💠ألسَّلامُ عَلَی الْجُیُوبِ الْمُضَرَّجاتِ... 💠
تا اشک هست در بصرم گریه می کنم
با این توان مختصرم گریه می کنم
تنها نه با دو چشم ترم گریه می کنم
با خون مانده بر جگرم گریه می کنم
رنگم زمان دیدن مذبوح می پرد
یا لحظه ای که طفل گلوبند می خرد
یا مادری که کودک شش ماهه می برد
با هر چه هست دور و برم گریه می کنم
روح صحیفه پر شده از گریه کردنم
خمس عشر، بهانه شده بهر شیونم
گاهی گریز بین ابوحمزه می زنم
بین نوافل سحرم گریه می کنم
از خنده های حرمله زجری کشیده ام
من که عقیله را سر بازار دیده ام
بر دردهای عمه ی قامت خمیده ام
بر غربت بزرگ حرم گریه می کنم
ناموس خود به ناقه ی عریان که دیده است؟
آتش میان زلف پریشان که دیده است؟
افتادن قطار اسیران که دیده است؟
عمری است با غم سفرم گریه می کنم
باید چه کرد بین گلو آه و ناله را
زخم عمیق پهلو و بازوی لاله را
خیلی زدند خواهر من را، سه ساله را
یاد رقیه با پسرم گریه می کنم
وقتی عقیله وارد بزم شراب شد
وقتی که خواهرم به کنیزی خطاب شد
روی سرم تمام زمانه خراب شد
بر خاک ریخته به سرم گریه می کنم
یادم نمی رود پدرم را پیاده بود
هر طور بود روی دو پا ایستاده بود
بر نیزه ی غریبی خود تکیه داده بود
بر حال غربت پدرم گریه می کنم
عمامه اش به خاک لگد مال مانده بود
خیلی غریب در ته گودال مانده بود
با کام تشنه، زخمی و بی حال مانده بود
از اوج روضه با خبرم، گریه می کنم
بالم زمان پا شدنم تیر می کشد
از داغ زهر کل تنم تیر می کشد
حالا که تشنه ام... بدنم تیر می کشد...
... یاد عموی تشنه ترم گریه می کنم
محمد جواد شیرازی
#مرثیه_امام_سجاد_علیه_السلام
⚜❄️♨️❄️♨️❄️♨️❄️♨️❄️♨️❄️⚜
🔹 @hulma_ir جدیدترین اشعار مذهبی🔹
تا اشک هست در بصرم گریه می کنم
با این توان مختصرم گریه می کنم
تنها نه با دو چشم ترم گریه می کنم
با خون مانده بر جگرم گریه می کنم
رنگم زمان دیدن مذبوح می پرد
یا لحظه ای که طفل گلوبند می خرد
یا مادری که کودک شش ماهه می برد
با هر چه هست دور و برم گریه می کنم
روح صحیفه پر شده از گریه کردنم
خمس عشر، بهانه شده بهر شیونم
گاهی گریز بین ابوحمزه می زنم
بین نوافل سحرم گریه می کنم
از خنده های حرمله زجری کشیده ام
من که عقیله را سر بازار دیده ام
بر دردهای عمه ی قامت خمیده ام
بر غربت بزرگ حرم گریه می کنم
ناموس خود به ناقه ی عریان که دیده است؟
آتش میان زلف پریشان که دیده است؟
افتادن قطار اسیران که دیده است؟
عمری است با غم سفرم گریه می کنم
باید چه کرد بین گلو آه و ناله را
زخم عمیق پهلو و بازوی لاله را
خیلی زدند خواهر من را، سه ساله را
یاد رقیه با پسرم گریه می کنم
وقتی عقیله وارد بزم شراب شد
وقتی که خواهرم به کنیزی خطاب شد
روی سرم تمام زمانه خراب شد
بر خاک ریخته به سرم گریه می کنم
یادم نمی رود پدرم را پیاده بود
هر طور بود روی دو پا ایستاده بود
بر نیزه ی غریبی خود تکیه داده بود
بر حال غربت پدرم گریه می کنم
عمامه اش به خاک لگد مال مانده بود
خیلی غریب در ته گودال مانده بود
با کام تشنه، زخمی و بی حال مانده بود
از اوج روضه با خبرم، گریه می کنم
بالم زمان پا شدنم تیر می کشد
از داغ زهر کل تنم تیر می کشد
حالا که تشنه ام... بدنم تیر می کشد...
... یاد عموی تشنه ترم گریه می کنم
محمد جواد شیرازی
#مرثیه_امام_سجاد_علیه_السلام
⚜❄️♨️❄️♨️❄️♨️❄️♨️❄️♨️❄️⚜
🔹 @hulma_ir جدیدترین اشعار مذهبی🔹
💠ألسَّلامُ عَلَی الْجُیُوبِ الْمُضَرَّجاتِ... 💠
سی چهل سال است ، چشم تر عذابم میدهد
سی چهل سال است ، غم ، یکسر عذابم میدهد
ابرِ باران زا ببینم ... ابرِ باران زا شوم
قحط آب و خشکیِ حنجر عذابم میدهد
کاسه ی آبی ببینم ، اشکباران میشوم
غصه های مشک آب آور عذابم میدهد
فکر و ذکر نیزه زار و نیزه دار و ، نیزه ای ..
که به آن بسته شده یک سر ، عذابم میدهد
کودک نوزاد ، میبینم ، دلم خون میشود
فکر حلقوم علی اصغر عذابم میدهد
در میان این همه قاتل که دیدم کربلا
خنده های حرمله بدتر عذابم میدهد
از میان داستانهای کتاب الله ، هم ...
قصه ی یعقوب پیغمبر عذابم میدهد
یاد کردم باز ، از یوسف ، ولیکن غصه ی
یوسف لیلا ... علی اکبر ، عذابم میدهد
آه ... ، از آن لحظه که غارت شدی مثل حرم
ماتم انگشت و انگشتر عذابم میدهد
سی چهل سال است که غارت شدم ، اما هنوز ...
داستان غارت معجر ، عذابم میدهد
خنجر قصاب ، میبینم ، ز پا می افتم و ...
غصه ی کُندی یک خنجر عذابم میدهد
بین گوشم هست ، زنگ یک صدا در قتلگاه ...
ناله ی جانسوز یک مادر ، عذابم میدهد
هر زمان دیدم حصیری ، یادم آمد "بوریا" ...
فکر و ذکرِ دفن یک پیکر عذابم میدهد
آه ، بابا جان ، یقین دارم که بعد از رفتنم ...
غصه هایت ، تا دمِ محشر عذابم میدهد
رضا قاسمی
#مرثیه_امام_سجاد_علیه_السلام
⚜❄️♨️❄️♨️❄️♨️❄️♨️❄️♨️❄️⚜
🔹 @hulma_ir جدیدترین اشعار مذهبی🔹
سی چهل سال است ، چشم تر عذابم میدهد
سی چهل سال است ، غم ، یکسر عذابم میدهد
ابرِ باران زا ببینم ... ابرِ باران زا شوم
قحط آب و خشکیِ حنجر عذابم میدهد
کاسه ی آبی ببینم ، اشکباران میشوم
غصه های مشک آب آور عذابم میدهد
فکر و ذکر نیزه زار و نیزه دار و ، نیزه ای ..
که به آن بسته شده یک سر ، عذابم میدهد
کودک نوزاد ، میبینم ، دلم خون میشود
فکر حلقوم علی اصغر عذابم میدهد
در میان این همه قاتل که دیدم کربلا
خنده های حرمله بدتر عذابم میدهد
از میان داستانهای کتاب الله ، هم ...
قصه ی یعقوب پیغمبر عذابم میدهد
یاد کردم باز ، از یوسف ، ولیکن غصه ی
یوسف لیلا ... علی اکبر ، عذابم میدهد
آه ... ، از آن لحظه که غارت شدی مثل حرم
ماتم انگشت و انگشتر عذابم میدهد
سی چهل سال است که غارت شدم ، اما هنوز ...
داستان غارت معجر ، عذابم میدهد
خنجر قصاب ، میبینم ، ز پا می افتم و ...
غصه ی کُندی یک خنجر عذابم میدهد
بین گوشم هست ، زنگ یک صدا در قتلگاه ...
ناله ی جانسوز یک مادر ، عذابم میدهد
هر زمان دیدم حصیری ، یادم آمد "بوریا" ...
فکر و ذکرِ دفن یک پیکر عذابم میدهد
آه ، بابا جان ، یقین دارم که بعد از رفتنم ...
غصه هایت ، تا دمِ محشر عذابم میدهد
رضا قاسمی
#مرثیه_امام_سجاد_علیه_السلام
⚜❄️♨️❄️♨️❄️♨️❄️♨️❄️♨️❄️⚜
🔹 @hulma_ir جدیدترین اشعار مذهبی🔹