Kimia zeraati
34 subscribers
67 photos
7 videos
4 files
9 links
Download Telegram
آسایش دو گیتی مابین آن دو دست است
در خنده ات مروت در چشم تو مدارا

معتاد یک نوازش مجنون یک کلامم
این حجم دلبری ها دیوانه کرده ما را

کنجی گزیدم اینجا ،درمانده، مانده در راه
باشد که باز بینیم دیدار آشنا را ...

محتاجم و ولیکن پروا ندارم هرگز
کین کیمیای هستی قارون کند گدا را

در کوی نام داران نامی شدم به مستی
زیرا که او شراب است ، پر کرده جام‌ مارا

این خرقه شد می آلود وان دیگری خمار است
یاغی خلاف حافظ پوشیده خرقه ها را

گفتم چو سنگ گردم گفتا مشو تو سرکش
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا

از دست دلبر امروز دل مینمانده در جان
سر را بدادم و او تاراج برد سرا را

حافظ عجب نوشتی شرح درون ما را
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را

#کیمیا_زراعتی
#حضرت_حافظ
#اقتباس
من خویش را
بنا کردم
بر آن
بنا گوش
تا
گوش سپارم و
هوش سپارم
به تو و
جان سپارم
تا
لب تر کنی ...
که ای وای که
لب تر میکنی
گاه به گاه و
من
راه به راه
از
خود بی خود
می شوم و
باز
به خود می آیم و
قسمَ‌ت میدهم
به خدایم
تا
دریابی
منِ
در آب
فرو رفته ی
غرق شده در تو را...

#کیمیا_زراعتی
شدن هم شمایل تو
همه عابرای این شهر
دل بی قرار و رمیدم
شده زابرا این شهر

فقط توی فکر تو بودم
ز هر کوچه ای که گذشتم
تمام غزل پاره هامو
به یاد تو من مینوشتم

هنوزم کنار تو هستم
با این که ازت خیلی دورم
 تا وقتی تو طاقت بیاری
منم مثل چشمات صبورم

چه چیزایی از دنیا میخوایم؟
میدونم ما هر دو میدونیم
با هر مشکلی ما میجنگیم
میدونم میدونیم میتونیم

ی وقتایی هم پیش میاد خب
بدِ حالمون ...اما بد نیست!
عزیزم میبازه اونی که
راه شادی ها رو بلد نیست!

همیشه کنار تو هستم
با این که ازت خیلی دورم
تا وقتی تو طاقت بیاری
منم مثل چشمات صبورم...

#کیمیا_زراعتی
 
دل من
منتظر پاییز است
تا ببارد باران
تا بریزد برگی
تا بسوزد نوری

دل من منتظر پاییز است
اخر او رسم وفا داری را
خوب میداند و از بر بلد است

دل من منتظر پاییز است
که نه او پاییز است
و که  او خوب ترین
 یار و رفیق دلم است
اخر او لحن قدم های مرا میفهمد
که سرازیر شده در دل کوچه همگی

دل من منتظر پاییز است
همه ی خاطره ها در دل او میگنجد
دل او دریاییست
چشم او بارانی
دل من در دل اون غرق شود
چشم من با چشمش میبارد

دل من منتظر پاییز است
تا که آخر یک روز
بنشینم به نظاره گری تصویری
که در آن دلبر من
سمت من می آید
لا ب لای عطش و شرشر باران خزان

دل من منتظر پاییز است...

#کیمیا_زراعتی
Forwarded from Kimia zeraati
پاییز کمبودش را با فرزند اولش جبران کرد!
درست همان زمان
که
اسمش را
ِهر
گذاشت...

#کیمیا_زراعتی
🍁🍂🌧
Kimia zeraati
Photo
آن جا هر شب دختری
آن قدر کتاب زندگی را دوره میکند
تا سرانجام بیاید نقطه عطفی را
برای خلق اوج داستان خویش
آن جا و این جا فرقی ندارد
همه ما همانند هم هستیم ...
چه هر شب دختری آن جا و
و چه هر شب دختری این جا
در تخت من...
اصلا شاید دوستی ها
رو به رو آیینه ها شکل میگیرد!

#کیمیا_زراعتی
#پریِ_ما
تو مرا بیت به بیت خواندی و از بر کردی
آمدی بر قَدَمَت قسم که تو حالمو بهتر کردی

ای که در حافظه ام سبز ترین خاطره ای
بردی از سر همه هوشم ... نکند ساحره ای !

من تو را دوس... ولش کن همه اش تکرار است
مطلبی هست عیان نه قابل بیان و نه انکار است

ای که آرامش تو چو رود جاری شده بر سوی تنم
مهربان ! ای که تو آغوش گشودی و تنت شد وطنم

در میان همه ی زیر و بم حادثه ها تو با منی، با تو منم
صنما ،این نه منم که بی تو ام ، من چو منم با تو منم...

#کیمیا_زراعتی
 
حالیا این غم زیادت کرده از دلتنگی بسیار ما
میکنی غمزه بکن اما نکن نا مردمی در کار ما
جان جانانم بیا و از مروت اندکی سهمی ببر
خرقه را از این بیمِ موهوم از جدایی‌ را بدر
هر چه می گویی بگو ترکِ منِ بی جان مگو
هر چه‌می جویی بجو منع می مستان مجو
لب بدوز و منبر غفلت بسوز و مردم آزاری نکن
می بخور ، شادی بکن ، هرگز تو غم خواری نکن
واژه بدرود را از سر جدا کن همچنان باقی بمان
از خطر پروا مکن همراه این دیوانه ی یاغی بمان

#کیمیا_زراعتی
ملت از جُنحه ی دون واله و سرگردان تر
غفلت افسوس بکرد لرزه ی بوم لرزان تر
ای بسوزد خس و خاشاک دل دشمن خاک
کرده او فتنه و این کلبه ی ما احزان تر
#کیمیا_زراعتی

#زلزله_کرمانشاه
#مسکن_مهر
Forwarded from Kimia zeraati
ای شمس لنگرودی
کردیم ما لگد کوب

خوشه سیاهِ انگور

سر بسته مانده عمری
سر مست کرده ما را

طعم پلید اندوه

آخر که این دل تنگ
دیوانه کرده ما را...

#کیمیا_زراعتی
رنگ سپید شال تو
بازی چشم و خار ها
تا کی سیه پوشت کند
زندان این چلوار ها؟
از دست نادانی شدی
تبعیدی گیسوی خود
محدود اجبارت شدی
خود میزنی نیسوی خود 
مابین دستان ستم
این زیستن شد زورکی
شادی بهایش وحشت و
آزادی ات پنهانکی
لب دوختی ساکت شدی
بشکاف این کوک از دهان
چندیست کوته زندگی
قدر رهایی را بدان
سر را چه حاجت بر حجاب
تا چشم حاجی پاک نیست
از بیشعوری ها بترس
بی پردگی را باک نیست
فریاد از نوع سپید
هر چارمینِ شنبه ها
باشد که باشد سهم تو
پیروزی ات در صحنه ها
رنگ سپید شال تو
بازی چشم و خار ها
تا کی سیه پوشت کند
زندان این چلوار ها ؟
بیرون بیا از حصر خود
بشکن همه دیوار ها
تا کی سیه پوشت کند
زندان این چلوار ها ؟

#کیمیا_زراعتی
#چهارشنبه‌های‌سفید
توی این روز ها فرصت خوبیه که اشاره کنیم به
خشونت زنان علیه زنان
فقط مرد ها و دولت و جامعه و غیره و ذالک نیست که عامل خشونت علیه زنان میشه
گاهی ما بد ترین ظلم رو در حق خودمون میکنیم
خیلی جاها ... ساده ... روزمره

اون جایی که از دختر ۱۵ سالش گرفته تا بالا
به روده درازی های جنس مخالفش میگه غیرت
با ذوق و هزار سرخ و سفید شدن هم میگه ای جااان آقامون غیرتیه

اون جایی میذاره دلدارش بشه سرور و سالارش
و هیچ خطوط قرمزی برای خودش تعیین نکرده و مرد میتونه همین طوری کله رو بندازه پایین و انگار کنه که طویله هست و تجاوز کنه به حقوق خانمش... 

اون جایی که ما هم ارزش واقعی خودمونو نمی دونم و بد تر از آقایون ، خودمون به جای کمال و ترقی دادن باطن و سیرت ، معیار جذابیت رو میکنیم ظاهر و صورت...

اون جایی که افکاری از قبیل (شوهر شوهره شوهر بالشت سره شوهر ) رو ترویج میدیم
دوست عزیززز اصلا این واژه شوهر حتی مناسب سخنوری نیست ... مگه گفتن "همسر" به جای "شوهر" چقدر انرژی میگیره که جایگزین نمیکنید !

ظلم میکنیم به خودمون !

اون جایی که راجع به پوشش هم جنس و هم نوع خودمون هر هرزه‌نظری که از ذهنمون عبور کرد رو به زبان میاریم
دِ آخه عزیززز من لباس فلانی و آرایش بهمانی به من و شما چه ربطییی داره !

ازین جور روزمرگی های اشتباه زیاد هست بین رفتار و عادات ما
اصلاحش کنیم
پایان بدیم به این #خشونت‌زنان‌علیه‌زنان

#کیمیا_زراعتی

 
خاطراتت روحم را بلعیده اند
و من نشسته ام کنار پنجره
تکه های باقی مانده جانم را
پرتاب میکنم
به دور دست ترین نقطه ای که توانم میرسد

آخر نفهمیدم
اگر ساعت عقب گرد بزند
دلم می آید خدشه دار کنم مغز وقوع را ؟
یا همچنان مینشینم به تماشای
دوباره رخ دادنت ...

نمی دانم با کدامین کبریت افروخته شدم
که با فهم بر نابودی ام
نمی توانم دست از سوختن بردارم ...

و نمی دانم واقعا تو در چه حالی هستی ؟
تو هم خاکسترت را به دوش میکشی ؟
یا باران فراموشی پیش از  آن خاموشت کرده است...

نمی دانم ...
تو را نمی دانم ...
ولی میدانم در محله ما از این باران ها نمی بارد !
اینجا از خاموشی و فراموشی خبری نیست ...

#کیمیا_زراعتی
تخمکیست از ازل‌ جبر آلود
نمی دانیم و نمیفهمیم
کی است آن رستاخیز روزگاری
که رهایی خواهیم یافت
از این آلوده تخمی که ما را نهادست در این جغرافیا
و هر روز و هر ساعت این جا آواریست
که میریزد بر سر ما
و تبریست
که میزدند تنه مان را و
نمی بُرد ما را از ریشه
که ای کاش که ریشه مان را نابود میکرد و
همه مان تنه بود
چرا که این خاک آلوده است و
ریشه ما آلوده تر
و نمیدانم
نمی فهمم
کی است آن رستاخیز روزگاری که
میشود برُید و
رهایی یابیم از این
تخم و ریشه بیهوده خویش...

#کیمیا_زراعتی
Forwarded from Kimia zeraati
همیشه رسم دی ماه
دلتنگی و فراق است
ریزه فروغ سرخیست
بی نور و بی چراغ است

همیشه امتحان ها
سر شد به بی وفایی
دوری و دوری ای دوست
نادانمت کجایی

بهمن همیشه میلاد
بهمن همیشه آغاز
بهمن فروغ سرخیست
پر رونق و سر افراز

چشمم در انتظار و
دستم مرید بهمن
جسمم فتاده بر خاک
سر هم به روی دامن

تا دی شود روانه
تا طی شود جدایی
بهمن بیاید و تو
همراه او بیایی...

#کیمیا_زراعتی
گاهی نمیدانم
گوشه ی دلم
به کدامین دستگیره ی
کدامین درِ
کدامین نگاه
گیر کرده است که
هر چقدر هم
برای رهایی
در به در میشوم و
به هر دری میزنم
همچنان درگیرم و
حال دلم خوب نمیشود !

گاهی واقعا
هیچ جوره
حالم خوب نمی شود ...

#کیمیا_زراعتی
پک بزن این بهمن و اسفند کن
تلخی این ماه و خوشایند کن
#کیمیا_زراعتی
پر شده از حادثه ها روزگار
چشم امید همه گشته بهار

تا که بیاید بدهد التیام
تا بشود مرهم درد مدام

پک بزن این بهمن و اسفند کن
تلخی این ماه و خوشایند کن

تا که بسوزد همه اش پک بزن
تا که شود دود غمش پک بزن

کام پسین را تو عمیقا بگیر
آخر ازین رنج مداوم بمیر

رسم سپند است بسوزد چو عود
لیک بشد بهمن ما زود دود

رفته کنون بهمن و اسفند رسید
چشم بزنی سر رسد این سررسید

#کیمیا_زراعتی