ختم وترحیم خوانی مجمع الذاکرین
3.71K subscribers
477 photos
279 videos
349 files
1.28K links
کانال اشعار ترحیم
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEw6y-kmuMSXvCd9Tg
پندیات ،نصایح و اشعار ترحیم از ابتدا تا انتهای مجلس ختم
با مدیریت ذاکراهلبیت کربلایی محمدمسلمی

@moslemi124

ارتباط با مدیر☝️
Download Telegram
پندیات - مقام مادر
گریز به حضرت رباب و حضرت ام البنین علیهم السلام



جهاندا هر بالانین حالینه یانان آنادی
بالاسینون غم و فکرینده باغریقان آنادی

نه زجریلن بجرر چون بالانی بطنینده
که دوقوز آی گورسن حالی چوخ یامان آنادی

اَکَر او بذر محبت همیشه قلبینده
بالاسینا هامیدان چوخلی مهربان آنادی

کلید درگه جنت ایاقی آلتیندا
که شان و مرتبه سی عالمه عیان آنادی

جهانی آختاراسان گر تاپانماسان مثَلون
جهاندا تکدی خدا بیرده تک اولان آنادی

به سان شمعیدی گویا یانار اوشاقلارینا
گچنده عمری اولان قامتی کمان آنادی

گجه یاتار هامی اما بالاسی یاتماسا گر
آلوب قوجاقه اونا لایی لای چالان آنادی

نقدری طفلینه خاطر اویاق قالار گجه لر
مریض اولا بالاسی گوز یاشی آخان آنادی

ایاق دوتار بالاسی دیل آچار آنا سویونر
دوتوب بالانی الیندن دولاندیران آنادی

گله نه حادثه فوراً سِپر ایدر اوزونی
بالاسینین یولونا جانینی قویان آنادی

الهی گورمیه هیچ بیر آنا بالا غمینی
که گورسه اوندا داخی دنیادان دویان آنادی

بولار مقدمه شعریمدی یازدیم هر آنایا
ولیک قصدیم ایکی باغریقان اولان آنادی

یازیم ایکی آنانون دفتره اورک سوزونی
که کربلاده بیری غنچه سی سولان آنادی

آقام حسین خانیمی اصغرون آناسی رباب
ئولونجه هر گجه گوندوز اولوبدی قلبی کباب

منایه یوللادی بیر آلتی آیلی غنچه سینی
قیتمیوبدی بالاسی اوجاتدی ناله سینی

نه گوردی بیر بالاسین نه اونون جنازه سینی
چوخ ایستیردی اقلاً اوپیدی یاره سینی

اوتورمادی بو خانیم بیرده سایه آلتیندا
دوراردی گون قباقیندا سوسوز عزالی آنا

بیله دیردی که سو ایچمیین بالام لای لای
دگنده تیر سه پر قان ایچن بالام لای لای

اورکده چوخدی سوزیم بیرفقط بونی دی منه
نه لر چکیبسن اوغول اوچ پر اوخ دینده سنه

دیورله دگسه اگر اوچ پر اوخ چیخار دالیدان
نه حاله قالدین علی جان آنان سنه قربان

داخی بو قدری غمه گلموری اورک دوزومه
دییدی اوچ پر اوخ ای کاش منیم ایکی گوزومه

گورنمدیم بالامن هیچ سنون دیل آچماقیوی
ایاق دوتوب یرییب بیر قاباقدا قاچماقیوی

سنون محبت وعشقین اورکده اکمیشدیم
نقدری نقشه سنه من خیالی چکمیشدیم

ایکیمجی غملی آنا اول وفالی ام بنین
بِجَتّدی دورد اوغول ایتدی حسینه یارو معین

وریب به عشق حسین دورد اوغول فدا بو خانیم
اولونجه گونده بقیعده قوروب عزا بو خانیم

بقیعده دورد دنه قبری تجسم ایلردی
مدینه اهلینی او غرق ماتم ایلردی

ایله سیزیلدیوب اوخشاردی بو عزالی آنا
گیچنده دشمنیده باشلیاردی آغلاماقا

دیورله بیر گون اویولدان گیچنده چون مروان
گورور سیزیلدی سسی قوزانور بقیعده هرآن

دیوبدی خادمینه گیت سوروش کیم اوخشیوری
که بیله اوخشاماقی قلبیمی چوخ اودلیوری

باخوبدی خادمی فوراً دیوب امیر زمان
ابوالفضین آناسی اوخشیور بقیعده هرآن

دیوبدی مروان ایله حقی واردی اوخشاماقا
نجه که دورد اوغولون داغینی چکیر بو آنا

دیورله ئولسه اوغول قالسا یادگاری اگر
آنا قوجاخلار اونی گوزیاشون به فوری الر

چیخاندا گون او بقیعده عزانی ساخلاردی
باتاندا گون یتوشوب مشکینی قوجاخلاردی

دیردی قانلا دولان گوزلرین فداسی اوغول
اودوغرانان اوجا بوی پیکرین فداسی اوغول

دیورله کربلادا سالدیلار ایکی قولووی
خیامه ساری گلنده کسدیلر سنون یولووی

ووروبلا مشکیوه بیر اوخ بیر اوخدا ساغ گوزیوه
سوچوللره آخونوب قان یاشون گوزل اوزیوه

ووروبلا پیکریوه یاره یاره اوستن اوغول
باشون عمود یاراندا نه لر چکیبسن اوغول

قولون یوخویدی که شمشیریوی اله آلاسان
ویا دوشنده یره قوللارین یره قویاسان

یقین دوشنده یره گل اوزون ترابه دوشوب
اوقانلی لبلرین اوغلوم چوخ التهابه دوشوب

قولون اولیدی سنی بیر نفر یخانمازدی
گلنده خیمیه اوخ مشگیوه وورانمازیدی

اوقدری موضع تیر وجراحت اولمازدین
سوخیمیه یتیرردین خجالت اولمازدین
#پندیات

چه باید کرد که تا انسان بدور از ظلم و شر گردد
از این راه خطای خویش پشیمان گشته بر گردد
چه باید کرد بجای بخل و وکینه در دل آدم
درخت دوستی و وحدت کشد سر بارور گردد
چه باید کرد که تا قرآن بجای خواندنش بر قبر
شود قانون و بهر ما به هر امر راهبر گردد
چه باید کرد به جای تهمت و غیبت به هر محفل
زبان آید به نطق از همدلی و با اثر گردد
چه باید کرد و تا نِسْیان شود تبدیل هوشیاری
بشر از مرگ وقبر خویش کمی هم باخبر گردد
در این دنیای پر آشوب که هر سوئی گنه بارد
چه باید کرد که تا انسان به هوش از این خطر گردد
چه باید کرد و تا مظلوم به زیر بار سختیها
کمر افراشته یک دم هم زآه او حذر گردد
چه باید کرد و تا انسان شناسد حدّ خویشتن را
تخصص گر درآن امر نیست از آن مصدر بدر گردد
پسر هرگز نداند رنج وغمهای پدر دوران
مگر در آن زمانی مثل بابا خود پدر گردد
مبادا بشکنی قلب پدر یا مادر خود را
که عاق والدین محشر به حالش نوحه گر گردد
چه قربی دارد اندر نزد خالق والدین زیرا
ثوابی است گر برآنها روی رحمت گر نظر گردد
(صفا) خوب گفته این مصرع در داغ و فراقشان
که خانه سرد وتاریک است و فرزند دربدر گردد

……………………………………………….
چه زیبا میشد این دنیا
اگر شاه و گدا کم بود

اگر بر زخمِ هر قلبی
همان اندازه مرهم بود

چه زیبا میشد این دنیا
اگر دستی بگیرد دست

اگر قدری محبت را
به نافِ زندگانی بست

چه زیبا میشد این دنیا
کمی هم با وفا باشیم

نباشد روزگاری که
نمک بر زخمِ هم پاشیم

چه زیبا میشد این دنیا
نیاید اشک محرومی

زمین و آسمان لرزد
زِ آه و درد مظلومی

چه زیبا میشد این دنیا
شود کینه زِ دلها دور

اگر بشکستنِ پیمان
نگردد عادت مردم

……………………..
پندیات

کند این نکته را قران گواهی

فنا گردد بشر خواهی نخواهی

غنیمت بشمر این عمر گران را

نظربه زیردستان گاه گاهی

رها کن خود ز چنگال زمانه

بنال از دل به درگاه الهی

مکن عمر عزیز خویشتن را

در این دنیای دون صرف تباهی

بخواه از درگه حق عفو خودرا

که می بخشد خدا کوهی به کاهی

بباید خفت اخر در دل خاک

ترا نبود بجز این جایگاهی

به شیدا کن نظر از لطف یارب

به محشر هست محتاج نگاهی
پندیات🌴

بی فایی دنیا🍀ا

مناسب برای همه نوع مراسمات شما مادحین🍀🍀ا




جهان بی وفا ای دل بسی رنج و بلا دارد

جهان جاودانی را تمنا کن صفا دارد

جهان ارزو سودی ندارد غیر حسرتها

تمناهای انسان در جهان کی انتها دارد

غم دنیا مخور دنیا برای کس نمیماند

غم روز قیا مت خور بسی واحسرتا دارد

بغفلت میدهی جانا دلا عمر گرانمایه

بسرعت میروی آنجا که پاداش و جزا دارد

دل از دنیا رها بنما زسر جد فنا بگذز

برو جائیکه انجا عاقلا ملک بقا دارد

سکندرها نبردندن از جهان بی وفا سودی

که در روز قیامت بر زبان واویلنا دارد

خوشا بران دلی که می طپد در عشق دیدارش

که در امواج طوفانها چو حیدر ناخدا دارد

استاد فرهاد فکری اردبیلی🌴🌴🌴🌴
غزلی در پندیات

گذشت عمر تو چون برق و باد، بى‏ خبرى 
كه لحظه لحظه به آغوش مرگ رهسپرى

هزار سال فزون عمر كرد نوح نبى 
كه گفت در تب حسرت : چه عمر مختصرى !

اسير رخوت اين خاكدان شوى تاچند ؟ 
بگير تا ملكوت حيات ، بال و پرى 

ببين در آينه موى سپيد و چين جبين 
نچيده‏ اى ز درخت وجود خود ثمرى

دراى قافله ی  مرگ مى‏ رسد بر گوش 
بكوش در طلب خير ، راهى سفرى

زلال معرفت و عشق را نمى‏ نوشى 
چرا كه تشنه ی جام مقام و سيم و زرى

(كميل) شيفته ی اين كلام "حافظ" شد 
«ارادتى بنما تا سعادتى ببرى»

کمیل کاشانی
پندیات*****
♣️♣️♣️✔️✔️✔️


وقت رفتن که میشه دلِ آدم غم میگیره
داره میره یه جائی دست خودش نیست اسیره
گرچه از زندون دنیا آدمی رها میشه
دل غمینه که بهش روز جزا چها میشه
صحنه مرگ و تجسّم بکنیم تو فکر خویش
تاکه شاید بکنیم فکری به حال دل ریش
سمت قبله میکنند جسم ترا با دل زار
اون دم و میگن گهِ مردن و وقت احتظار
روح تو میخواد زتن بیرون بره با غم ودرد
دور تو جمع میشنن اون لحظه همه از زن ومرد
یکی میگه بخونیم آیهٔ قران به برش
یکی آب میزنه برلب تا که میکنه ترش
زره زره کم میشه از اون توان بدنت
نور چشم و هم زبان ودگری شنیدنت
لحظهٔ سختیه اون دم خدا دادت برسه
هرچی درده همه یکجا ، بجانت میرسه
وقتی جان از تن تو رفت بصد درد ومحن
میبرن غسالخونه جسمت و می کنند کفن
روح تو بالای تابوت میبینه صحنه ها رو
خنده وگریهٔ دوست ودگرآن دشمنا رو
میزارن درون تابوت نعش بیجان ترا
میبرن سمت مزار جسم پریشان ترا

سرازیر قبر میشی جا میگیری درته گور
این چه خانه ایست و تاریک وچرا نداره نور
رفقا واقربات خاک میریزن روی لحد
دیگه تنهائی نداری همدمی هستی احد
قدرت ودارائی و فرزند وهم پست ومقام
نمیاد به یاریت در دل قبرت والسلام
تنها چیزی که به دادت میرسه در آن وبال
بخدا هست عمل کمک میاد بی قیل وقال
زره ایی اگر داری عمل فراموش نمیشه
این چراغیه منوّر دیگه خاموش نمیشه
کاش (صفا) توهم بگیری عبرتی از این سخن
دور کنی زخود تکبّر نکنی هی ما ومن

شاعر قاسم جناتیان قادیکلایی



اجرای پند کربلائی رستم حسینی
🔰🔰🔰
پندیات
✔️✔️✔️✔️🌹🌹

چه سود

بیخبر از حال هم بودن چه سود
پرسش از یاران ننمودن چه سود
این سرائی که بود فانی یقین
دشمن جان بهر هم بودن چه سود
ذکر یارب داری و دل مست شرک
بیخبر از آخرت بودن چه سود
بردر مسجد بمانی روز وشب
بوئی از اسلام نابردن چه سود
بهر شادی زنده ام کاری بکن
غصه بعد مردنم خوردن چه سود
زنده ام امروز به فریادم برس
روی قبرم تاج گل بردن چه سود
آه وافسوس که کسی یادم نکرد
عکس رنگی  بر مزار بردن چه سود
لقمه نانی کس نداد وقت نیاز
بذل خرما  از پس مردن چه سود
من رفیق خواستم نه آنکه سینه زن
بر  مزارم سینه زن بردن چه سود
کرده قلبم را حزین  نیش  زبان
نغمهٔ غم بهر  دل بردن چه سود
شد دمی یک بوسه ائی رویم زنی
بوسه برهم نام من بردن چه سود
گرمسلمانی مکن  آزار کسی
جور خلق و نام دین بردن چه سود
آبرو چون دُرّ نایابی بود
شرم بعد از آبرو بردن چه سود
پس بیائید تا که یار هم شویم
ورنه شمع  اندر مزار بردن چه سود
نام نیک بگذار صفا در روزگار
ورنه اسمت رابدی بردن چه سود

شاعر قاسم جناتیان قادیکلائی
پندیات
🔷🔷🔷🔷🔵🔵🔵🔵🔴🔴🔴🔴❤️❤️❤️🌹🌹🌹🌹i

ای بی خبر زعالم عقبی چه می کنی
دل داده برعلائق دنیا چه میکنی

پایان عمرهرکه بود مرگ ای دریغ
اینجا گذشت عمرتو آنجا چه می کنی

دنیا سراچه ای است که باید ازآن گذشت
بگذر ازاین سراچه تماشا چه می کنی

گیرم که عمر نوح کنی یا که بیشتر
کشتی شکست در دل دریاچه چه می کنی

گیرم تمام ثروت دنیا از آن تست
دست تهی به عالم عقبی چه می کنی

گیرم به اوج مرتبه امروز توگذشت
با گیر و دار حسرت فردا چه می کنی

گیرم که خون خلق بنوشی بجای آب
دردادگاه خالق یکتا چه می کنی

دادند عزتت به جهان بهرامتحان
ای غافل از خدابه فقیران چه میکنی

این حشمت جلا ومقامی که دست تست
روزی اگر رسید به پایان چه می کنی

بازارآخرت که عمل میخرند وبس
آنجا توبانداشتن ایمان چه  میکنی

غیراز علی وآل تورا دادخواه نیست
ژولید بی ولایت مولا چه میکنی 

ژولیده نیشابوری
پندیات
 
برگ عیش چمن ای غنچه دهان اینهمه نیست

دولت ابر بهار گذران اینهمه نیست

چه بساط است به خود چیده ای، ای خرمن گل؟

وسعت دایره کون و مکان اینهمه نیست

چند در پا فکنی طوق مرا چون خلخال؟

قد موزون تو ای سرو روان اینهمه نیست

گل رعنای تو بر خویش بساطی چیده است

ورنه سامان بهاران و خزان اینهمه نیست

تشنه را می برد از راه برون موج سراب

پیش دریا گهران ملک جهان اینهمه نیست

چه غم خانه و سامان اقامت داری؟

در جهان مدت عمر گذران اینهمه نیست

مرگ از بیجگری های تو چون زهر شده است

تلخی باده این رطل گران اینهمه نیست

ناز پرورد بهارست تن نازک تو

ورنه ای گل نفس سرد خزان اینهمه نیست

عمر کوته تر ازان است که غم باید خورد

مدت خنده برق گذران اینهمه نیست

زر چه باشد که نبازند به سیمین بدنان؟

پیش ما صیرفیان، خرده جان اینهمه نیست

عرق شرم گرفته است سراپای ترا

چشم شبنم به گلستان نگران اینهمه نیست

وعده وصل به فردا مفکن ای نوخط

که جهان پا به رکاب است و زمان اینهمه نیست

در گذر از سر دلجویی خونین جگران

نقد اوقات تو ای غنچه دهان اینهمه نیست؟

صائب از دیده انصاف اگر درنگری

پیش خط، جوهر ایینه جان اینهمه نیست
#پندیات

پندیات*
✔️✔️✔️🌺

به درد هم دوا بودن چه زیباست
چوگلها با صفا بودن چه زیباست
در این دنیای پرآشوب و وحشت
کمی هم با خدا بودن چه زیباست
به دورانی که اعمال است ریایی
بلی دور از ریا بودن چه زیباست
بشر در فکر شوم کدخدائیست
به فکر بی نوا بودن چه زیباست
زبانها با خدا دل مست شهوت
دل و حرف وهمصدا بودن چه زیباست
حسادت میبرد رحم ووفا را
بدور از این خطا بودن چه زیباست
میان حق وباطل نیست وراهی
تعصب را رها بودن چه زیباست
نباشد دین به دستار ومحاسن
به دین  هم آشنا بودن چه زیباست
بدان مرگ است دامن گیر انسان
به فکرش در نوا بودن چه زیباست
نبرده کس به همراه گنج وزیور
پی رفع بلا بودن چه زیباست
مکن کاری که دامن گیر گردد
بفکر ش در جزا بودن چه زیباست
اگر بد کرده ایی با خود نمودی
یقین دور ازجفا بودن چه زیباست
(صفا) اینقدر دهی پند بر خلایق
بدان درد آشنا بودن چه زیباست


شاعر قاسم جناتیان قادیکلائی
▪️🎤پندیات

▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️

آدمیّت به لباس و منصب و عنوان نیست
آنکه رحمی به دلش نیست یقین انسان نیست

هرکه شد مدعیِّ دین که مسلمان نبود
هرکه قاری شد بعالم عامل قرآن نیست

شرطها دارد بشر محرم شود در درگهی
هرکه ترک کرده دیارش جان من سلمان نیست

درد بی دینی گمانم بد ترین دردهاست
آن چنانکه جسم را دردی چنان سرطان نیست

دل بدست آر اگر که هنری هست ترا
حکم رانی به دل خلق خدا آسان نیست

گرکه خوی آدمی گردد چنان  گرگی بدهر
بدتر از این موجود ناطق دگر حیوان نیست

گرکه مرحم نشدی قلب کسی نیش مزن
بدتر از نیش زبان روح بشر سوهان نیست

اینقدر در پی دشمن در حواشی تو مگرد
چون هوای نفس تو که کمتر از شیطان نیست

با درایت جان من بر روح و تن  باش تو امیر
بهتر از عقل و خرد  بر جسم جان سلطان نیست

تخم نیکی تو بکار در این زمین  زندکی
بذر  کینه حاصل خوبی در این دوران نیست

آدمی روزی رود همچون نیاکان در سفر
خاطراتش بعد او جز نقش بر ایوان نیست

از دم تیغ اجل راه گریزی بر تو نیست
حاصل این زندگی جز  یأس از دوران نیست

دل مده بر روزگار گر عاقلی در این سرا
چونکه مرگ آید بدان هرگز بر او درمان نیست

اینقدر بر جسم فانی تو مشو غرّه مناز
در دل گور بر تنت جز مار و مور مهمان نیست

اینقدر شعر ( صفا) از عمق جانش شد برون
مستمع را حاصلش  در روح جز طوفان نیست

شاعر قاسم جناتیان قادیکلایی
🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷