Forwarded from 📚✍راه حقیقت✍🎓
رسی
د ، اختلاف مورد نظر برای ایشان خی
لی گران تمام شد از این رو کسی را دنبال اصحاب فرستاده فرمود:شما اصحاب رسول خدا هستید اگر شما اختلاف کنید نسل های بعد نیز اختلاف می کنند.
هرگاه شما بر یک امری اتفاق نمایید همه برآن اتفاق خواهند کرد چنانکه همگی جمع شدند پس از بحث وتبادل نظر به این نتیجه رسیدند که تکبیرات نماز جنازه مانند تکبیرات عید فطر وعید قربان چهار تا باشند .
((نماز جنازه از یک جهت دعا است)).
*عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ إِذَا صَلَّيْتُمْ عَلَى الْمَيِّتِ فَأَخْلِصُوا لَهُ الدُّعَاء*
ترجمه: حضرت ابوهریره رضی الله عنه می گوید: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: هرگاه برای میّت نماز جنازه خواندید خالصانه برای او دعا کنید.
سنن ابی داؤد رقم/۲۷۸۴
ترجمه:
(( روش دعا ))
*عَنْ فَضَالَةَ بْنَ عُبَيْدٍ صَاحِبَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ سَمِعَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ رَجُلًا يَدْعُو فِي صَلَاتِهِ لَمْ يُمَجِّدْ اللَّهَ تَعَالَى وَلَمْ يُصَلِّ عَلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَجِلَ هَذَا ثُمَّ دَعَاهُ فَقَالَ لَهُ أَوْ لِغَيْرِهِ إِذَا صَلَّى أَحَدُكُمْ فَلْيَبْدَأْ بِتَمْجِيدِ رَبِّهِ جَلَّ وَعَزَّ وَالثَّنَاءِ عَلَيْهِ ثُمَّ يُصَلِّي عَلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ثُمَّ يَدْعُو بَعْدُ بِمَا شَاء*
سنن ابی داؤد/ ۱۲۶۶
ترجمه: از حضرت فضاله بن عبید روایت است که رسول اکرم صلی الله علیه وسلم شخصی را دیدند که در نماز دعا می کنددر حالی که ثنا و تمجید خدا را بجا نیاورد و برای پیامبر درود نفرستاد ،پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: این شخص عجله کرد سپس وی را فرا خوانده فرمود: هنگامی که نماز می خوانی ابتداء حمد وثنای خدا را بجای آور سپس برای نبی کریم ثلی الله علیه وسلم درود بفرست سرانجام آنچه می خواهی دعا کن .
((طریقهء نماز جنازه))
*عن الشعبی قال: التکبیرة الأولی علی المیّت ثناءٌ علی الله والثانیة صلاة علی النبّی صلی الله علیه وسلم والثالثة دعاءٌ للمیّت والرابعة تسلیمٌ*
عبدالرزاق ۴۹۱/۳
ابن ابی شیبه ۲۹۵/۳
ترجمه: امام شعبی می فرماید:
در نماز جنازه پس از تکبیر اول، حمد وثناء برای الله است، در تکبیر درود بر پیامبر اعظم صلی الله علیه وسلم است،در تکبیر سوم دعا برای میت می باشد وپس از تکبیر چهارم سلام است.
تالیف: مناظر اسلام حضرت مولانا محمد امین صفدر اوکاڑوی رحمه الله.
✍برگردان : حامد پرنیان .
◀راه حقیقت ✅
⤵
📚فتاوی احناف 📚
@fatava_ahnaf
د ، اختلاف مورد نظر برای ایشان خی
لی گران تمام شد از این رو کسی را دنبال اصحاب فرستاده فرمود:شما اصحاب رسول خدا هستید اگر شما اختلاف کنید نسل های بعد نیز اختلاف می کنند.
هرگاه شما بر یک امری اتفاق نمایید همه برآن اتفاق خواهند کرد چنانکه همگی جمع شدند پس از بحث وتبادل نظر به این نتیجه رسیدند که تکبیرات نماز جنازه مانند تکبیرات عید فطر وعید قربان چهار تا باشند .
((نماز جنازه از یک جهت دعا است)).
*عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ إِذَا صَلَّيْتُمْ عَلَى الْمَيِّتِ فَأَخْلِصُوا لَهُ الدُّعَاء*
ترجمه: حضرت ابوهریره رضی الله عنه می گوید: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: هرگاه برای میّت نماز جنازه خواندید خالصانه برای او دعا کنید.
سنن ابی داؤد رقم/۲۷۸۴
ترجمه:
(( روش دعا ))
*عَنْ فَضَالَةَ بْنَ عُبَيْدٍ صَاحِبَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ سَمِعَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ رَجُلًا يَدْعُو فِي صَلَاتِهِ لَمْ يُمَجِّدْ اللَّهَ تَعَالَى وَلَمْ يُصَلِّ عَلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَجِلَ هَذَا ثُمَّ دَعَاهُ فَقَالَ لَهُ أَوْ لِغَيْرِهِ إِذَا صَلَّى أَحَدُكُمْ فَلْيَبْدَأْ بِتَمْجِيدِ رَبِّهِ جَلَّ وَعَزَّ وَالثَّنَاءِ عَلَيْهِ ثُمَّ يُصَلِّي عَلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ثُمَّ يَدْعُو بَعْدُ بِمَا شَاء*
سنن ابی داؤد/ ۱۲۶۶
ترجمه: از حضرت فضاله بن عبید روایت است که رسول اکرم صلی الله علیه وسلم شخصی را دیدند که در نماز دعا می کنددر حالی که ثنا و تمجید خدا را بجا نیاورد و برای پیامبر درود نفرستاد ،پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: این شخص عجله کرد سپس وی را فرا خوانده فرمود: هنگامی که نماز می خوانی ابتداء حمد وثنای خدا را بجای آور سپس برای نبی کریم ثلی الله علیه وسلم درود بفرست سرانجام آنچه می خواهی دعا کن .
((طریقهء نماز جنازه))
*عن الشعبی قال: التکبیرة الأولی علی المیّت ثناءٌ علی الله والثانیة صلاة علی النبّی صلی الله علیه وسلم والثالثة دعاءٌ للمیّت والرابعة تسلیمٌ*
عبدالرزاق ۴۹۱/۳
ابن ابی شیبه ۲۹۵/۳
ترجمه: امام شعبی می فرماید:
در نماز جنازه پس از تکبیر اول، حمد وثناء برای الله است، در تکبیر درود بر پیامبر اعظم صلی الله علیه وسلم است،در تکبیر سوم دعا برای میت می باشد وپس از تکبیر چهارم سلام است.
تالیف: مناظر اسلام حضرت مولانا محمد امین صفدر اوکاڑوی رحمه الله.
✍برگردان : حامد پرنیان .
◀راه حقیقت ✅
⤵
📚فتاوی احناف 📚
@fatava_ahnaf
👌به اجماع تقلید در فروع جایز است.
﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌
وَيَجُوزُ التَّقْلِيدُ فِي الْفُرُوعِ إِجْمَاعًا، خِلَافًا لِبَعْضِ الْقَدَرِيَّةِ. (( شرح مختصر الروضه ج 3 ص 650 )) قَوْلُهُ: «وَيَجُوزُ التَّقْلِيدُ فِي الْفُرُوعِ إِجْمَاعًا» ، أَيْ: بِالْإِجْمَاعِ، «خِلَافًا لِبَعْضِ الْقَدَرِيَّةِ» مِنَ الْمُعْتَزِلَةِ.«لَنَا» عَلَى جَوَازِ التَّقْلِيدِ فِيهِ وَجْهَانِ:
أَحَدُهُمَا: «الْإِجْمَاعُ» مِنَ الصَّحَابَةِ وَالتَّابِعِينَ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ - وَغَيْرِهِمْ .
📜شرح مختصر الروضه ج 3 ص 650 )
🖌به اتفاق علمای اهلسنت تقلید در مسائل فروعی جایز است، برخلاف تعدادی از معتزله .
برای جواز تقلید دوصورت است.
یکی اجماع صحابه و تابعین و غیره می باشد.
📚 انجمن علمی راه حقیقت🎓
﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌
وَيَجُوزُ التَّقْلِيدُ فِي الْفُرُوعِ إِجْمَاعًا، خِلَافًا لِبَعْضِ الْقَدَرِيَّةِ. (( شرح مختصر الروضه ج 3 ص 650 )) قَوْلُهُ: «وَيَجُوزُ التَّقْلِيدُ فِي الْفُرُوعِ إِجْمَاعًا» ، أَيْ: بِالْإِجْمَاعِ، «خِلَافًا لِبَعْضِ الْقَدَرِيَّةِ» مِنَ الْمُعْتَزِلَةِ.«لَنَا» عَلَى جَوَازِ التَّقْلِيدِ فِيهِ وَجْهَانِ:
أَحَدُهُمَا: «الْإِجْمَاعُ» مِنَ الصَّحَابَةِ وَالتَّابِعِينَ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ - وَغَيْرِهِمْ .
📜شرح مختصر الروضه ج 3 ص 650 )
🖌به اتفاق علمای اهلسنت تقلید در مسائل فروعی جایز است، برخلاف تعدادی از معتزله .
برای جواز تقلید دوصورت است.
یکی اجماع صحابه و تابعین و غیره می باشد.
📚 انجمن علمی راه حقیقت🎓
حضرت محمد صلی الله علیه وسلم خاتم النبیین است یعنی بعد ایشان پیامبری مبعوث نخواهد شد... و کار ایشان سپرد امت( علما) شده است.
پس طبق نص قرآن ما مجبور به اطاعات از اولی الامر و یا علمای اهل نظر هستیم.
اطیعوالله واطیعوالرسول *واولی الامر منکم*
علمای سلف هم بر تقلید از مذاهب اربعه تاکید داشته اند.
شهادت اسلاف بر تقلید شخصی ائمه اربعه رح
🎓امام ابراهیم سرخسی مالکی رحمه الله میفرماید:و أما فی ما بعد ذالک فلا یجوز تقلید غیرالأئمة الأربعة"
✏ترجمه:یعنی بعد از دورِ اول بجز ائمه اربعه تقلید هیچ کس جائز نیست-"
📕الفتوحات الوهبیه: 199
🎓امام نووي رحمة الله عليه (المتوفى 676هـ) مي فرمايد:
📝لوجاز اتباع اي مذهب شاء لافضي الي ان يلتقط رخص المذاهب متبعا هواه----
فعلي هذا يلزمه ان يجتهد في اختيار مذهب يقلده علي التعين-
✏ترجمه:اگر این جائز است که انسان بخواهد پیروی هر فقه را بکند پس سخن به اینجا می رسد که وی مطابق خواهش های نفسانی خود آسانی های تمام مذاهب را انتخاب می کند-
شهادت اسلاف بر تقلید شخصی ائمه اربعه رح
🎓امام ابراهیم سرخسی مالکی رحمه الله میفرماید:و أما فی ما بعد ذالک فلا یجوز تقلید غیرالأئمة الأربعة"
✏ترجمه:یعنی بعد از دورِ اول بجز ائمه اربعه تقلید هیچ کس جائز نیست-"
📕الفتوحات الوهبیه: 199
🎓امام نووي رحمة الله عليه (المتوفى 676هـ) مي فرمايد:
📝لوجاز اتباع اي مذهب شاء لافضي الي ان يلتقط رخص المذاهب متبعا هواه----
فعلي هذا يلزمه ان يجتهد في اختيار مذهب يقلده علي التعين-
✏ترجمه:اگر این جائز است که انسان بخواهد پیروی هر فقه را بکند پس سخن به اینجا می رسد که وی مطابق خواهش های نفسانی خود آسانی های تمام مذاهب را انتخاب می کند-
(یعنی از تمام مذاهب هر چه که برای خودش آسان باشد انتخاب میکند)
💥برای همین بر هر شخص لازم است مذهب معین انتخاب کند و از آن(مذهب) تقلید کند-
📕المجموع شرع المذهب ج1ص91
--------------
🎓امام ابن تیمه الحرانی رحمة الله عليه(المتوفى 728هـ) مي نويسد:
📝يكونون في وقت يقلدون من يفسده و في وقت يقلدون من يصححه بحسب الغرض و الهوى و مثل لا يجوز باتفاق الائمة-
✏ترجمه:
مردم به خاطر غرض و خواهش در بعضی وقتها از یک امام تقلید کنند که یک عمل را فاسد قرار می دهد
🔰و در وقت دیگر از امام دیگری تقلید کنند که این(عمل) را صحیح قرار می دهد این باتفاق ائمه جائز نیست-
(فتاوی کبری ج2 ص285)
----------------
🎓حضرت شاه ولی الله محدث دهلوی رحمة الله عليه مي فرمايد:
📝"لان الناس لم يزالوا من ز من اصحابة الي ان ظهرت المذاهب الاربعة يقلدون من اتفق من العلماء من غير نكير يعتبر"
✏ترجمه:
"از زمانه حضرت صحابه كرام رضی الله عنه گرفته شده تا ظهور مذاهب اربعه مردم از علماء کرام اتفاق هر کس که می بود برابر تقلید می کردند
💥و بغیر اعتبارِ قابل انکار این کار انجام می شد( یعنی هیچ کس از تقلید انکار نمی کرد)
👈اگر تقلید باطل می بود پس آن حضرات حتما از آن(یعنی تقلید) انکار می کردند"💯
( عقیدالجید ص 29)
----------------
🎓خطیب بغدادی رحمة الله عليه(المتوفى 463هـ) مي نويسد:
📝"لو منعنا التقليد في هذه المسائل التی من فروع الدین لاحتاج کل احد ان یتعلم ذالک و فی ایجاب ذالک قطع عن المعایش و هلاک الحرث و الماشیة فوجب ان يسقط"
✏ترجمه:
"اگر ما در مسائل فروعی عوام را از تقلید باز داریم پس برای هرکس تعلیمِ دین کامل ضروری می شود این را بر هرکس ضروری دانستن دیگر امور معاش، کسب و کار برباد می شوند"
[ یعنی مردم را محروم کردن از این حق فطری تقلید در امور انتظامی تمام دنیا خلل واقع می شود]
( الفقیه و المتفقه ج 2 ص 62)
------------------
🎓شاه ولی الله محدث دهلوی رحمة الله عليه(المتوفى 1176هـ) مي نويسد:
📝" وجب عليه ان يقلد لمذهب ابى حنيفة و يحرم عليه ان يخرج من مذهبه"
✏ترجمه:
(کسانی در هندوستان و ماوراءالنهر زندگی میکنند) واجب است که از امام ابوحنیفه رح تقلید کنند
💯و بر آن ها حرام است که (پیروی) از مذهب شما(ابوحنیفه رح) خارج شوند
(الانصاف ص 53)
--------
👥اجماع امت بر تقلید ائمه اربعه:
🍒علامه ابن نجیم مصری رحمه الله علیه می نویسد:
📝"و ما خالف الأئمة الأربعة فهو مخالف للإجماع"
✏ترجمه:
یعنی فیصله (کردن)خلاف ائمه اربعه فیصله(کردن) خلاف اجماع است-
(الأشباه:131)
------------
🍒علامه محمد بن ابراهیم الوزیر الیمانی رحمة الله عليه( المتوفى 770 هـ) تحرير مي فرمايد:
📝"و لو كان الامام ابوحنيفةٌ جاهلاً و من حية
العلم عاطلاً ما تبقت الجبال من الحنيفة عليی الاشتفال بعذاهبه كالقاضي ابي يوسف رح و محمد بن حسن الشيباني رح و الطحاوي رح و ابي الحسن الكرخي رح و امثالهم واضعا فهم فعلما الطائفة الحنيفة في الهند و الشام والمصر و اليمن والجزيعة والحرمين والعراقين منذامائة و خمسين من الهجرة الي هذا التاريخ يذيد علي ستهائة فهم اُلوف لا يحضرون و عوالم لا ي
پس طبق نص قرآن ما مجبور به اطاعات از اولی الامر و یا علمای اهل نظر هستیم.
اطیعوالله واطیعوالرسول *واولی الامر منکم*
علمای سلف هم بر تقلید از مذاهب اربعه تاکید داشته اند.
شهادت اسلاف بر تقلید شخصی ائمه اربعه رح
🎓امام ابراهیم سرخسی مالکی رحمه الله میفرماید:و أما فی ما بعد ذالک فلا یجوز تقلید غیرالأئمة الأربعة"
✏ترجمه:یعنی بعد از دورِ اول بجز ائمه اربعه تقلید هیچ کس جائز نیست-"
📕الفتوحات الوهبیه: 199
🎓امام نووي رحمة الله عليه (المتوفى 676هـ) مي فرمايد:
📝لوجاز اتباع اي مذهب شاء لافضي الي ان يلتقط رخص المذاهب متبعا هواه----
فعلي هذا يلزمه ان يجتهد في اختيار مذهب يقلده علي التعين-
✏ترجمه:اگر این جائز است که انسان بخواهد پیروی هر فقه را بکند پس سخن به اینجا می رسد که وی مطابق خواهش های نفسانی خود آسانی های تمام مذاهب را انتخاب می کند-
شهادت اسلاف بر تقلید شخصی ائمه اربعه رح
🎓امام ابراهیم سرخسی مالکی رحمه الله میفرماید:و أما فی ما بعد ذالک فلا یجوز تقلید غیرالأئمة الأربعة"
✏ترجمه:یعنی بعد از دورِ اول بجز ائمه اربعه تقلید هیچ کس جائز نیست-"
📕الفتوحات الوهبیه: 199
🎓امام نووي رحمة الله عليه (المتوفى 676هـ) مي فرمايد:
📝لوجاز اتباع اي مذهب شاء لافضي الي ان يلتقط رخص المذاهب متبعا هواه----
فعلي هذا يلزمه ان يجتهد في اختيار مذهب يقلده علي التعين-
✏ترجمه:اگر این جائز است که انسان بخواهد پیروی هر فقه را بکند پس سخن به اینجا می رسد که وی مطابق خواهش های نفسانی خود آسانی های تمام مذاهب را انتخاب می کند-
(یعنی از تمام مذاهب هر چه که برای خودش آسان باشد انتخاب میکند)
💥برای همین بر هر شخص لازم است مذهب معین انتخاب کند و از آن(مذهب) تقلید کند-
📕المجموع شرع المذهب ج1ص91
--------------
🎓امام ابن تیمه الحرانی رحمة الله عليه(المتوفى 728هـ) مي نويسد:
📝يكونون في وقت يقلدون من يفسده و في وقت يقلدون من يصححه بحسب الغرض و الهوى و مثل لا يجوز باتفاق الائمة-
✏ترجمه:
مردم به خاطر غرض و خواهش در بعضی وقتها از یک امام تقلید کنند که یک عمل را فاسد قرار می دهد
🔰و در وقت دیگر از امام دیگری تقلید کنند که این(عمل) را صحیح قرار می دهد این باتفاق ائمه جائز نیست-
(فتاوی کبری ج2 ص285)
----------------
🎓حضرت شاه ولی الله محدث دهلوی رحمة الله عليه مي فرمايد:
📝"لان الناس لم يزالوا من ز من اصحابة الي ان ظهرت المذاهب الاربعة يقلدون من اتفق من العلماء من غير نكير يعتبر"
✏ترجمه:
"از زمانه حضرت صحابه كرام رضی الله عنه گرفته شده تا ظهور مذاهب اربعه مردم از علماء کرام اتفاق هر کس که می بود برابر تقلید می کردند
💥و بغیر اعتبارِ قابل انکار این کار انجام می شد( یعنی هیچ کس از تقلید انکار نمی کرد)
👈اگر تقلید باطل می بود پس آن حضرات حتما از آن(یعنی تقلید) انکار می کردند"💯
( عقیدالجید ص 29)
----------------
🎓خطیب بغدادی رحمة الله عليه(المتوفى 463هـ) مي نويسد:
📝"لو منعنا التقليد في هذه المسائل التی من فروع الدین لاحتاج کل احد ان یتعلم ذالک و فی ایجاب ذالک قطع عن المعایش و هلاک الحرث و الماشیة فوجب ان يسقط"
✏ترجمه:
"اگر ما در مسائل فروعی عوام را از تقلید باز داریم پس برای هرکس تعلیمِ دین کامل ضروری می شود این را بر هرکس ضروری دانستن دیگر امور معاش، کسب و کار برباد می شوند"
[ یعنی مردم را محروم کردن از این حق فطری تقلید در امور انتظامی تمام دنیا خلل واقع می شود]
( الفقیه و المتفقه ج 2 ص 62)
------------------
🎓شاه ولی الله محدث دهلوی رحمة الله عليه(المتوفى 1176هـ) مي نويسد:
📝" وجب عليه ان يقلد لمذهب ابى حنيفة و يحرم عليه ان يخرج من مذهبه"
✏ترجمه:
(کسانی در هندوستان و ماوراءالنهر زندگی میکنند) واجب است که از امام ابوحنیفه رح تقلید کنند
💯و بر آن ها حرام است که (پیروی) از مذهب شما(ابوحنیفه رح) خارج شوند
(الانصاف ص 53)
--------
👥اجماع امت بر تقلید ائمه اربعه:
🍒علامه ابن نجیم مصری رحمه الله علیه می نویسد:
📝"و ما خالف الأئمة الأربعة فهو مخالف للإجماع"
✏ترجمه:
یعنی فیصله (کردن)خلاف ائمه اربعه فیصله(کردن) خلاف اجماع است-
(الأشباه:131)
------------
🍒علامه محمد بن ابراهیم الوزیر الیمانی رحمة الله عليه( المتوفى 770 هـ) تحرير مي فرمايد:
📝"و لو كان الامام ابوحنيفةٌ جاهلاً و من حية
العلم عاطلاً ما تبقت الجبال من الحنيفة عليی الاشتفال بعذاهبه كالقاضي ابي يوسف رح و محمد بن حسن الشيباني رح و الطحاوي رح و ابي الحسن الكرخي رح و امثالهم واضعا فهم فعلما الطائفة الحنيفة في الهند و الشام والمصر و اليمن والجزيعة والحرمين والعراقين منذامائة و خمسين من الهجرة الي هذا التاريخ يذيد علي ستهائة فهم اُلوف لا يحضرون و عوالم لا ي
حصون من اهل العلم و الفتوي والوراع و التقوي الخ"
✏ترجمه:
"اگر امام ابوحنیفه جاهل می بود و از زیور علم خالی می بود پس در احناف کوه علم مثلا : 👇
💥قاضی ابو یوسف رح،امام محمد بن الحسن الشیبانی رح،امام طحاوی رح، و امام کرخی رح
↩و این حضرات و از این هم بیشتر هیچ وقت بر مذهب امام ابوحنیفه گرویده نم
ی شدند .
⬅در گروه احناف
🔰علماء هندوستان🔰
🏠شام،
🏠مصر،
🏠يمن،
🏠جزیره،
🏠مکه مکرمه،
🏠مدینه منوره،
🏠عراق عرب
🏠و عراق عجم
📚از صد و پنجاه (150) هجری تا به امروز بيشتر از عرضه ی ششصد(600) سال در حال آمدن است
✅و از هزاران شمار کرده نمیشوند(یعنی بی شمار اند) و در ملک ها پخش شده اند و از احاطه بیرون اند
و همه آن ها اهل علم،ارباب فتوی، اصحاب ورع و تقوی هستند"
( الروض الباسم ج1 ص160)
---------------
💽کاری از:
✏احناف مدیا سرویس
🎋ترجمه: اسامه:ب
🔰تهیہ شده در گروپهای علمے وتحقیقے🔰
📘صراط مستقیم📘
📚راه حقیقت
✏ترجمه:
"اگر امام ابوحنیفه جاهل می بود و از زیور علم خالی می بود پس در احناف کوه علم مثلا : 👇
💥قاضی ابو یوسف رح،امام محمد بن الحسن الشیبانی رح،امام طحاوی رح، و امام کرخی رح
↩و این حضرات و از این هم بیشتر هیچ وقت بر مذهب امام ابوحنیفه گرویده نم
ی شدند .
⬅در گروه احناف
🔰علماء هندوستان🔰
🏠شام،
🏠مصر،
🏠يمن،
🏠جزیره،
🏠مکه مکرمه،
🏠مدینه منوره،
🏠عراق عرب
🏠و عراق عجم
📚از صد و پنجاه (150) هجری تا به امروز بيشتر از عرضه ی ششصد(600) سال در حال آمدن است
✅و از هزاران شمار کرده نمیشوند(یعنی بی شمار اند) و در ملک ها پخش شده اند و از احاطه بیرون اند
و همه آن ها اهل علم،ارباب فتوی، اصحاب ورع و تقوی هستند"
( الروض الباسم ج1 ص160)
---------------
💽کاری از:
✏احناف مدیا سرویس
🎋ترجمه: اسامه:ب
🔰تهیہ شده در گروپهای علمے وتحقیقے🔰
📘صراط مستقیم📘
📚راه حقیقت
💐💐💠🌺✅🌺💠💐💐
*✿❀ (( آیا امامان اسلام علم کلام را تقبیح کرده اند؟)) ❀✿*
💐💐💠🌺✅🌺💠💐💐
*•••❈﴿ سوال﴾❈•••*
آیا امامان اسلام علم کلام را تقبیح کرده اند و آیا درست است که از امام احمدؒ و امام شافعیؒ روایت است که در مورد متکلّمین می گویند؟ «سَمِعْنَا الشَّافِعِيَّ يَقُوْلُ: حُكْمِي فِي أَهْلِ الكَلاَمِ أَنْ يُضْرَبُوا بِالجَرِيْدِ وَيُحْمَلُوا عَلَى الإِبِلِ، وَيُطَافُ بِهِم فِي العَشَائِرِ يُنَادَى عَلَيْهِم: هَذَا جَزَاءُ مَنْ تَرَكَ الكِتَابَ، وَالسُّنَّةَ وَأَقْبَلَ عَلَى الكَلاَمِ».
«رأی و نظر من در مورد پیشه کنندگان علم کلام اینست که باید آنها را با چوب بزنند و در بین قبیله ها و عشیره ها بگردانند و تشهیر کنند که این است سزای کسی که قرآن و سنّت را ترک کند و به علم کلام روی آورد».
(سیر اعلام النبلاء للذهبی: ۸/۲۴۵)
*•••❈﴿ جواب ﴾❈•••*
قبل از جواب باید دانست که بعضی کلمات هستند که دو گروه مختلف دو معنی مختلف از آن می گیرند و حکم شرعی نظر به معنی هر کدام آنها تغییر می کند.
بطور مثال لفظ «صلاة» در اصطلاح فقهای کرامؒ معنی مخصوصی دارد و آن ادای افعال مخصوص به طریقۀ مخصوص در اوقات مخصوص می باشد که در زبان فارسی آن را «نماز» می گوئیم.
لیکن در ریشه و اصل لُغَوِی زبان عربی این کلمه معنی اش «تَحْرِیْکُ الْإلْیَتَیْن» می باشد یعنی حرکت دادن سرین.
اکنون هر مسلمان سادۀ عامی اگر بگوید که «صلاة/نماز» فرض است و نماز خواندن جزو اعمال ضروری اسلام است، همۀ امامان اسلام و همۀ فقهای کرام بلکه تمامی مسلمانان می گویند که بلی درست است. ولی اگر یک نفر تازه پیدا شده بگوید که «صلاة» فرض است و نماز خواندن جزو اعمال ضروری اسلام است ولی «صلاة» عبارت از نمازی که پنج وقت می خوانیم نیست بلکه طبق معنی لُغَوِی اش حرکت دادن سرین می باشد، بناءً اگر کسی روزانه پنج وقت سرین خود را حرکت بدهد نمازش اداء می شود!
حالا شما چه فکر می کنید؟ آیا علمای اسلام این چنین «صلاة/نماز» را قبول می کنند و حرکت سرین را جزو فرایض اسلام خواهند دانست؟ یا آنکه خواهند گفت که هر کس چنین چیزی را «صلاة» بداند و به چنین شکلی نماز بخواند:
«حُكْمِي فِي أَهْلِ هٰذَا الكَلاَمِ أَنْ يُضْرَبُوا بِالجَرِيْدِ وَيُحْمَلُوا عَلَى الإِبِلِ، وَيُطَافُ بِهِم فِي العَشَائِرِ يُنَادَى عَلَيْهِم: هَذَا جَزَاءُ مَنْ تَرَكَ الكِتَابَ، وَالسُّنَّةَ وَأَقْبَلَ عَلَى هٰذَا الكَلاَمِ».
«رأی و نظر ما در مورد قائلین این سخن اینست که باید آنها را با چوب بزنند و در بین مردم بگردانند و تشهیر کنند که این است سزای کسی که معنی صلاة/نماز قرآن و سنّت را ترک کند و به این گونه کلام روی آورد».
*•••❈﴿ حالا می آئیم بر سر مطلب﴾❈•••*
(1) ـ علم کلام در اصطلاح دانشمندان عقاید اسلام (مُتکلّمین) به معنای آن شاخۀ علوم دینی است که دربارۀ عقاید اسلام بحث می کند و عقاید اسلام را به وجهِ احسن با دلايل محکم از قرآن و حدیث و عقل ثابت می سازد و هر شبهه و اعتراض مُلحدان و مشرکان و کفار و زنادقه و یهود و نصارا و فرقه های باطل را جواب می دهد.
مطابق این تعریف، هیچ مسلمانی نخواهد بود که علم کلام را بد بگوید؟! بلکه چون عقاید اسلام مهمترین شعبۀ دین اسلام است لازماً علم کلام که مبحثش همان عقاید می باشد از بلند درجه ترین علوم اسلامی قرار خواهد گرفت.
(2) ـ ولی اگر کسی علم کلام را این گونه معنی کند که «کلام یعنی سخن گفتن، لذا علم کلام یعنی آن رشته ای که دربارۀ هر امر از امور دین از خیال و نظر خود هرچه خواستی سخن بگو، چه با کتاب خدا و حدیث رسول الله ﷺ موافق باشد یا مخالف»؛ امامان اسلام در کنار، حتی یک مسلمان عامی چهار حرف دین خوانده را نخواهید یافت که علم کلام به این معنی را قبول کند!
(3) ـ هر چیز دیگر در دنیا دو گونه دارد. یکی اصلی و حقیقی و دوم جعلی و ساختگی.
بطور مثال چنانکه علم طب حقیقی و اصلی وجود دارد همچنان طب جعلی و اطبای نقلی نیز وجود دارد و بسا خلایق بخاطر همین طب جعلی و اطبای نقلی یا به خطر جانی می افتند و یا جان شیرین را از دست می دهند. علم کلام نیز از این قاعده مستثنٰی نیست.
(4) ـ علم کلام به معنی اول (آن شاخۀ علوم دینی است که دربارۀ عقاید اسلام بحث می کند و عقاید اسلام را به وجه احسن با دلايل محکم از قرآن و حدیث و عقل ثابت می سازد و هر شبهه و اعتراض مُلحدان و مشرکان و کفار و زنادقه و یهود و نصارا و فرقه های باطل را جواب می دهد) علم کلام اصلی و حقیقی است.
و علم کلام به معنی ثانی (یعنی آن رشته ای که دربارۀ هر امر از امور دین از خیال و نظر خود سخن بگوئی، چه با کتاب خدا و حدیث رسول الله ﷺ موافق باشد یا مخالف) علم کلام جعلی و نقلی می باشد که فرقۀ گمراه معتزله که در دوران خلافت عباسی نوپیدا شده بودند در طول زندگی امام ابوحنیفه و امام شافعی و امام احمد بن حنبل رحمهم الله استعمال می کردند.
(5) ـ چنانکه
*✿❀ (( آیا امامان اسلام علم کلام را تقبیح کرده اند؟)) ❀✿*
💐💐💠🌺✅🌺💠💐💐
*•••❈﴿ سوال﴾❈•••*
آیا امامان اسلام علم کلام را تقبیح کرده اند و آیا درست است که از امام احمدؒ و امام شافعیؒ روایت است که در مورد متکلّمین می گویند؟ «سَمِعْنَا الشَّافِعِيَّ يَقُوْلُ: حُكْمِي فِي أَهْلِ الكَلاَمِ أَنْ يُضْرَبُوا بِالجَرِيْدِ وَيُحْمَلُوا عَلَى الإِبِلِ، وَيُطَافُ بِهِم فِي العَشَائِرِ يُنَادَى عَلَيْهِم: هَذَا جَزَاءُ مَنْ تَرَكَ الكِتَابَ، وَالسُّنَّةَ وَأَقْبَلَ عَلَى الكَلاَمِ».
«رأی و نظر من در مورد پیشه کنندگان علم کلام اینست که باید آنها را با چوب بزنند و در بین قبیله ها و عشیره ها بگردانند و تشهیر کنند که این است سزای کسی که قرآن و سنّت را ترک کند و به علم کلام روی آورد».
(سیر اعلام النبلاء للذهبی: ۸/۲۴۵)
*•••❈﴿ جواب ﴾❈•••*
قبل از جواب باید دانست که بعضی کلمات هستند که دو گروه مختلف دو معنی مختلف از آن می گیرند و حکم شرعی نظر به معنی هر کدام آنها تغییر می کند.
بطور مثال لفظ «صلاة» در اصطلاح فقهای کرامؒ معنی مخصوصی دارد و آن ادای افعال مخصوص به طریقۀ مخصوص در اوقات مخصوص می باشد که در زبان فارسی آن را «نماز» می گوئیم.
لیکن در ریشه و اصل لُغَوِی زبان عربی این کلمه معنی اش «تَحْرِیْکُ الْإلْیَتَیْن» می باشد یعنی حرکت دادن سرین.
اکنون هر مسلمان سادۀ عامی اگر بگوید که «صلاة/نماز» فرض است و نماز خواندن جزو اعمال ضروری اسلام است، همۀ امامان اسلام و همۀ فقهای کرام بلکه تمامی مسلمانان می گویند که بلی درست است. ولی اگر یک نفر تازه پیدا شده بگوید که «صلاة» فرض است و نماز خواندن جزو اعمال ضروری اسلام است ولی «صلاة» عبارت از نمازی که پنج وقت می خوانیم نیست بلکه طبق معنی لُغَوِی اش حرکت دادن سرین می باشد، بناءً اگر کسی روزانه پنج وقت سرین خود را حرکت بدهد نمازش اداء می شود!
حالا شما چه فکر می کنید؟ آیا علمای اسلام این چنین «صلاة/نماز» را قبول می کنند و حرکت سرین را جزو فرایض اسلام خواهند دانست؟ یا آنکه خواهند گفت که هر کس چنین چیزی را «صلاة» بداند و به چنین شکلی نماز بخواند:
«حُكْمِي فِي أَهْلِ هٰذَا الكَلاَمِ أَنْ يُضْرَبُوا بِالجَرِيْدِ وَيُحْمَلُوا عَلَى الإِبِلِ، وَيُطَافُ بِهِم فِي العَشَائِرِ يُنَادَى عَلَيْهِم: هَذَا جَزَاءُ مَنْ تَرَكَ الكِتَابَ، وَالسُّنَّةَ وَأَقْبَلَ عَلَى هٰذَا الكَلاَمِ».
«رأی و نظر ما در مورد قائلین این سخن اینست که باید آنها را با چوب بزنند و در بین مردم بگردانند و تشهیر کنند که این است سزای کسی که معنی صلاة/نماز قرآن و سنّت را ترک کند و به این گونه کلام روی آورد».
*•••❈﴿ حالا می آئیم بر سر مطلب﴾❈•••*
(1) ـ علم کلام در اصطلاح دانشمندان عقاید اسلام (مُتکلّمین) به معنای آن شاخۀ علوم دینی است که دربارۀ عقاید اسلام بحث می کند و عقاید اسلام را به وجهِ احسن با دلايل محکم از قرآن و حدیث و عقل ثابت می سازد و هر شبهه و اعتراض مُلحدان و مشرکان و کفار و زنادقه و یهود و نصارا و فرقه های باطل را جواب می دهد.
مطابق این تعریف، هیچ مسلمانی نخواهد بود که علم کلام را بد بگوید؟! بلکه چون عقاید اسلام مهمترین شعبۀ دین اسلام است لازماً علم کلام که مبحثش همان عقاید می باشد از بلند درجه ترین علوم اسلامی قرار خواهد گرفت.
(2) ـ ولی اگر کسی علم کلام را این گونه معنی کند که «کلام یعنی سخن گفتن، لذا علم کلام یعنی آن رشته ای که دربارۀ هر امر از امور دین از خیال و نظر خود هرچه خواستی سخن بگو، چه با کتاب خدا و حدیث رسول الله ﷺ موافق باشد یا مخالف»؛ امامان اسلام در کنار، حتی یک مسلمان عامی چهار حرف دین خوانده را نخواهید یافت که علم کلام به این معنی را قبول کند!
(3) ـ هر چیز دیگر در دنیا دو گونه دارد. یکی اصلی و حقیقی و دوم جعلی و ساختگی.
بطور مثال چنانکه علم طب حقیقی و اصلی وجود دارد همچنان طب جعلی و اطبای نقلی نیز وجود دارد و بسا خلایق بخاطر همین طب جعلی و اطبای نقلی یا به خطر جانی می افتند و یا جان شیرین را از دست می دهند. علم کلام نیز از این قاعده مستثنٰی نیست.
(4) ـ علم کلام به معنی اول (آن شاخۀ علوم دینی است که دربارۀ عقاید اسلام بحث می کند و عقاید اسلام را به وجه احسن با دلايل محکم از قرآن و حدیث و عقل ثابت می سازد و هر شبهه و اعتراض مُلحدان و مشرکان و کفار و زنادقه و یهود و نصارا و فرقه های باطل را جواب می دهد) علم کلام اصلی و حقیقی است.
و علم کلام به معنی ثانی (یعنی آن رشته ای که دربارۀ هر امر از امور دین از خیال و نظر خود سخن بگوئی، چه با کتاب خدا و حدیث رسول الله ﷺ موافق باشد یا مخالف) علم کلام جعلی و نقلی می باشد که فرقۀ گمراه معتزله که در دوران خلافت عباسی نوپیدا شده بودند در طول زندگی امام ابوحنیفه و امام شافعی و امام احمد بن حنبل رحمهم الله استعمال می کردند.
(5) ـ چنانکه
گفتیم هم طب اصلی و اطبای حقیقی در دنیا وجود دارد و هم طب جعلی و اطبای نقلی؛ اما این حماقت محض خواهد بود که به خاطر وجود طب جعلی و اطبای نقلی، کُلاً علم طب اصلی و همۀ اطبای حقیقی را بد بگویند و از جامعه بردارند.
به همین صورت هم علم کلام اصلی و متکلّمین حقیقی در دنیا وجود دارد و هم علم کلام جعلی و متکلمین نقلی وجود دارند، و درست به همان صورت قبلی اینکار حماقت محض خواهد بود که به خاطر وجود علم کلام جعلی و متکلمین نقلی، کُلاً علم کلام اصلی و همۀ متکلمین حقیقی را بد بگویند و از جامعه بردارند.
هم علم طب اصلی و حقیقی جزو علوم ضروری و سودمند بشری است که برای حفظ و دفاع نوع بشر از امراض و بیماری ها برای جوامع انسانی لازمی می باشد و هم علم کلام حقیقی و اصلی از بزرگترین و ضروری ترین علوم اسلامی است که در حفظ و دفاعِ عقاید و احکام اسلام از شکوک و شبهات و اعتراضات ادیان و فرقه های باطل برای جامعۀ اسلامی لازم می باشد.
(6) ـ خلاصه اینکه هنگامی که امام اعظم ابوحنیفه رحمه الله و امام شافعی رحمه الله و امام احمد بن حنبل رحمه الله و غیره بزرگان دین، علم کلام را تقبیح می کنند آنها همان علم کلام جعلی را تقبیح می کنند که در دوران زندگانی آن بزرگان عموماً فرقۀ گمراه معتزله که از پشتوانۀ قدرت دولت عباسی برخوردار بود استعمال می کردند و آن فرقه توسط آراء و نظرات باطل خیالی خویش، معانی و تشریحات قرآن و سنّت و امامان اُمت را رد می کردند.
امامان اسلام علم کلامی حقیقی را هرگز رد نمی کردند بلکه تنها همان علم کلام جعلی مورد استعمال فرقه های باطل زمان شان را تقبیح کرده اند و از همین جهت است که علمای بزرگ اسلام مثلاً حضرت امام اعظم ابوحنیفه رحمه الله قبل از آغازِ فقه در علم کلام تخصُّص یافته با ملاحده و زنادقه و خوارج و سایر فرقه های باطل صدها بار مناظره می نمود و آنها را شکست می داد، و در علم کلام، چندین کتاب و رساله مانند کتاب الفقه الاکبر، کتاب الفقه الابسط، کتاب العالم و المتعلم، کتاب الوصیة فی التوحید، کتاب الرسالة الی مقاتل، کتاب الرسالة الی البتی، کتاب الإرجاء، کتاب الرد علی القدریة، کتاب اصول الدین و غیره را نوشت تا آیندگان عقاید درست اسلام را در دست داشته باشند و از گزند فرقه های باطل در امان باشند.
والسلام
محمد ابراهیم تیموری
۱۴ ذو القعده ۱۴۴۰ قمری
💎🎉🌸💞🎊💞🌸🎉💎
*┈•••❈﴿ راه فلاح ﴾❈•••┈*
نشر تعالیم اسلام مطابق مذهب اهل سنت و جماعت بر مبنای فقه شریف حنفی
در فیسبوک:https://goo.gl/woqQ58
در تلگرام: https://tttttt.me/RaaheFalaah
در واتس اپ: ۰۰۴۴۷۷۷۶۰۰۳۱۳۷
به همین صورت هم علم کلام اصلی و متکلّمین حقیقی در دنیا وجود دارد و هم علم کلام جعلی و متکلمین نقلی وجود دارند، و درست به همان صورت قبلی اینکار حماقت محض خواهد بود که به خاطر وجود علم کلام جعلی و متکلمین نقلی، کُلاً علم کلام اصلی و همۀ متکلمین حقیقی را بد بگویند و از جامعه بردارند.
هم علم طب اصلی و حقیقی جزو علوم ضروری و سودمند بشری است که برای حفظ و دفاع نوع بشر از امراض و بیماری ها برای جوامع انسانی لازمی می باشد و هم علم کلام حقیقی و اصلی از بزرگترین و ضروری ترین علوم اسلامی است که در حفظ و دفاعِ عقاید و احکام اسلام از شکوک و شبهات و اعتراضات ادیان و فرقه های باطل برای جامعۀ اسلامی لازم می باشد.
(6) ـ خلاصه اینکه هنگامی که امام اعظم ابوحنیفه رحمه الله و امام شافعی رحمه الله و امام احمد بن حنبل رحمه الله و غیره بزرگان دین، علم کلام را تقبیح می کنند آنها همان علم کلام جعلی را تقبیح می کنند که در دوران زندگانی آن بزرگان عموماً فرقۀ گمراه معتزله که از پشتوانۀ قدرت دولت عباسی برخوردار بود استعمال می کردند و آن فرقه توسط آراء و نظرات باطل خیالی خویش، معانی و تشریحات قرآن و سنّت و امامان اُمت را رد می کردند.
امامان اسلام علم کلامی حقیقی را هرگز رد نمی کردند بلکه تنها همان علم کلام جعلی مورد استعمال فرقه های باطل زمان شان را تقبیح کرده اند و از همین جهت است که علمای بزرگ اسلام مثلاً حضرت امام اعظم ابوحنیفه رحمه الله قبل از آغازِ فقه در علم کلام تخصُّص یافته با ملاحده و زنادقه و خوارج و سایر فرقه های باطل صدها بار مناظره می نمود و آنها را شکست می داد، و در علم کلام، چندین کتاب و رساله مانند کتاب الفقه الاکبر، کتاب الفقه الابسط، کتاب العالم و المتعلم، کتاب الوصیة فی التوحید، کتاب الرسالة الی مقاتل، کتاب الرسالة الی البتی، کتاب الإرجاء، کتاب الرد علی القدریة، کتاب اصول الدین و غیره را نوشت تا آیندگان عقاید درست اسلام را در دست داشته باشند و از گزند فرقه های باطل در امان باشند.
والسلام
محمد ابراهیم تیموری
۱۴ ذو القعده ۱۴۴۰ قمری
💎🎉🌸💞🎊💞🌸🎉💎
*┈•••❈﴿ راه فلاح ﴾❈•••┈*
نشر تعالیم اسلام مطابق مذهب اهل سنت و جماعت بر مبنای فقه شریف حنفی
در فیسبوک:https://goo.gl/woqQ58
در تلگرام: https://tttttt.me/RaaheFalaah
در واتس اپ: ۰۰۴۴۷۷۷۶۰۰۳۱۳۷
Facebook
Log in or sign up to view
See posts, photos and more on Facebook.
💐💐💠🌺✅🌺💠💐💐
*✿❀ (ماتریدی و اشعری و حنبلی) ❀✿*
💐💐💠🌺✅🌺💠💐💐
قبل از شروع این صحبت بهتر خواهد بود معنی این الفاظ «ماتریدی» و به همین گونه «اشعری و حنبلی» را بدانیم. زیرا این لفظ یک اصطلاح علمی است و اکثر مردم اصطلاحات علمی فنون و علوم را نمی دانند. مثلاً آنچه اصطلاحات طبی و مهندسی که یک داکتر و یا یک انجینیر می داند و معانی آنها را، ما و شما نمی دانیم و نه هم ضرورتی داریم بدانیم. ولی داکتران و انجینیران و یا سایر اهل یک فن ضرورت دارند تا اصطلاحاتی مقرر کنند تا آن معنی را که می خواهند بفهمانند در قالب یک لفظ یا یک جمله بتوانند به داکتر دیگر یا انجینیر دیگر به آسانی برسانند. علم العقاید نیز یک علم و یک فن خاص است که دارای اصطلاحات مخصوص می باشد و «اصولیین و متکلِّیمن» یعنی دانشمندان متخصِّص علم عقاید آن اصطلاحات را استفاده می کنند.
بطور مثال کسانی در میان انسانها پیدا می شود که عقیده دارند که خدا مانند موجودات دیگر جسم دارد و از جسم و جسد و اعضای جسمانی تشکیل شده است و مانند یک بت و مُجَسَّمَه، دست و پا و چشم و گوش و غیره دارد. اکنون دانشمندان علم عقاید برای مردمی که این گونه عقاید را دارند یک لفظ را اسم اصطلاحی آنها قرار داده اند و آن لفظ «مُجَسِّمَه» است. حالا در هنگام صحبت دیگر ضرورت نمی شود که تمامی عقاید این مردم را یک یک نام بگیرند بلکه به محض آنکه گفته شود که فلانی از «مُجَسِّمَه» است همۀ ایشان فوراً می دانند که آن شخص عقیده اش اینست که خدا جسم دارد و از جسم و جسد و اعضای جسمانی تشکیل شده است و مانند یک بت و مُجَسَّمَه، دست و پا و چشم و گوش و غیره دارد.
به همین صورت «اصولیین و متکلّیمن» یعنی دانشمندان متخصص علم عقاید برای آنکه بگویند که فلان شخص از مسلمانان اهل سنت و جماعت است و عقایدش عقاید اهل سنت و جماعت می باشد، نه عقاید فرقۀ دیگری، سه لفظ را برای شناسائی و تشخیص او از دیگران به عنوان اصطلاح مَقرَّر کرده اند. یکی لفظ «ماتریدی» است و دیگری «اشعری» و سومی «حنبلی»، و هنگامی که دانشمندان علم عقاید بگویند که فلان شخص «ماتریدی» یا «اشعری» یا «حنبلی»است، فوراً معلوم و مُشخَّص می گردد که آن شخص از مسلمانان اهل سنت و جماعت بوده دارای عقاید اهل سنت و جماعت می باشد.
*┅┅❀✿(چرا سه اسم)✿❀┅┅*
چرا دانشمندان علم عقاید در علم العقاید سه اسم را برای شناسائی اهل سنت و جماعت انتخاب کرده اند؟
جوابش ساده است. زیرا گرچه عقاید همۀ اهل سنت و جماعت یکی است، لیکن در شرح و تفسیر و روش دلیل آوری جهت آن عقاید، یک گروه «اصولیین و متکلیمن» (یعنی دانشمندان متخصص علم العقایدِ) اهل سنت و جماعت یک شرح و تفسیر و روش استدلال را انتخاب کرده اند و یک گروه دیگر آنها یک شرح و تفسیر و طرز استدلال را. لذا بخاطر شناختن هر یک از این دو شرح و تفسیر و روش استدلال، یک شرح و تفسیر و روش استدلال را «ماتریدی» نامگذاری کردند و شرح و تفسیر و روش استدلال دیگر را «اشعری» نام گذاشتند تا هر دو شرح و تفسیر و روش استدلالی عقاید اهل سنت و جماعت از یکدیگر مُشَخَّص باشد. و گروه سومی هم که در مورد عقاید اهل سنت و جماعت اصلاً به شرح و تفسیر نپرداختند و روش استدلالی ای به وجود نیاوردند آنها را «حنبلی» نامیدند.
اهل سنت و جماعت احناف در شرح و تفسیر و روش استدلال عموماً «ماتریدی» می باشند و اهل سنت و جماعت شافعی در شرح و تفسیر و طرز دلیل آوری عموماً «اشعری» هستند. درست به همان صورتی که اهل سنت و جماعت در شرح و تفسیر و طرز استدلال مسایل فقهیِ قرآن و حدیث چهار نام اصطلاحی دارند: حنفی و مالکی و شافعی و حنبلی. و هر کسی که حنفی باشد فوراً دانسته می شود که او در علم الفقه از اهل سنت و جماعت است و هر کس شافعی باشد فوراً همگان می دانند که او نیز از اهل سنت و جماعت می باشد؛ درست به همین صورت هر کسی که در علم العقاید «ماتریدی» یا «اشعری» و یا «حنبلی» باشد، فوراً همۀ دانشمندان اهل سنت و جماعت می دانند که این شخص دارای عقاید اهل سنت و جماعت می باشد.
محمد ابراهیم تیموری
۱۵ ذو القعده ۱۴۴۰ قمری
💎🎉🌸💞🎊💞🌸🎉💎
*┈•••❈﴿ راه فلاح ﴾❈•••┈*
نشر تعالیم اسلام مطابق مذهب اهل سنت و جماعت بر مبنای فقه شریف حنفی
در فیسبوک:https://goo.gl/woqQ58
در تلگرام: https://tttttt.me/RaaheFalaah
در واتس اپ: ۰۰۴۴۷۷۷۶۰۰۳۱۳۷
*✿❀ (ماتریدی و اشعری و حنبلی) ❀✿*
💐💐💠🌺✅🌺💠💐💐
قبل از شروع این صحبت بهتر خواهد بود معنی این الفاظ «ماتریدی» و به همین گونه «اشعری و حنبلی» را بدانیم. زیرا این لفظ یک اصطلاح علمی است و اکثر مردم اصطلاحات علمی فنون و علوم را نمی دانند. مثلاً آنچه اصطلاحات طبی و مهندسی که یک داکتر و یا یک انجینیر می داند و معانی آنها را، ما و شما نمی دانیم و نه هم ضرورتی داریم بدانیم. ولی داکتران و انجینیران و یا سایر اهل یک فن ضرورت دارند تا اصطلاحاتی مقرر کنند تا آن معنی را که می خواهند بفهمانند در قالب یک لفظ یا یک جمله بتوانند به داکتر دیگر یا انجینیر دیگر به آسانی برسانند. علم العقاید نیز یک علم و یک فن خاص است که دارای اصطلاحات مخصوص می باشد و «اصولیین و متکلِّیمن» یعنی دانشمندان متخصِّص علم عقاید آن اصطلاحات را استفاده می کنند.
بطور مثال کسانی در میان انسانها پیدا می شود که عقیده دارند که خدا مانند موجودات دیگر جسم دارد و از جسم و جسد و اعضای جسمانی تشکیل شده است و مانند یک بت و مُجَسَّمَه، دست و پا و چشم و گوش و غیره دارد. اکنون دانشمندان علم عقاید برای مردمی که این گونه عقاید را دارند یک لفظ را اسم اصطلاحی آنها قرار داده اند و آن لفظ «مُجَسِّمَه» است. حالا در هنگام صحبت دیگر ضرورت نمی شود که تمامی عقاید این مردم را یک یک نام بگیرند بلکه به محض آنکه گفته شود که فلانی از «مُجَسِّمَه» است همۀ ایشان فوراً می دانند که آن شخص عقیده اش اینست که خدا جسم دارد و از جسم و جسد و اعضای جسمانی تشکیل شده است و مانند یک بت و مُجَسَّمَه، دست و پا و چشم و گوش و غیره دارد.
به همین صورت «اصولیین و متکلّیمن» یعنی دانشمندان متخصص علم عقاید برای آنکه بگویند که فلان شخص از مسلمانان اهل سنت و جماعت است و عقایدش عقاید اهل سنت و جماعت می باشد، نه عقاید فرقۀ دیگری، سه لفظ را برای شناسائی و تشخیص او از دیگران به عنوان اصطلاح مَقرَّر کرده اند. یکی لفظ «ماتریدی» است و دیگری «اشعری» و سومی «حنبلی»، و هنگامی که دانشمندان علم عقاید بگویند که فلان شخص «ماتریدی» یا «اشعری» یا «حنبلی»است، فوراً معلوم و مُشخَّص می گردد که آن شخص از مسلمانان اهل سنت و جماعت بوده دارای عقاید اهل سنت و جماعت می باشد.
*┅┅❀✿(چرا سه اسم)✿❀┅┅*
چرا دانشمندان علم عقاید در علم العقاید سه اسم را برای شناسائی اهل سنت و جماعت انتخاب کرده اند؟
جوابش ساده است. زیرا گرچه عقاید همۀ اهل سنت و جماعت یکی است، لیکن در شرح و تفسیر و روش دلیل آوری جهت آن عقاید، یک گروه «اصولیین و متکلیمن» (یعنی دانشمندان متخصص علم العقایدِ) اهل سنت و جماعت یک شرح و تفسیر و روش استدلال را انتخاب کرده اند و یک گروه دیگر آنها یک شرح و تفسیر و طرز استدلال را. لذا بخاطر شناختن هر یک از این دو شرح و تفسیر و روش استدلال، یک شرح و تفسیر و روش استدلال را «ماتریدی» نامگذاری کردند و شرح و تفسیر و روش استدلال دیگر را «اشعری» نام گذاشتند تا هر دو شرح و تفسیر و روش استدلالی عقاید اهل سنت و جماعت از یکدیگر مُشَخَّص باشد. و گروه سومی هم که در مورد عقاید اهل سنت و جماعت اصلاً به شرح و تفسیر نپرداختند و روش استدلالی ای به وجود نیاوردند آنها را «حنبلی» نامیدند.
اهل سنت و جماعت احناف در شرح و تفسیر و روش استدلال عموماً «ماتریدی» می باشند و اهل سنت و جماعت شافعی در شرح و تفسیر و طرز دلیل آوری عموماً «اشعری» هستند. درست به همان صورتی که اهل سنت و جماعت در شرح و تفسیر و طرز استدلال مسایل فقهیِ قرآن و حدیث چهار نام اصطلاحی دارند: حنفی و مالکی و شافعی و حنبلی. و هر کسی که حنفی باشد فوراً دانسته می شود که او در علم الفقه از اهل سنت و جماعت است و هر کس شافعی باشد فوراً همگان می دانند که او نیز از اهل سنت و جماعت می باشد؛ درست به همین صورت هر کسی که در علم العقاید «ماتریدی» یا «اشعری» و یا «حنبلی» باشد، فوراً همۀ دانشمندان اهل سنت و جماعت می دانند که این شخص دارای عقاید اهل سنت و جماعت می باشد.
محمد ابراهیم تیموری
۱۵ ذو القعده ۱۴۴۰ قمری
💎🎉🌸💞🎊💞🌸🎉💎
*┈•••❈﴿ راه فلاح ﴾❈•••┈*
نشر تعالیم اسلام مطابق مذهب اهل سنت و جماعت بر مبنای فقه شریف حنفی
در فیسبوک:https://goo.gl/woqQ58
در تلگرام: https://tttttt.me/RaaheFalaah
در واتس اپ: ۰۰۴۴۷۷۷۶۰۰۳۱۳۷
Facebook
Log in or sign up to view
See posts, photos and more on Facebook.
Forwarded from 📚✍راه حقیقت✍🎓
🚫تحریف کتب ابن عربی
وعبدالوهاب شعرانی توسط
دشمنان ومعاندین.
🔅ابن عربی در کتاب در کتاب خودش "الفتوحات المكية"می گوید: "ما قال بالاتحاد إلا أهل الإلحاد، ومن قال بالحلول فدينه معلول"
✏کسی که معتقدبه اتحاد بین خالق ومخلوق است او ملحد وبی دین است وکسی که بگوید:خداوند درکالبد
آفریدگان حلول می کند دِین اومعلول وخدشه داراست.
👌باتوجه به گفته فوق پس چطور خودش قائل به اتحاد و حلول است پس معلوم است آنچه که به ابن عربی نسبت می دهند امثال متسلفین بودند که خواستند چهره راستین تصوف و بزرگان اسلام را بدجلوه بدهند چون کار متسلفین ،تخریب و مخدوش کردن چهره بزرگان است.
💥امام شعراني شافعی می فرماید:" وقد اختصرتُ الفتوحات المكية وحذفتُ منها كل ما يخالف ظاهر الشريعة، فلما أخبرت بأنهم دسوا في كتب الشيخ ما يوهم الحلول والاتحاد وَرَد عليّ الشيخ شمس الدين المدني بنسخة الفتوحات التي قابلها على خط الشيخ بقونية فلم أجد فيها شيئا من ذلك الذي حذفته ففرحتُ بذلكَ غاية الفرح، فالحمد لله على ذلك"
✏ من کتاب "الفتوحات المکیة"را خلاصه کردم وتمام آن مطالبی را که ظاهراخلاف شریعت بودند حذف نمودم، وقتی که باخبرشدم که دشمنان کتب شیخ ابن عربی را تحریف کرده ومطالبی که بیانگر"حلول
واتحاد"است درآن افزوده اند.
شیخ شمس الدین مدنی نسخهای را که در شهر قونیه با نسخۂ خط خود شیخ تطبیق داده شده بود آورداین مختصر را با نسخهای که من ازآن چیزهایی را حذف کرده بودم درآن نسخه نبودند .
بنابراین بسیارخوشحال وشادمان شدم( که شیخ ما ازاین چیزها بری هست)
🔰شيخ عبد الوهاب الشعراني در كتابش لطائف المنن : )ومما منَّ الله تبارك وتعالى به علي صبري على الحسدة والأعداء لما دسوا في كتبي كلاما يخالف ظاهر الشريعة وذلك لما صنفت كتاب البحر المورود في المواثيق والعهود وكتب عليها علماء المذاهب الأربعة بمصر وتسارع الناسلكتابته فكتبوا منة نحو أربعين نسخة غار من ذلك الحسدة فاحتالوا على بعض المغفلين من أصحابي واستعاروا منة نسخته وكتبوا لهم منها بعض كراريس ودسوا فيها عقائد زائفة ومسائل خارقة لإجماع المسلمين وحكايات وسخريات عن جحا وابن الرواندي وسبكوا في ذلك غضون الكتاب في مواضيع كثيرة حتى كأنهم المؤلف ثم اخذوا تلك الكراريس وأرسلوها إلى سوق الكتب في يوم السوق وهو مجمع طلبة العلم فنظروا في تلك الكراريس ورأوا اسمي عليها فاشتراها من لايخشى الله تعالى ثم دار بها على علماء الجامع الأزهر فأوقع ذلك فتنة كبيرة ومكث النادي يدورون في المساجد والأسواق وبيوت الأمراء نحو سنة وانتصر لي لشيخ نصر الدين القاني وشيخ الإسلام الحنبلي والشيخ شهاب الدين بن الحلبي كل ذلك وأنا لا اشعر فأرسل لي شخص من المحبين بالجامع الأزهر واخبرني الخبر فأرسلت نسختي التي عليها خطوط لعلماء فنظروا فيها لم يجدوا فيها شيئا مما دس هؤلاء الحسدة ( لطاف المنن ج 2 ص 190
✏ازجمله احسانات خداوند برمن صبروشکیبایی ام درمقابل حسودان ودشمنانم است هنگامی که کتابهایم را تحریف ودست کاری نموده ومطالبی که خلاف ظاهرشریعت بودند درآنها درج کردند .
واین دسیسه را بدین خاطر انجام دادند هنگامی که من کتاب"البحرالمورود فی المواثیق والعهود" را به رشته تحریر درآوردم ومورد تایید علمای چهارمذهب درمصر قرارگرفت و عموم مردم برای نوشتن آن ازهمدیگرشتاب وپیشی گرفتند حتی چهل نسخه ازآن را نوشتند ،بنابراین
حسادت عده ای گل کرده ، وبرخی ازطرفداران ساده لوح ومغفّل بنده را گول زده یک نسخه را بطور عاریت وامانت گرفته واز روی آن دفترها وکتابهایی را بعنوان مؤلف نوشته واصل مطالب را تحریف ودستبرد زده عقاید پوچ ومزخرف ،مسایلی که خلاف ٳجماع مسلمین است، داستانها ومسخره هایی که جحا وراوندی نقل است در جاهای مختلف کتاب افزودند .
واین نوشته های تحریف شده را دربازارها ومجامع عمومی به اسم من، بین طلاب وبازاریان پخش نمودند وکسانی که خوف خدا را نداشتند(یاازروی نادانی) آنهارا خریداری نمودند وآنهارا میان علماء دانشگاه أزهر پخش کردند ازاین رو فتنه عظیمی برخاست .جارچیان به مدت یک سال این نوشته های تحریف شده را دربازارها ،مساجد ومنازل أمراء وحکّام می گردانیدند
درحالی که شیخ نصرالدین قانی،وشیخ الٳسلام حنبلی وشیخ شهاب الدین بن حلبی ازمن دفاع می کردند ومن متوجه این جریانات نبودم تا اینکه یکی ازدوستان شخصی را ازجامع الازهر به طرف من فرستاد وقضیه را برایم درمیان گذاشت لذا من نسخه اصلی را که باخط خودم بود برای علماء فرستاده م آن را نگاه کردند،چیزهایی را که حسودان درآن تحریف کرده وافزوده بودند درنسخه اصلی
موجود نبودند.
🔅چنانکه ابن تیمیه خودش اعتراف می کند:" بالدسّ على السيدة رابعة العدوية حيث يقول: )وأما ما ذكر عن رابعة عن قولها عن البيت الحرام ٳنّه الصنم المعبود في الأرض كذب على رابعة المؤمنة التقية( ، وذلك في كتاب مجموعة الرسائل والمسائل لابن تيمية ج 1ص 80
✏علیه بی بی رابعه عدوی دسیسه کرده اند که می گوی
وعبدالوهاب شعرانی توسط
دشمنان ومعاندین.
🔅ابن عربی در کتاب در کتاب خودش "الفتوحات المكية"می گوید: "ما قال بالاتحاد إلا أهل الإلحاد، ومن قال بالحلول فدينه معلول"
✏کسی که معتقدبه اتحاد بین خالق ومخلوق است او ملحد وبی دین است وکسی که بگوید:خداوند درکالبد
آفریدگان حلول می کند دِین اومعلول وخدشه داراست.
👌باتوجه به گفته فوق پس چطور خودش قائل به اتحاد و حلول است پس معلوم است آنچه که به ابن عربی نسبت می دهند امثال متسلفین بودند که خواستند چهره راستین تصوف و بزرگان اسلام را بدجلوه بدهند چون کار متسلفین ،تخریب و مخدوش کردن چهره بزرگان است.
💥امام شعراني شافعی می فرماید:" وقد اختصرتُ الفتوحات المكية وحذفتُ منها كل ما يخالف ظاهر الشريعة، فلما أخبرت بأنهم دسوا في كتب الشيخ ما يوهم الحلول والاتحاد وَرَد عليّ الشيخ شمس الدين المدني بنسخة الفتوحات التي قابلها على خط الشيخ بقونية فلم أجد فيها شيئا من ذلك الذي حذفته ففرحتُ بذلكَ غاية الفرح، فالحمد لله على ذلك"
✏ من کتاب "الفتوحات المکیة"را خلاصه کردم وتمام آن مطالبی را که ظاهراخلاف شریعت بودند حذف نمودم، وقتی که باخبرشدم که دشمنان کتب شیخ ابن عربی را تحریف کرده ومطالبی که بیانگر"حلول
واتحاد"است درآن افزوده اند.
شیخ شمس الدین مدنی نسخهای را که در شهر قونیه با نسخۂ خط خود شیخ تطبیق داده شده بود آورداین مختصر را با نسخهای که من ازآن چیزهایی را حذف کرده بودم درآن نسخه نبودند .
بنابراین بسیارخوشحال وشادمان شدم( که شیخ ما ازاین چیزها بری هست)
🔰شيخ عبد الوهاب الشعراني در كتابش لطائف المنن : )ومما منَّ الله تبارك وتعالى به علي صبري على الحسدة والأعداء لما دسوا في كتبي كلاما يخالف ظاهر الشريعة وذلك لما صنفت كتاب البحر المورود في المواثيق والعهود وكتب عليها علماء المذاهب الأربعة بمصر وتسارع الناسلكتابته فكتبوا منة نحو أربعين نسخة غار من ذلك الحسدة فاحتالوا على بعض المغفلين من أصحابي واستعاروا منة نسخته وكتبوا لهم منها بعض كراريس ودسوا فيها عقائد زائفة ومسائل خارقة لإجماع المسلمين وحكايات وسخريات عن جحا وابن الرواندي وسبكوا في ذلك غضون الكتاب في مواضيع كثيرة حتى كأنهم المؤلف ثم اخذوا تلك الكراريس وأرسلوها إلى سوق الكتب في يوم السوق وهو مجمع طلبة العلم فنظروا في تلك الكراريس ورأوا اسمي عليها فاشتراها من لايخشى الله تعالى ثم دار بها على علماء الجامع الأزهر فأوقع ذلك فتنة كبيرة ومكث النادي يدورون في المساجد والأسواق وبيوت الأمراء نحو سنة وانتصر لي لشيخ نصر الدين القاني وشيخ الإسلام الحنبلي والشيخ شهاب الدين بن الحلبي كل ذلك وأنا لا اشعر فأرسل لي شخص من المحبين بالجامع الأزهر واخبرني الخبر فأرسلت نسختي التي عليها خطوط لعلماء فنظروا فيها لم يجدوا فيها شيئا مما دس هؤلاء الحسدة ( لطاف المنن ج 2 ص 190
✏ازجمله احسانات خداوند برمن صبروشکیبایی ام درمقابل حسودان ودشمنانم است هنگامی که کتابهایم را تحریف ودست کاری نموده ومطالبی که خلاف ظاهرشریعت بودند درآنها درج کردند .
واین دسیسه را بدین خاطر انجام دادند هنگامی که من کتاب"البحرالمورود فی المواثیق والعهود" را به رشته تحریر درآوردم ومورد تایید علمای چهارمذهب درمصر قرارگرفت و عموم مردم برای نوشتن آن ازهمدیگرشتاب وپیشی گرفتند حتی چهل نسخه ازآن را نوشتند ،بنابراین
حسادت عده ای گل کرده ، وبرخی ازطرفداران ساده لوح ومغفّل بنده را گول زده یک نسخه را بطور عاریت وامانت گرفته واز روی آن دفترها وکتابهایی را بعنوان مؤلف نوشته واصل مطالب را تحریف ودستبرد زده عقاید پوچ ومزخرف ،مسایلی که خلاف ٳجماع مسلمین است، داستانها ومسخره هایی که جحا وراوندی نقل است در جاهای مختلف کتاب افزودند .
واین نوشته های تحریف شده را دربازارها ومجامع عمومی به اسم من، بین طلاب وبازاریان پخش نمودند وکسانی که خوف خدا را نداشتند(یاازروی نادانی) آنهارا خریداری نمودند وآنهارا میان علماء دانشگاه أزهر پخش کردند ازاین رو فتنه عظیمی برخاست .جارچیان به مدت یک سال این نوشته های تحریف شده را دربازارها ،مساجد ومنازل أمراء وحکّام می گردانیدند
درحالی که شیخ نصرالدین قانی،وشیخ الٳسلام حنبلی وشیخ شهاب الدین بن حلبی ازمن دفاع می کردند ومن متوجه این جریانات نبودم تا اینکه یکی ازدوستان شخصی را ازجامع الازهر به طرف من فرستاد وقضیه را برایم درمیان گذاشت لذا من نسخه اصلی را که باخط خودم بود برای علماء فرستاده م آن را نگاه کردند،چیزهایی را که حسودان درآن تحریف کرده وافزوده بودند درنسخه اصلی
موجود نبودند.
🔅چنانکه ابن تیمیه خودش اعتراف می کند:" بالدسّ على السيدة رابعة العدوية حيث يقول: )وأما ما ذكر عن رابعة عن قولها عن البيت الحرام ٳنّه الصنم المعبود في الأرض كذب على رابعة المؤمنة التقية( ، وذلك في كتاب مجموعة الرسائل والمسائل لابن تيمية ج 1ص 80
✏علیه بی بی رابعه عدوی دسیسه کرده اند که می گوی
Forwarded from ﷽ 🌹گلزارِ أولياء🌹 (مهاجر مکی)
*ابن تيمیه از چند طریقت خرقۀ تصوف پوشیده بود:*
﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌
قال ابن تیمیة: و قد کنت لبست الخرقة من طرف جماعة من الشيوخ من جملتهم الشيخ عبد القادر الجيلي.
ترجمه: ابن تیمیه می گوید: خرقۀ تصوفِ بسیاری از مشایخ طریقت را پوشیده ام که یکی از ایشان طریقت شیخ عبد القادر جیلانی رحمه الله می باشد.
📗بدء العُلقة بلبس الخرقة (ص ٤٨) للحافظ ابن عبد الهادی الحنبلی م ۹۰۹ق)
📚أنجمن علمی راه حقیقت🎓
﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌
قال ابن تیمیة: و قد کنت لبست الخرقة من طرف جماعة من الشيوخ من جملتهم الشيخ عبد القادر الجيلي.
ترجمه: ابن تیمیه می گوید: خرقۀ تصوفِ بسیاری از مشایخ طریقت را پوشیده ام که یکی از ایشان طریقت شیخ عبد القادر جیلانی رحمه الله می باشد.
📗بدء العُلقة بلبس الخرقة (ص ٤٨) للحافظ ابن عبد الهادی الحنبلی م ۹۰۹ق)
📚أنجمن علمی راه حقیقت🎓
🎓 جامعهٔ رشیدیهٔ إحتشامیه✒
*ابن تيمیه از چند طریقت خرقۀ تصوف پوشیده بود:* ﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌ قال ابن تیمیة: و قد کنت لبست الخرقة من طرف جماعة من الشيوخ من جملتهم الشيخ عبد القادر الجيلي. ترجمه: ابن تیمیه می گوید: خرقۀ تصوفِ بسیاری از مشایخ طریقت را پوشیده ام که یکی از ایشان طریقت شیخ عبد…
الكتاب: جامع المسائل - المجموعة الثامنة
المؤلف: شيخ الإسلام أحمد بن عبد الحليم بن عبد السلام ابن تيمية
المحقق: محمد عزير شمس
الناشر: دار عالم الفوائد - مكة
الطبعة: الأولى، 1432 هـ
عدد الأجزاء: 1
[ترقيم الكتاب موافق للمطبوع، وهو مقابل] بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
الحمد لله رب العالمين، والصلاة والسلام على رسوله محمد وعلى آله وصحبه أجمعين.
وبعد، فهذه مجموعة جديدة من مسائل شيخ الإسلام ابن تيمية وفصوله وقواعده، عثرتُ عليها في مجاميع متفرقة سيأتي وصفها، واستخرجت كثيرًا منها من مسوّدات الشيخ التي يصعب قراءتها، وبعضها من «الكواكب الدراري» ومجاميع أخرى.
وفي هذه المجموعة صيغة جديدة من «حكاية المناظرة في الواسطية» (ص 181 - 198) التي كانت في مصر سنة 705، وفيها فوائد وزيادات لا توجد في الصيغة الأخرى التي نُشِرت في «العقود الدرية» (ص 206 - 248) وفي «مجموع الفتاوى» (3/ 160 - 193). وكان الشيخ رحمه الله يُطلب منه مرارًا أن يكتب ما جرى في المناظرة، فيكتب كل مرةٍ ما يتذكره ويعتبره مفيدًا للسائل، كما كتب أصحاب الشيخ أيضًا حكاية هذه المناظرة، مثل أخيه: الشيخ عبد الله ابن تيمية (مجموع الفتاوى 3/ 202 - 210) وعلم الدين البرزالي (مجموعة الرسائل الكبرى 1/ 415 - 421، مجموع الفتاوى 3/ 194 - 201) وابن عبد الهادي (العقود ص 203 - 205) وابن كثير (البداية والنهاية 18/ 53 - 54) وغيرهم. وقال ابن كثير: «ولقد رأيتُ فصلًا من
(المقدمة/5)
كلام الشيخ تقي الدين في كيفية ما وقع في هذه المجالس الثلاثة من المناظرات». فربما يكون المقصود منه ما ننشره هنا أو المنشور سابقًا.
ومما حوته المجموعة: «فصل في آية الربا» (ص 269 - 330)، وقد ذكره ابن رُشَيِّق في «أسماء مؤلفات الشيخ» (ص 285 من «الجامع لسيرة شيخ الإسلام») ضمن الآيات والسور التي فسَّرها الشيخ، فقال: «وفي آيات الربا، وتكلم فيها على ربا الفضل، نحو ثلاثين ورقة». وهو الفصل الذي ههنا. وقد استفاد منه ابن القيم في «إعلام الموقعين» (2/ 135 - 146) ونقل منه فقرات كثيرة دون أن ينسبها إلى شيخه، وهذا منهجه المعروف في سائر كتبه.
وذكر ابن رُشَيِّق أيضًا (ص 287) ضمن الآيات التي فسرها الشيخ قوله تعالى: {إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا} [يونس: 98]. وتفسير هذه الآية هو المنشور ههنا (ص 361 - 392) بعنوان «فصل في توبة قوم يونس»، وقد أطال فيه الشيخ الكلامَ على الاستثناء المذكور في الآية، وتناول آراء المفسرين بالدراسة والنقد، ورجح ما ذهب إليه بأدلة من السياق واللغة والآيات الأخرى. وهو مبحث جليل لا يوجد مثله في كتب التفسير ومعاني القرآن إلّا نادرًا.
ومما يُنشر في هذه المجموعة: «مسألة في النسبة إلى الخرقة» (ص 405 - 412). ويبدو لي أنها كانت أطول مما وُجِد في الأصل المعتمد، فإن الشيخ لم يُفصّل هنا في هذا الموضوع كما كان يُنتظر منه.
(المقدمة/6)
وقد ذكر ابن عبد الهادي (العقود الدرية ص 43) وابن رشيق (أسماء مؤلفات الشيخ ص 298) من مؤلفاته: «قاعدة في لباس الخرقة هل له أصل شرعي؟»، ويمكن أن تكون هي المنشورة هنا بصورة مختصرة، وينبغي البحث عن نسخة تامة منها ضمن المجاميع المخطوطة.
ومما يُذكر بهذه المناسبة أن ابن ناصر الدين الدمشقي ذكر في كتابه «إطفاء حرقة الحوبة بإلباس خرقة التوبة» (كما نقل عنه يوسف بن عبد الهادي المعروف بابن المبرد في «بدء العلقة بلبس الخرقة» ص 136 طبعة عمان 1423) أن شيخ الإسلام قال: «وقد كنتُ لبستُ خرقة التصوف من طرف جماعة من الشيوخ، من جملتهم: الشيخ عبد القادر الجيلي، وهي أجل الطرق المشهورة».
وذكر جمال الدين عبد الله بن محمد بن إبراهيم بن أبي العلاء الطلياني في «ترغيب المتحببين في لبس خرقة المتميزين» (الورقة 67 أمن مخطوطة جامعة برنستون 3296) أن شيخ الإسلام قال في جوابه عن المسألة التبريزية: «لبستُ الخرقة المباركة للشيخ عبد القادر، وبيني وبينه اثنان».
هذه النصوص من كلام الشيخ تدل على أنه كان في أول حياته لبس خرقة التصوف، ولو وصلت إلينا رسالته المشار إليها كاملةً لعرفنا موقفه من لباس الخرقة، ورأيه الذي استقر عليه، وقد قال في مجموع الفتاوى (11/ 510): «إن هذه ليس لها أصل يدلُّ عليها الدلالة المعتبرة من جهة
(المقدمة/7)
الكتاب والسنة، ولا كان المشايخ المتقدمون وأكثر المتأخرين يُلبِسونها المريدين، ولكن طائفة من المتأخرين رأوا ذلك واستحبوه». ثم ناقش بعض الأدلة التي يستدلون بها وقال: «هذا ونحوه غايته أن يُجعل من جنس المباحات، فإن اقترن به نية صالحة كان حسنًا من هذه الجهة. وأما جعل ذلك سنةً وطريقًا إلى الله سبحانه وتعالى فليس الأمر كذلك».
المؤلف: شيخ الإسلام أحمد بن عبد الحليم بن عبد السلام ابن تيمية
المحقق: محمد عزير شمس
الناشر: دار عالم الفوائد - مكة
الطبعة: الأولى، 1432 هـ
عدد الأجزاء: 1
[ترقيم الكتاب موافق للمطبوع، وهو مقابل] بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
الحمد لله رب العالمين، والصلاة والسلام على رسوله محمد وعلى آله وصحبه أجمعين.
وبعد، فهذه مجموعة جديدة من مسائل شيخ الإسلام ابن تيمية وفصوله وقواعده، عثرتُ عليها في مجاميع متفرقة سيأتي وصفها، واستخرجت كثيرًا منها من مسوّدات الشيخ التي يصعب قراءتها، وبعضها من «الكواكب الدراري» ومجاميع أخرى.
وفي هذه المجموعة صيغة جديدة من «حكاية المناظرة في الواسطية» (ص 181 - 198) التي كانت في مصر سنة 705، وفيها فوائد وزيادات لا توجد في الصيغة الأخرى التي نُشِرت في «العقود الدرية» (ص 206 - 248) وفي «مجموع الفتاوى» (3/ 160 - 193). وكان الشيخ رحمه الله يُطلب منه مرارًا أن يكتب ما جرى في المناظرة، فيكتب كل مرةٍ ما يتذكره ويعتبره مفيدًا للسائل، كما كتب أصحاب الشيخ أيضًا حكاية هذه المناظرة، مثل أخيه: الشيخ عبد الله ابن تيمية (مجموع الفتاوى 3/ 202 - 210) وعلم الدين البرزالي (مجموعة الرسائل الكبرى 1/ 415 - 421، مجموع الفتاوى 3/ 194 - 201) وابن عبد الهادي (العقود ص 203 - 205) وابن كثير (البداية والنهاية 18/ 53 - 54) وغيرهم. وقال ابن كثير: «ولقد رأيتُ فصلًا من
(المقدمة/5)
كلام الشيخ تقي الدين في كيفية ما وقع في هذه المجالس الثلاثة من المناظرات». فربما يكون المقصود منه ما ننشره هنا أو المنشور سابقًا.
ومما حوته المجموعة: «فصل في آية الربا» (ص 269 - 330)، وقد ذكره ابن رُشَيِّق في «أسماء مؤلفات الشيخ» (ص 285 من «الجامع لسيرة شيخ الإسلام») ضمن الآيات والسور التي فسَّرها الشيخ، فقال: «وفي آيات الربا، وتكلم فيها على ربا الفضل، نحو ثلاثين ورقة». وهو الفصل الذي ههنا. وقد استفاد منه ابن القيم في «إعلام الموقعين» (2/ 135 - 146) ونقل منه فقرات كثيرة دون أن ينسبها إلى شيخه، وهذا منهجه المعروف في سائر كتبه.
وذكر ابن رُشَيِّق أيضًا (ص 287) ضمن الآيات التي فسرها الشيخ قوله تعالى: {إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا} [يونس: 98]. وتفسير هذه الآية هو المنشور ههنا (ص 361 - 392) بعنوان «فصل في توبة قوم يونس»، وقد أطال فيه الشيخ الكلامَ على الاستثناء المذكور في الآية، وتناول آراء المفسرين بالدراسة والنقد، ورجح ما ذهب إليه بأدلة من السياق واللغة والآيات الأخرى. وهو مبحث جليل لا يوجد مثله في كتب التفسير ومعاني القرآن إلّا نادرًا.
ومما يُنشر في هذه المجموعة: «مسألة في النسبة إلى الخرقة» (ص 405 - 412). ويبدو لي أنها كانت أطول مما وُجِد في الأصل المعتمد، فإن الشيخ لم يُفصّل هنا في هذا الموضوع كما كان يُنتظر منه.
(المقدمة/6)
وقد ذكر ابن عبد الهادي (العقود الدرية ص 43) وابن رشيق (أسماء مؤلفات الشيخ ص 298) من مؤلفاته: «قاعدة في لباس الخرقة هل له أصل شرعي؟»، ويمكن أن تكون هي المنشورة هنا بصورة مختصرة، وينبغي البحث عن نسخة تامة منها ضمن المجاميع المخطوطة.
ومما يُذكر بهذه المناسبة أن ابن ناصر الدين الدمشقي ذكر في كتابه «إطفاء حرقة الحوبة بإلباس خرقة التوبة» (كما نقل عنه يوسف بن عبد الهادي المعروف بابن المبرد في «بدء العلقة بلبس الخرقة» ص 136 طبعة عمان 1423) أن شيخ الإسلام قال: «وقد كنتُ لبستُ خرقة التصوف من طرف جماعة من الشيوخ، من جملتهم: الشيخ عبد القادر الجيلي، وهي أجل الطرق المشهورة».
وذكر جمال الدين عبد الله بن محمد بن إبراهيم بن أبي العلاء الطلياني في «ترغيب المتحببين في لبس خرقة المتميزين» (الورقة 67 أمن مخطوطة جامعة برنستون 3296) أن شيخ الإسلام قال في جوابه عن المسألة التبريزية: «لبستُ الخرقة المباركة للشيخ عبد القادر، وبيني وبينه اثنان».
هذه النصوص من كلام الشيخ تدل على أنه كان في أول حياته لبس خرقة التصوف، ولو وصلت إلينا رسالته المشار إليها كاملةً لعرفنا موقفه من لباس الخرقة، ورأيه الذي استقر عليه، وقد قال في مجموع الفتاوى (11/ 510): «إن هذه ليس لها أصل يدلُّ عليها الدلالة المعتبرة من جهة
(المقدمة/7)
الكتاب والسنة، ولا كان المشايخ المتقدمون وأكثر المتأخرين يُلبِسونها المريدين، ولكن طائفة من المتأخرين رأوا ذلك واستحبوه». ثم ناقش بعض الأدلة التي يستدلون بها وقال: «هذا ونحوه غايته أن يُجعل من جنس المباحات، فإن اقترن به نية صالحة كان حسنًا من هذه الجهة. وأما جعل ذلك سنةً وطريقًا إلى الله سبحانه وتعالى فليس الأمر كذلك».
بنـازم عطـروبوی بو حـنـیـفـه
مـنـم مشـتـاق روی بوحـنـیـفه
زعطـراوجـهـان خـُوش بو گردد
کـنـم تعـقـیـبِ گام بو حـنـیـفه
به وصف اوچـنـین مروی گشته
زفـاریس عـالـم خـوب بوحـنیفه
بر ثریا چـو عـلـم آویخـتـه باشد
به روی خــاک آرد بـو حـنـیـفـه
بـبـیـن شـافع به وصف اوبگوید
کـه نـاس درفـقـه عیال بوحنیفه
شـنـو ابن مـبارک وصف اوگفت
کـنـیـد تـعـقـیـب گـام بوحنـیفه
زعـلـم اوجـهـان روشـن گـردید
کـه نعـمـان ابن ثابت بو حنـیـفه
مـفـسـر هم مـحـدث، فـقـیه بود
زتـا بـعـیـن امـت بو حــنــیـفـه
کـنـد تـعـقـیب راه جمله اصحاب
کـه افـتـخـاراحـمـد بو حـنـیـفه
کـه مـلـیـون هامسلمان پیروانش
بود عـاصـی عـدوِّ بـو حـنــیـفـه
بـیـا دانـش قـلـم بـنـدکن زتحـریر
بــرو تـو گـام گـام بـو حـنـیـفـه
»دانشیار»
مـنـم مشـتـاق روی بوحـنـیـفه
زعطـراوجـهـان خـُوش بو گردد
کـنـم تعـقـیـبِ گام بو حـنـیـفه
به وصف اوچـنـین مروی گشته
زفـاریس عـالـم خـوب بوحـنیفه
بر ثریا چـو عـلـم آویخـتـه باشد
به روی خــاک آرد بـو حـنـیـفـه
بـبـیـن شـافع به وصف اوبگوید
کـه نـاس درفـقـه عیال بوحنیفه
شـنـو ابن مـبارک وصف اوگفت
کـنـیـد تـعـقـیـب گـام بوحنـیفه
زعـلـم اوجـهـان روشـن گـردید
کـه نعـمـان ابن ثابت بو حنـیـفه
مـفـسـر هم مـحـدث، فـقـیه بود
زتـا بـعـیـن امـت بو حــنــیـفـه
کـنـد تـعـقـیب راه جمله اصحاب
کـه افـتـخـاراحـمـد بو حـنـیـفه
کـه مـلـیـون هامسلمان پیروانش
بود عـاصـی عـدوِّ بـو حـنــیـفـه
بـیـا دانـش قـلـم بـنـدکن زتحـریر
بــرو تـو گـام گـام بـو حـنـیـفـه
»دانشیار»
Forwarded from 👩🍳بــانــوی🍝 سـرآشـپــز🍜
📖معرفی مختصر اهل الحديث و اهل الرای📖
🌴((اهل الحديث))
در عصر تابعین و اتباع تابعین یکتعداد از علماء کرام تنها در روایت نمودن متن و سند احادیث و حفظ آنها اشتغال داشتند. از احکام شرعیی نهفته در احادیث شریف زیاد بحث نميكردند و به استنباط احکام شرعی نمیپرداختند. بیشتر توجه آنها به سند احادیث یعنی سلسله راویان احادیث بود تا بدینوسیله احادیث شریفه حفاظت گردد. آنها تنها همان مسایل فقهی را میدانستند که قبلاً اتفاق افتاده بود. آن عده از علماء کرام اهل الحديث یا محدثین یاد میشدند.
🌴((اهل الرای))
عده دیگری از علماء کرام در عصر تابعین و اتباع تابعین بودند که در پهلوی مهارت عام و تام شان در علوم الحديث و سایر علوم دینی، خداوند متعال به ایشان استعداد و ملکه استنباط احکام از قرآن و حدیث را عطا فرموده بود. ایشان محدثان بزرگ هم بودند ولی زیاد به روایت نمودن احادیث نمیپرداختند بلکه بیشتر به استنباط احکام شرعی از احادیث اشتغال داشتند. آنها در پهلوی تدوین مسایل از قبل واقع شده، حتی احکام فرضی را استنباط میکردند که هنوز واقع نشده بود. مثلا فرض میکردند که اگر اینطور مسئله يا مشکلی پیش بیاید حکم شرعی اش از قرآن و حدیث چیست. بعبارت دیگر از رای خود مشکلی یا مسئله ای را فرض میکردند و بعد حکم آنرا از قرآن و سنت و اجماع و قیاس استنباط میکردند. آن فقهاء مجتهد بخاطر همین استنباط مسایل فرضی به اهل الرای مشهور شدند.
اولین فقهائيكه به اهل الرای مشهور شدند فقهاء عراق بودند كه در راس انها امام اعظم ابوحنیفه رحمه الله و شاگردان شان قرار داشتند. در ابتدا محدثین و فقهای حجاز با این روش افتراضی مخالفت نشان دادند یعنی مسایل فرضی را استنباط نميكردند، اما بعد ها متوجه اهمیت آن شدند و در عمل به احکام اجتهادی از یکی آن مجتهدان تقلید و پیروی میکردند. چنانچه یک محدث مشهور گفته است که یا معشر الفقهاءانتم اطباء و نحن صیادله. يعنی ای فقیهان شما طبیبان هستید و ما دوا فروشان. معنی اش اینست که فقهاء مجتهدین همانند طبیب یا دکتور مرض را تشخیص داده و دوای آنرا تجویز میکنند. یعنی مسایل را از قرآن و سنت استنباط ميكنند. اما محدثین همانند دوافروش از احادیث نگهداری میکنند و به مریض بدون اجازه یا نسخه طبیب دوا تجویز نمیکنند.
⛔ پس فرقه گمراهی که امروز بنام های اهل حدیث، سلفی، وهابی، لامذهب، غیرمقلد، موحدین و غیره نامیده میشود هیچنوع ارتباطی به اهل الحديث عصر تابعین و اتباع تابعین ندارند. این فرقه در عقیده مجسمه و در عمل غیرمقلد اند و از مسلک حق اهل سنت و جماعت خارج میباشند. مسلک حق اهل سنت و جماعت همانا راه رسول الله صلى الله عليه وسلم و أصحاب شان رضی الله عنهم بوده و شاهراه اسلام است که امروزه تنها در چهار مذهب فقهی حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی و در دو مسلک عقیدتی اشعری و ماتریدی خلاصه شده است که مسلک محدثین یا اهل الحديث عصر تابعین نیز در آن شامل است.
⛔امروزه یک فرقه هم بنام اهل القرآن وجود دارد که حديث يا سنت را قبول ندارند و میگویند که تنها قرآن کافیست. این فرقه از اسلام خارج است. این فرقه اهل القرآن امروزی هیچ نوع ارتباطی با اهل القرآن عصر تابعین و اتباع تابعین ندارد. اهل القرآن عصر تابعین و اتباع تابعین همانا علمائيرا مینامیدند که بیشتر به قرآن حکیم اشتغال داشتند مانند حفاظ و قراء و مفسرين.
⛔ باید دانست که در طول تاریخ فرقه های باطله زیادی از نام ها و القاب و شعار های خوب و فریبنده ای برای ترویج افکار شان و تلبیس مسلمانان استفاده کرده اند. مسلمان بیدار نباید فریب نامها و اشعار آنها را بخورد بلکه باید عقاید آنها را در معیار شریعت مطهره تحقیق کند. اگر همه عقاید شان مطابق با عقاید اهل سنت و جماعت باشد درست است وگرنه نام و لقب و شعار شان هر چه باشد بازهم از اهل سنت و جماعت خارج اند.
⛔عقاید اسلامی یا عقیده اهل سنت و جماعت که مستنبط از قرآن و سنت است، در این کتابها تدوین شده است: العقیدة الطحاويه نوشته امام طحاوی رح، العقائد النسفية نوشته امام نسفی، الفقه الاكبر و الفقه الابسط از امام ابوحنیفه رحمه الله، شرح عقائد النسفية نوشته امام تفتازانی رح، الاقتصاد فی الاعتقاد نوشته امام غزالی رح، الفرق بین الفرق نوشته امام عبدالقاهر بغدادی رح، الیواقیت والجواهر فی بیان عقائد الاكابر نوشته امام شعرانی رح و غیره کتب معتبر عقاید نوشته علمای اهل سنت و جماعت. و ما علینا الا البلاغ و السلام علی من اتبع الهدی. (صوت الحق).
این پیام را نشر نموده و ثواب کسب کنید.
🌴((اهل الحديث))
در عصر تابعین و اتباع تابعین یکتعداد از علماء کرام تنها در روایت نمودن متن و سند احادیث و حفظ آنها اشتغال داشتند. از احکام شرعیی نهفته در احادیث شریف زیاد بحث نميكردند و به استنباط احکام شرعی نمیپرداختند. بیشتر توجه آنها به سند احادیث یعنی سلسله راویان احادیث بود تا بدینوسیله احادیث شریفه حفاظت گردد. آنها تنها همان مسایل فقهی را میدانستند که قبلاً اتفاق افتاده بود. آن عده از علماء کرام اهل الحديث یا محدثین یاد میشدند.
🌴((اهل الرای))
عده دیگری از علماء کرام در عصر تابعین و اتباع تابعین بودند که در پهلوی مهارت عام و تام شان در علوم الحديث و سایر علوم دینی، خداوند متعال به ایشان استعداد و ملکه استنباط احکام از قرآن و حدیث را عطا فرموده بود. ایشان محدثان بزرگ هم بودند ولی زیاد به روایت نمودن احادیث نمیپرداختند بلکه بیشتر به استنباط احکام شرعی از احادیث اشتغال داشتند. آنها در پهلوی تدوین مسایل از قبل واقع شده، حتی احکام فرضی را استنباط میکردند که هنوز واقع نشده بود. مثلا فرض میکردند که اگر اینطور مسئله يا مشکلی پیش بیاید حکم شرعی اش از قرآن و حدیث چیست. بعبارت دیگر از رای خود مشکلی یا مسئله ای را فرض میکردند و بعد حکم آنرا از قرآن و سنت و اجماع و قیاس استنباط میکردند. آن فقهاء مجتهد بخاطر همین استنباط مسایل فرضی به اهل الرای مشهور شدند.
اولین فقهائيكه به اهل الرای مشهور شدند فقهاء عراق بودند كه در راس انها امام اعظم ابوحنیفه رحمه الله و شاگردان شان قرار داشتند. در ابتدا محدثین و فقهای حجاز با این روش افتراضی مخالفت نشان دادند یعنی مسایل فرضی را استنباط نميكردند، اما بعد ها متوجه اهمیت آن شدند و در عمل به احکام اجتهادی از یکی آن مجتهدان تقلید و پیروی میکردند. چنانچه یک محدث مشهور گفته است که یا معشر الفقهاءانتم اطباء و نحن صیادله. يعنی ای فقیهان شما طبیبان هستید و ما دوا فروشان. معنی اش اینست که فقهاء مجتهدین همانند طبیب یا دکتور مرض را تشخیص داده و دوای آنرا تجویز میکنند. یعنی مسایل را از قرآن و سنت استنباط ميكنند. اما محدثین همانند دوافروش از احادیث نگهداری میکنند و به مریض بدون اجازه یا نسخه طبیب دوا تجویز نمیکنند.
⛔ پس فرقه گمراهی که امروز بنام های اهل حدیث، سلفی، وهابی، لامذهب، غیرمقلد، موحدین و غیره نامیده میشود هیچنوع ارتباطی به اهل الحديث عصر تابعین و اتباع تابعین ندارند. این فرقه در عقیده مجسمه و در عمل غیرمقلد اند و از مسلک حق اهل سنت و جماعت خارج میباشند. مسلک حق اهل سنت و جماعت همانا راه رسول الله صلى الله عليه وسلم و أصحاب شان رضی الله عنهم بوده و شاهراه اسلام است که امروزه تنها در چهار مذهب فقهی حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی و در دو مسلک عقیدتی اشعری و ماتریدی خلاصه شده است که مسلک محدثین یا اهل الحديث عصر تابعین نیز در آن شامل است.
⛔امروزه یک فرقه هم بنام اهل القرآن وجود دارد که حديث يا سنت را قبول ندارند و میگویند که تنها قرآن کافیست. این فرقه از اسلام خارج است. این فرقه اهل القرآن امروزی هیچ نوع ارتباطی با اهل القرآن عصر تابعین و اتباع تابعین ندارد. اهل القرآن عصر تابعین و اتباع تابعین همانا علمائيرا مینامیدند که بیشتر به قرآن حکیم اشتغال داشتند مانند حفاظ و قراء و مفسرين.
⛔ باید دانست که در طول تاریخ فرقه های باطله زیادی از نام ها و القاب و شعار های خوب و فریبنده ای برای ترویج افکار شان و تلبیس مسلمانان استفاده کرده اند. مسلمان بیدار نباید فریب نامها و اشعار آنها را بخورد بلکه باید عقاید آنها را در معیار شریعت مطهره تحقیق کند. اگر همه عقاید شان مطابق با عقاید اهل سنت و جماعت باشد درست است وگرنه نام و لقب و شعار شان هر چه باشد بازهم از اهل سنت و جماعت خارج اند.
⛔عقاید اسلامی یا عقیده اهل سنت و جماعت که مستنبط از قرآن و سنت است، در این کتابها تدوین شده است: العقیدة الطحاويه نوشته امام طحاوی رح، العقائد النسفية نوشته امام نسفی، الفقه الاكبر و الفقه الابسط از امام ابوحنیفه رحمه الله، شرح عقائد النسفية نوشته امام تفتازانی رح، الاقتصاد فی الاعتقاد نوشته امام غزالی رح، الفرق بین الفرق نوشته امام عبدالقاهر بغدادی رح، الیواقیت والجواهر فی بیان عقائد الاكابر نوشته امام شعرانی رح و غیره کتب معتبر عقاید نوشته علمای اهل سنت و جماعت. و ما علینا الا البلاغ و السلام علی من اتبع الهدی. (صوت الحق).
این پیام را نشر نموده و ثواب کسب کنید.
إثبات تنزيه الله عن المكان من القرآن و الحديث ومن أقوال السلف و الخلف
إثبات تنزيه الله عن المكان من القرآن والحديث ومن أقوال السلف والخلف
الحمد لله والصلاة والسلام على رسول الله ، أما بعد :
إن الله سبحانه وتعالى غني عن العالمين ، أي مستغن عن كل ما سواه من المخلوقات ، ولا يحتاج إلى أحد من مخلوقاته ، موجود أزلا وأبدا بلا مكان ، ويكفي في تنزيه الله تعالى عن المشابهة لخلقه وعن الاحتياج إلى المكان أو أن يجري عليه زمان قوله تعالى : ( ليس كمثله شىء ) .
وقال تعالى : ( هل تعلم له سميا ) ،قال القرطبي في تفسيره : ( قال ابن عباس : يريد هل تعلم له ولدا أي نظيرا أو مثلا ) ا.هـ وقال تعالى : ( ولم يكن له كفوا أحد ) .
وقال رسول الله صلى الله عليه وسلم : ( كان الله ولم يكن شىء غيره وكان عرشه على الماء ) . قال الحافظ ابن حجر عند شرحه لهذا الحديث : ( والمراد بكان في الأول الأزلية وفي الثاني الحدوث بعد العدم ) ا.هـ ، فالله لم يزل موجودا في الأزل ، ليس معه غيره ، لا ماء ولا هواء ولا أرض ولا سماء ولا كرسي ولا عرش ولا إنس ولا جن ولا ملائكة ولا مكان ولا زمان ، فهو تعالى موجود قبل المكان بلا مكان ، وهو الذي خلق المكان ، وخلق العرش ، فليس بحاجة إلى أحد من خلقه .
- قال الإمام علي بن أبي طالب رضي الله عنه :-" من زعم أن إلهنا محدود فقد جهل الخالق المعبود" ا.هـ رواه أبو نعيم في حلية الأولياء
- قال الإمام علي بن أبي طالب رضي الله عنه:- " كان الله ولا مكان وهو الآن على ما عليه كان " رواه أبو منصور البغدادي في كتابه الفَرق بين الفرَق.
- قال الإمام أبو جعفر الطحاوي المولود سنة 227هـ المتوفى سنة 321هـ:-
" تعالى (يعني الله) عن الحدود والغايات والأركان والأعضاء والأدوات ولا تحويه الجهات الست كسائر المبتدعات " ا.هـ.وقال:- " ومن وصف الله بمعنى من معاني البشر فقد كفر" ا.هـ . المحدود عند علماء التوحيد ماله حجم صغيراً كان أو كبيراً ، الحد عندهم هو الحجم إن كان صغيراً وإن كان كبيراً ، الذرة محدودة والعرش محدود والنور والظلام والريح والروح كل محدود.
- قال الشيخ عز الدين بن عبد السلام :-
" ولا تحيط به الجهات ولا تكتنفه الأرضون و لا السماوات، كان قبل أن كون المكان ودبر الزمان، وهو الآن على ما عليه كان " ا.هـ.
( من كتاب طبقات الشافعية الكبرى لتاج السبكي).
- قال الشيخ عز الدين بن عبد السلام رحمه الله :- " استوى على العرش المجيد على الوجه الذي قاله وبالمعنى الذي أراده استواء منزهاً عن المماسة والاستقرار والتمكن والحلول و الانتقال فتعالى الله الكبير المتعال عما يقوله أهل الغي والضلال بل لا يحمله العرش بل العرش وحملته محمولون بلطف قدرته" ا.هـ .
- قال الإمام أبو المظفر الإسفراييني عن الله تعالى:-
" وأن تعلم أنه لا يجوز عليه الكيفية والكمية و الأينية ، لأن من لا مثل له لا يمكن أن يقال فيه كيف هو، ومن لا عدد له لا يقال فيه كم هو، ومن لا أول له لا يقال له ممَّ كان ، ومن لا مكان له لا يقال فيه أين كان " ا.هـ .
( من كتابه التبصير في الدين صفحة 144).
- قال الشيخ العلامة أبو المحاسن القاوقجي الطرابلسي المتوفى سنة 1305هـ في نفيه الحيز والمكان عن الله وفي تبيانه لمعنى قوله تعالى:- " ليس كمثله شئ".
" لو كان له جهة أو هو في جهة لكان متحيزاً وكل متحيز حادث و الحدوث عليه محال " ا.هـ .
وقال أيضا:- " فلا يقال له يمين ولا شمال ولا خلف و لا أمام ولا فوق العرش و لا تحته ولا عن يمينه ولا عن شماله ولا داخل في العالم ولا خارج عنه ولا يقال لا يعلم مكانه إلا هو" ا.هـ .
- قال الإمام أحمد الرفاعي رضي الله عنه في شرح قوله تعالى:- "ليس كمثله شىء": " والله تعالى كان ولا مكان ليس بجسم ولا جوهر ولا عرض ولا على مكان ولا في مكان، بل كان جلّت عظمته ولا زمان ولا مكان" . ا.هـ
- قال الإمام أحمد الرفاعي رضي الله عنه في البرهان المؤيد:- " أي سادة نزّهوا الله عن سمات المحدثين وصفات المخلوقين وطهّروا عقائدكم عن تفسير معنى الاستواء في حقه تعالى بالاستقرار كاستواء الأجسام على الأجسام المستلزم للحلول تعالى الله عن ذلك ، وإياكم والقول بالفوقية والسفلية والمكان واليد والعين بالجارحة والنزول بالإتيان والانتقال " ا.هـ .
- قال الإمام أحمد الرفاعي رضي الله عنه :- " إذا قلتم لا إله إلاّ الله فقولوها بالإخلاص الخالص من الغيرية ومن خطورات التشبيه والكيفية والتحتية والفوقية والبعدية والقربية ".
- قال الإمام أحمد بن حنبل رضي الله عنه :- " مهما تصورت ببالك فالله بخلاف ذلك " ا.هـ .
- قال الإمام النسفي (461-537 هـ) في العقائد ما نصه ( عن الله سبحانه وتعالى) " ليس بعرض، ولا جسم، ولا جوهر، ولا مصوّر، ولا محدود، ولا معدود، ولا متبعض. ، و لا متحيز، ولا متركب، ولا متناه، ولا يوصف بالماهية، ولا بالكيفية و لا يتمكن في مكان، و لا يجري عليه زمان ولا يشبهه شىء" ا.هـ.
والمحدود عند علماء ال
إثبات تنزيه الله عن المكان من القرآن والحديث ومن أقوال السلف والخلف
الحمد لله والصلاة والسلام على رسول الله ، أما بعد :
إن الله سبحانه وتعالى غني عن العالمين ، أي مستغن عن كل ما سواه من المخلوقات ، ولا يحتاج إلى أحد من مخلوقاته ، موجود أزلا وأبدا بلا مكان ، ويكفي في تنزيه الله تعالى عن المشابهة لخلقه وعن الاحتياج إلى المكان أو أن يجري عليه زمان قوله تعالى : ( ليس كمثله شىء ) .
وقال تعالى : ( هل تعلم له سميا ) ،قال القرطبي في تفسيره : ( قال ابن عباس : يريد هل تعلم له ولدا أي نظيرا أو مثلا ) ا.هـ وقال تعالى : ( ولم يكن له كفوا أحد ) .
وقال رسول الله صلى الله عليه وسلم : ( كان الله ولم يكن شىء غيره وكان عرشه على الماء ) . قال الحافظ ابن حجر عند شرحه لهذا الحديث : ( والمراد بكان في الأول الأزلية وفي الثاني الحدوث بعد العدم ) ا.هـ ، فالله لم يزل موجودا في الأزل ، ليس معه غيره ، لا ماء ولا هواء ولا أرض ولا سماء ولا كرسي ولا عرش ولا إنس ولا جن ولا ملائكة ولا مكان ولا زمان ، فهو تعالى موجود قبل المكان بلا مكان ، وهو الذي خلق المكان ، وخلق العرش ، فليس بحاجة إلى أحد من خلقه .
- قال الإمام علي بن أبي طالب رضي الله عنه :-" من زعم أن إلهنا محدود فقد جهل الخالق المعبود" ا.هـ رواه أبو نعيم في حلية الأولياء
- قال الإمام علي بن أبي طالب رضي الله عنه:- " كان الله ولا مكان وهو الآن على ما عليه كان " رواه أبو منصور البغدادي في كتابه الفَرق بين الفرَق.
- قال الإمام أبو جعفر الطحاوي المولود سنة 227هـ المتوفى سنة 321هـ:-
" تعالى (يعني الله) عن الحدود والغايات والأركان والأعضاء والأدوات ولا تحويه الجهات الست كسائر المبتدعات " ا.هـ.وقال:- " ومن وصف الله بمعنى من معاني البشر فقد كفر" ا.هـ . المحدود عند علماء التوحيد ماله حجم صغيراً كان أو كبيراً ، الحد عندهم هو الحجم إن كان صغيراً وإن كان كبيراً ، الذرة محدودة والعرش محدود والنور والظلام والريح والروح كل محدود.
- قال الشيخ عز الدين بن عبد السلام :-
" ولا تحيط به الجهات ولا تكتنفه الأرضون و لا السماوات، كان قبل أن كون المكان ودبر الزمان، وهو الآن على ما عليه كان " ا.هـ.
( من كتاب طبقات الشافعية الكبرى لتاج السبكي).
- قال الشيخ عز الدين بن عبد السلام رحمه الله :- " استوى على العرش المجيد على الوجه الذي قاله وبالمعنى الذي أراده استواء منزهاً عن المماسة والاستقرار والتمكن والحلول و الانتقال فتعالى الله الكبير المتعال عما يقوله أهل الغي والضلال بل لا يحمله العرش بل العرش وحملته محمولون بلطف قدرته" ا.هـ .
- قال الإمام أبو المظفر الإسفراييني عن الله تعالى:-
" وأن تعلم أنه لا يجوز عليه الكيفية والكمية و الأينية ، لأن من لا مثل له لا يمكن أن يقال فيه كيف هو، ومن لا عدد له لا يقال فيه كم هو، ومن لا أول له لا يقال له ممَّ كان ، ومن لا مكان له لا يقال فيه أين كان " ا.هـ .
( من كتابه التبصير في الدين صفحة 144).
- قال الشيخ العلامة أبو المحاسن القاوقجي الطرابلسي المتوفى سنة 1305هـ في نفيه الحيز والمكان عن الله وفي تبيانه لمعنى قوله تعالى:- " ليس كمثله شئ".
" لو كان له جهة أو هو في جهة لكان متحيزاً وكل متحيز حادث و الحدوث عليه محال " ا.هـ .
وقال أيضا:- " فلا يقال له يمين ولا شمال ولا خلف و لا أمام ولا فوق العرش و لا تحته ولا عن يمينه ولا عن شماله ولا داخل في العالم ولا خارج عنه ولا يقال لا يعلم مكانه إلا هو" ا.هـ .
- قال الإمام أحمد الرفاعي رضي الله عنه في شرح قوله تعالى:- "ليس كمثله شىء": " والله تعالى كان ولا مكان ليس بجسم ولا جوهر ولا عرض ولا على مكان ولا في مكان، بل كان جلّت عظمته ولا زمان ولا مكان" . ا.هـ
- قال الإمام أحمد الرفاعي رضي الله عنه في البرهان المؤيد:- " أي سادة نزّهوا الله عن سمات المحدثين وصفات المخلوقين وطهّروا عقائدكم عن تفسير معنى الاستواء في حقه تعالى بالاستقرار كاستواء الأجسام على الأجسام المستلزم للحلول تعالى الله عن ذلك ، وإياكم والقول بالفوقية والسفلية والمكان واليد والعين بالجارحة والنزول بالإتيان والانتقال " ا.هـ .
- قال الإمام أحمد الرفاعي رضي الله عنه :- " إذا قلتم لا إله إلاّ الله فقولوها بالإخلاص الخالص من الغيرية ومن خطورات التشبيه والكيفية والتحتية والفوقية والبعدية والقربية ".
- قال الإمام أحمد بن حنبل رضي الله عنه :- " مهما تصورت ببالك فالله بخلاف ذلك " ا.هـ .
- قال الإمام النسفي (461-537 هـ) في العقائد ما نصه ( عن الله سبحانه وتعالى) " ليس بعرض، ولا جسم، ولا جوهر، ولا مصوّر، ولا محدود، ولا معدود، ولا متبعض. ، و لا متحيز، ولا متركب، ولا متناه، ولا يوصف بالماهية، ولا بالكيفية و لا يتمكن في مكان، و لا يجري عليه زمان ولا يشبهه شىء" ا.هـ.
والمحدود عند علماء ال
توحيد واللغة ماله حجم إن كان كبيراً وإن كان صغيراً فالعرش له حجم لا يعلمه إلا الله لكنه مخلوق، أما الله سبحانه فلا يوصف بالحجم، ولا بالجسم ولا بالكيفية أي لا يوصف بصفات المخلوقين. وانظر قوله: " ولا يتمكن في مكان ولا يجري عليه زمان " معناه :- الله موجود بلا مكان فليس ساكناً في السماء ولا جالساً على العرش وليس له بداية، سبحانه عزّ وجل.
- قال الشيخ عبد الغني النابلسي ( توفي سنة 1143هـ) في كتابه " شرح إضاءة الدّجنّة في عقائد أهل السنة" عن الله عز وجل ما نصه:- " فيتنزه سبحانه وتعالى عن جميع الأزمنة الحاضرة والماضية والمستقبلة، وكذلك عن جميع الأمكنة العلوية والسفلية وما بينهما " ا.هـ .
- قال الشيخ عبد الله الصديق الغماري رحمه الله : " كان الله ولم يكن شىء غيره، فلم يكن زمان ولا مكان ولا قُطر ولا أوان ولا عرش ولا ملك ولا كوكب ولا فلك، ثم أوجد العالم من غير احتياج إليه، ولو شاء ما أوجده " ا.هـ .
- قال الشيخ عبد الغني النابلسي ( توفي سنة 1143هـ) في كتابه " شرح إضاءة الدّجنّة في عقائد أهل السنة" عن الله عز وجل ما نصه:- " فيتنزه سبحانه وتعالى عن جميع الأزمنة الحاضرة والماضية والمستقبلة، وكذلك عن جميع الأمكنة العلوية والسفلية وما بينهما " ا.هـ .
- قال الشيخ عبد الله الصديق الغماري رحمه الله : " كان الله ولم يكن شىء غيره، فلم يكن زمان ولا مكان ولا قُطر ولا أوان ولا عرش ولا ملك ولا كوكب ولا فلك، ثم أوجد العالم من غير احتياج إليه، ولو شاء ما أوجده " ا.هـ .
قال سيدنا علي بن أبي طالب رضي الله عنه: "إن الله تعالى خلق العرش إظهارا لقدرته لا مكانا لذاته". اهـ،
- وقال أيضا: "قد كان ولا مكان وهو الآن على ما كان". اهـ، أي موجود بلا مكان.
رواهما الإمام المقدم الأستاذ أبو منصور البغدادي (ت429هـ) في بيان الأصول التي اجتمع عليها أهل السنة، من كتابه "الفرق بين الفرق"، (ص/333، دار المعرفة)
وفي كتاب العقد الفريد (2/92، دار الكتب العلمية) لأحمد بن محمد بن عبد ربّه الأندلسي (ت328هـ):
-وسُئل علي بن أبي طالب رضوان الله عليه: أين كان ربُّنا قبل أن يخلق السماء والأرض؟ فقال: أين توجبُ المكان، وكان الله عزّ وجلَّ ولا مكان.اهـ
ذكر الإمام أبو المعين النسفي (ت508هـ) في كتابه بحر الكلام (ص/117، مكتبة دار الفرفور): وعن علي رضي الله عنه: أنه سئل أين كان ربنا قبل أن خلق العرش؟
فقال رضي الله عنه: أين سؤال عن المكان، وكان الله ولا مكان ولا زمان، وهو الآن كما كان.اهـ
- وقال أيضا: "قد كان ولا مكان وهو الآن على ما كان". اهـ، أي موجود بلا مكان.
رواهما الإمام المقدم الأستاذ أبو منصور البغدادي (ت429هـ) في بيان الأصول التي اجتمع عليها أهل السنة، من كتابه "الفرق بين الفرق"، (ص/333، دار المعرفة)
وفي كتاب العقد الفريد (2/92، دار الكتب العلمية) لأحمد بن محمد بن عبد ربّه الأندلسي (ت328هـ):
-وسُئل علي بن أبي طالب رضوان الله عليه: أين كان ربُّنا قبل أن يخلق السماء والأرض؟ فقال: أين توجبُ المكان، وكان الله عزّ وجلَّ ولا مكان.اهـ
ذكر الإمام أبو المعين النسفي (ت508هـ) في كتابه بحر الكلام (ص/117، مكتبة دار الفرفور): وعن علي رضي الله عنه: أنه سئل أين كان ربنا قبل أن خلق العرش؟
فقال رضي الله عنه: أين سؤال عن المكان، وكان الله ولا مكان ولا زمان، وهو الآن كما كان.اهـ
جوابیه مولانا حافظ محمد سلیم آزاد شاگرد مولانا محمدعمر سربازی رحمه الله به اعتراضات مولانا دیدگاه بر علیه کتاب علامه مولانا محمد عمر سربازی رحمه الله
🔰 تفویض علمای متقدمین وانگیزه متأخرین در تأویل صفات متشابهات.
﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌
*بخش اول*
⛔ *غیرمقلد:* چرا شما (أشاعره وماتريديه)که خود را اهل سنت والجماعت می دانید صفات متشابهات را تاویل می کنید؟
در حالی که امام ابوحنیفه فرموده اند صفات متشابهات را معتزله و قدریه تاویل می کنند و تاویل وجه، ید، عین جائز نیست :
*"فماذکرالله فی القرآن من ذکر الوجه والید والعین فهوله صفات ولایقال أنّ یده قدرته أو نعمته ﻷنّ فيه ٳبطال الصفة وهو قول أهل القدر والٳعتزال ولكن يده صفته بلاكيف*
الفقه الاكبرمع الشرح:36-37
بازمی گوئید کہ ما از امام ابوحنیفه تقلید می کنیم؟
*پاسخ حنفی:*
در زمان امام اعظم ابوحنیفه رحمه الله فرقه معتزله به اوج فساد و عقل گرایی خود رسیده بود، امام رحمه الله در مسائل متعددی در مقابل آنها برخاستند همانند:
*1-آیا ایمان بسیط است یا مرکب؟*(وهمین سبب اختلاف درنقصان و ازدیاد ایمان شده بین معتزله مرجئه،وهمچنین اختلاف لفظی میان متکلمین ومحدثین)
معتزله قائل بودند کہ ایمان مرکب از : *"تصدیق بالجنان، اقرارباللسان، وعمل باﻷرکان"* است; یعنی این سه عمل اجزای لازمی ایمان هستند، اگر یکی از آنها ترک شود، پس ایمان هم وجود نخواهد داشت، و فرد از دائره اسلام خارج می شود .
بنابر این عقیده باطل، امام رحمه الله در مقابل این فرقه ایستادند،و گفتند: ایمان عبارت است از *تصدیق بالجنان، اقرارباللسان وعمل بالارکان* اما نه آن طورکه معتزله می گویند، بلکه اصل ایمان:تصدیق و باور قلبی است و دو قید بعدی رکن زائد هستند; (یعنی اقرار باللسان برای اجرای احکام دنیوی شرط و لازم است،و جهت تزئین و تقویت تکامل آن ،عمل بالأرکان لازم است.) امابدون آن دو باز هم شخص مؤمن باقی می ماند، لیکن در گناه و ثواب تاثیر دارند، و بسبب آن دو شخص مورد بازخواست قرار می گیرد.
👌بلکه سبب و عاملی که تهمت إرجاء را به امام رحمه الله نسبت می دهند همین است );زیرا نزد مرجئه ایمان فقط تصدیق قلبی است، و نیازی به اقرار باللسان و عمل بالارکان اصلا نیست، و شخص هر چند گناه یا ثواب کسب کند هیچ تاثیری ندارد)
اما بین تعریف امام و تعریف مرجئه فرق است.
یکی دیگراز آن مسائل:
*2- گفتن لفظ"حق"دردعاء* معتزله قائل به حق وجوبی بودند، بنابراین امام رحمه الله این نظریه آنان را رد کرده، در جواب آنها گفتند: مکروه است که شخص دردعای خودبگوید: بحق فلان (یعنی حق وجوبی مکروه است ;
چرا که خداوند خالق، مالک، رازق و رب تمام مخلوقات هستند، کسی بر ذات پاک او حق وجوبی ندارد .
👆پس منظور امام از کراهیت لفظ *حق* آن بوده کہ معتزله به آن قائل بودند، نه مطلق استعمال آن بدون در نظرگرفتن حق وجوبی.
-اما از آن جایی که خداوند رحمن و رحیم است، و مقتضای رحمت او کرم نوازی و مهربانی است و طبق حدیث :...وَحَقَّ الْعِبَادِ عَلَى اللَّهِ أَنْ لَا يُعَذِّبَ مَنْ لَا يُشْرِكُ بِهِ شَيْئًا "
حدیث متفق علیہ"
علما فرموده اند: حق تفضلی یا حق حرمت و عظمت می توان گفت)
یکی دیگر از آن مسائل:
*3-بحث عذاب قبراست* معتزله منکرعذاب قبر هستند(می گویند: این جسم پودر و ریزه ریزه می شود و بی حس است، پس عذاب قبر چه معنایی دارد؟و منکر احادیث صحیحه عذاب قبر شدند)
امام می فرماید: عذاب قبر برای کفار و عصاة مؤمنين حق است.
معتزله براي شخص مؤمن قايل به عذاب قبر نبودند می گفتند: اگر مرتکب گناه شود به دوزخ می رود گر نه به بهشت، عذاب قبری در کار نیست.
👆 *بنابراین مقدمه:*
یکی از مخالفت های امام رحمه الله در رد معتزله تأويل" *ید و وجه*" است.
اماقبل از پاسخ به جواب شماوتوضیح آن به چندی ازسوالات اشاره می کنم تادرتفهیم مسئله کمک تان کند
⏬⏬⏬⏬
1-باید دانست که منظور امام رحمه الله از این جمله چیست ودر ردچه کسانی گفته اند؟
2-ودیگر اینکه آیا بین تأويل و مراد اهل سنت والجماعت با تأويل و مدنظر معتزله فرقی هست یا نه؟ (یعنی آنها چه برداشتی از تاویل دارند و اهل سنت چه مطلبی را مراد می گیرند)
3-بنابر چه انگیزه ای متأخرين مجبور به تأويل شدند؟
و آیا دلیلی بر تأويل خود از قرآن وسنت دارند؟
------------------------
https://tttttt.me/maslak_deoband
حال مي پردازیم به توضیح واصل مطلب:
*تاویل دونوع است:*
1-جایز 2-ناجایز
تاویل جایز: یعنی حمل لفظ آیه،برغیرمدلول آن باوجودقرائن ودلایلی که آن معنای غیرحقیقی راتقویت کند.
واینکه تاویل جایزباشد،بایدشرایط زیررا دارا باشد:
*شرط اول:* لفظی که تاویل می شود،بایدقابل تاویل باشد.
*شرط دوم:* معنای که برای ظاهرلفظ ازطریق تاویل ثابت شده محتمل پذیرش آن راداشته باشد(یعنی این احتمال وجودداشته باشدکه ظاهرنص معنای غیرحقیقی رادرخودبپذیرد)
*شرط سوم:* تاویل بایدبرمبنای دلیلی،مقبول باشد(یعنی لازم است برای اینکه تاویل راجایزبدانیم دلیلی ازنصوص شرعی،آیات واحادیث ودیگرنصوص،اجماع وقیاس ومقاصدشریعت برآن وجودواشته باشد.
*شرط چهارم:* تاویل بانصوص صریح ازکتاب وسنت درتضادوتعارض
﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌﹌
*بخش اول*
⛔ *غیرمقلد:* چرا شما (أشاعره وماتريديه)که خود را اهل سنت والجماعت می دانید صفات متشابهات را تاویل می کنید؟
در حالی که امام ابوحنیفه فرموده اند صفات متشابهات را معتزله و قدریه تاویل می کنند و تاویل وجه، ید، عین جائز نیست :
*"فماذکرالله فی القرآن من ذکر الوجه والید والعین فهوله صفات ولایقال أنّ یده قدرته أو نعمته ﻷنّ فيه ٳبطال الصفة وهو قول أهل القدر والٳعتزال ولكن يده صفته بلاكيف*
الفقه الاكبرمع الشرح:36-37
بازمی گوئید کہ ما از امام ابوحنیفه تقلید می کنیم؟
*پاسخ حنفی:*
در زمان امام اعظم ابوحنیفه رحمه الله فرقه معتزله به اوج فساد و عقل گرایی خود رسیده بود، امام رحمه الله در مسائل متعددی در مقابل آنها برخاستند همانند:
*1-آیا ایمان بسیط است یا مرکب؟*(وهمین سبب اختلاف درنقصان و ازدیاد ایمان شده بین معتزله مرجئه،وهمچنین اختلاف لفظی میان متکلمین ومحدثین)
معتزله قائل بودند کہ ایمان مرکب از : *"تصدیق بالجنان، اقرارباللسان، وعمل باﻷرکان"* است; یعنی این سه عمل اجزای لازمی ایمان هستند، اگر یکی از آنها ترک شود، پس ایمان هم وجود نخواهد داشت، و فرد از دائره اسلام خارج می شود .
بنابر این عقیده باطل، امام رحمه الله در مقابل این فرقه ایستادند،و گفتند: ایمان عبارت است از *تصدیق بالجنان، اقرارباللسان وعمل بالارکان* اما نه آن طورکه معتزله می گویند، بلکه اصل ایمان:تصدیق و باور قلبی است و دو قید بعدی رکن زائد هستند; (یعنی اقرار باللسان برای اجرای احکام دنیوی شرط و لازم است،و جهت تزئین و تقویت تکامل آن ،عمل بالأرکان لازم است.) امابدون آن دو باز هم شخص مؤمن باقی می ماند، لیکن در گناه و ثواب تاثیر دارند، و بسبب آن دو شخص مورد بازخواست قرار می گیرد.
👌بلکه سبب و عاملی که تهمت إرجاء را به امام رحمه الله نسبت می دهند همین است );زیرا نزد مرجئه ایمان فقط تصدیق قلبی است، و نیازی به اقرار باللسان و عمل بالارکان اصلا نیست، و شخص هر چند گناه یا ثواب کسب کند هیچ تاثیری ندارد)
اما بین تعریف امام و تعریف مرجئه فرق است.
یکی دیگراز آن مسائل:
*2- گفتن لفظ"حق"دردعاء* معتزله قائل به حق وجوبی بودند، بنابراین امام رحمه الله این نظریه آنان را رد کرده، در جواب آنها گفتند: مکروه است که شخص دردعای خودبگوید: بحق فلان (یعنی حق وجوبی مکروه است ;
چرا که خداوند خالق، مالک، رازق و رب تمام مخلوقات هستند، کسی بر ذات پاک او حق وجوبی ندارد .
👆پس منظور امام از کراهیت لفظ *حق* آن بوده کہ معتزله به آن قائل بودند، نه مطلق استعمال آن بدون در نظرگرفتن حق وجوبی.
-اما از آن جایی که خداوند رحمن و رحیم است، و مقتضای رحمت او کرم نوازی و مهربانی است و طبق حدیث :...وَحَقَّ الْعِبَادِ عَلَى اللَّهِ أَنْ لَا يُعَذِّبَ مَنْ لَا يُشْرِكُ بِهِ شَيْئًا "
حدیث متفق علیہ"
علما فرموده اند: حق تفضلی یا حق حرمت و عظمت می توان گفت)
یکی دیگر از آن مسائل:
*3-بحث عذاب قبراست* معتزله منکرعذاب قبر هستند(می گویند: این جسم پودر و ریزه ریزه می شود و بی حس است، پس عذاب قبر چه معنایی دارد؟و منکر احادیث صحیحه عذاب قبر شدند)
امام می فرماید: عذاب قبر برای کفار و عصاة مؤمنين حق است.
معتزله براي شخص مؤمن قايل به عذاب قبر نبودند می گفتند: اگر مرتکب گناه شود به دوزخ می رود گر نه به بهشت، عذاب قبری در کار نیست.
👆 *بنابراین مقدمه:*
یکی از مخالفت های امام رحمه الله در رد معتزله تأويل" *ید و وجه*" است.
اماقبل از پاسخ به جواب شماوتوضیح آن به چندی ازسوالات اشاره می کنم تادرتفهیم مسئله کمک تان کند
⏬⏬⏬⏬
1-باید دانست که منظور امام رحمه الله از این جمله چیست ودر ردچه کسانی گفته اند؟
2-ودیگر اینکه آیا بین تأويل و مراد اهل سنت والجماعت با تأويل و مدنظر معتزله فرقی هست یا نه؟ (یعنی آنها چه برداشتی از تاویل دارند و اهل سنت چه مطلبی را مراد می گیرند)
3-بنابر چه انگیزه ای متأخرين مجبور به تأويل شدند؟
و آیا دلیلی بر تأويل خود از قرآن وسنت دارند؟
------------------------
https://tttttt.me/maslak_deoband
حال مي پردازیم به توضیح واصل مطلب:
*تاویل دونوع است:*
1-جایز 2-ناجایز
تاویل جایز: یعنی حمل لفظ آیه،برغیرمدلول آن باوجودقرائن ودلایلی که آن معنای غیرحقیقی راتقویت کند.
واینکه تاویل جایزباشد،بایدشرایط زیررا دارا باشد:
*شرط اول:* لفظی که تاویل می شود،بایدقابل تاویل باشد.
*شرط دوم:* معنای که برای ظاهرلفظ ازطریق تاویل ثابت شده محتمل پذیرش آن راداشته باشد(یعنی این احتمال وجودداشته باشدکه ظاهرنص معنای غیرحقیقی رادرخودبپذیرد)
*شرط سوم:* تاویل بایدبرمبنای دلیلی،مقبول باشد(یعنی لازم است برای اینکه تاویل راجایزبدانیم دلیلی ازنصوص شرعی،آیات واحادیث ودیگرنصوص،اجماع وقیاس ومقاصدشریعت برآن وجودواشته باشد.
*شرط چهارم:* تاویل بانصوص صریح ازکتاب وسنت درتضادوتعارض
Telegram
«مسلک دیوبندوشناخت متسلفین»
⬅هدف از راه اندازی ڪانال معرفی و آشنایی با عقاید و افکار واقعی وراستین اهلسنت(احناف دیوبند)
⬅ وهم چنین برای معرفی فرقه غیرمقلدین (متسلفین) و جهت آشنایی با افکار وعقاید این فرقہ نوظهورمیباشـد.
《مسلک دیوبند و شناخت متسلفین》
https://tttttt.me/maslak_deoband
⬅ وهم چنین برای معرفی فرقه غیرمقلدین (متسلفین) و جهت آشنایی با افکار وعقاید این فرقہ نوظهورمیباشـد.
《مسلک دیوبند و شناخت متسلفین》
https://tttttt.me/maslak_deoband
نباشد.
👇توضیح وتفهیم:
*صفات باری تعالیٰ:*
{1}محکمات
{2 }متشابهات
*صفات محکمات:*
{1}صفات ذاتیه
{2}صفات فعلیه
*اقسام متشابهات:*
{1}غیرمعلوم المعنی و غیر معلوم المراد.
همانند:حروف مقطعات
{2}معلوم المعنی وغیر معلوم المراد.
مانند:ثم استوی علی العرش
👆منظور از *المعنی:* "معنای لغوی" است
و منظور از *المراد:* "مراد شرعی" است.
🌹درقرآن کریم برای ذات باری تعالیٰ *"ید، وجه، عین، ساق، نفس و غیره.."* استعمال شده، که به ظاهر صفات نیستند، اما به خداوند نسبت شده اند.
در این باره سه موقف است:
{1} *متقدمین اهل السنة والجماعة:* "التفویض مع تنزیه الله تعالی عن مشابهة المخلوقات"
یعنی این کلمات ازصفات متشابهات هستند اما معنی این کلمات برای ما معلوم نیست، لذا ما معانی و مفاهیم آنها را به خداوند سپرد می کنیم.
*با این اعتقاد که برای خداوند ید، عین، ساق وغیره ثابت وصفات ایشان هستند، اما از مشابهت با مخلوقات پاک است*
همان طور که امام اعظم ابوحنیفه رحمه الله در"الفقه الاکبر"می فرماید.
{2} *متأخرين اهل السنة والجماعة:* این کلمات از صفات متشابهات هستند و معنی حقیقی آنها را خداوند خودش می داند لیکن ما این کلمات را *معانی مناسب با تأویل به درجه ظن* می کنیم.
https://tttttt.me/maslak_deoband
*اعتراض غیرمقلد:* تأويل صفات نظریه معتزله است، همان طور که از امام رحمه الله در"الفقه الاکبر"منقول است؟
✅ *پاسخ حنفی:*
تأويلی که معتزله می کنند به طور قطع و یقین همان را مراد می گیرند اما متأخرين به طور ظن.
و منظور امام اعظم رحمه الله از *"و لایقال أنّ یده قدرته..."* نیز همین است ; یعنی نفی حصر ( منحصر کردن این صفات به قدرت و نعمت به صورت قطع و یقین)نه عدم جواز، ; چرا که خود امام می فرماید: *بلاجسم و بلاکیف*
و این فرمودهء خداوند را هم در نظر گرفته اند: *لیس کمثله شئ*
ودیگراینکه امام رحمه الله از:ید،ساق،عین وغیر فقط صفات رامرادمی گیرد،ومعنی ظاهری وحقیقی آنهارابه خداوندسپردمی کند.
اماشما(غیرمقلدین)این صفات رابه اعضاءوارکان معنامی کنید،فقط اینکه درکیفیت وشکل وصورت مانندومثل مخلوق نمی دانید.
آیا ید مثل شد یا نه؟ وهمچنین موارد دیگرپس معلوم شدکه منظورامام رحمه الله چیزی دیگه بوده
👊 *نزاع لفظی بین متأخرين و متقدمین:*
پس بین متقدمین و متاخرین فقط نزاع لفظی است; زیرا متقدمین اهل سنت والجماعت معنی مؤول صفات را به درجه یقین قبول ندارند(یعنی به این معنا منحصر نمی کنند)،همان طور که متاخرین اهل سنت والجماعت معنی مؤول را به درجه ظن قبول دارند.
*اعتراض غیرمقلد:* پس چرامتاخرین تأويل می کنند؟
*پاسخ حنفی:* تاویل متاخرین بنابر ضرورت است تا عوام الناس را از فتنه اهل بدعت(مجسمه حشویه) نگه دارند این موقف را اختیار نموده اند; زیرا اهل بدعت (مجسمه)از الفاظ ظاهری عوام الناس را فریب داده، برای خداوند تبارک و تعالی اعضاء ثابت می کنند.
*چنانکه علامه ابن الهمام می فرماید:*
"هذا التأويل لهذه اﻷلفاظ لماذكرنا من صرف فهم العامة عن الجسمية و هو يمكن أن يراد و لايجزم بإرادته"
#المسایرة مع المسامرة:ص48
ترجمه: تاویل آن الفاظی که ماذکر نمودیم، برای فهم عوام الناس و برحذر داشتن از عقیده تجسیم و این که معانی تاویلی آن الفاظ مراد گرفته شود گنجایش دارد اما بدون جزم ویقین.
👌 تاویل صفات متشابهات هنگام ضرورت، علاوه از متاخرین اهل سنت والجماعت، بلکه از متقدمین (صحابه کرام و تابعین) و بسیاری از متاخرین من جمله :تبع تابعین، مفسرین و محدثین نیز ثابت است،که دربخش دوم ان شاءالله به آن اشاره می شود.
*{3} موقف سوم:*
موقف سوم دیدگاه غیر مقلدین (مجسّمه ومشبّه) است:
آنهااز "ید، عین، وجه و ساق" معنای حقیقی را مراد می گیرند.
#عقیده مسلم ازمحمدیحیی گوندولوی:ص177تا183
*اقسام متشابهات:*
همانطور که در سطور بالا گفتیم متشابهات دو قسم اند:
1-غیرمعلوم المعنی وغیرمعلوم المراد.
همانند:حروف مقطعات
2-معلوم المعنی وغیر معلوم المراد:
همانند:ثم استوی علی العرش
👆اگر ما از این کلمات: عین، ید، ساق و غیره..، اعضای مجهول الکیفیة، مراد بگیریم، پس علاوه بر آن دو قسم متشابه، یک قسم دیگری: *معلوم المعنی و معلوم المراد و مجهول الکیفة* لازم می آید( که دیدگاه غیر مقلدین است) و این قسم سوم متشابه، باطل است، پس مستلزم باطل نیز باطل است .
*اعتراض غیرمقلد:* وقتی که خداوند از مشابهت با مخلوقات پاک و مبرا است، چرا در قرآن و حدیث چنین الفاظی بکار رفته؟
*پاسخ حنفی:* علامه ابن جوزی رحمه الله در کتابش به نام"دفع شبه التشبیه"می نویسند که خلاصه اش چنین است
درطبیعت انسان ها محسوسات چنان غالب شده بود که مردم بدون محسوسات *"ٳله"* خود را نمی فهمیدند و درک نمی کردند، بنابر همین، قوم حضرت موسی علیہ السلام گفتند: *إجعل لنا إلهاً كما لهم آلهة*
همچنین سؤال مشرکین که گفتند:"خداوند کیست؟"
خداوند در جواب فرمودند: *قل هواللّه أحد○الله الصمد
👇توضیح وتفهیم:
*صفات باری تعالیٰ:*
{1}محکمات
{2 }متشابهات
*صفات محکمات:*
{1}صفات ذاتیه
{2}صفات فعلیه
*اقسام متشابهات:*
{1}غیرمعلوم المعنی و غیر معلوم المراد.
همانند:حروف مقطعات
{2}معلوم المعنی وغیر معلوم المراد.
مانند:ثم استوی علی العرش
👆منظور از *المعنی:* "معنای لغوی" است
و منظور از *المراد:* "مراد شرعی" است.
🌹درقرآن کریم برای ذات باری تعالیٰ *"ید، وجه، عین، ساق، نفس و غیره.."* استعمال شده، که به ظاهر صفات نیستند، اما به خداوند نسبت شده اند.
در این باره سه موقف است:
{1} *متقدمین اهل السنة والجماعة:* "التفویض مع تنزیه الله تعالی عن مشابهة المخلوقات"
یعنی این کلمات ازصفات متشابهات هستند اما معنی این کلمات برای ما معلوم نیست، لذا ما معانی و مفاهیم آنها را به خداوند سپرد می کنیم.
*با این اعتقاد که برای خداوند ید، عین، ساق وغیره ثابت وصفات ایشان هستند، اما از مشابهت با مخلوقات پاک است*
همان طور که امام اعظم ابوحنیفه رحمه الله در"الفقه الاکبر"می فرماید.
{2} *متأخرين اهل السنة والجماعة:* این کلمات از صفات متشابهات هستند و معنی حقیقی آنها را خداوند خودش می داند لیکن ما این کلمات را *معانی مناسب با تأویل به درجه ظن* می کنیم.
https://tttttt.me/maslak_deoband
*اعتراض غیرمقلد:* تأويل صفات نظریه معتزله است، همان طور که از امام رحمه الله در"الفقه الاکبر"منقول است؟
✅ *پاسخ حنفی:*
تأويلی که معتزله می کنند به طور قطع و یقین همان را مراد می گیرند اما متأخرين به طور ظن.
و منظور امام اعظم رحمه الله از *"و لایقال أنّ یده قدرته..."* نیز همین است ; یعنی نفی حصر ( منحصر کردن این صفات به قدرت و نعمت به صورت قطع و یقین)نه عدم جواز، ; چرا که خود امام می فرماید: *بلاجسم و بلاکیف*
و این فرمودهء خداوند را هم در نظر گرفته اند: *لیس کمثله شئ*
ودیگراینکه امام رحمه الله از:ید،ساق،عین وغیر فقط صفات رامرادمی گیرد،ومعنی ظاهری وحقیقی آنهارابه خداوندسپردمی کند.
اماشما(غیرمقلدین)این صفات رابه اعضاءوارکان معنامی کنید،فقط اینکه درکیفیت وشکل وصورت مانندومثل مخلوق نمی دانید.
آیا ید مثل شد یا نه؟ وهمچنین موارد دیگرپس معلوم شدکه منظورامام رحمه الله چیزی دیگه بوده
👊 *نزاع لفظی بین متأخرين و متقدمین:*
پس بین متقدمین و متاخرین فقط نزاع لفظی است; زیرا متقدمین اهل سنت والجماعت معنی مؤول صفات را به درجه یقین قبول ندارند(یعنی به این معنا منحصر نمی کنند)،همان طور که متاخرین اهل سنت والجماعت معنی مؤول را به درجه ظن قبول دارند.
*اعتراض غیرمقلد:* پس چرامتاخرین تأويل می کنند؟
*پاسخ حنفی:* تاویل متاخرین بنابر ضرورت است تا عوام الناس را از فتنه اهل بدعت(مجسمه حشویه) نگه دارند این موقف را اختیار نموده اند; زیرا اهل بدعت (مجسمه)از الفاظ ظاهری عوام الناس را فریب داده، برای خداوند تبارک و تعالی اعضاء ثابت می کنند.
*چنانکه علامه ابن الهمام می فرماید:*
"هذا التأويل لهذه اﻷلفاظ لماذكرنا من صرف فهم العامة عن الجسمية و هو يمكن أن يراد و لايجزم بإرادته"
#المسایرة مع المسامرة:ص48
ترجمه: تاویل آن الفاظی که ماذکر نمودیم، برای فهم عوام الناس و برحذر داشتن از عقیده تجسیم و این که معانی تاویلی آن الفاظ مراد گرفته شود گنجایش دارد اما بدون جزم ویقین.
👌 تاویل صفات متشابهات هنگام ضرورت، علاوه از متاخرین اهل سنت والجماعت، بلکه از متقدمین (صحابه کرام و تابعین) و بسیاری از متاخرین من جمله :تبع تابعین، مفسرین و محدثین نیز ثابت است،که دربخش دوم ان شاءالله به آن اشاره می شود.
*{3} موقف سوم:*
موقف سوم دیدگاه غیر مقلدین (مجسّمه ومشبّه) است:
آنهااز "ید، عین، وجه و ساق" معنای حقیقی را مراد می گیرند.
#عقیده مسلم ازمحمدیحیی گوندولوی:ص177تا183
*اقسام متشابهات:*
همانطور که در سطور بالا گفتیم متشابهات دو قسم اند:
1-غیرمعلوم المعنی وغیرمعلوم المراد.
همانند:حروف مقطعات
2-معلوم المعنی وغیر معلوم المراد:
همانند:ثم استوی علی العرش
👆اگر ما از این کلمات: عین، ید، ساق و غیره..، اعضای مجهول الکیفیة، مراد بگیریم، پس علاوه بر آن دو قسم متشابه، یک قسم دیگری: *معلوم المعنی و معلوم المراد و مجهول الکیفة* لازم می آید( که دیدگاه غیر مقلدین است) و این قسم سوم متشابه، باطل است، پس مستلزم باطل نیز باطل است .
*اعتراض غیرمقلد:* وقتی که خداوند از مشابهت با مخلوقات پاک و مبرا است، چرا در قرآن و حدیث چنین الفاظی بکار رفته؟
*پاسخ حنفی:* علامه ابن جوزی رحمه الله در کتابش به نام"دفع شبه التشبیه"می نویسند که خلاصه اش چنین است
درطبیعت انسان ها محسوسات چنان غالب شده بود که مردم بدون محسوسات *"ٳله"* خود را نمی فهمیدند و درک نمی کردند، بنابر همین، قوم حضرت موسی علیہ السلام گفتند: *إجعل لنا إلهاً كما لهم آلهة*
همچنین سؤال مشرکین که گفتند:"خداوند کیست؟"
خداوند در جواب فرمودند: *قل هواللّه أحد○الله الصمد
Telegram
«مسلک دیوبندوشناخت متسلفین»
⬅هدف از راه اندازی ڪانال معرفی و آشنایی با عقاید و افکار واقعی وراستین اهلسنت(احناف دیوبند)
⬅ وهم چنین برای معرفی فرقه غیرمقلدین (متسلفین) و جهت آشنایی با افکار وعقاید این فرقہ نوظهورمیباشـد.
《مسلک دیوبند و شناخت متسلفین》
https://tttttt.me/maslak_deoband
⬅ وهم چنین برای معرفی فرقه غیرمقلدین (متسلفین) و جهت آشنایی با افکار وعقاید این فرقہ نوظهورمیباشـد.
《مسلک دیوبند و شناخت متسلفین》
https://tttttt.me/maslak_deoband
*
ظاهراجواب مطابق سوال نیست،اما...
اگر در آن وقت گفته می شد:
*"الله لیس بجسم ولا جوهر ولاعرض و لاطول و لاعریض و لایشغل اﻷمكنة ولايحويه مكان ولا جهة من الجهات الستة* متوجه نمیشدند
#دفع شبه التشبیه:ص107
ادامه دارد...
✍: *ابوعرفان*
💫مولاناسرفرازخان صفدررحمه الله
✒ویراستاری: *حضرت استادمولانا*
*ابوحازم دیوبندی حفظه الله*
*🔍‹‹مسلک دیوبند و شناخت متسلفین››📚*
🛡جـهت عضـویت درڪـانال روی لینک زیر کلیک کنید↯↯↯
🆔 https://tttttt.me/maslak_deoband
ظاهراجواب مطابق سوال نیست،اما...
اگر در آن وقت گفته می شد:
*"الله لیس بجسم ولا جوهر ولاعرض و لاطول و لاعریض و لایشغل اﻷمكنة ولايحويه مكان ولا جهة من الجهات الستة* متوجه نمیشدند
#دفع شبه التشبیه:ص107
ادامه دارد...
✍: *ابوعرفان*
💫مولاناسرفرازخان صفدررحمه الله
✒ویراستاری: *حضرت استادمولانا*
*ابوحازم دیوبندی حفظه الله*
*🔍‹‹مسلک دیوبند و شناخت متسلفین››📚*
🛡جـهت عضـویت درڪـانال روی لینک زیر کلیک کنید↯↯↯
🆔 https://tttttt.me/maslak_deoband
Telegram
«مسلک دیوبندوشناخت متسلفین»
⬅هدف از راه اندازی ڪانال معرفی و آشنایی با عقاید و افکار واقعی وراستین اهلسنت(احناف دیوبند)
⬅ وهم چنین برای معرفی فرقه غیرمقلدین (متسلفین) و جهت آشنایی با افکار وعقاید این فرقہ نوظهورمیباشـد.
《مسلک دیوبند و شناخت متسلفین》
https://tttttt.me/maslak_deoband
⬅ وهم چنین برای معرفی فرقه غیرمقلدین (متسلفین) و جهت آشنایی با افکار وعقاید این فرقہ نوظهورمیباشـد.
《مسلک دیوبند و شناخت متسلفین》
https://tttttt.me/maslak_deoband