدن من به خاطر چیز دیگه ای بود. وقتی که تو مرا حسابی کتک زدی و رفتی بیرون، رو کردم سمت حرم امام رضا و گفتم:
«امام رضا جون!... تا وقتی که شوهرم آدم نشده نمی خوام به خونه برگرده!»
وقتی که تو برگشتی و از همون پشت در گفتی؛ «آدم شدم و برگشتم»، شوکه شدم و جیغ کشیدم و برای چند لحظه بی هوش و بی رمق افتادم روی زمین و.
🍃🌺  @labaykayahosein🌺
#سنگینی_بار_گناه...

🍃آیت الله مجتهدی: دیدید بعضی ها تا میخواهند دو رکعت نماز بخوانند ، انگار یک کوه پشت آنها افتاده ، اینھا همه بر اثر گناهان زیاد است...
#دیدار_آیت_الله_بهجت
#و_اختلاس_گر_معروف_شهرام‌_جزایری

🍃یکی از اعضای سابق دفتر حضرت آیت‌الله بهجت (ره) نقل می کند که روزی شهرام جزایری، بر اساس ارتباط‌هایی که ایجاد کرده‌ بود از فرزند آیت‌الله بهجت درخواست ملاقات با آقا را داشت. اما وقتی این جریان به اطلاع حضرت آیت‌الله بهجت رسید وی مخالفت کرد.

🍃اما شهرام جزایری با طرح ترفندی ، روزی به مقابل مسجد حضرت آیت الله بهجت در قم می رود تا وقتی که حضرت آقا از نماز فارغ می شوند ، از فرصت استفاده‌ کند و وارد دفتر یا منزل آقا شود و ملاقاتی انجام دهد. به همین منظور بیرون مسجد منتظر می‌ماند تا نماز تمام شود و آقا از مسجد بیرون بیایند. حضرت آیت الله بهجت همیشه موقع راه رفتن سرشان پایین بود و به کسی نگاه نمی‌کردند . وقتی از مسجد خارج شدند ، یکی از دوستان و نزدیکان شهرام جزایری به آیت الله بهجت نزدیک شد و به آقا گفت : حضرت آیت الله ؛ آقای شهرام جزایری از تجار خیـّر تهران هستند و فعالیت‌های خیریه فراوانی انجام می‌دهند و برای عرض ارادت و دست‌بوسی خدمت رسیده‌اند ، در این هنگام آقا سر مبارک را بالا‌گرفتند و به شهرام جزایری نگاهی کردند و فرمودند:

🍃برو و از کارهای خیری که انجام داده ای توبه کن❗️

#لبیڪ_یا_حُسین
🍃🌺  @labaykayahosein🌺🍃
#اوج_تقوا_در_اقای_قاضی❗️






🍃آیت الله قاضی : به حدی در برابر دیدن نامحرم کف نفس کرده بودم ، که هر موقع در برابر نامحرم قرار می گرفتم ، چشمانم خود به خود بسته می شد.

#لبیڪ_یا_حُسین
🍃🌺  @labaykayahosein🌺🍃
#چشم_برزخی_مرشد_چلویی...❗️



🍃نزد بزرگان معروف بود که مرشد چلویی چشم باطن دارد و از باطن انسانها خبر دارد ، یکی از علما نقل میکند : یکبار برای امتحان کردن این موضوع برای خوردن ناهار به مغازه اش رفتم و وقتی وارد شدم دیدم چقدر مغازه شلوغ است باخود گفتم بعید است کسی که آنقدر سرش شلوغ است اهل دیدن باطن باشد .

🍃رفتم سر یک میزی نشستم و بعد از آوردن غذا شروع کردم به خوردن . عادت مرحوم مرشد این بود که خودش با ملاقه ای روغن میچرخید و اگر کسی میخواست روی غذایش میریخت. به من که رسید سرش را آورد پایین و درگوشم گفت : اگه سرت شلوغ باشه مهم نیست ، مواظب باش دلت شلوغ نباشه...و رفت❗️

#اوج_تقوا_در_اقای_قاضی❗️


#لبیڪ_یا_حُسین
🍃🌺  @labaykayahosein🌺🍃
❖﷽❖

همہ‌ی خلق گدایند و بہ تختـ ملکوتـ

تاج شاهے به تو با رنگـ طلا می‌آید ...

#میلاد_علے_بن_الحسین 🍃💞
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 ببینید؛ شعر خوانی تاثیرگذار
🎤 #مصطفی_صابرخراسانی
در میلاد حضرت علی اکبر(ع)

عضوتلویزیون تلگرامی
"ذاکرین"شوید👇
https://telegram.me/joinchat/ATU2LjzOyMsx0g8wCA4gUA
Forwarded from 🔹لبیڪ یا حُسین (karami)
#حضرت_علی_اکبر
خـــدا هر چه پســــر بر او بیــــارد
"حسین" اسم "علی" را میگــــذارد
الهـــی کــور باشه چشـــم دشمـــن
"حسین" اسم "علی"را دوست دارد
#لبیــڪ_یـا_حُسیـــن 👇
🍃🌺 @labaykayahosein🍃🌺 
Forwarded from 🔹لبیڪ یا حُسین (is typing . . .)
هر کس که هوای پدری داشته باشد
خوب است که همچین پسری داشته باشد

#لبیــــــڪ_یــــا_حُسیـــــــن 👇
🍃🌺  @labaykayahosein🌺🍃
Forwarded from 🔹لبیڪ یا حُسین (karami)
شعر فوق العاده
درمدح حضرت شهزاده علی اکبر 👇

👏❤️👏❤️👏❤️👏❤️👏

از پیمبر یا خدا درباره ی حیدر بپرس
یعنی از گوهرشناسان قیمت گوهر بپرس

معنی مرد خدارا نیمه شب از نخل ها
معنی شیر خدا را روز از لشکر بپرس

هیچ دیواری نمی شد مانع راه علی
از شکاف کعبه و دروازه ی خیبر بپرس

نه !فرار ازجنگ هرگز درمرام شیر نیست
قصه را از بدر یا احزاب یا خیبر بپرس

در دل تاریخ آوای«سلونی»زنده است
مشکلات سخت را از صاحب منبر بپرس

گاه برترمی شودیک نوکر ازصد پادشاه
این تناقض علتی دارد که از قنبر بپرس

درجهنم با علی یا در بهشت بی علی؟
شوق آتش را از ابراهیم پیغمبر بپرس

جمع خواهد شد محمد با علی در یک بدن؟
ما نمی فهمیم این را از علی اکبر بپرس



#مجتبی_خرسندی
#حضرت_علی_اکبر
#میلاد_حضرت_شهزاده_علی_اکبر_مبارک
#لبیــــــڪ_یــــا_حُسیـــــــن 👇
🍃🌺  @labaykayahosein🌺🍃
Forwarded from 🔹لبیڪ یا حُسین (is typing . . .)
یا علے اڪبــر (؏) 🎈

‎همہ‌ے خلق گدایند و بہ تختِ ملڪوت

‎تـاج شاهـے به تـو با رنـگِ طلا مے آیـد
Forwarded from 🔹لبیڪ یا حُسین (karami)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from 🔹لبیڪ یا حُسین (is typing . . .)
#شهزاده_علی_اکبر_ع

بی خود دل حسین برایت نمی تپید
این است رسم جاذبہ های علی شدن

#میلادت_مبارک_علی_جون
#لبیــــــڪ_یــــا_حُسیـــــــن 👇
🍃🌺  @labaykayahosein🌺🍃
Forwarded from Deleted Account
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔹لبیڪ یا حُسین
Sticker
شعبان 
هرچه گل داشت محرم پرپر شدند😢

#حسین
#عباس
# علی_اکبر

#لبیڪ_یا_حُسین 👇
🍃🌺  @labaykayahosein🌺🍃
تصاویر پروفایل حضرت علی اکبر علیه السلام
👇👇