#انرژی_مثبت
بزرگترین
ضعف انسانهــــا
تردید آنهاست
در اینکه به دیگـــران
هنگامــــے که
هنوز زنده هستند
بگویند
چقدر دوستشان دارند
🌷☀️🌷☀️
هر صبح پلک هایت فصل جدیدی
از زندگی را ورق می زند،
سطر اول همیشه این است:
✨خدا همیشه با ماست✨
پس دوست عزیز بخوانش با لبخند💖
گوینده : #نگار_عاملی_فر
https://telegram.me/aienezendegimarja
بزرگترین
ضعف انسانهــــا
تردید آنهاست
در اینکه به دیگـــران
هنگامــــے که
هنوز زنده هستند
بگویند
چقدر دوستشان دارند
🌷☀️🌷☀️
هر صبح پلک هایت فصل جدیدی
از زندگی را ورق می زند،
سطر اول همیشه این است:
✨خدا همیشه با ماست✨
پس دوست عزیز بخوانش با لبخند💖
گوینده : #نگار_عاملی_فر
https://telegram.me/aienezendegimarja
#انرژی_مثبت
كى ميگه ما نسل سوخته و جز غاله شده ايم؟؟؟
ما كه تو خونه هاى بزرگ با حياط و باغچه و طاقچه زندگى كرديم ....
خوابيدن توى پشه بند ...
آب تنى توى حوض داشتيم .
كيك تولدامون خيلى بزرگ بود ...
هر كى كادو ميداد از صميم قلبش بود ، كسى واسه كادو دادن مارو قيمت گذارى نميكرد.
حتی نوه خاله بابامون هم میرفتیم ميديديم
نه حالا كه خواهر برادر هم به زور همو ميبينن.
عيد واسمون شور و هيجان داشت.
عيدى ميگرفتيم...
كم يا زياد همين كه دلمون خوش ميشد كافى بود.
چقدر مسافرتهاى فاميلى ميرفتيم ...
حالا هركى هر جا ميره ميترسه كسى بفهمه!
اونقدر توى دنياى بچگیمون خوش بوديم كه معنى گرفتاريهاى پدر مادرامونو نميفهميديم.
چه ميدونستيم قسط چيه؟؟ بدهى؟ كرايه خونه؟ مدل ماشين چيه؟ ...
چيزايي كه الان دغدغه بچه ها شده.
چقدر شبا تو پارك با فاميل دور هم جمع ميشديم!!!
عصرا توى كوچه با بچه هاى محل آتيش ميسوزونديم.
گرگم به هوا،قايم موشك...
تبلت و ايكس باكس نبود ولى قدم به قدم اون بازيها يه عالم ديگه داشت كه بچه هاى الان نميفهمن!!
خلاصه... اينجورا هم كه ميگن سوخته نيستيم...😉😊
https://telegram.me/aienezendegimarja
كى ميگه ما نسل سوخته و جز غاله شده ايم؟؟؟
ما كه تو خونه هاى بزرگ با حياط و باغچه و طاقچه زندگى كرديم ....
خوابيدن توى پشه بند ...
آب تنى توى حوض داشتيم .
كيك تولدامون خيلى بزرگ بود ...
هر كى كادو ميداد از صميم قلبش بود ، كسى واسه كادو دادن مارو قيمت گذارى نميكرد.
حتی نوه خاله بابامون هم میرفتیم ميديديم
نه حالا كه خواهر برادر هم به زور همو ميبينن.
عيد واسمون شور و هيجان داشت.
عيدى ميگرفتيم...
كم يا زياد همين كه دلمون خوش ميشد كافى بود.
چقدر مسافرتهاى فاميلى ميرفتيم ...
حالا هركى هر جا ميره ميترسه كسى بفهمه!
اونقدر توى دنياى بچگیمون خوش بوديم كه معنى گرفتاريهاى پدر مادرامونو نميفهميديم.
چه ميدونستيم قسط چيه؟؟ بدهى؟ كرايه خونه؟ مدل ماشين چيه؟ ...
چيزايي كه الان دغدغه بچه ها شده.
چقدر شبا تو پارك با فاميل دور هم جمع ميشديم!!!
عصرا توى كوچه با بچه هاى محل آتيش ميسوزونديم.
گرگم به هوا،قايم موشك...
تبلت و ايكس باكس نبود ولى قدم به قدم اون بازيها يه عالم ديگه داشت كه بچه هاى الان نميفهمن!!
خلاصه... اينجورا هم كه ميگن سوخته نيستيم...😉😊
https://telegram.me/aienezendegimarja