درعزای دخترجوان
نازنین دخترگلعذارم
طاقت دوریت راندارم
آتش افکنده هجرت بجانم
خوش بودازغمت جان سپارم
خون شدآخردل نامرادم
کی رودخاطرتوزیادم
این من واین غم بی شمارت
بعدازاین کس نیایدبه دادم
کربلای محمد مهرى
#ختم_دختر_جوان
@khatm14
نازنین دخترگلعذارم
طاقت دوریت راندارم
آتش افکنده هجرت بجانم
خوش بودازغمت جان سپارم
خون شدآخردل نامرادم
کی رودخاطرتوزیادم
این من واین غم بی شمارت
بعدازاین کس نیایدبه دادم
کربلای محمد مهرى
#ختم_دختر_جوان
@khatm14
#ختم_دختر
روزی که کفن پوش شدی دخترمن
باخاک هم آغوش شدی دخترمن
بودی توچراغ لاله درصحن چمن
افسوس که خاموش شدی دخترمن
ازآن ساعت که رفتی ازبرمن
خدا داند چه آمد برسرمن
عزیزم بعد مرگ جانگدازت
به تنگ آمددل غم پرور من
دلا دیدی که آخر دخترم رفت
یگانه مونسم آن همدمم رفت
شده ماتم سرا ،این کلبه ی ما
ازآن ساعت که جانم ازبرم رفت
به یادشمع رویت همچنان پروانه می سوزم
تو رفتی من به جایت اندرین کاشانه می سوزم
گهی آیم کنارقبرتوبادیده ی گریان
گهی ازمهربانیها ی تودرخانه میسوزم
خوش آن روزی که نقل مجلس این خانه بودی تو
فروغ روشنی بخش همین کاشانه بودی تو
خوش آن وقتی که می کردم سیاحت گلشن رویت
برایم بلبل وشمع وگل وپروانه بودی تو
روزی که کفن پوش شدی دخترمن
باخاک هم آغوش شدی دخترمن
بودی توچراغ لاله درصحن چمن
افسوس که خاموش شدی دخترمن
ازآن ساعت که رفتی ازبرمن
خدا داند چه آمد برسرمن
عزیزم بعد مرگ جانگدازت
به تنگ آمددل غم پرور من
دلا دیدی که آخر دخترم رفت
یگانه مونسم آن همدمم رفت
شده ماتم سرا ،این کلبه ی ما
ازآن ساعت که جانم ازبرم رفت
به یادشمع رویت همچنان پروانه می سوزم
تو رفتی من به جایت اندرین کاشانه می سوزم
گهی آیم کنارقبرتوبادیده ی گریان
گهی ازمهربانیها ی تودرخانه میسوزم
خوش آن روزی که نقل مجلس این خانه بودی تو
فروغ روشنی بخش همین کاشانه بودی تو
خوش آن وقتی که می کردم سیاحت گلشن رویت
برایم بلبل وشمع وگل وپروانه بودی تو
#ختم دختر نوجوان#
عزیز خفته در خاکم
گل باغ دلم بودی
درخشان گوهر پاکم
چراغ محفلم بودی
کجا یابم دگر چون تو
اگر گِرد جهان گردم
تو را ای نازنین دختر
که یار و همدمم بودی
کجایی دختر غم پرور من
عزیز خوب و از گل بهتر من
هنوز هم با چنین ماتم نشینی
نمیشه مُردن تو باور من
جوان نازنین در خاک رفتی
از این دنیای غم غمناک رفتی
زدی آتش به جان دوستداران
چو گل پاک آمدی و پاک رفتی
ای جگر گوشه که دیدهی من جای تو بود
دلم آشفته آن قامت رعنای تو بود
کی خبر داشتم از کینه این چرخ کبود
که چو صیاد کمین کرده جویای تو بود
عزیز خفته در خاکم
گل باغ دلم بودی
درخشان گوهر پاکم
چراغ محفلم بودی
کجا یابم دگر چون تو
اگر گِرد جهان گردم
تو را ای نازنین دختر
که یار و همدمم بودی
کجایی دختر غم پرور من
عزیز خوب و از گل بهتر من
هنوز هم با چنین ماتم نشینی
نمیشه مُردن تو باور من
جوان نازنین در خاک رفتی
از این دنیای غم غمناک رفتی
زدی آتش به جان دوستداران
چو گل پاک آمدی و پاک رفتی
ای جگر گوشه که دیدهی من جای تو بود
دلم آشفته آن قامت رعنای تو بود
کی خبر داشتم از کینه این چرخ کبود
که چو صیاد کمین کرده جویای تو بود
درعزای دخترجوان
نازنین دخترگلعذارم
طاقت دوریت راندارم
آتش افکنده هجرت بجانم
خوش بودازغمت جان سپارم
خون شدآخردل نامرادم
کی رودخاطرتوزیادم
این من واین غم بی شمارت
بعدازاین کس نیایدبه دادم
کربلای محمد مهرى
#ختم_دختر_جوان
#دختر
نازنین دخترگلعذارم
طاقت دوریت راندارم
آتش افکنده هجرت بجانم
خوش بودازغمت جان سپارم
خون شدآخردل نامرادم
کی رودخاطرتوزیادم
این من واین غم بی شمارت
بعدازاین کس نیایدبه دادم
کربلای محمد مهرى
#ختم_دختر_جوان
#دختر
.
#دختر
#روضه_دختر
#ختم_دختر
#ترحیم_خوانی
آی پدر و مادر دختر از دست داده، دختر برکت زندگی و شیرینیه زندگیه، می گن دختر غمخوار باباشه، خدا نکنه برای باباش مشکلی پیش بیاد دخترش از همه نگران تره برای باباش، آخه می گن دختر بابائیه، همین طور اگر برای دختر هم مشکلی پیش بیاد بابا برای برطرف کردن مشکل دخترش خودش رو به آب و آتیش می زنه، اگر خدای نکرده دختر شما از یه بلندی به زمین بیفته و شما شاهد ماجرا باشی چکار می کنی؟! بمیرم کربلا سر امام حسین به روی نیزه و مشاهده کرد که رقیه از روی ناقه ای به زمین...
نقل شده شبی رقیه از روی ناقه به زمین افتاد یک دختر سه ساله آن هم نیمه ی شب ناخودآگاه از روی شتر به زمین بخورد، خدا می داند؟ آیا این دختر دیگر توان راه رفتن را داشته باشد یا...؟
و از آن شبی که از روی ناقه افتاد دختر بچه های دیگر و گاهی زینب به او کمک می کردند تا راه برود . همه ی بدن رقیه درد می کرد. این طفل سه ساله را پس از گرسنگی و تشنگی چه منزل سوار بر ناقه و گاهی پیام تا شام آوردند.
رقیه در خرابه شبی سر از خواب برداشت، آنقدر گریه کرد و پدر را طلب کرد که صدای گریه اش به گوش یزید ملعون رسید؛ دستور داد سر بریده ی پدرش را برایش ببرید، سر بریده ی امام حسین را برای رقیه آوردند، دو دست کوچکش را به صورت پدر گذاشت، سر را برداشت، به سینه چسباند و با اشک و با سوز و گداز با سر بریده ی پدر سخن گفت:
« یا ابتاه ! من الذی خضبک بدمائک؟ »
یا ابتاه ! من الذی قطع وریدیک؟
یا ابتاه ! من الذی ایتمنی علی صغر سنی؟
یا ابتاه ! من للیتیمه حتّی تکبر...؟
یا ابتاه ! لیتنی توسدت التراب و لا اری شیبک مخضباً بالدماء »
یعنی: « ای پدر جان! چه کسی تو را به خونت رنگین کرد؟
ای پدر جان ! چه کسی رگ های گردنت را برید؟
ای پدر جان ! چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟
ای پدر جان ! دختر بی پدر به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ شود؟
ای پدر جان ! کاش نابینا بودم تا این منظره را نمی دیدم.
ای پدر جان ! کاش خاک را بالش زیر سر قرار می دادم، ولی محاسن تو را خضاب شده به خون نمی دیدم.»
با سر بریده مشغول سخن گفتن بود که ناگهان دیدند همین طور که دارد حرف می زند و سر بابا در دامن رقیه است صدای یتیم حسین ضعیف تر شد و کم کم دیدند صدای دختر نمی آید.
#ختم_خواهر
.
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
#دختر
#روضه_دختر
#ختم_دختر
#ترحیم_خوانی
آی پدر و مادر دختر از دست داده، دختر برکت زندگی و شیرینیه زندگیه، می گن دختر غمخوار باباشه، خدا نکنه برای باباش مشکلی پیش بیاد دخترش از همه نگران تره برای باباش، آخه می گن دختر بابائیه، همین طور اگر برای دختر هم مشکلی پیش بیاد بابا برای برطرف کردن مشکل دخترش خودش رو به آب و آتیش می زنه، اگر خدای نکرده دختر شما از یه بلندی به زمین بیفته و شما شاهد ماجرا باشی چکار می کنی؟! بمیرم کربلا سر امام حسین به روی نیزه و مشاهده کرد که رقیه از روی ناقه ای به زمین...
نقل شده شبی رقیه از روی ناقه به زمین افتاد یک دختر سه ساله آن هم نیمه ی شب ناخودآگاه از روی شتر به زمین بخورد، خدا می داند؟ آیا این دختر دیگر توان راه رفتن را داشته باشد یا...؟
و از آن شبی که از روی ناقه افتاد دختر بچه های دیگر و گاهی زینب به او کمک می کردند تا راه برود . همه ی بدن رقیه درد می کرد. این طفل سه ساله را پس از گرسنگی و تشنگی چه منزل سوار بر ناقه و گاهی پیام تا شام آوردند.
رقیه در خرابه شبی سر از خواب برداشت، آنقدر گریه کرد و پدر را طلب کرد که صدای گریه اش به گوش یزید ملعون رسید؛ دستور داد سر بریده ی پدرش را برایش ببرید، سر بریده ی امام حسین را برای رقیه آوردند، دو دست کوچکش را به صورت پدر گذاشت، سر را برداشت، به سینه چسباند و با اشک و با سوز و گداز با سر بریده ی پدر سخن گفت:
« یا ابتاه ! من الذی خضبک بدمائک؟ »
یا ابتاه ! من الذی قطع وریدیک؟
یا ابتاه ! من الذی ایتمنی علی صغر سنی؟
یا ابتاه ! من للیتیمه حتّی تکبر...؟
یا ابتاه ! لیتنی توسدت التراب و لا اری شیبک مخضباً بالدماء »
یعنی: « ای پدر جان! چه کسی تو را به خونت رنگین کرد؟
ای پدر جان ! چه کسی رگ های گردنت را برید؟
ای پدر جان ! چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟
ای پدر جان ! دختر بی پدر به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ شود؟
ای پدر جان ! کاش نابینا بودم تا این منظره را نمی دیدم.
ای پدر جان ! کاش خاک را بالش زیر سر قرار می دادم، ولی محاسن تو را خضاب شده به خون نمی دیدم.»
با سر بریده مشغول سخن گفتن بود که ناگهان دیدند همین طور که دارد حرف می زند و سر بابا در دامن رقیه است صدای یتیم حسین ضعیف تر شد و کم کم دیدند صدای دختر نمی آید.
#ختم_خواهر
.
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🏴#ختم_دختر
🏴#ترکی
✍شاعل:علی عبدی
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
هر نَدن چوخ سویر عالمده آنا قیز بالاسین
خوشلویار هم بالانین گولمسین هم آغلاماسین
ایتمزهئچ لذتیلن بیر یول عوض اویناماسین
گونده قنداقه سین عشقیله آچار هم بَلییَر
آلار آغوشینه مِهریله اونی سیلکه لییَر
🏴🏴🏴🏴🏴
صرف اولادی اولار عمر مفیدی آنانین
گونده یوز دفعه چَکر نازینی نازلی بالانین
اونا خاطر خطره گاهی سالار جسم و جانین
هر بلا دهریده گر اولسا آلار ئوز جانینا
بیرتیکان قویمازاوباتسین اوشاقین بارماقینا
🏴🏴🏴🏴🏴
مین اُمیدیله قیزین بخت ائوونه یوللار آنا
بی قراری اِیلییَر تا گئجه صبحه دولانا
گویلی ایستر قیزینون باشینه بیرده دولانا
چوخ چتیندی آنا چون آیریلا اولادیندن
تا ئولنجک بالا چیخماز آنانین یادیندن
🏴🏴🏴🏴🏴
بلی عالمده چکر چوخ آنا قیز دردسرین
وای اوگونکی اِشیده دهریده ئولموش خبرین
اوجادان ناله چَکر قان اِئلییَر ئوز جگرین
سسلنر سس سسیمه وئر بالا یاندیرما منی
قوجالان وقتیده قبر اوسته دولاندیرما منی
🏴🏴🏴🏴🏴
ننن ئولسون نَه تز ئولدون بالا قربان جانیوا
ئولوم الله منه وئرسیدی گلردیم یانیوا
طاقتیم یوخ قوجالیق وقته دوزَم هجرانیوا
سالارام یادیمه هر لحظه سنی آغلیّارام
وای بالام وای دییرم سینمی من داغلیّارام
🏴🏴🏴🏴🏴
من دیوردیم قوجالیقدا بو اَلیمدن دوتاران
سر و سامان وئررن گاه ئووه جارو ویراران
احتیاجیم یوماقا اولسا بالا سن یوواران
نه بیلیدیم بالا ئولمکلیگه قلبین تلسور
گیتمگه قبر ائوونه سن اورگین چوخدان اَسور
#ترحیم_خوانی_مجمع_الذاکرین
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🏴#ترکی
✍شاعل:علی عبدی
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
هر نَدن چوخ سویر عالمده آنا قیز بالاسین
خوشلویار هم بالانین گولمسین هم آغلاماسین
ایتمزهئچ لذتیلن بیر یول عوض اویناماسین
گونده قنداقه سین عشقیله آچار هم بَلییَر
آلار آغوشینه مِهریله اونی سیلکه لییَر
🏴🏴🏴🏴🏴
صرف اولادی اولار عمر مفیدی آنانین
گونده یوز دفعه چَکر نازینی نازلی بالانین
اونا خاطر خطره گاهی سالار جسم و جانین
هر بلا دهریده گر اولسا آلار ئوز جانینا
بیرتیکان قویمازاوباتسین اوشاقین بارماقینا
🏴🏴🏴🏴🏴
مین اُمیدیله قیزین بخت ائوونه یوللار آنا
بی قراری اِیلییَر تا گئجه صبحه دولانا
گویلی ایستر قیزینون باشینه بیرده دولانا
چوخ چتیندی آنا چون آیریلا اولادیندن
تا ئولنجک بالا چیخماز آنانین یادیندن
🏴🏴🏴🏴🏴
بلی عالمده چکر چوخ آنا قیز دردسرین
وای اوگونکی اِشیده دهریده ئولموش خبرین
اوجادان ناله چَکر قان اِئلییَر ئوز جگرین
سسلنر سس سسیمه وئر بالا یاندیرما منی
قوجالان وقتیده قبر اوسته دولاندیرما منی
🏴🏴🏴🏴🏴
ننن ئولسون نَه تز ئولدون بالا قربان جانیوا
ئولوم الله منه وئرسیدی گلردیم یانیوا
طاقتیم یوخ قوجالیق وقته دوزَم هجرانیوا
سالارام یادیمه هر لحظه سنی آغلیّارام
وای بالام وای دییرم سینمی من داغلیّارام
🏴🏴🏴🏴🏴
من دیوردیم قوجالیقدا بو اَلیمدن دوتاران
سر و سامان وئررن گاه ئووه جارو ویراران
احتیاجیم یوماقا اولسا بالا سن یوواران
نه بیلیدیم بالا ئولمکلیگه قلبین تلسور
گیتمگه قبر ائوونه سن اورگین چوخدان اَسور
#ترحیم_خوانی_مجمع_الذاکرین
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤