#بخند_گریه_ات_آخر_مرا_ز_پا_انداخت
🖊 #روضه
🖊 #مراسم_هفتگی_۱۴_دیماه
السلام علیک یا ام الحسنین مادر بخند، گریه ات اخر مرا ز پا انداخت .
مرا ز پا و تو را دیگر از نوا انداخت جوان ننه
به جان من بخورد درد تو نخور غصه
غم تو لرزه به اندام مرتضی انداخت
فاطمه جاان ، غریبگی نکن ای اشنای مرد غریب ، بگو چگونه تو را کوچه از صدا انداخت
اینطوری تو گریه میکنی و حال منو و عوض میکنی ، مگه میشه برای ناموس علی داد نزد؟ صداتو رها نکنی؟ روضه ناموسی باید زنونه داد بزنی و گریه کنی ، آی مادر
بگو چکار کنم تا مرا حلال کنی ؟ فاطمه جااان
تو را حمایت از من در این بلا انداخت .
میخوام ببرمت یه روضه ای رو برات باز کنم نگی طاقت ندارم ، اگر طاقت نداری برو بیرون یا خودتو بزن یا گوشتو بگیر .
یه وقت نکنه این شعر روی زمین بیوفته ، خجالت مولا رو بکشم .
دو تا نشان زده با تیر خود زمین خوردم
همان کسی که تو را بین کوچه ها انداخت
فاطمه جاان
چه کار کرد ؟ نزدیک فاطمه شد ...
دیدی؟ موقعی که یه اتفاق واسه ناموسش میوفته یا برای بچش میوفته میگی ببینمت .
ببینمت چِقَدَر بد زده تو را نامرد
چی شد؟ ببین نتیجه سیلی بی هوا این است .
آه آه
تو داری میری ، سه ماهه که از شوهرت رو میگیری
دعا میکنی هی که زودتر بمیری ، تو داری میری
فاطمه، دارم میسوزم روی دیوار و در مونده خونِت هنوزم .
ببین که چی اورده زهرا به روزم ، دارم میسوزم
فاطمه جان ، همینطوری رهات نمیکنم ، من بین اون شعر رو رها کردم ، آخ
گریه به اینجا ختم نمیشه
ببین نتیجهی سیلی بی هوا این است
ز هر کلام تو یک درمیان هجا انداخت
نفس کشیدی و من بد آمده نفسم
لباس خونی تو از نفس مرا انداخت ، وای وای وای
بچه سیدا منو ببخشن ؛ باید اینطوری بگم
بدونن مادرمون به مرگ طبیعی از دار دنیا نرفته
من ز ثانی اشاره را دیدم
ضربه های دوباره را دیدم
مادرم رو نشان نداد ولی
قطعهی گوشواره را دیدم
آی
ای داد بیداد ، مگه آتیشو و میخ در میره از یاد
در سوختهی خونه روی تو افتاد
ای داد بیداد
ای وای از این در ، تو رو بی هوا زد توی کوچه نامرد
دیگه صورتو زیر چشمام ورم کرد
ای وای عزیزم
فاطمه فاطمه ، اخ بمیرم
یا صاحب الزمان
گفت: دستم تو دسته مادرم بود
خوشحال با مادرم داشتم میرفتم
یه وقت تا چشمام رو باز کردم دیدم مادرم رو زمین افتاده ، نفهمیدم چی شد ، تا بلند شدم دیدم مادرم رو زمین افتاده بود ،
تا چشمام رو باز کردم دیدم مادرم داره دنبال چیزی رو زمین میگرده ،
حسنم ، مادر ، گوشواره ام رو ندیدی؟
به اینجا ختم نشد که ،
رسید کربلا، دنبال یه سه ساله کردن
چرا رفتم کربلا؟ اینا همه ربط داره
اره مادر بزرگه این بچه رو تو مدینه اینطوری زدن گوشواره هاش افتاد .
گذاشتن غروب عاشورا ، دنبال زن و بچه کردند
یا صاحب الزمان
گفت راوی : دیدم دنبال یک سه ساله کرد، نامرد تا نزدیک این دختر اومد ، از موهاش کشیدش
آه
دستشو گذاشت رو گوشش گفت: وای مادرم
آی حســـین
حسین
حسین
@khatm14
🖊 #روضه
🖊 #مراسم_هفتگی_۱۴_دیماه
السلام علیک یا ام الحسنین مادر بخند، گریه ات اخر مرا ز پا انداخت .
مرا ز پا و تو را دیگر از نوا انداخت جوان ننه
به جان من بخورد درد تو نخور غصه
غم تو لرزه به اندام مرتضی انداخت
فاطمه جاان ، غریبگی نکن ای اشنای مرد غریب ، بگو چگونه تو را کوچه از صدا انداخت
اینطوری تو گریه میکنی و حال منو و عوض میکنی ، مگه میشه برای ناموس علی داد نزد؟ صداتو رها نکنی؟ روضه ناموسی باید زنونه داد بزنی و گریه کنی ، آی مادر
بگو چکار کنم تا مرا حلال کنی ؟ فاطمه جااان
تو را حمایت از من در این بلا انداخت .
میخوام ببرمت یه روضه ای رو برات باز کنم نگی طاقت ندارم ، اگر طاقت نداری برو بیرون یا خودتو بزن یا گوشتو بگیر .
یه وقت نکنه این شعر روی زمین بیوفته ، خجالت مولا رو بکشم .
دو تا نشان زده با تیر خود زمین خوردم
همان کسی که تو را بین کوچه ها انداخت
فاطمه جاان
چه کار کرد ؟ نزدیک فاطمه شد ...
دیدی؟ موقعی که یه اتفاق واسه ناموسش میوفته یا برای بچش میوفته میگی ببینمت .
ببینمت چِقَدَر بد زده تو را نامرد
چی شد؟ ببین نتیجه سیلی بی هوا این است .
آه آه
تو داری میری ، سه ماهه که از شوهرت رو میگیری
دعا میکنی هی که زودتر بمیری ، تو داری میری
فاطمه، دارم میسوزم روی دیوار و در مونده خونِت هنوزم .
ببین که چی اورده زهرا به روزم ، دارم میسوزم
فاطمه جان ، همینطوری رهات نمیکنم ، من بین اون شعر رو رها کردم ، آخ
گریه به اینجا ختم نمیشه
ببین نتیجهی سیلی بی هوا این است
ز هر کلام تو یک درمیان هجا انداخت
نفس کشیدی و من بد آمده نفسم
لباس خونی تو از نفس مرا انداخت ، وای وای وای
بچه سیدا منو ببخشن ؛ باید اینطوری بگم
بدونن مادرمون به مرگ طبیعی از دار دنیا نرفته
من ز ثانی اشاره را دیدم
ضربه های دوباره را دیدم
مادرم رو نشان نداد ولی
قطعهی گوشواره را دیدم
آی
ای داد بیداد ، مگه آتیشو و میخ در میره از یاد
در سوختهی خونه روی تو افتاد
ای داد بیداد
ای وای از این در ، تو رو بی هوا زد توی کوچه نامرد
دیگه صورتو زیر چشمام ورم کرد
ای وای عزیزم
فاطمه فاطمه ، اخ بمیرم
یا صاحب الزمان
گفت: دستم تو دسته مادرم بود
خوشحال با مادرم داشتم میرفتم
یه وقت تا چشمام رو باز کردم دیدم مادرم رو زمین افتاده ، نفهمیدم چی شد ، تا بلند شدم دیدم مادرم رو زمین افتاده بود ،
تا چشمام رو باز کردم دیدم مادرم داره دنبال چیزی رو زمین میگرده ،
حسنم ، مادر ، گوشواره ام رو ندیدی؟
به اینجا ختم نشد که ،
رسید کربلا، دنبال یه سه ساله کردن
چرا رفتم کربلا؟ اینا همه ربط داره
اره مادر بزرگه این بچه رو تو مدینه اینطوری زدن گوشواره هاش افتاد .
گذاشتن غروب عاشورا ، دنبال زن و بچه کردند
یا صاحب الزمان
گفت راوی : دیدم دنبال یک سه ساله کرد، نامرد تا نزدیک این دختر اومد ، از موهاش کشیدش
آه
دستشو گذاشت رو گوشش گفت: وای مادرم
آی حســـین
حسین
حسین
@khatm14
Telegram
attach 📎