@kheradenab
#تمدن_مجازی (10)
وقتی سوار تاکسی می شویم، در واقع ما هم در زمانی هر چند کوتاه، مالک آن اتومبیل محسوب می شویم. به همین دلیل مایل هستیم راننده و سایرین برای حضور ما ارزش قائل بوده و در طول مسیر سلایق ما را مد نظر قرار دهند. ما حق داریم برای صدای بلند رادیو، دود سیگار، پر حرفی، بوی بد و هر چیز نا متعارف دیگری اعتراض داشته باشیم. در خصوص کانال و صفحات اجتماعی هم وضع به همین گونه است. هم لازم است ادمین ها مطالب نا متعارف و بی ربط به خورد اعضا ندهند و هم ضروریست که اعضا، نظرات و سلایق متعارف خود را اعلام نمایند. ما صرفا همراه و همسفریم. باید تلاش کنیم تا حد امکان به همه خوش بگذرد.
خرد ناب - ادمین
@kheradenab
#تمدن_مجازی (10)
وقتی سوار تاکسی می شویم، در واقع ما هم در زمانی هر چند کوتاه، مالک آن اتومبیل محسوب می شویم. به همین دلیل مایل هستیم راننده و سایرین برای حضور ما ارزش قائل بوده و در طول مسیر سلایق ما را مد نظر قرار دهند. ما حق داریم برای صدای بلند رادیو، دود سیگار، پر حرفی، بوی بد و هر چیز نا متعارف دیگری اعتراض داشته باشیم. در خصوص کانال و صفحات اجتماعی هم وضع به همین گونه است. هم لازم است ادمین ها مطالب نا متعارف و بی ربط به خورد اعضا ندهند و هم ضروریست که اعضا، نظرات و سلایق متعارف خود را اعلام نمایند. ما صرفا همراه و همسفریم. باید تلاش کنیم تا حد امکان به همه خوش بگذرد.
خرد ناب - ادمین
@kheradenab
@kheradenab
#تمدن_مجازی (11)
سالها پیش یکی از نزدیکان قالبی سفارش داد برای تولید یک محصول. محصول خیلی خاص و پیچیده ای نبود؛ حتی شاید یک محصول ساده و معمولی هم نبود. دوست من در زمینه ی محصولات آرایشگاهی فعالیت میکرد و متوجه شده بود تولید شانه ی ابرو سود و بازده خوبی برایش به ارمغان می آورد. شانه ای به کوچکی یک بند انگشت. تولید شروع شد و با توجه به قیمت تمام شده و تقاضای بازار، هر روز راضی تر از دیروز به تولید ادامه میداد. بعد از شش ماه پنج نفر دیگر در همان صنف اقدام به تولید همان محصول کردند! روزهای خوب خیلی زود تمام شد و همه ی تولید کننده ها به دام کاهش قیمت افتاند؛ تا اینکه تقریبا همه به صورت همزمان دست از کار کشیدند و عرصه برای محصول چینی باز شد. شاید همه ی ما مثالهای زیادی از این دست در اطراف خود داشته باشیم. غلبه ی ایده دزدی بر ایده ورزی؛ و نهایتا پایمال شدن ایده ها و نتایج.
این مهم در عرصه ی شبکه های مجازی هم به وضوح مشاهده می شود. گاهی با پیج ها و کانال هایی مواجه می شویم که نه تنها مطالب یک کانال یا پیج را عینا کپی می کنند، بلکه حتی در نام گذاری کانال خودشان هم کوچکترین خلاقیت و نوآوری به خرج نداده اند. نتیجه چیزی نیست جز به دست آوردن سهمی هرچند اندکی از مخاطب و در نهایت رها کردن فعالیت و دلسردی. ما حتی در حوزه ی ادبیات و نگارش که ظاهرا ید طولایی داریم - و هنوز پای محصولات چینی به آن باز نشده - ترجیحمان به جای تولید، کپی ست. دوست عزیزی در همین کانال به ما توصیه کرد از خودمان مطلب نگذاریم.
واقعا چرا؟! اگر حتی ده نفر مطلب ما یا شما را بخوانند، چرا نباید بنویسیم؟ آیا همه ی فکرها را بزرگان و مشاهیر کرده اند و ما صرفا باید اندیشه ی آنها را بخوانیم و به کار ببندیم؟ آیا آنها خطا نکرده اند؟ آیا مسائل و مشکلات امروزی بشر نیاز به اندیشه ی جدید ندارد؟ آیا اگر آنها هم همین طرز فکر را داشتند، هیچ اندیشه ای به اندیشه های بشری اضافه می شد؟ در درجه ی اول بهتر می بینیم که همه ی ما سعی کنیم تولید داشته باشیم. هر کس در هر حوزه ای که به آن علاقمند است و در آن توانایی و استعداد دارد. خواه شعر باشد یا نثر یا عکس یا ... و اگر هم تولید نداریم یا نمی توانیم داشته باشیم، از تولید کننده حمایت کنیم. حمایت از تولید کننده هم چیزی نیست جز نشر مطالب مفیدش با ذکر منبع. چیزی که متاسفانه این روزها در کانالهای فرهیخته و مدیریتی و اقتصادی و فلسفی هم کمتر به چشم می خورد.
و یادمان باشد، دیکته ی نانوشته غلط ندارد. از اشتباه نترسیم و دست به کار شویم؛ در همه ی زمینه ها.
پ.ن : مطالب مفید و مهمتان را با ذکر نام برای ما ارسال کنید؛ و مطالب موثر فیلسوفان و اندیشمندان را با ذکر منبع.
ارادتمند ادمین
@kheradenab
#تمدن_مجازی (11)
سالها پیش یکی از نزدیکان قالبی سفارش داد برای تولید یک محصول. محصول خیلی خاص و پیچیده ای نبود؛ حتی شاید یک محصول ساده و معمولی هم نبود. دوست من در زمینه ی محصولات آرایشگاهی فعالیت میکرد و متوجه شده بود تولید شانه ی ابرو سود و بازده خوبی برایش به ارمغان می آورد. شانه ای به کوچکی یک بند انگشت. تولید شروع شد و با توجه به قیمت تمام شده و تقاضای بازار، هر روز راضی تر از دیروز به تولید ادامه میداد. بعد از شش ماه پنج نفر دیگر در همان صنف اقدام به تولید همان محصول کردند! روزهای خوب خیلی زود تمام شد و همه ی تولید کننده ها به دام کاهش قیمت افتاند؛ تا اینکه تقریبا همه به صورت همزمان دست از کار کشیدند و عرصه برای محصول چینی باز شد. شاید همه ی ما مثالهای زیادی از این دست در اطراف خود داشته باشیم. غلبه ی ایده دزدی بر ایده ورزی؛ و نهایتا پایمال شدن ایده ها و نتایج.
این مهم در عرصه ی شبکه های مجازی هم به وضوح مشاهده می شود. گاهی با پیج ها و کانال هایی مواجه می شویم که نه تنها مطالب یک کانال یا پیج را عینا کپی می کنند، بلکه حتی در نام گذاری کانال خودشان هم کوچکترین خلاقیت و نوآوری به خرج نداده اند. نتیجه چیزی نیست جز به دست آوردن سهمی هرچند اندکی از مخاطب و در نهایت رها کردن فعالیت و دلسردی. ما حتی در حوزه ی ادبیات و نگارش که ظاهرا ید طولایی داریم - و هنوز پای محصولات چینی به آن باز نشده - ترجیحمان به جای تولید، کپی ست. دوست عزیزی در همین کانال به ما توصیه کرد از خودمان مطلب نگذاریم.
واقعا چرا؟! اگر حتی ده نفر مطلب ما یا شما را بخوانند، چرا نباید بنویسیم؟ آیا همه ی فکرها را بزرگان و مشاهیر کرده اند و ما صرفا باید اندیشه ی آنها را بخوانیم و به کار ببندیم؟ آیا آنها خطا نکرده اند؟ آیا مسائل و مشکلات امروزی بشر نیاز به اندیشه ی جدید ندارد؟ آیا اگر آنها هم همین طرز فکر را داشتند، هیچ اندیشه ای به اندیشه های بشری اضافه می شد؟ در درجه ی اول بهتر می بینیم که همه ی ما سعی کنیم تولید داشته باشیم. هر کس در هر حوزه ای که به آن علاقمند است و در آن توانایی و استعداد دارد. خواه شعر باشد یا نثر یا عکس یا ... و اگر هم تولید نداریم یا نمی توانیم داشته باشیم، از تولید کننده حمایت کنیم. حمایت از تولید کننده هم چیزی نیست جز نشر مطالب مفیدش با ذکر منبع. چیزی که متاسفانه این روزها در کانالهای فرهیخته و مدیریتی و اقتصادی و فلسفی هم کمتر به چشم می خورد.
و یادمان باشد، دیکته ی نانوشته غلط ندارد. از اشتباه نترسیم و دست به کار شویم؛ در همه ی زمینه ها.
پ.ن : مطالب مفید و مهمتان را با ذکر نام برای ما ارسال کنید؛ و مطالب موثر فیلسوفان و اندیشمندان را با ذکر منبع.
ارادتمند ادمین
@kheradenab