#روضه_ختم_مادر
مناسب برای ختم مادر
#گریز_روضه_به_روضه
یه روز خانم ام البنین آمد محضر امیرالمومنین عرضه داشت علی جان.. ديگه منو فاطمه صدام نزن...
دیگه به من فاطمه نگو...
چی شده خانم..
مگه چه اشکالی داره...
عرضه داشت ..علی جان... وقتی منو فاطمه صدام میزنی... میبینم بچه هات دلشون میگیره ... یاد خاطرات مادرشون زهرا میافتند ...
اشکشون جاری میشه. ..
علی جان... ديگه منو فاطمه صدام نزن...
دیگه به من فاطمه نگو ...
من اومدم کنیزی بچه هات رو کنم...
من طاقت اشک ریختن بچه ها رو ندارم. ..
من طاقت اشک ریختن حسین رو ندارم..
عرضه بداریم بی بی جان..ام البنین... طاقت اشک ریختن حسین رو نداشتی ...
کجا بودی خانم.. کربلا. .. وقتی صدای یا اخا ادرک اخاک ابالفضلت اومد...
حسینت دوان دوان دنبال برادر...
آمد نگاه کرد...
دید عمود اهنین به فرق برادر زدند ...
دستهاش رو قطع کردند...
خدایا... تیر به چشمش زدند...
تمام بدن قطعه قطعه شده...
خانم جان ام البنین خوب شد شما نبودید کربلا... ببینید ...
وقتی عباست، در آغوش حسین، داشت جان میداد ...پاهاش رو روی زمین میکشید...
دیگه ابی عبدالله طاقت نیاورد...
صدای ناله اش بلند شد...😭
(( الْانَ إِنْکَسَرَ ظَهْری ))
خدایا.........کمرم رو شکستند...😭
(شعر پایان)
دست تو را دوباره به چشمانتر زنم
شاید که مرهمی شود و بر جگر زنم
عباسم.... برادرم...
هر چند بر غم من و تو خنده میکنند
بگذار دست بیکسیم بر کمر زنم
دستت به روی خاک و همه دست میزنند
در این میان منم که دو دستی به سر زنم
الا لعنه الله علی القوم الظالمین
کانال اشعار ترحیم
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEw6y-kZ7zDO9lndDg
پندیات ،نصایح و اشعار ترحیم از ابتدا تا انتهای مجلس ختم
با مدیریت ذاکراهلبیت کربلایی محمدمسلمی
انتقادات و پیشنهادات خودتان را به دو ایدی زیر ارسال بفرمایید
@zs_313👈
@moslemi124 👈
مناسب برای ختم مادر
#گریز_روضه_به_روضه
یه روز خانم ام البنین آمد محضر امیرالمومنین عرضه داشت علی جان.. ديگه منو فاطمه صدام نزن...
دیگه به من فاطمه نگو...
چی شده خانم..
مگه چه اشکالی داره...
عرضه داشت ..علی جان... وقتی منو فاطمه صدام میزنی... میبینم بچه هات دلشون میگیره ... یاد خاطرات مادرشون زهرا میافتند ...
اشکشون جاری میشه. ..
علی جان... ديگه منو فاطمه صدام نزن...
دیگه به من فاطمه نگو ...
من اومدم کنیزی بچه هات رو کنم...
من طاقت اشک ریختن بچه ها رو ندارم. ..
من طاقت اشک ریختن حسین رو ندارم..
عرضه بداریم بی بی جان..ام البنین... طاقت اشک ریختن حسین رو نداشتی ...
کجا بودی خانم.. کربلا. .. وقتی صدای یا اخا ادرک اخاک ابالفضلت اومد...
حسینت دوان دوان دنبال برادر...
آمد نگاه کرد...
دید عمود اهنین به فرق برادر زدند ...
دستهاش رو قطع کردند...
خدایا... تیر به چشمش زدند...
تمام بدن قطعه قطعه شده...
خانم جان ام البنین خوب شد شما نبودید کربلا... ببینید ...
وقتی عباست، در آغوش حسین، داشت جان میداد ...پاهاش رو روی زمین میکشید...
دیگه ابی عبدالله طاقت نیاورد...
صدای ناله اش بلند شد...😭
(( الْانَ إِنْکَسَرَ ظَهْری ))
خدایا.........کمرم رو شکستند...😭
(شعر پایان)
دست تو را دوباره به چشمانتر زنم
شاید که مرهمی شود و بر جگر زنم
عباسم.... برادرم...
هر چند بر غم من و تو خنده میکنند
بگذار دست بیکسیم بر کمر زنم
دستت به روی خاک و همه دست میزنند
در این میان منم که دو دستی به سر زنم
الا لعنه الله علی القوم الظالمین
کانال اشعار ترحیم
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEw6y-kZ7zDO9lndDg
پندیات ،نصایح و اشعار ترحیم از ابتدا تا انتهای مجلس ختم
با مدیریت ذاکراهلبیت کربلایی محمدمسلمی
انتقادات و پیشنهادات خودتان را به دو ایدی زیر ارسال بفرمایید
@zs_313👈
@moslemi124 👈
#روضه_ختم_مادر
مناسب برای ختم مادر
#گریز_روضه_به_روضه
یه روز خانم ام البنین آمد محضر امیرالمومنین عرضه داشت علی جان.. ديگه منو فاطمه صدام نزن...
دیگه به من فاطمه نگو...
چی شده خانم..
مگه چه اشکالی داره...
عرضه داشت ..علی جان... وقتی منو فاطمه صدام میزنی... میبینم بچه هات دلشون میگیره ... یاد خاطرات مادرشون زهرا میافتند ...
اشکشون جاری میشه. ..
علی جان... ديگه منو فاطمه صدام نزن...
دیگه به من فاطمه نگو ...
من اومدم کنیزی بچه هات رو کنم...
من طاقت اشک ریختن بچه ها رو ندارم. ..
من طاقت اشک ریختن حسین رو ندارم..
عرضه بداریم بی بی جان..ام البنین... طاقت اشک ریختن حسین رو نداشتی ...
کجا بودی خانم.. کربلا. .. وقتی صدای یا اخا ادرک اخاک ابالفضلت اومد...
حسینت دوان دوان دنبال برادر...
آمد نگاه کرد...
دید عمود اهنین به فرق برادر زدند ...
دستهاش رو قطع کردند...
خدایا... تیر به چشمش زدند...
تمام بدن قطعه قطعه شده...
خانم جان ام البنین خوب شد شما نبودید کربلا... ببینید ...
وقتی عباست، در آغوش حسین، داشت جان میداد ...پاهاش رو روی زمین میکشید...
دیگه ابی عبدالله طاقت نیاورد...
صدای ناله اش بلند شد...😭
(( الْانَ إِنْکَسَرَ ظَهْری ))
خدایا.........کمرم رو شکستند...😭
(شعر پایان)
دست تو را دوباره به چشمانتر زنم
شاید که مرهمی شود و بر جگر زنم
عباسم.... برادرم...
هر چند بر غم من و تو خنده میکنند
بگذار دست بیکسیم بر کمر زنم
دستت به روی خاک و همه دست میزنند
در این میان منم که دو دستی به سر زنم
الا لعنه الله علی القوم الظالمین
کانال اشعار ترحیم
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEw6y-kZ7zDO9lndDg
پندیات ،نصایح و اشعار ترحیم از ابتدا تا انتهای مجلس ختم
با مدیریت ذاکراهلبیت کربلایی محمدمسلمی
انتقادات و پیشنهادات خودتان را به دو ایدی زیر ارسال بفرمایید
@zs_313👈
@moslemi124 👈
مناسب برای ختم مادر
#گریز_روضه_به_روضه
یه روز خانم ام البنین آمد محضر امیرالمومنین عرضه داشت علی جان.. ديگه منو فاطمه صدام نزن...
دیگه به من فاطمه نگو...
چی شده خانم..
مگه چه اشکالی داره...
عرضه داشت ..علی جان... وقتی منو فاطمه صدام میزنی... میبینم بچه هات دلشون میگیره ... یاد خاطرات مادرشون زهرا میافتند ...
اشکشون جاری میشه. ..
علی جان... ديگه منو فاطمه صدام نزن...
دیگه به من فاطمه نگو ...
من اومدم کنیزی بچه هات رو کنم...
من طاقت اشک ریختن بچه ها رو ندارم. ..
من طاقت اشک ریختن حسین رو ندارم..
عرضه بداریم بی بی جان..ام البنین... طاقت اشک ریختن حسین رو نداشتی ...
کجا بودی خانم.. کربلا. .. وقتی صدای یا اخا ادرک اخاک ابالفضلت اومد...
حسینت دوان دوان دنبال برادر...
آمد نگاه کرد...
دید عمود اهنین به فرق برادر زدند ...
دستهاش رو قطع کردند...
خدایا... تیر به چشمش زدند...
تمام بدن قطعه قطعه شده...
خانم جان ام البنین خوب شد شما نبودید کربلا... ببینید ...
وقتی عباست، در آغوش حسین، داشت جان میداد ...پاهاش رو روی زمین میکشید...
دیگه ابی عبدالله طاقت نیاورد...
صدای ناله اش بلند شد...😭
(( الْانَ إِنْکَسَرَ ظَهْری ))
خدایا.........کمرم رو شکستند...😭
(شعر پایان)
دست تو را دوباره به چشمانتر زنم
شاید که مرهمی شود و بر جگر زنم
عباسم.... برادرم...
هر چند بر غم من و تو خنده میکنند
بگذار دست بیکسیم بر کمر زنم
دستت به روی خاک و همه دست میزنند
در این میان منم که دو دستی به سر زنم
الا لعنه الله علی القوم الظالمین
کانال اشعار ترحیم
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEw6y-kZ7zDO9lndDg
پندیات ،نصایح و اشعار ترحیم از ابتدا تا انتهای مجلس ختم
با مدیریت ذاکراهلبیت کربلایی محمدمسلمی
انتقادات و پیشنهادات خودتان را به دو ایدی زیر ارسال بفرمایید
@zs_313👈
@moslemi124 👈
#روضه_ختم_مادر
مناسب برای ختم مادر
#گریز_روضه_به_روضه
یه روز خانم ام البنین آمد محضر امیرالمومنین عرضه داشت علی جان.. ديگه منو فاطمه صدام نزن...
دیگه به من فاطمه نگو...
چی شده خانم..
مگه چه اشکالی داره...
عرضه داشت ..علی جان... وقتی منو فاطمه صدام میزنی... میبینم بچه هات دلشون میگیره ... یاد خاطرات مادرشون زهرا میافتند ...
اشکشون جاری میشه. ..
علی جان... ديگه منو فاطمه صدام نزن...
دیگه به من فاطمه نگو ...
من اومدم کنیزی بچه هات رو کنم...
من طاقت اشک ریختن بچه ها رو ندارم. ..
من طاقت اشک ریختن حسین رو ندارم..
عرضه بداریم بی بی جان..ام البنین... طاقت اشک ریختن حسین رو نداشتی ...
کجا بودی خانم.. کربلا. .. وقتی صدای یا اخا ادرک اخاک ابالفضلت اومد...
حسینت دوان دوان دنبال برادر...
آمد نگاه کرد...
دید عمود اهنین به فرق برادر زدند ...
دستهاش رو قطع کردند...
خدایا... تیر به چشمش زدند...
تمام بدن قطعه قطعه شده...
خانم جان ام البنین خوب شد شما نبودید کربلا... ببینید ...
وقتی عباست، در آغوش حسین، داشت جان میداد ...پاهاش رو روی زمین میکشید...
دیگه ابی عبدالله طاقت نیاورد...
صدای ناله اش بلند شد...😭
(( الْانَ إِنْکَسَرَ ظَهْری ))
خدایا.........کمرم رو شکستند...😭
(شعر پایان)
دست تو را دوباره به چشمانتر زنم
شاید که مرهمی شود و بر جگر زنم
عباسم.... برادرم...
هر چند بر غم من و تو خنده میکنند
بگذار دست بیکسیم بر کمر زنم
دستت به روی خاک و همه دست میزنند
در این میان منم که دو دستی به سر زنم
الا لعنه الله علی القوم الظالمین
@khatm14
مناسب برای ختم مادر
#گریز_روضه_به_روضه
یه روز خانم ام البنین آمد محضر امیرالمومنین عرضه داشت علی جان.. ديگه منو فاطمه صدام نزن...
دیگه به من فاطمه نگو...
چی شده خانم..
مگه چه اشکالی داره...
عرضه داشت ..علی جان... وقتی منو فاطمه صدام میزنی... میبینم بچه هات دلشون میگیره ... یاد خاطرات مادرشون زهرا میافتند ...
اشکشون جاری میشه. ..
علی جان... ديگه منو فاطمه صدام نزن...
دیگه به من فاطمه نگو ...
من اومدم کنیزی بچه هات رو کنم...
من طاقت اشک ریختن بچه ها رو ندارم. ..
من طاقت اشک ریختن حسین رو ندارم..
عرضه بداریم بی بی جان..ام البنین... طاقت اشک ریختن حسین رو نداشتی ...
کجا بودی خانم.. کربلا. .. وقتی صدای یا اخا ادرک اخاک ابالفضلت اومد...
حسینت دوان دوان دنبال برادر...
آمد نگاه کرد...
دید عمود اهنین به فرق برادر زدند ...
دستهاش رو قطع کردند...
خدایا... تیر به چشمش زدند...
تمام بدن قطعه قطعه شده...
خانم جان ام البنین خوب شد شما نبودید کربلا... ببینید ...
وقتی عباست، در آغوش حسین، داشت جان میداد ...پاهاش رو روی زمین میکشید...
دیگه ابی عبدالله طاقت نیاورد...
صدای ناله اش بلند شد...😭
(( الْانَ إِنْکَسَرَ ظَهْری ))
خدایا.........کمرم رو شکستند...😭
(شعر پایان)
دست تو را دوباره به چشمانتر زنم
شاید که مرهمی شود و بر جگر زنم
عباسم.... برادرم...
هر چند بر غم من و تو خنده میکنند
بگذار دست بیکسیم بر کمر زنم
دستت به روی خاک و همه دست میزنند
در این میان منم که دو دستی به سر زنم
الا لعنه الله علی القوم الظالمین
@khatm14
#شعر_ختم_مادر_دشتی
ای خداصبر بده در غم بی مادری ام
سخت لبریز شده عاطفه ی دختری ام
مادرم کو... که کشد دست نوازش به سرم
یا مراهم ببرد یا کند از غم بری ام.
✨✨✨✨✨
#گریز_به_روضه_از_ختم
حالا ببرمت خونه علی ... برا بی مادری زینب و بچه های علی...
خانه داری شده کار من طفل معصوم
نیست ای مادر من تجربه ی مادری ام
فضه فکر منو فکر حسنین است ولی
من غم خانه نشین دارمو از خود بری ام.
ای خداصبر بده در غم بی مادری ام
سخت لبریز شده عاطفه ی دختری ام
مادرم کو... که کشد دست نوازش به سرم
یا مراهم ببرد یا کند از غم بری ام.
✨✨✨✨✨
#گریز_به_روضه_از_ختم
حالا ببرمت خونه علی ... برا بی مادری زینب و بچه های علی...
خانه داری شده کار من طفل معصوم
نیست ای مادر من تجربه ی مادری ام
فضه فکر منو فکر حسنین است ولی
من غم خانه نشین دارمو از خود بری ام.
#گریز
خانواده داغدیده وقتی اومدی کنار بدن بی جان .... سالم بود ، تونستی بوسه بر سر و صورتش بزنی نه ، اما بمیرم نمیدونم تو یه نصفه روز چه بر سر امام حسین اوردند که حتی خواهر نتونست برادر و بشناسه میخواد بدن برادر و ببوسه خم شد
هرگز کسي چون من تنِ بيسر نبوسيد
بوسيدم آنجايي که پيغمبر نبوسيد
حيدر نبوسيد، زهرا نبوسيد
حتي نسيم صحرا نبوسيد
حرف آخرم اینجا یه رسمیه که صورت سمت راست و میزارن به خاک آخ بمیرم بنی اسد دیدن امام زین العابدین تو قبر دیر کرده گفتن نکنه که جان داده یه نگاه کردن دیدن که آقا داره بوسه بر حلقوم بریده پدر میزنه همه بگید یا حسین ...
الحق که به ما درس وفا داد حسین (ع)
هر چیز که داشت بیریا داد حسین (ع)
یعنی که تأملی کنید ای یاران !
آن هستی خود زکف چرا داد حسین (ع)
--@khatm14
خانواده داغدیده وقتی اومدی کنار بدن بی جان .... سالم بود ، تونستی بوسه بر سر و صورتش بزنی نه ، اما بمیرم نمیدونم تو یه نصفه روز چه بر سر امام حسین اوردند که حتی خواهر نتونست برادر و بشناسه میخواد بدن برادر و ببوسه خم شد
هرگز کسي چون من تنِ بيسر نبوسيد
بوسيدم آنجايي که پيغمبر نبوسيد
حيدر نبوسيد، زهرا نبوسيد
حتي نسيم صحرا نبوسيد
حرف آخرم اینجا یه رسمیه که صورت سمت راست و میزارن به خاک آخ بمیرم بنی اسد دیدن امام زین العابدین تو قبر دیر کرده گفتن نکنه که جان داده یه نگاه کردن دیدن که آقا داره بوسه بر حلقوم بریده پدر میزنه همه بگید یا حسین ...
الحق که به ما درس وفا داد حسین (ع)
هر چیز که داشت بیریا داد حسین (ع)
یعنی که تأملی کنید ای یاران !
آن هستی خود زکف چرا داد حسین (ع)
--@khatm14
#شعر_ختم_مادر_دشتی
ای خداصبر بده در غم بی مادری ام
سخت لبریز شده عاطفه ی دختری ام
مادرم کو... که کشد دست نوازش به سرم
یا مراهم ببرد یا کند از غم بری ام.
✨✨✨✨✨
#گریز_به_روضه_از_ختم
حالا ببرمت خونه علی ... برا بی مادری زینب و بچه های علی...
خانه داری شده کار من طفل معصوم
نیست ای مادر من تجربه ی مادری ام
فضه فکر منو فکر حسنین است ولی
من غم خانه نشین دارمو از خود بری ام.
@khatm14
ای خداصبر بده در غم بی مادری ام
سخت لبریز شده عاطفه ی دختری ام
مادرم کو... که کشد دست نوازش به سرم
یا مراهم ببرد یا کند از غم بری ام.
✨✨✨✨✨
#گریز_به_روضه_از_ختم
حالا ببرمت خونه علی ... برا بی مادری زینب و بچه های علی...
خانه داری شده کار من طفل معصوم
نیست ای مادر من تجربه ی مادری ام
فضه فکر منو فکر حسنین است ولی
من غم خانه نشین دارمو از خود بری ام.
@khatm14
#روضه_ختم_مادر
مناسب برای ختم مادر
#گریز_روضه_به_روضه
یه روز خانم ام البنین آمد محضر امیرالمومنین عرضه داشت علی جان.. ديگه منو فاطمه صدام نزن...
دیگه به من فاطمه نگو...
چی شده خانم..
مگه چه اشکالی داره...
عرضه داشت ..علی جان... وقتی منو فاطمه صدام میزنی... میبینم بچه هات دلشون میگیره ... یاد خاطرات مادرشون زهرا میافتند ...
اشکشون جاری میشه. ..
علی جان... ديگه منو فاطمه صدام نزن...
دیگه به من فاطمه نگو ...
من اومدم کنیزی بچه هات رو کنم...
من طاقت اشک ریختن بچه ها رو ندارم. ..
من طاقت اشک ریختن حسین رو ندارم..
عرضه بداریم بی بی جان..ام البنین... طاقت اشک ریختن حسین رو نداشتی ...
کجا بودی خانم.. کربلا. .. وقتی صدای یا اخا ادرک اخاک ابالفضلت اومد...
حسینت دوان دوان دنبال برادر...
آمد نگاه کرد...
دید عمود اهنین به فرق برادر زدند ...
دستهاش رو قطع کردند...
خدایا... تیر به چشمش زدند...
تمام بدن قطعه قطعه شده...
خانم جان ام البنین خوب شد شما نبودید کربلا... ببینید ...
وقتی عباست، در آغوش حسین، داشت جان میداد ...پاهاش رو روی زمین میکشید...
دیگه ابی عبدالله طاقت نیاورد...
صدای ناله اش بلند شد...😭
(( الْانَ إِنْکَسَرَ ظَهْری ))
خدایا.........کمرم رو شکستند...😭
(شعر پایان)
دست تو را دوباره به چشمانتر زنم
شاید که مرهمی شود و بر جگر زنم
عباسم.... برادرم...
هر چند بر غم من و تو خنده میکنند
بگذار دست بیکسیم بر کمر زنم
دستت به روی خاک و همه دست میزنند
در این میان منم که دو دستی به سر زنم
الا لعنه الله علی القوم الظالمین
@khatm14
مناسب برای ختم مادر
#گریز_روضه_به_روضه
یه روز خانم ام البنین آمد محضر امیرالمومنین عرضه داشت علی جان.. ديگه منو فاطمه صدام نزن...
دیگه به من فاطمه نگو...
چی شده خانم..
مگه چه اشکالی داره...
عرضه داشت ..علی جان... وقتی منو فاطمه صدام میزنی... میبینم بچه هات دلشون میگیره ... یاد خاطرات مادرشون زهرا میافتند ...
اشکشون جاری میشه. ..
علی جان... ديگه منو فاطمه صدام نزن...
دیگه به من فاطمه نگو ...
من اومدم کنیزی بچه هات رو کنم...
من طاقت اشک ریختن بچه ها رو ندارم. ..
من طاقت اشک ریختن حسین رو ندارم..
عرضه بداریم بی بی جان..ام البنین... طاقت اشک ریختن حسین رو نداشتی ...
کجا بودی خانم.. کربلا. .. وقتی صدای یا اخا ادرک اخاک ابالفضلت اومد...
حسینت دوان دوان دنبال برادر...
آمد نگاه کرد...
دید عمود اهنین به فرق برادر زدند ...
دستهاش رو قطع کردند...
خدایا... تیر به چشمش زدند...
تمام بدن قطعه قطعه شده...
خانم جان ام البنین خوب شد شما نبودید کربلا... ببینید ...
وقتی عباست، در آغوش حسین، داشت جان میداد ...پاهاش رو روی زمین میکشید...
دیگه ابی عبدالله طاقت نیاورد...
صدای ناله اش بلند شد...😭
(( الْانَ إِنْکَسَرَ ظَهْری ))
خدایا.........کمرم رو شکستند...😭
(شعر پایان)
دست تو را دوباره به چشمانتر زنم
شاید که مرهمی شود و بر جگر زنم
عباسم.... برادرم...
هر چند بر غم من و تو خنده میکنند
بگذار دست بیکسیم بر کمر زنم
دستت به روی خاک و همه دست میزنند
در این میان منم که دو دستی به سر زنم
الا لعنه الله علی القوم الظالمین
@khatm14
🕊﷽🕊
🌷#دفتری_امام_زمان_عج
🕊#دفتری_امام_حسین_ع
🌷#دفتری_حضرت_علی_اصغر_ع
🕊#گریز_به_حضرت_علی_اصغر_ع
🌷#کانال_روضه_دفتری
🕊#شعبان
🌟ماهدیه کنیم بروح احمدصلوات
🌟برآدم و نوح وهم محمدصلوات
🌟بر جمـه انبیا و اوصیا باد سلام
🌟بر خاتم انبیا محمــــد صــلوات
(#دعایفرج)
🔸 #السلامعليكيامولایصاحبالزمانيابنرسولالله
🔸 #السلامعليكيابنأميرالمؤمنين
🔸 #السلامعليكيابنفاطمهالزهراءسیدهنساءالعالمين
🔸 #السلامعليكيابنالأئمهالحججعلىالخلقأجمعين
🔸 #السلامعليكیامولای
🔹 #یاصاحبالزمان..3
🌾خوشا روزی که غمخوار من آید
🌾شبـــــی آقا به دیـــــدار من آید
🌾خوشــــا روزی که ماه من بیاید
🌾به پایان آن شـــب تار من آید
♻️آقا جان..امروز به هزار امید اومدیم تو مجلس..
مگه میشه مولا جوابمون رو نده؟
🌾خوشاروزی که دردل غم نباشد
🌾شـــب شادی دلــــدار مـــن آید
آقا جان..
🌾بجزدیدارتو آقاجان کاری ندارم
🌾بیــــا تا آخـــــرِ کار من آیـــــــد
🌷#یابن_الحسن..
⏪ان شاالله بیاد اون روزی که امام زمان تکیه به دیوار خانهٔ کعبه بزنه..
لحظه ای که صدا میزنه..
#یااهلالعالماناالمهدی
#یااهلالعالمانجدیالحسینقتلوهعطشانا
🌷#یابنالحسن..
(همه صدا زدند)
⬅️ماه ماه شعبانه..
(ماهی که پیامبر اکرم می فرماید: ماه شعبان ماهیه که اعمال انسانها بالا می ره..در حالیکه مردم از اون غفلت می کنند)
بهترین و خالص ترین عمل چیه پیش خدا؟
گریه برا مصائب اهل بیته.. مخصوصا یکی یه دونهٔ خدا ابی عبدالله..
قدر اشک چشمتُ بدون..
⬅️تو همین ماه شعبان دو تا قنداقه رو ملائکه به آسمونا بردند..
یکی قنداقه ابی عبدالله بود..
یه وقت بیبی دوعالم نگاه کرد دید حسینش تو گهواره نیست..
(مضطرب شد نگران شد..مادره دیگه دل نگران میشه)
⏺پیغمبر فرمود فاطمه جان نگران نباش، آسمونیا چشم انتظار حسینت بودن.. ملائکه عاشق زیارت پسرت بودند..آسمونیا میخواستن حسینتو ببینند..
بعد از سه روز قنداقه ابی عبدالله رو سالم آوردن برای مادرش، خانم فاطمه زهرا..
🍁(دومین قنداقه که به آسمان برده شد میدونی کدوم قنداقه بود)
⬅️قنداقهٔ نازدانهٔ امام عسکری و نرجس خاتون..
اصلا نازدانه همه عالمه..
ولی نعمت همه مونه...
قنداقه آقا صاحب الزمان رو هم به آسمان بردند،،
بعد مدتی برگردوندن..
اما اما اما..
(هااا...بعضیا فهمیدن چی می خوام بگم..جلو جلو رفتن تو روضه...)
⬅️آخ من یه مادری رو سراغ دارم تو خیمه.. رو خاک ها نشسته..هی دست رو دست میزنه..
میگه ای خدایی که یوسف رو به یعقوب برگردوندی، ،پسر منم بهم برگردون..
ای (رباب)3 ..
(امان دل از دل رباب)2
نام باب الحوائج علی اصغر امام حسینه..
🔆🔅به نیت اونایی که التماس دعا گفتن..
آی مریض دارا.. حاجت دارا.. آی جوون دارا..آی گرفتارا.. بندِ قنداقهٔ این آقازاده رو بگیر..
(علمای بزرگ وقتی حاجت بزرگی داشتن متوسل میشدن به روضهٔ علی اصغر ع)
آی آبرو دارا..آی آرزومندان کربلا..
اما یه وقت دیدن ابی عبدالله وسط میدان حیرانه..
♻️( خدا نیاره برا هیچکس به چه کنم ،چه کنم بیفته)
⏪آره والله،، همه کارهٔ عالم،، چاره ساز عالم،، ارباب من و شما نمی دونه چکار کنه..
یه قدم سمت خیمه برمی داره..
دوقدم برمی گرده..
نمی دونه چی جواب مادر علی اصغر رو بده..
اما دیدن قنداقهٔ علی اصغر رو زیر عبا پنهان کرد..
بجای اومدن به خیمه..
آخ رفت پشت خیمه..
داره برا علی اصغرش قبر آماده میکنه..
آاااخ..الهی هیچ بابایی به روز حسین نیفته..
الهی هیچ بابایی برا جگر گوشه اش قبر آماده نکنه..
⚜آخ گُلِ نشکفته ام راچید دشمن
⚜سپس براشک من خندید دشمن
⚜الهــــــی که نبیـــــند باغبانـــی
⚜شـــود یاس سپیدش ارغــوانی
⬆️(اوج)اومدن گفتن رباب..
اگه می خوای یه بار دیگه بچه تو ببینی.. زود برو پشت خیمه..
اما یه وقت رسید.. دید حسین، علی رو داخل یه قبر کوچولو گذاشته..
می خواد خاک بریزه..
صدا زد مهلا مهلا یابن الزهرا..
آقا جااان..
اجازه بده یه بار دیگه صورت قشنگ اصغرمو ببینم..
آقا جان مادرم طاقت ندارم..
بزار یه بار دیگه علی مو ببینم..
آخ مادر سیرابت کردند مادر..
با تیر سه شعبه آبت دادن مادر..
آخ علی جان..
🦋(دشتی)
🍂لالایی کودکِ ناخورده شیـــرم
🍂شدی سیرابِ خون طفلِ صغیرم
🍂دعا کــــن بعد تو مادر بمیـــــرد
🍂نباشــد قبـــر تو در بر بگیــــرد
✅خدابه حق ابی عبدالله ع..
به حق شیرخوارهٔ حسین...علی اصغرع..
به حق ناله های دل خانم رباب..
هرکسی با هر حاجتی اومده..
امروز کسی دست خالی برنگرده..
⏹همهٔ حاجات مد نظر، رأس همه حوائج فرج آقامون مولامون صاحب الزمان،از عمق وجودت ناله بزن..بگو..
#یاحسیــــــــن
⬇️صلوات حذف نشه لطفا⬇️
🦋هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🦋
ختم وترحیم
@khatm14
🌷#دفتری_امام_زمان_عج
🕊#دفتری_امام_حسین_ع
🌷#دفتری_حضرت_علی_اصغر_ع
🕊#گریز_به_حضرت_علی_اصغر_ع
🌷#کانال_روضه_دفتری
🕊#شعبان
🌟ماهدیه کنیم بروح احمدصلوات
🌟برآدم و نوح وهم محمدصلوات
🌟بر جمـه انبیا و اوصیا باد سلام
🌟بر خاتم انبیا محمــــد صــلوات
(#دعایفرج)
🔸 #السلامعليكيامولایصاحبالزمانيابنرسولالله
🔸 #السلامعليكيابنأميرالمؤمنين
🔸 #السلامعليكيابنفاطمهالزهراءسیدهنساءالعالمين
🔸 #السلامعليكيابنالأئمهالحججعلىالخلقأجمعين
🔸 #السلامعليكیامولای
🔹 #یاصاحبالزمان..3
🌾خوشا روزی که غمخوار من آید
🌾شبـــــی آقا به دیـــــدار من آید
🌾خوشــــا روزی که ماه من بیاید
🌾به پایان آن شـــب تار من آید
♻️آقا جان..امروز به هزار امید اومدیم تو مجلس..
مگه میشه مولا جوابمون رو نده؟
🌾خوشاروزی که دردل غم نباشد
🌾شـــب شادی دلــــدار مـــن آید
آقا جان..
🌾بجزدیدارتو آقاجان کاری ندارم
🌾بیــــا تا آخـــــرِ کار من آیـــــــد
🌷#یابن_الحسن..
⏪ان شاالله بیاد اون روزی که امام زمان تکیه به دیوار خانهٔ کعبه بزنه..
لحظه ای که صدا میزنه..
#یااهلالعالماناالمهدی
#یااهلالعالمانجدیالحسینقتلوهعطشانا
🌷#یابنالحسن..
(همه صدا زدند)
⬅️ماه ماه شعبانه..
(ماهی که پیامبر اکرم می فرماید: ماه شعبان ماهیه که اعمال انسانها بالا می ره..در حالیکه مردم از اون غفلت می کنند)
بهترین و خالص ترین عمل چیه پیش خدا؟
گریه برا مصائب اهل بیته.. مخصوصا یکی یه دونهٔ خدا ابی عبدالله..
قدر اشک چشمتُ بدون..
⬅️تو همین ماه شعبان دو تا قنداقه رو ملائکه به آسمونا بردند..
یکی قنداقه ابی عبدالله بود..
یه وقت بیبی دوعالم نگاه کرد دید حسینش تو گهواره نیست..
(مضطرب شد نگران شد..مادره دیگه دل نگران میشه)
⏺پیغمبر فرمود فاطمه جان نگران نباش، آسمونیا چشم انتظار حسینت بودن.. ملائکه عاشق زیارت پسرت بودند..آسمونیا میخواستن حسینتو ببینند..
بعد از سه روز قنداقه ابی عبدالله رو سالم آوردن برای مادرش، خانم فاطمه زهرا..
🍁(دومین قنداقه که به آسمان برده شد میدونی کدوم قنداقه بود)
⬅️قنداقهٔ نازدانهٔ امام عسکری و نرجس خاتون..
اصلا نازدانه همه عالمه..
ولی نعمت همه مونه...
قنداقه آقا صاحب الزمان رو هم به آسمان بردند،،
بعد مدتی برگردوندن..
اما اما اما..
(هااا...بعضیا فهمیدن چی می خوام بگم..جلو جلو رفتن تو روضه...)
⬅️آخ من یه مادری رو سراغ دارم تو خیمه.. رو خاک ها نشسته..هی دست رو دست میزنه..
میگه ای خدایی که یوسف رو به یعقوب برگردوندی، ،پسر منم بهم برگردون..
ای (رباب)3 ..
(امان دل از دل رباب)2
نام باب الحوائج علی اصغر امام حسینه..
🔆🔅به نیت اونایی که التماس دعا گفتن..
آی مریض دارا.. حاجت دارا.. آی جوون دارا..آی گرفتارا.. بندِ قنداقهٔ این آقازاده رو بگیر..
(علمای بزرگ وقتی حاجت بزرگی داشتن متوسل میشدن به روضهٔ علی اصغر ع)
آی آبرو دارا..آی آرزومندان کربلا..
اما یه وقت دیدن ابی عبدالله وسط میدان حیرانه..
♻️( خدا نیاره برا هیچکس به چه کنم ،چه کنم بیفته)
⏪آره والله،، همه کارهٔ عالم،، چاره ساز عالم،، ارباب من و شما نمی دونه چکار کنه..
یه قدم سمت خیمه برمی داره..
دوقدم برمی گرده..
نمی دونه چی جواب مادر علی اصغر رو بده..
اما دیدن قنداقهٔ علی اصغر رو زیر عبا پنهان کرد..
بجای اومدن به خیمه..
آخ رفت پشت خیمه..
داره برا علی اصغرش قبر آماده میکنه..
آاااخ..الهی هیچ بابایی به روز حسین نیفته..
الهی هیچ بابایی برا جگر گوشه اش قبر آماده نکنه..
⚜آخ گُلِ نشکفته ام راچید دشمن
⚜سپس براشک من خندید دشمن
⚜الهــــــی که نبیـــــند باغبانـــی
⚜شـــود یاس سپیدش ارغــوانی
⬆️(اوج)اومدن گفتن رباب..
اگه می خوای یه بار دیگه بچه تو ببینی.. زود برو پشت خیمه..
اما یه وقت رسید.. دید حسین، علی رو داخل یه قبر کوچولو گذاشته..
می خواد خاک بریزه..
صدا زد مهلا مهلا یابن الزهرا..
آقا جااان..
اجازه بده یه بار دیگه صورت قشنگ اصغرمو ببینم..
آقا جان مادرم طاقت ندارم..
بزار یه بار دیگه علی مو ببینم..
آخ مادر سیرابت کردند مادر..
با تیر سه شعبه آبت دادن مادر..
آخ علی جان..
🦋(دشتی)
🍂لالایی کودکِ ناخورده شیـــرم
🍂شدی سیرابِ خون طفلِ صغیرم
🍂دعا کــــن بعد تو مادر بمیـــــرد
🍂نباشــد قبـــر تو در بر بگیــــرد
✅خدابه حق ابی عبدالله ع..
به حق شیرخوارهٔ حسین...علی اصغرع..
به حق ناله های دل خانم رباب..
هرکسی با هر حاجتی اومده..
امروز کسی دست خالی برنگرده..
⏹همهٔ حاجات مد نظر، رأس همه حوائج فرج آقامون مولامون صاحب الزمان،از عمق وجودت ناله بزن..بگو..
#یاحسیــــــــن
⬇️صلوات حذف نشه لطفا⬇️
🦋هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🦋
ختم وترحیم
@khatm14
#روضه_ختم_مادر
مناسب برای ختم مادر
#گریز_روضه_به_روضه
یه روز خانم ام البنین آمد محضر امیرالمومنین عرضه داشت علی جان.. ديگه منو فاطمه صدام نزن...
دیگه به من فاطمه نگو...
چی شده خانم..
مگه چه اشکالی داره...
عرضه داشت ..علی جان... وقتی منو فاطمه صدام میزنی... میبینم بچه هات دلشون میگیره ... یاد خاطرات مادرشون زهرا میافتند ...
اشکشون جاری میشه. ..
علی جان... ديگه منو فاطمه صدام نزن...
دیگه به من فاطمه نگو ...
من اومدم کنیزی بچه هات رو کنم...
من طاقت اشک ریختن بچه ها رو ندارم. ..
من طاقت اشک ریختن حسین رو ندارم..
عرضه بداریم بی بی جان..ام البنین... طاقت اشک ریختن حسین رو نداشتی ...
کجا بودی خانم.. کربلا. .. وقتی صدای یا اخا ادرک اخاک ابالفضلت اومد...
حسینت دوان دوان دنبال برادر...
آمد نگاه کرد...
دید عمود اهنین به فرق برادر زدند ...
دستهاش رو قطع کردند...
خدایا... تیر به چشمش زدند...
تمام بدن قطعه قطعه شده...
خانم جان ام البنین خوب شد شما نبودید کربلا... ببینید ...
وقتی عباست، در آغوش حسین، داشت جان میداد ...پاهاش رو روی زمین میکشید...
دیگه ابی عبدالله طاقت نیاورد...
صدای ناله اش بلند شد...😭
(( الْانَ إِنْکَسَرَ ظَهْری ))
خدایا.........کمرم رو شکستند...😭
(شعر پایان)
دست تو را دوباره به چشمانتر زنم
شاید که مرهمی شود و بر جگر زنم
عباسم.... برادرم...
هر چند بر غم من و تو خنده میکنند
بگذار دست بیکسیم بر کمر زنم
دستت به روی خاک و همه دست میزنند
در این میان منم که دو دستی به سر زنم
الا لعنه الله علی القوم الظالمین
مناسب برای ختم مادر
#گریز_روضه_به_روضه
یه روز خانم ام البنین آمد محضر امیرالمومنین عرضه داشت علی جان.. ديگه منو فاطمه صدام نزن...
دیگه به من فاطمه نگو...
چی شده خانم..
مگه چه اشکالی داره...
عرضه داشت ..علی جان... وقتی منو فاطمه صدام میزنی... میبینم بچه هات دلشون میگیره ... یاد خاطرات مادرشون زهرا میافتند ...
اشکشون جاری میشه. ..
علی جان... ديگه منو فاطمه صدام نزن...
دیگه به من فاطمه نگو ...
من اومدم کنیزی بچه هات رو کنم...
من طاقت اشک ریختن بچه ها رو ندارم. ..
من طاقت اشک ریختن حسین رو ندارم..
عرضه بداریم بی بی جان..ام البنین... طاقت اشک ریختن حسین رو نداشتی ...
کجا بودی خانم.. کربلا. .. وقتی صدای یا اخا ادرک اخاک ابالفضلت اومد...
حسینت دوان دوان دنبال برادر...
آمد نگاه کرد...
دید عمود اهنین به فرق برادر زدند ...
دستهاش رو قطع کردند...
خدایا... تیر به چشمش زدند...
تمام بدن قطعه قطعه شده...
خانم جان ام البنین خوب شد شما نبودید کربلا... ببینید ...
وقتی عباست، در آغوش حسین، داشت جان میداد ...پاهاش رو روی زمین میکشید...
دیگه ابی عبدالله طاقت نیاورد...
صدای ناله اش بلند شد...😭
(( الْانَ إِنْکَسَرَ ظَهْری ))
خدایا.........کمرم رو شکستند...😭
(شعر پایان)
دست تو را دوباره به چشمانتر زنم
شاید که مرهمی شود و بر جگر زنم
عباسم.... برادرم...
هر چند بر غم من و تو خنده میکنند
بگذار دست بیکسیم بر کمر زنم
دستت به روی خاک و همه دست میزنند
در این میان منم که دو دستی به سر زنم
الا لعنه الله علی القوم الظالمین
#روضه_ختم_مادر
مناسب برای ختم مادر
#گریز_روضه_به_روضه
یه روز خانم ام البنین آمد محضر امیرالمومنین عرضه داشت علی جان.. ديگه منو فاطمه صدام نزن...
دیگه به من فاطمه نگو...
چی شده خانم..
مگه چه اشکالی داره...
عرضه داشت ..علی جان... وقتی منو فاطمه صدام میزنی... میبینم بچه هات دلشون میگیره ... یاد خاطرات مادرشون زهرا میافتند ...
اشکشون جاری میشه. ..
علی جان... ديگه منو فاطمه صدام نزن...
دیگه به من فاطمه نگو ...
من اومدم کنیزی بچه هات رو کنم...
من طاقت اشک ریختن بچه ها رو ندارم. ..
من طاقت اشک ریختن حسین رو ندارم..
عرضه بداریم بی بی جان..ام البنین... طاقت اشک ریختن حسین رو نداشتی ...
کجا بودی خانم.. کربلا. .. وقتی صدای یا اخا ادرک اخاک ابالفضلت اومد...
حسینت دوان دوان دنبال برادر...
آمد نگاه کرد...
دید عمود اهنین به فرق برادر زدند ...
دستهاش رو قطع کردند...
خدایا... تیر به چشمش زدند...
تمام بدن قطعه قطعه شده...
خانم جان ام البنین خوب شد شما نبودید کربلا... ببینید ...
وقتی عباست، در آغوش حسین، داشت جان میداد ...پاهاش رو روی زمین میکشید...
دیگه ابی عبدالله طاقت نیاورد...
صدای ناله اش بلند شد...😭
(( الْانَ إِنْکَسَرَ ظَهْری ))
خدایا.........کمرم رو شکستند...😭
(شعر پایان)
دست تو را دوباره به چشمانتر زنم
شاید که مرهمی شود و بر جگر زنم
عباسم.... برادرم...
هر چند بر غم من و تو خنده میکنند
بگذار دست بیکسیم بر کمر زنم
دستت به روی خاک و همه دست میزنند
در این میان منم که دو دستی به سر زنم
الا لعنه الله علی القوم الظالمین
مناسب برای ختم مادر
#گریز_روضه_به_روضه
یه روز خانم ام البنین آمد محضر امیرالمومنین عرضه داشت علی جان.. ديگه منو فاطمه صدام نزن...
دیگه به من فاطمه نگو...
چی شده خانم..
مگه چه اشکالی داره...
عرضه داشت ..علی جان... وقتی منو فاطمه صدام میزنی... میبینم بچه هات دلشون میگیره ... یاد خاطرات مادرشون زهرا میافتند ...
اشکشون جاری میشه. ..
علی جان... ديگه منو فاطمه صدام نزن...
دیگه به من فاطمه نگو ...
من اومدم کنیزی بچه هات رو کنم...
من طاقت اشک ریختن بچه ها رو ندارم. ..
من طاقت اشک ریختن حسین رو ندارم..
عرضه بداریم بی بی جان..ام البنین... طاقت اشک ریختن حسین رو نداشتی ...
کجا بودی خانم.. کربلا. .. وقتی صدای یا اخا ادرک اخاک ابالفضلت اومد...
حسینت دوان دوان دنبال برادر...
آمد نگاه کرد...
دید عمود اهنین به فرق برادر زدند ...
دستهاش رو قطع کردند...
خدایا... تیر به چشمش زدند...
تمام بدن قطعه قطعه شده...
خانم جان ام البنین خوب شد شما نبودید کربلا... ببینید ...
وقتی عباست، در آغوش حسین، داشت جان میداد ...پاهاش رو روی زمین میکشید...
دیگه ابی عبدالله طاقت نیاورد...
صدای ناله اش بلند شد...😭
(( الْانَ إِنْکَسَرَ ظَهْری ))
خدایا.........کمرم رو شکستند...😭
(شعر پایان)
دست تو را دوباره به چشمانتر زنم
شاید که مرهمی شود و بر جگر زنم
عباسم.... برادرم...
هر چند بر غم من و تو خنده میکنند
بگذار دست بیکسیم بر کمر زنم
دستت به روی خاک و همه دست میزنند
در این میان منم که دو دستی به سر زنم
الا لعنه الله علی القوم الظالمین